rahaneh-p 491 ارسال شده در 3 شهریور، 2013 با يکي از دوستانم وارد قهوهخانهاي کوچک شديم و سفارش داديم...به سمت ميزمان ميرفتيم که دو نفر ديگر وارد قهوهخانه شدند... و سفارش دادند: پنجتا قهوه لطفا... دوتا براي ما و سه تا هم قهوه مبادا... سفارششان را حساب کردند و دوتا قهوهشان را برداشتند و رفتند... از دوستم پرسيدم: ماجراي اين قهوههاي مبادا چي بود؟ دوستم گفت: اگه کمي صبر کني بزودي تا چند لحظه ديگه حقيقت رو ميفهمي... آدمهاي ديگري وارد کافه شدند... دو تا دختر آمدند، نفري يک قهوه سفارش دادند، پرداخت کردند و رفتند... سفارش بعدي هفتتا قهوه بود از طرف سه تا وکيل... سه تا قهوه براي خودشان و چهارتا قهوه مبادا... همانطور که به ماجراي قهوههاي مبادا فکر ميکردم و از هواي آفتابي و منظرهي زيباي ميدان روبروي کافه لذت ميبردم، مردي با لباسهاي مندرس وارد کافه شد که بيشتر به گداها شباهت داشت... با مهرباني از قهوهچي پرسيد: قهوهي مبادا داريد؟ خيلي ساده ست! مردم به جاي کساني که نميتوانند پول قهوه و نوشيدني گرم بدهند، به حساب خودشان قهوه مبادا ميخرند... سنت قهوهي مبادا از شهرناپل ايتاليا شروع شد و کمکم به همهجاي جهان سرايت کرد... بعضي جاها هست که شما نه تنها ميتوانيد نوشيدني گرم به جاي کسي بخريد، بلکه ميتوانيد پرداخت پول يک ساندويچ يا يک وعده غذاي کامل را نيز تقبل کنيد... قهوه مبادا برگرداني است از........ suspended coffee جالبه. امروز تو بازار بودم یه خانم هر چی خواهش کرد بهش پول ندادم ته دلم یه چیزی می گفت دروغه. همش دروغه!!!!!!!!!!!!!!! نمیدونم واقعا مشکل از کجاست؟؟؟ 12
NYC 20977 مالک ارسال شده در 14 مهر، 2013 كنارخیابان شریعتی تهران چند موتور سوار دارند دختری را به زور سوار می كنند كه روحانی جوانی برای كمك به دخترك،به سمت آنان می رود. شیشه نوشابه ای را خرد می كنند و چشم راست فرزاد را می درند. پزشك می گوید چشم او تخلیه می شود روحانی جوان قبل از بیهوشی می گوید "الحمدلله به قیمت یك چشم موفق شدیم ناموس مردم را نجات دهیم":icon_gol: 26
NYC 20977 مالک ارسال شده در 19 مهر، 2013 قمقمه ی آبت را به اسیر عراقی دادی به دشمنت تصویر می گوید تو تشنه تری... 25
Gandom.E 17805 ارسال شده در 12 آبان، 2013 به اغوش کوچک من بیا... وقتی آسمان این همه بخیل است وقتی ابرها ناخن خشكی می كنند وقتی دست هایی كه باید سایبان مهربانی ات باشند، اینهمه كوتاهند وقتی شاخه های بهار تا دیوار خانه تو نمی رسند وقتی گردبادهای گریز در چشم هایت قدم می زنند به سراغ دست های من بیا به آغوش من كه برایت همیشه گرم است ... عزیز من! این آغوش هر چند كوچك، ولی برای تو یك دنیا جا دارد. این آغوش هرچند كوچك، ولی می تواند سرمای ترسی كه در جانت بیتوته كرده است را به تابستانی ترین ظهر ممكن برساند. وقتی "گل ها فقط برای دیدن تو چانه نمی زنند" و كسی نیست كه برایت زنده بماند و زندگی كند وقتی ثانیه های حیات، سال اند، وقتی مرگ در دو قدمی ما نفس می كشد و جوان می شود وقتی دار و ندار جهان به پای اسلحه هایی می ریزد كه فقط بلدند آدم بكشند؛ به آغوش من بیا ... به این مطمئن ترین مكان دنیا كه برای تو می تواند جان پناهی باشد. چرا كه عاقلان دنیا! سرپناهت را به موشك گرفتند و بازی های كودكانه ات را ناتمام گذاشتند. عزیز من! من شاید كوچك باشم؛ شاید دست های من برای به آغوش كشیدنت كوتاه باشد. ولی دلم به اندازه تمام تابستان های تاریخ گرم است و آغوشم مطمئن ترین جا برای توست. به آغوش من بیا و آرام بگیر ... از این همه صدای مسلسل هایی كه در تاریخ راه می روند و گوش جغرافیا را كر كرده اند. به آغوش من از نگاه های هیز مردانی كه چشم هایشان روی شكمشان باد كرده است و لبخند می زنند تا دندان های كرم خورده شان را به زنان روی دیوار نشان دهند. عزیز من، خواهركم، مطمئن ترین و گرم ترین نقطه جغرافیا آغوش كوچك من است كه برادر بزرگ توام. 24
