spow 44197 اشتراک گذاری ارسال شده در 17 فروردین، ۱۳۹۲ برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید. ورود یا ثبت نام نقد فیلم بینوایان Les Misérables محصول 2012 ساخت فیلم بینوایان توسط تام هوپر که علاقمند به روایت وبازگویی اتفاقات تاریخی از دید خاص میباشد اتفاقی در نوع خود جالب است. یک کارگردان وفادار به سنت های سینمای انگلیس و تفکرات بریتانیایی که با ساخت فیلم سخنرانی پادشاه به شهرت رسید راوی یکی از مهمترین اتفاقات تاریخ معاصر هست. اتفاقی که هرچند بر همه دنیای نوین اثر گذاشته ولی مسئله ذاتا فرانسویست ومهمترین نکته این فیلم ومهمترین ضعف ان همان روایت انگلیسی از تاریخ فرانسه هست. ویکتور هوگو به عنوان یک نویسنده وروشنفکر ونیز مبارزی که در بطن تحولات انقلاب فرانسه قرار داشته با دستمایه قرار دادن چندین داستان همزمان از موضوعات رمانتیک،تراژدیک ودرام داستانی از مبارزات مردم فرانسه خلق کرده تا انقلاب توده ها برای رسیدن به لیبرتی را جاودانه سازد. داستان بینوایان ویکتور هوگو داستانی بسیار ارزشمند وروایتی معتبر از مبارزات مردمیست که برای رسیدن به ازادی وفراهم کردن زمینه جمهوری اولین انقلاب کلاسیک را رقم زده وبه تنهایی تمامی اتفاقات انقلابهای بعدی را یک جا تجربه کردند. فیلم درام وموزیکال هوپر بسیار زیبا ساخته شده وریتم واهنگ بسیار مناسبی هم دارد ولی انگار از همان ابتدا باور داریم با یک نسخه جعلی روبرو هستیم! شروع فیلم ونمایش پرچم غرق شده فرانسه که هرکدام از رنگ های ان معرف یک مفهوم ناب متاثر از همان انقلاب فرانسه هست (آبی: آزادی، سفید: تساوی و قرمز: برادری) اولین وشاید بزرگترین دهن کجی هوپر به فرانسه به عنوان کشوری که همواره انگلیسی ها در حال تمسخرشان هستند و تاریخ سیاسی هست. پرچمی سوراخ سوراخ و در حال غرق شدن که اگر با دیده اغماض بنگریم راوی انارشیسم اجتماعی در اغاز فیلم و تلاطم شدید جامعه در زمان روایت تاریخ هست. برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید. ورود یا ثبت نام نحوه اجرای دیالوگ ها که به صورت ریتمیک وبا شعر ادا میشوند تا تم موزیکال فیلم را تکمیل کنند کاری ستودنی از هوپر هست و کلاسه بندی فضای کار انصافا از نظر رنگ ودکور ولباس فقط میتونه شامل یک کلمه باشه: عالی اما هوپر بازهم دسته گل به اب داده وفیلمی که براحتی میتونست تبدیل به یکی از شاهکارهای تاریخ سینما بشه رو بشدت تنزل داده. در دنیای ادبیات از لحاظ غنای ریتم و قدرت شعر زبان فرانسه قویترین زبان موجود هست وهوپر بسادگی میتونست کل دیالوگ های فیلم رو مثل هانکه با زبان فرانسه انجام بده که هم فضای داستانی بینوایان هوگو شبیه سازی بشه هم فرانسه واقعی تر به نظر بیاد. نظر شخصی من اینه که من تو طول زمان تماشای فیلم احساس میکردم این بینوایان رو چارلز دیکنز نوشته نه ویکتور هوگو وداستان داره تو لندن اتفاق میافته!! برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید. ورود یا ثبت نام . نگاهتان به پايين باشه ، نگاهتان به پايين باشه . باهاشون چشم تو چشم نشو . نگاهتان به پايين باشه ، نگاهتان به پايين باشه . تا وقتي بميريم در همينجا خواهيم بود . . نه خدا به دادِمان ميرسه . تنها جهنمُ پيش رومون داريم . . . نگاهتان به پايين باشه ، نگاهتان به پايين باشه . هنوز بيست سال در پيش رو داريم . . من هيچ کارِ خطايي نکردم ! يا مسيح ، صداي منو بشنو . . . نگاهتان به پايين باشه ، نگاهتان به پايين باشه . حضرت مسيح اهميتي به ما نميده . . ميدونم منتظرم خواهد بود . ميدونم باهام روراست خواهد بود . . . نگاهتون به پايين باشه ، نگاهتون به پايين باشه . اونها همگي شماهارو به باد فراموشي سپردند . . وقتي آزاد شوم ، هرگز من را نخواهيد ديد ! تا ابد خواهم رفت . . . نگاهتان به پايين باشه ، نگاهتان به پايين باشه . هميشه تا آخر عُمر برده خواهيد بود . نگاهتان به پايين باشه ، نگاهتان به پايين باشه . اينجا گورِ شما خواهد بود شعر سکانس های ابتدایی فیلم وضرباهنگ ونماها بخوبی برای تاثیرگذاری اولیه مناسب بودندتا دو شخصیت اصلی فیلم هم معرفی بشن هوپر درمتن داستان هم بیش از اندازه دست برده والبته منعی هم نمیشه در این مورد داشت جزاینکه وقتی فقط ابتدا وانتهای داستان با متن اصلی همخوانی دارن انتظار داریم کارگردان به اصول ومفاهیم روایت شده پایبند باشه وحداقل تفسیر خودش رو ارائه بده نه اینکه کتابی که مملو از مفاهیم ازادیخواهانه و انقلابی وسیاسی هست رو به سطح یک داستان عشقی تنزل بده(شاید دلیلش عشق وافر انگلیسی ها به سیستم پادشاهیشون باشه) برای اغلب ما که حس نوستالژیکی نسبت به ژان والژان ، کوزت ، فانتین ، تناردیه ها وبازرس ژاور داریم انتخاب وچینش کاراکترها کمی عجیب هست من تا انتهای فیلم نتونستم با شخصیت بازرس ژاور علیرغم اجرای فوق العاده راسل کرو کنار بیام وشاید به دلیل خاطراتم از این کتاب وداستان انتظار یک بازرس لاغر وقدبلند رو داشتم تا یک بازرس شبیه مشتزنا! برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید. ورود یا ثبت نام هیو جکمن واقعا استادانه نقش ژان والژان رو ایفا کرده وتطبیقش با نقش و فرو رفتنش در هویت ژان والژان بسیار زیبا کارشده وانصافا یکی از نقاط قوت فیلم همین کاراکتر هست. به هرحال شاید هوپر فقط سعی کرده روایتی تئاتری از بینوایان رو به فیلم سینمایی تبدیل کنه ولی با توجه به حجم تبلیغات سنگینی که در مورد این فیلم شده بود انتظار اثر پرتری میرفت که به نظرم نتایج نقدها ونظرسنجی ها هم نشانگر ضعف روایت داستانی و کارگردانی اثر بوده است. برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید. ورود یا ثبت نام اما یکی از نقاط قوت این فیلم روایت های احساسی در کل داستان بود که تم اصلی فیلم رو تشکیل میداد وانصافا بخوبی به این مسائل پرداخته شده بود. حضور گربه همسایه هوپر در نقش لاوروش هم انتقادهایی رو به همراه داشت که بازهم شک رو درمورد نحوه ساخت وچرایی اون بیدار میکنه! اپونین یکی از بهترین پردازش های هوپر در فیلم بینوایان بود که به نظرم هم در ایفای نقش وهم بالابردن تم احساسی فیلم بسیار عالی بازی کرده است. برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید. ورود یا ثبت نام ودر نهایت همه مسائل اجتماعی توسط عده ای بهره برداری میشود ومهمترین انها انقلاب ها میباشند! تصویر بالا به تنهایی گویای خیلی از مسایل هست که هوپر هم به تاسی از متن کتاب سعی در پررنگتر کردن انها داشته است. هرچند فیلم بینوایان اشکالاتی بسیار جدی دارد ولی نمیتوان از تفاوت های شگرف ان در عرضه فیلمی متفاوت با جریان روز بی تفاوت گذشت. اجرای موزیکال یک درام تاریخی ونقلی از بزرگترین انقلاب تاریخ کار جالبی تام هوپر بوده که باعث میشود تا حتما این فیلم را ببینیم علیرغم همه چالشهای ریز ودرشت ان! 10 لینک به دیدگاه
shahdokht.parsa 50877 اشتراک گذاری ارسال شده در 17 فروردین، ۱۳۹۲ منم دارمش و گذری دیدمش واقعا حس خیابونهای کثیف انگلیس رو تو قرن نوزده و بیست به آدم میده .. مثل فیلم الیورتویست و از این قبیلها 4 لینک به دیدگاه
