millan 1272 اشتراک گذاری ارسال شده در 20 فروردین، ۱۳۹۲ سرانجام مانولیوس پرسید: -پدر چگونه میتوان خدا را دوست داشت؟ -با دوست داشتن انسانها فرزندم. -انسانها را چگونه میتوان دوست داشت؟ -با مبارزه برای کشاندنشان به راه راست. -راه راست کدام است؟ -راهی که رو به بالا دارد. مسیح بازمصلوب - نیکوس کازانتزاکیس 4 لینک به دیدگاه
millan 1272 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 20 فروردین، ۱۳۹۲ ما بزرگترین چشمه قدرت را دیدیم و او را خدا خواندیم. ما میتوانستیم هر لقب دیگری که مایل بودیم به او بدهیم، مانند: ژرفنا، تاریکی مطلق، روشنایی مطلق، ماده، روح، امید نهایی و یا سکوت. اما هرگز فراموش مکن که ما اسمش را تعیین کردیم. نیکوس کازانتزاکیس 5 لینک به دیدگاه
spow 44197 اشتراک گذاری ارسال شده در 21 فروردین، ۱۳۹۲ همانطور که به پرندگان دریایی چشم دوخته بودم، فکر کردم: این راهی است که باید رفت، آهنگ موزون آنرا پیدا کن و با ایمانی راسخ در آن گام بنه. نیکوس کازانتزاکیس - زوربای یونانی - ۱۹۴۶/ بخش ۲۱ 3 لینک به دیدگاه
spow 44197 اشتراک گذاری ارسال شده در 21 فروردین، ۱۳۹۲ فقط یک زن در جهان وجود دارد. زنی با چهرههای متفاوت. نیکوس کازانتزاکیس - آخرین وسوسه مسیح 3 لینک به دیدگاه
spow 44197 اشتراک گذاری ارسال شده در 21 فروردین، ۱۳۹۲ دروازههای بهشت و جهنم همشکل و همسایهاند. نیکوس کازانتزاکیس - آخرین وسوسه مسیح/ بخش ۱۸ 3 لینک به دیدگاه
spow 44197 اشتراک گذاری ارسال شده در 21 فروردین، ۱۳۹۲ اولیس پس از کشتار مدعیان خود در آن جزیره کوچکش کسل شده بود. دیگر زن و فرزند و وطن قدیم و خدایان قدیمش او را راضی نمیکردند. تصمیم گرفت «ایتاک» را به عزم آخرین سفر خود، سفری که بازگشت نداشته باشد، ترک گوید... نیکوس کازانتزاکیس - آغاز کتاب ادیسه 2 لینک به دیدگاه
spow 44197 اشتراک گذاری ارسال شده در 22 فروردین، ۱۳۹۲ انسان به مقداری جنون هم نیاز دارد، وگرنه هرگز به پارهکردن بندهایش برای کسب آزادی خطر نمیکند. نیکوس کازانتزاکیس 1 لینک به دیدگاه
sam arch 55879 اشتراک گذاری ارسال شده در 18 آذر، ۱۳۹۲ بیداری... از مغاکی تیره می آییم. در مغاکی تیره به پایان می رسیم ؛ و این درنگ درخشان را زندگی می نامیم. به محض آنکه به دنیا می آییم، بازگشتمان آغاز می شود؛ آنگاه که راهی می شویم، بی درنگ بازمی گردیم؛ ما در هر لحظه می میریم. به همین دلیل ٍ زندگی و تولدهای مکرر، بسیاری فریاد برداشته اند: هدف زندگی مرگ است! اما به محض آنکه به دنیا می آییم، برای آفریدن، ساختن، و تبدیل ماده به زندگی تقلا می کنیم و در هر لحظه به دنیا می آییم. به همین دلیل، بسیاری فریاد برداشته اند: هدف زندگی نامیرایی است! در این اندام زنده ی موقتی، دو جریان به هم می رسند: صعود به قله ی ترکیب، صعود به زندگی، صعود به بی مرگی؛ و نزول به تجزیه، نزول به ماده، نزول به مرگ. هر دوی اینها، از ژرفای ذات ازلی فوران می کنند. زندگی در وهله ی نخست، ما را شگفت زده می کند؛ زندگی، تا حدودی فراسوی قانون به نظر می رسد؛ تا حدودی ضد طبیعت؛ تا حدودی شبیه واکنشی پایدار نسبت به چشمه های ابدی تاریکی؛ اما در اعماق وجودمان احساس می کنیم که حیات ازلی است، نیروی فنا ناپذیر هستی است. در غیر این صورت، آن نیروی فرا انسانی از کجاست که ما را از زاده نشدن به زاده شدن پرتاب می کند و گیاهان، حیوانات، آدم ها و شجاعت برای مبارزه به ما می دهد؟ هر دوی این نیروهای متقابل، مقدسند. بنابراین، وظیفه ی ماست که بصیرتی پیدا کنیم تا این دو نیروی عظیم، بی زمان، و فنا ناپذیر را بپذیریم و هماهنگ شان سازیم؛ و نیز با همین بصیرت، اندیشه و عملمان را تنظیم کنیم. " نیکوس کازانتزاکیس " 1 لینک به دیدگاه
Hanaaneh 28168 اشتراک گذاری ارسال شده در 19 فروردین، ۱۳۹۳ نیکوس کازانتزاکیس تعریف می کند که در دوران کودکی ، یک پیله کرم ابریشم را بر روی درختی پیدا می کند، درست هنگامی که پروانه خود را برای خروج از پیله آماده می سازد . اندکی منتظر می ماند ، اما سرانجام چون خروج پروانه طول می کشد تصمیم می گیرد این فرآیند را شتاب بخشد . با حرارت دهان خود آغاز به گرم نمودن پیله می کند ، تا این که پروانه خروج خود را آغاز می کند . اما بال هایش هنوز بسته اند و اندکی بعد می میرد . او می گوید : (( بلوغی صبورانه با یاری خورشید لازم بود ، اما من انتظار کشیدن نمی دانستم . آن جنازه ی کوچک تا به امروز ، یکی از سنگین ترین بارها ، بر روی وجدان من بوده است . اما همان جنازه باعث شد درک کنم که یک گناه حقیقی وجود دارد : فشار آوردن بر قوانین بزرگ کیهان . بردباری لازم است و نیز انتظار زمان موعود را کشیدن شاهد بودن وسختی کشیدن عزیزان و صبوربودن و مقاومت کردن ، و با اعتماد راهی را دنبال کردن که خدا برای زندگانی ما و فرزندانمان برگزیده است 1 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده