Hanaaneh 28168 ارسال شده در 6 مرداد، 2014 من از هفت سنگ می ترسم می ترسم آنقدر سنگ روی سنگ بچینم که دیواری،ما را از هم بگیردبیا لی لی بازی کنیم که در هر رفتنی،دوباره برگردیم... 2
Hanaaneh 28168 ارسال شده در 22 شهریور، 2014 می روی تمام که نمیشوی تنها میروی و من به رد پایت که روی زندگی ام مانده خیره می شوم... 1
Hanaaneh 28168 ارسال شده در 17 دی، 2014 وقتی آدم تنها می شود ، تمامی غم دنیا در وجودش خیمه میزند ، احساس می کند آنقدر از دیگران دور شده که دیگر هیچ وقت نمی تواند به آنها نزدیک شود ! 1
Hanaaneh 28168 ارسال شده در 7 اسفند، 2014 دلم بهانه تو را دارد! تو میدانی بهانه چیست؟؟ بهانه همان است که شب ها، خواب از چشم خیس من می دزدد. بهانه همان است که روزها میان انبوهی از آدم ها، چشمانم را پی تو می گرداند. بهانه همان صبریست که به لبانم سکوت می دهد تا گلایه ای نکنم از نبودنت 1
Hanaaneh 28168 ارسال شده در 10 اسفند، 2014 اسکندر به ایران حمله کرد . نادر فاتح هند شد . عربها دمار از روزگار ما درآوردند. کورش بابِل را گرفت. آرامش قشنگم! من فقط تو را دارم... میخواهم تمام شهرهای دنیا را یکی پس از دیگری در آغوش تو فتح کنم...عاشقانه… بی جنگ و خونریزی میخواهم صبحش در کافه، یک لقمه نان، یک جرعه چای، با نگاهم مزه مزهات کنم باز... بعد دستم را بگیر... فاتحانه شهر را از پا درآوریم... با لبخند به نگاه شهروندان سر تکان دهیم و با آنها عکس یادگاری بگیریم...
Hanaaneh 28168 ارسال شده در 2 فروردین، 2015 وقتی هستی در دلم قیامتی ست و تمامی ابنای بشر به تماشای تو برمیخیزند .. قامتی که زمین را از ساقهای گندمی تا شانهی آسمانیات بالا میبرد .. آمدنت همیشه قیامتی ست بلندبالا ای تیک تاک نبض ! ای لنگرِ بودن ! بودن چه بیهوده ست اگر قیامتی نباشد و من بار دیگر تو را نبوسم ننوشم نبینم چه بیهوده ست اگر قیامتی نباشد تا در سکوت دستهای تو را بگیرم و به ابدیت نگاهت لبخند بزنم ..
ارسال های توصیه شده