spow 44197 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 17 فروردین، ۱۳۹۲ منم دارمش و گذری دیدمش واقعا حس خیابونهای کثیف انگلیس رو تو قرن نوزده و بیست به آدم میده .. مثل فیلم الیورتویست و از این قبیلها کلا فضاسازی فیلم در حد تابلو نقاشی بود یعنی دقیقا اون سنگری که انقلابیون درست کردن تصویر زنده پرتره انقلاب فرانسه بود واین شبیه ترین صحنه به داستان بینوایان بود جدا احساس میکردم فیلم رو تو لندن ساختن به جای پاریس! ولی در کل فیلمی بود که باید دید ارزش داشت تفاوتها وایرادهارو دید 3 لینک به دیدگاه
Shiva-M 8295 اشتراک گذاری ارسال شده در 17 فروردین، ۱۳۹۲ مرسی بابت نقد درسته که اشکالاتی به قیلم وارده ولی فیلم خوش ساخت و متفاوتیه. بشخصه بازی ای که هوپر از بازیگرا گرفته رو بشدت دوست داشتم. شما آن هاتاوی رو ببینید، واقعا عالی بود. جایی خونده بودم که ایشون برای این فیلم 12 کیلو وزن کم کردن. رژیم خیلی سختی گرفت. در مورد آهنگا، غالب ترانه ها، چه ترانه های حماسی و چه عاشقانه و دیالوگای معمولی ریتم خیلی دلنشینی دارن و خسته کننده نیستن. در مجموع فیلم درست درمونیه هرچند من سخنرانی پادشاه هوپر رو بسیار دوست داشتم، فیلم به مراتب بی نقص تری اومد بنظرم. 2 لینک به دیدگاه
spow 44197 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 17 فروردین، ۱۳۹۲ مرسی بابت نقد درسته که اشکالاتی به قیلم وارده ولی فیلم خوش ساخت و متفاوتیه. بشخصه بازی ای که هوپر از بازیگرا گرفته رو بشدت دوست داشتم. شما آن هاتاوی رو ببینید، واقعا عالی بود. جایی خونده بودم که ایشون برای این فیلم 12 کیلو وزن کم کردن. رژیم خیلی سختی گرفت. در مورد آهنگا، غالب ترانه ها، چه ترانه های حماسی و چه عاشقانه و دیالوگای معمولی ریتم خیلی دلنشینی دارن و خسته کننده نیستن. در مجموع فیلم درست درمونیه هرچند من سخنرانی پادشاه هوپر رو بسیار دوست داشتم، فیلم به مراتب بی نقص تری اومد بنظرم. خب منم این فیلم رو دوست داشتم ولی واقعا ایرادهای عمیقی داره بیا یه نقد عمیقتری رو بخونیم! پرونده ای برای فیلم "بینوایان" ساخته تام هوپر لیلا پناهی - این فیلم با بهرهگیری از فنآوریهای نوین کامپیوتری و جلوههای ویژه پیشرفته، از نظر ظاهری هم حال و هوای متفاوتی دارد. هیو جکمن، راسل کرو، آماندا شفیلد، آن هاتاوی، ادی ردماین، هلنا بوهم کارتر و ساشا بارون کوهن بازیگران اصلی این فیلم موزیکال هستند. قصه «بینوایان» در فرانسه قرن نوزدهم هم اتفاق میافتد و به گفته تام هوپر، درباره رویاهای برآورده نشده و فداکاری، رستگاری و عشق است. این فیلمساز میگوید قصه کتاب ویکتور هوگو را به این دلیل انتخاب کرد که داستانی بیزمان و بیمکان را تعریف میکند و میتواند مربوط به هر دوران و هر زمانی باشد. به گفته تام هوپر،ویکتور هوگو در این کتاب روح و روان آدمها را در یک شرایط سخت زمانی و تاریخی ،به بحث و بررسی میگذارد. هیو جکمن در «بینوایان» نگاه تازه سینما نقش ژان والژان کاراکتر اصلی قصه بازی میکند که پس از فرار از زندان و تحمل سختی های بسیار، تبدیل به آدمی موفق و خیر خواه میشود. راسل کرو در نقش کاراکتر ضد قهرمان قصه،در قالب بازرس ژاور ظاهر میشود که برای سالیان متمادی به دنبال والژان است،تا او را دستگیر کرده و تحویل قانون دهد. زمانی که ژان والژان سرپرستی کوزت دختر جوان فونتین تیره بخت را قبول میکند، زندگی هر دوی آنها برای همیشه دست خوش تغییر میشود. «بینوایان» برای هفته آینده به روی پرده سینماها میرود. این فیلم با هزینه 90 میلیون دلاری تهیه شده است. این فیلم از ان دسته کارهای سینمایی است که پیش بینی می شود هم منتقدان سینمایی و هم تماشاگران معمولی سینما، استقبال خوبی از آن کنند. این درحالی است که صنعت سینما پس از سالها، فیلمی را تهیه کرده که در آن تعداد زیادی از بازیگران