ms13 1488 ارسال شده در 12 آبان، 2013 تشکر از nyc عزیز و گندم نازنین. بعضی از پستها واقعا عالی بودند... پ ن : اون عکسی که یه مرد که بدنشو تتو کرده (به قیافش نمیخوره آدم خوبی باشه) داره به یه مرد نحیف غذا میده رو کسی داره ؟ (تو اف بی دیدم چندوقت پیش ، الان پستای اینجا رو دیدم یاد اون افتادم. ..) 5
-eila- 806 ارسال شده در 12 آبان، 2013 برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید. ورود یا ثبت نام برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید. ورود یا ثبت نام برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید. ورود یا ثبت نام برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید. ورود یا ثبت نام 17
NYC 20977 مالک ارسال شده در 21 آبان، 2013 پرستاران در حال نواختن موسیقی برای آرامش هرچه بیشتر کودکان بیمار. 14
hasti1988 22046 ارسال شده در 28 اردیبهشت، 2014 مدرسه شیخ شلتوت مریوان، دانش آموزی با بیماری ناشناخته ای دارد که جثه نحیفش را آزار می دهد، موهایش را، شیطنت ها و بازی های کودکانه اش را گرفته و اگر فرشته ای برای نجاتش نمی رسید، روح و روانش هم در این بازی سخت زندگی، او را به خاطره ها می سپرد. به گزارش ایرنا، ماهان رحیمی تنها هشت سال دارد، در کلاس دوم ابتدایی مدرسه شیخ شلتوت مریوان درس می خواند، یک سال و نیم است از بیماریی که ناشناخته است، رنج می برد و از وقتی دکترها دارویی برایش تجویز کردند و خورد، موهای سر و صورتش ریخت، درد ماهان تنها خودش نیست خواهرش دریا 13 ساله نیز به بیماری دیابت مبتلا است و از این هم رنج می برد. معلم ماهان برای اظهار همدردی با شاگردش و جلوگیری از افت شدید تحصیلی و از بین رفتن روحیه این کودک، موهای سرش را از ته زد و به شکل ماهان در آمد و به شاگردانش گفت: موهای سر من و ماهان در زمستان به دلیل حساسیت خودش می رود و در بهار به هنگام رویش گل ها و شکوفه درختان از نو رشد می کند. و بعد بقیه بچه ها هم همینکار رو انجام دادند..... به دنبال انتشار این گزارش رسانه های داخلی و خارجی آن را مورد توجه قرار دادند و به تجلیل از این معلم نمونه پرداختند. 15
pary naz 2414 ارسال شده در 12 مرداد، 2014 این شیرماده پس از شکار آهو متوجه می شود که شکارش بارداربوده،او سراسیمه میشود نخست تلاش میکند تا بچه را نجات دهد، و از دریدن شکارش دست برمیدارد ... اما وقتی نمیتواند بچه را نجات دهد بروی زمین در کنار شکارش دراز میکشد، عکاس بعدا پی میبرد که شیر مرده (سکته کرده) است. دنیاشون تمیزتر از دنیای ادمها نیست؟! انسان ها گاهی حتی به بچه خودشون هم رحم نمیکنند چه برسه به بچه ی یه فرد ضعیف تر از خودشون .اونا گاهی به خاطر حرص و طمع ،پول،حسادت،رقابت های مسخره،خاموش شدن وجدان وخیلی چیزهای بیهوده وزشت دیگر چشم روی هم می بندند حتی حاضرن خردشدن یه انسان دیگه رو جلوی جشماشون ببینند حتی گاهی خودشون انسانی رو میکشن .کشتن انسان ها فقط اون چیزی نیست که ما تصور میکنیم.ریختن ابروی یک انسان ،جریحه دارکردن غرورش و.... حالا چه برسه به این که بخواهند کمک کنند. فقط میشه در باره این ادما گفت تو شر نرسون کمک پیش کش>:icon_pf (34): 10
Farnoosh Khademi 20024 ارسال شده در 16 مرداد، 2014 حیوونایی که خیلی با لحن بدی بهشون میگیم حیوون بلدن و یاد گرفتن که چجوری باهم دوست باشن اماما انسان ها با تمام ادعامون یاد نگرفیتیم و بلد نیستیم....... امیدوارم ما هم یه روزی یاد بگیریم....... دوستی های عجیب حیوانات این پست تو گاه نوشته ها دیدم.یه جورایی به این تاپیک ربط داره 7
NYC 20977 مالک ارسال شده در 28 شهریور، 2014 "کمیل نظافتی" کلیه اش را به “لبخند سجاد “بخشید. طلبه آملی کلیه اش را به صورت رایگان به سجاد بخشید و برای پرداخت مخارج بیمارستان ماشینش را فروخت. و اما جواب کمیل به خبرنگاران: "من نمیگم به بچه ها خواندن نماز و قرآن رو یاد ندید، فقط میگم قبل از هرکاری به بچه ها باید درس انسانیت داد". 19
NYC 20977 مالک ارسال شده در 2 مهر، 2014 هنوزم هستن آدمهای اینطوری. مسیر سیدخندان - امام-حسین. :icon_gol: 16
ارسال های توصیه شده