سرشناس سینما، در نقش های مختلف آن ظاهر شدهاند. تام هوپر کارگردان انگلیسی تبار سینما، قبل از این فیلم های غیر متعارفی مثل «سخنرانی پادشاه»، «غبار سرخ»و «لانگفورد» را جلوی دوربین برده است. او سال 2010 برای درام شرح حال گونه «سخنرانی پادشاه»، جایزه اسکار بهترین کارگردان سال را گرفت. خود فیلم هم موفق به دریافت اسکار بهترین فیلم سال شد. این فیلم، سومین کار بلند سینمایی هوپر در مقام کارگردان ،پس از چند فیلم و مجموعه تلویزیونی بود. نقدی بر فیلم «بینوایان»/ یک فیلم به ظاهر«معتبر» از آنجا که تاکنون هرآنچه به فیلم «بینوایان» مربوط میشود پرهیاهو و جنجال برانگیز بوده است- از سیل جوایز متعدد درخشان و جهانیاش گرفته تا چیزهای دیگر- بی شک شما هم درباره این فیلم که توفانی در کیف پول شما به پا کرده است، مطالبی شنیدهاید. احتمالا میدانید که تام هوپر (که پیش از این فیلم«سخنرانی پادشاه» را کارگردانی کرده بود) برای ساختن فیلم اقتباسی خود بر اساس یک تئاتر موزیکال، بینالمللی برگرفته از رمان سیاسی قرن نوزدهمی نوشته ویکتور هوگو، تمام بازیگران فیلماش را وادار کرد تا سر صحنه فیلمبرداری به صورت زنده آواز بخوانند. و قطعا این را هم میدانید که آن هاتاوی، که نقش فانتین- مادری تنها و رنجور که از روی ناچاری به تنفروشی روی آورده است- را در فیلم ایفا میکند؛ به خاطر ضجهزدنها، تحریرهای خوشآوا و کوتاه کردن موهایش سر صحنه فیلمبرداری، بار دیگر نام خود را به عنوان یکی از بازیگران مشهور و توانمند مورد علاقه داوران اسکار بر سر زبانها انداخت. حتما این را هم با تماشای پوسترها و پیش پردههای فیلم متوجه شدهاید که هاف جکمن به خوبی توانسته مصیبتزدگی و بیچارگی ژان والژان، محکوم فراری سابق، را به نمایش بگذارد و از طرفی هم راسل کرو، که نقش بازرس ژاور را ایفا میکند، توانسته با بازیاش به طور آزاردهندهای بیننده را دچار سوء هاضمه کند. تنها مطلب باقیمانده آن است که: فیلم«بینوایان» دلایل قانعکنندهای برای کجخلق شدن راسل کرو داشت؛ از آواز خواندن به سبک برادوی گرفته- کاری که اصلا مورد علاقه او نبود- تا پوشیدن آن لباس شقورق که انگار این مرد محترم را به زور در آن چپانده بودند. (اوه! فکرش را بکنید برای راسل کروی خوش تیپ، با آن لباسهای باشکوه در فیلم «ارباب و فرمانده»: انگار دنیا به آخر رسیده بود! ) جکمن هم حق داشت عصبانی و بدخلق شود، البته چون سابقه بازیگری در تئاترهای موزیکال را داشت به راحتی توانست در صحنهای که ژان والژان یک جفت شمعدان نقره را از یک کشیش میدزدید، در قالب آواز هیجانش درباره پیداکردن خداوند را، به خوبی نشان دهد. باز هم ادامه بدهم و تمام جزییاتی که این نسخه پر از تصنع از بینوایان موجب میشود آرزوی مرگ بکنم را برایتان بگویم؟ البته میلیونها مخاطب که در مقایسه با من رئوفتر و سخاوتمندتر هستند، از صرفه جو بودن فیلم رضایت دارند و برایش غش و ضعف میکنند. (اگرچه این صرفه جویی شامل مدت زمان فیلم نمیشود؛ چرا که فیلم تقریبا به اندازه قیام پاریس در سال 1832 طولانی است.) دهن کجیها و متکبرانه راه رفتنهای ساشا بارون و هلنا بونهم کارتر در نقش خانم و آقای تناردیه و کلاهبردارهایشان مجهز به طنزی تلخ است که به جزو لاینفک هر دو آنها تبدیل شده است. مطمئنا، تبدیل کردن یک تئاتر موزیکال به یک فیلم ماندگار چالشی دلهرهآور است. و مطمئنا در مقابل فیلمهای موفقی همچون«کاباره»، «بانوی زیبای من» و «پادشاه و من»؛ فیلمهای ناموفقی مثل«اجاره»، «اویتا» و «مامامیا!» وجود دارد. اما این اقدام خطیر و ساختن فیلمی از روی یک تئاتر موزیکال، در واقع یادآور ظرافتی است که موزیکال اولیه بینوایان داشته است، ظرافتی که فیلم فاقد آن است – با آن موسیقی و اشعار بی شور و هیجان ساخته الن باوبیل، کلود مایکل شونبرگ و هربرت کرتزمر و شخصیتهایی که بیشتر تقلیدی از شخصیتهای«الیور توییست» هستند! و حتی اگر شما همسایه آقای هوپر باشید که از این نمایش لذت برده است و شاهد مراحل هفتگانه تولید فیلم بوده و اسم گربهاش را تحت تاثیر همان یک الف بچه فیلم که سرنوشتش را به دست یک عده انقلابی بزرگسال انداخته است؛ گاوروش گذاشتهاید، خب، از دیدن فیلم مات و مبهوت خواهید شد: چون این فیلم به ظاهر«معتبر» در واقع یک کارناوال خیابانی سخیف است که همچنان که از خیابانهای شهر جوایز میگذرد، چیزی جز اندکی زرق و برق از خود برجای نمیگذارد. بررسی فیلمهای اقتباس شده از داستان «بینوایان» ویکتور هوگو/ «بینوایان» در ده پرده بینوایان (Les Misérables) نام رمان معروفی نوشته ویکتور هوگو نویسنده سرشناس فرانسوی است. از این اثر فیلمها و تئاترهای اقتباسی زیادی ساخته شدهاست، مانند موزیکالی به همین نام. در زیر به تعدادی از این فیلمهای اقتباسی اشاره میکنیم. 1- بینوایان 1934 این فیلم چهارساعته و نیمه را به جرات میتوان یکی از کاملترین و رضایتبخشترین نسخههای اقتباس شده از داستان هوگو به شمار آورد. اگرچه فیلم بسیار طولانی است اما به دلیل پردازش درست، داستان طولانی بودن زمان فیلم چندان آزاردهنده به نظر نمیآید. دلایل متعددی میتواند عامل موفقیت فیلم باشد که در اینجا به برخی از آنها اشاره میشود. اولا توجه به جزییات موجب میشود که قدرت داستان اصلی تا حد زیادی حفظ شود. شخصیتهای داستان در این فیلم به خوبی تجسم یافتهاند و بیننده به راحتی میتواند با شخصیتها ارتباط برقرار کند و وارد خصوصیترین بخش زندگیشان شود و آنها را خوب بشناسد و حتی نگرانشان شود. تعداد و عمق شخصیتها به خاطر ملاحظات زمان فیلم و مسایل اقتصادی از دست نرفتهاند. 2- بینوایان 1935 احتمالا معروفترین و شناختهشدهترین اقتباس سینمایی از داستان بینوایان، با بازی فردریک مارش در نقش والژان و چالرز لافتن در نقش ژاور، با این حال این فیلم اگرچه بسیار شسته و رفته به نظر میرسد اما به نوعی نسخهای ناقص از داستان است. در این فیلم خبری از جزییات داستان نیست و فاقد استحکام لازم است. تاکید عمده فیلم بر روی بیعدالتیهای اجتماعی و گرفتاریهای یک محکوم فراری است. 3- بینوایان 1947 اگرچه فیلم عنوان «بینوایان» را یدک میکشد و نام شخصیتهای فیلم درست مانند شخصیتهای داستان اصلی است اما سایر چیزهای این اقتباس هیچ شباهتی با داستان هوگو ندارد. اگرچه ایجاد برخی تغییرات در هنگام خلق یک فیلم اقتباسی از روی یک کتاب اجتناب ناپذیر است اما فیلمنامهنویس و کارگردان این فیلم ظاهرا قصد داشتهاند توانایی بالای خود در هرچه ضعیف و بد جلوه دادن داستان اصلی را به نمایش بگذارند. تغییراتی که آنها در فیلم دادهاند به جای اعتلای فیلم آنها را کاملا از خط سیر داستان دور کرده است. کارگردان فیلم، ریکاردو فردا، در فیلم خود فقط توانسته دو شخصیت را به درستی به تصویر بکشد، یکی کشیش که میکوشد خوبی، آرامش و مهربانی را اشاعه دهد و دیگری بازرس ژاور که نقش او را جان هینریش ایفا میکند. اما در مجموع فیلمنامه این فیلم اقتباسی، کوچکترین کمکی به اعتلای شخصیتهایش در سراسر داستان نمیکند. 4- بینوایان 1952 متاسفانه این فیلم هم اقتباس ناموفق دیگری از رمان اصلی است که گویی به هیچوجه نتوانسته روح داستان را به مخاطب منتقل کند. اگرچه این فیلم بخش قابل ملاحظهای از جزییات داستان اصلی را حذف کرده است اما در عوض حتی نکوشیده تا مانند نسخه سال 1974 دست به نوعی بازنویسی بزند. در فیلم خبری از تناردیهها نیست، صحنه مربوط به زیرچرخ رفتن برای نجات یک مرد کاملا حذف شده است و به شخصیت فانتین و مشکلاتش کوچکترین توجهی نشده است و برای مثال اخراج شدنش از کارخانه تنها در یکی دو جمله ناقص از زبان او شنیده میشود. 5- بینوایان 1957 این اقتباس به کارگردانی مایکل آدریارد نخستین نسخه تمام رنگی است که بر روی پرده سینما به نمایش درآمد. بازیگران فیلم به زبان مادری خود حرف میزنند و فیلم بعدها به زبان فرانسه دوبله شد. این فیلم برداشتی نسبتا تئاتری از داستان است و در واقع فیلمی سنگین به شمار میرود که رنگ و بوی صحنه تئاتر را با خود دارد؛ چرا که دوربین در این فیلم کمتر حرکت میکند. 6- بینوایان 1978 اگرچه این فیلم از سوی بسیاری از منتقدان مورد تمجید و تعریف بوده است اما به عقیده برخی منتقدان نیز این فیلم نسخهای مکانیکی از داستان اصلی است. این فیلم که به عنوان یک تله فیلم در سال 1978 توسط سرلیوگرید ساخته شده است، از همان ضعفهای سایر تله فیلمهای دهههای 70 و 80 که به پرده سینما راه یافتند، رنج میبرد. 7- بینوایان 1982 (تلویزیون فرانسه/ سینمای آزاد) این نسخه از بینوایان چندان مشهور و شناخته شده نیست و ارزشهای تولیدات تلویزیونی در دهههای 70 و 80 در مقایسه با امروز متفاوت هستند. به اعتقاد برخی این اقتباس تلویزیونی از بینوایان به کارگردانی رابرت حسین، بسیار مطلوب است که در برخی موارد موجب تعجب بیننده میشود. اگرچه در فیلم در ترتیب اتفاقات داستان اصلی اندکی دست برده شده و تغییراتی اعمال شده است. 8- بینوایان 1995 فیلم کلود لیلوچ بیش از آن که نسخه فیلمی داستان هوگو باشد یک اقتباس کاملا آزاد از کتاب است. او در فیلم خود بیشتر به مسایل جهان شمول کتاب توجه داشته و کوشیده است تا به نوعی«پیام» هوگو برای تاریخ بشریت و انسان امروز را منتقل کند. فیلم در زمان اشغال فرانسه توسط نازیهای آلمان میگذرد. 9- بینوایان 1998 یکی از متاخرترین نسخههای فیلمی داستان بینوایان، به زبان انگلیسی، ساخته بیل آگوست است. این فیلم دوست داشتنی و منحصر به فرد است اگرچه آن را به نوعی میتوان«میان بری» از شخصیتها و حوادث داستان اصلی دانست. اگرچه فیلم کوشیده است تا نسخهای وفادار به متن داستان را ارایه دهد اما به عقیده برخی نمیتوان آن را نسخه درست و کاملی از داستان هوگو محسوب کرد. 10- بینوایان 2000 این اقتباس از داستان بینوایان نیز مانند فیلم سال 1934 نسخهای کامل است با جزییات غنی و به همین دلیل قدرت متن اصلی داستان با خود همراه دارد. اگرچه در برخی از روایتها تغییراتی داده شده است اما در مجموع به جوهره شخصیتهای داستان کاملا وفادار مانده است. 4 لینک به دیدگاه
spow 44197 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 17 فروردین، ۱۳۹۲ گفت و گویی با تام هوپر درباره بینوایان: «تام هوپر» با آثاری درباره تاریخ و گذشتگان به شهرت رسید: در ابتدا دو فیلم برای شبکه hbo ساخت که در یکی از آنها هلن میرن نقش «ملکه الیزابت اول» را داشت و دیگری «جان آدامز» مسحورکننده با بازی پل جیاماتی و لورا لینی بود؛ سپس با درامی درباره خانواده سلطنتی انگلستان که به مساله گفتار درمانی میپرداخت، فیلم «سخنرانی پادشاه»، جایزه اسکار را ربود. اکنون او با داشتن بازیگرانی نظیر هیو جکمن، آن هاتاوی و راسل کرو در مقابل دوربین به سراغ «بینوایان» رفته است، موزیکال محبوبی که 26 سال است در برادوی به روی صحنه میرود. هوپر در زندگی شخصی آدمی است آرام، با رفتاری سنجیده و حضور ذهن تمام و کمال که در هر مورد، از انقلاب فرانسه گرفته تا «برنامه تصویری ترسناک راکی» صحبت میکند. مجله تایم اندکی بعد از اولین دفعات به روی پرده رفتن «بینوایان» در شهر نیویورک با هوپر به گفتوگو نشسته است. چه چیزی شما را به این فکر انداخت که آوازهای چنین اثری را با صدای سر صحنه و موسیقی زنده جلوی دوربین ببرید؟ مساله از اینجا شروع شد که احساس کردم، حتی در موزیکالهای محبوبم، باید سعی کنید اندکی تصنع ناشی از سینک نبودن آواز با لبهای خواننده را نادیده بگیرید. در یک بافت سبکتر کمدی بارها و به سادگی میتوان این نقص را نادیده گرفت. اما در مورد «بینوایان» میدانم که فیلم باید قرص و محکم باشد. خوب بازی کردن یعنی اینکه بازیگر در نقش فرو برود و حضور داشته باشد و بخشی از آن به آفریدن توهمی باز میگردد که گویی خودتان دارید دیالوگ را میسازید و بخشی از آنچه گفتم نیز به آن ریزهکاریهایی مربوط است که باعث میشود. بگذارید ایدهای قبل از آنکه بیانش کنید، شکل بگیرد. بنابراین اگر لب بزنید و آن را سینک کنید مجبورید هر کاری را که در سه ماه قبل انجام دادهاید، با دقت هزارم ثانیه عینا تکرار کنید. اینطوری در دام زمان میافتید. وقتی که این کار را زنده و با موسیقی همراه زنده انجام دهید، به بازیگر قدرت بازیگریاش را باز پس میدهید. من قبل از شما داشتم با مسوول میکس صدا، سایمون هیز صحبت میکردم... تا جایی که من میدانم، سایمون روی آب راه میرود. بدون او کل پروژه با سر به زمین میخورد. این واقعیت که 99 درصد آوازها زنده هستند مرهون زحمتهای اوست. وقتی شما بازی زنده را قبول میکنید، مجبورید بپذیرید که نمیتوانید از یک برداشت به دیگری برش بزنید. من مجبور بودم هر برداشت یک رخداد منحصر به فرد در نظر بگیرم که همه نماهای لازم و هرچه را میخواهم پوشش بدهم را در یک برداشت داشته باشم. بنابراین هر روز با حداقل سه دوربین کار میکردیم و گاهی اوقات تعداد آنها تا شش دوربین هم میرسید. کشف کردم که هیچ جایی برای توجه دوربین بهتر از چهره انسان وجود ندارد. مخصوصا وقتی که آن (هاتاوی) در نقش فانتین «من یک رویا را در رویا دیدم» را میخواند، درباره عشق گذشتهاش که به او خیانت کرده، درباره امیدهای رنگ باختهاش و درباره این احساس که او ممکن است بار دیگر به نزدش برگردد. این چیزها دیگر همراه او نیستند، بنابراین زبان نمای باز دیگر در اینجا کاربردی ندارد. بنابراین من خیلی خوش شانس بودم که این بازیگرها را داشتم! چه شد که تصمیم گرفتید نقش ژاور را به راسل کرو بدهید؟ احتمالا او به اندازه دیگران سابقه کار موزیکال تئاتری ندارد. وقتی که من داشتم هیو را (برای نقش ژان والژان) انتخاب میکردم، به نظرم رسید برای اینکه این داستان تاثیرگذار باشد، بهتر است آدمی را انتخاب کنید که وقتی در مقابل او قرار گیرد، نتیجه بهتری از او بگیرد. باید بازیگر بسیار مهیبی میبود و بلافاصله راسل به ذهنم آمد. منظورم این است که در حالت «ولورین» در مقابل «گلادیاتور»، احتمالا من روی گلادیاتور شرط میبندم! جسته گریخته چیزهایی درباره اینکه یک گروه موسیقی دارد، شنیده بودم، اما بعد کشف کردم که او کار در تئاتر موزیکال را در سیدنی شروع کرده که کاری مثل «ترسناک راکی» است. وقتی با او ملاقات کردم و دیگر بیشتر از این نمیتوانست هیجانزده شود که در چنین فیلمی شرکت داشته باشد. او سختتر از دیگران برای اینکه صدایش برای این فیلم مناسب باشد، کار کرد. آواز تازه ژان والژان با عنوان «ناگهان» چطور به وجود آمد؟ در کتاب جمله الهام بخشی وجود دارد در جایی که ژان والژان با کوزت کوچولو ملاقات میکند. چنین جملهای است: «این دومین شبح سفیدرنگی بود که ژان والژان با او ملاقات کرده بود. اسقف به او درستکاری را آموخته بود. کوزت به او معنای عشق را آموخت.» در کتاب به روشنی گفته شده که این دو لحظه هسته تغییر و تحول شخصیت هستند. در نمایش موزیکال به اولی پرداخته میشود اما دومی به نوعی از قلم افتاده است - واقعا متوجه نمیشوید که عشق چگونه میتواند والژان را تمام و کمال دگرگون کند. بنابراین من این پاراگراف را گرفتم و از کلود میشل (شونبرگ، آهنگساز «بینوایان») و آلن بوبلیل (ترانه سرا) پرسیدم: «می توانید برایم آوازی بنویسید درباره اینکه دارد عشق یک پدر و مادر به کودک را بهطور ناگهانی تجربه میکند؟» ترانه «ناگهان» از همین جا به وجود آمد که آنها تلاش کردند تا این احساس درونی را بیان کنند. وقتی ژان والژان میخواند که «او هرگز متعلق به من نبوده که نگهش دارم» - این یک سفر بسیار دشوار است به عالم پدر بودن، بدون آنکه حتی همسری داشته باشد، اینکه اتفاقا عاشق آن کودک شده و نخواسته او را تنها و بدون پدر و مادر رها کند. باز هم در اینجا او امتحان میشود و از این آزمون سربلند بیرون میآید. از اینکه چقدر اشارههای سیاسی داستان به زمان ما مربوط میشود، شگفت زده شدم. ارتباط «بینوایان» را با مسایل سیاسی روز چطور میبینید؟ علاقه من به این داستان به یک لحاظ به زمان ساختن «جان آدامز» برمیگردد، چون من شیفته انقلاب آمریکا شده بودم و تحت تاثیر ارتباط بین انقلابهای آمریکا و فرانسه قرار گرفته بودم. این داستان با آنکه در فرانسه میگذرد عمیقا در dna آمریکاییها جا خوش کرده چون بار انقلابیونی را دارد که سعی میکنند از قید یک پادشاه نادرست رها شوند که همان داستان پیدایش آمریکاست؛ داستان پیدایش این کشور که در صحنهای متفاوت میگذرد. من مدتی طولانی مشغول تصمیمگیری در این مورد بودم که آیا روی آن کار بکنم یا نه و از خودم میپرسیدم که آیا به جا است یا نه. چیزی که مرا عمیقا تکان داد این بود که دریافتم در زمانهای زندگی میکنیم که بسیاری از مردم در گوشه و کنار دنیا از بیعدالتی اقتصادی و اجتماعی آسیب میبینند و خشم عظیمی علیه نظام حاکم بر جهان وجود دارد. «بینوایان» سرود بزرگ ندارهاست. این داستانی تسکین بخش است از این لحاظ که ما به عنوان یک جمع میتوانیم علیه سیستم برپا خیزیم و آن را تغییر بدهیم و بهتر کنیم. این داستان همچنین عمیقا با دین مرتبط است. داستان پر است از رویدادهای تصادفی که در دنیای باورمند به وجود خدا این تصادفها معنادار هستند. برای آنکه این داستان کارآیی داشته باشد، خدا هم باید در آن حضور داشته باشد. من سعی کردم از طریق چیزهایی مثل آسمانی غیرعادی یا وجود نوری در پشت ابر یا کاغذی که به پرواز در میآید و انگار ابر را از هم میدرد، به وجود متعالی اشاره داشته باشم. من به نقاشیهای مذهبی سنتی اواخر قرون وسطی یا حتی به ترنر اشاره کردم. میخواستم به نحوی بگویم که هر باوری داشته باشید، احساس میکنید که به حال خود رها نشدهاید. منابع: کتاب سینما، شرق، ویکی پدیا، imdb، جسی دوریس، پریا لطیفی خواه، استوارت فرنی به نقل از نقد فارسی 3 لینک به دیدگاه
Shiva-M 8295 اشتراک گذاری ارسال شده در 17 فروردین، ۱۳۹۲ این نقد آخریه 1 کم زیادی تند رفته دیگه خداییش 2 لینک به دیدگاه
spow 44197 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 18 فروردین، ۱۳۹۲ این نقد آخریه 1 کم زیادی تند رفته دیگه خداییش شیواجان خداییش قبول کن هوپر هربلایی خواسته سرتاریخ وفرانسه تو این فیلم اورده فقط رنگ ولعاب کارش باعث میشه زیاد تو چشم نیاد این تحریفات 2 لینک به دیدگاه
میلاد 24047 اشتراک گذاری ارسال شده در 1 اردیبهشت، ۱۳۹۲ خیلی قشنگ بود 4-5 صحنش همیشه تو ذهنم میمونه 2 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده