رفتن به مطلب

غلبه عینیت محض بر فرهنگ


spow

ارسال های توصیه شده

غلبه عینیت محض بر فرهنگ

 

شهر تهران تجربه متفاوتی را از سر می گذراند. در این تجربه شهری ما روزبه روز شاهد کردارهای (practices) مکانیکی و مصنوعی بیشتری هستیم. این کردارها را نمی توان کردارهایی بخردانه نامید، آنها نوع خاصی از فرهنگ عینی هستند که به تدریج تمامی ساحت زندگی را درمی نوردند و تسخیر می کنند. در این نوع فرهنگ آنچه اولویت می یابد منفعت و سود فردی است. با افزایش و انباشته شدن فرهنگ فرصت طلبانه، کردارهای مکانیکی و مصنوعی نیز به تدریج جایگزین کردارهای انتقادی مطابق آنچه از «کانت» آموختیم: کردارهای سنجش گرایانه و ذهنی می شود. در این تجربه فرهنگی شهر معاصر اخلاقِ (ethic) انتقادی به تدریج رنگ می بازد و اخلاقیاتِ (moralities) منفعت طلبانه و فرصت طلبانه جایگزین آن می شود.

 

شاید در ظاهر این گونه به نظر آید که یکی از مولفه های اساسی شهر مدرن همین کردارهای مکانیکی، مصنوعی و منفعت طلبانه ای است که در نتیجه تقسیم کار پیشرفته به وجود می آید، اما در واقع باید به این نکته توجه داشت که منفعت طلبی غیرمسوولانه نتیجه تقسیم کار پیشرفته نیست بلکه نتیجه اخلاقیاتی است که هر فرد با توجه به هدف های غیرانتقادی اش برمی گزیند. این هدف ها در واقع ناشی از خردی ابزاری هستند که هدف های غایی فرد و جامعه را تباه می کنند. این هدف ها نتیجه فرهنگ مدرن نیستند بلکه نتیجه ترکیب آشوبناکی از فربه شدن فرهنگِ احساساتی گری، گوشه گیری انزواطلبانه و فردی شدن لگام گسیخته در کنار یکدیگر است.

 

در یک جامعه مدرن، تقسیم کار پیشرفته با همراهی نهادهای مدرن به رشد و ارتقای کیفی جامعه می انجامد. در این جامعه هرچند فرهنگ عینی نیز شکل می گیرد اما امکانات فراتر رفتن از فرهنگ عینی نیز مهیا می شود. اما جامعه ای که در قشری از آن صرفا عینیتِ محض (فرصت طلبی و منفعت طلبی) معنا دارد و در قشری دیگر انزواطلبی (این قشر از طرح مساله ما بیرون است)، اساسا طرح پرسش از امکاناتِ فراتر رفتن از فرهنگِ عینی بی مورد است به این دلیل که در این فرهنگ آنچه هر روز فزونی می یابد کردارهای مکانیکی و مصنوعی تمام عیاری است در جهت سود فردی و نه کردارهای انتقادی ای که امکانات فراتر رفتن از فرهنگ عینی را نیز به همراه دارد. در این جامعه عینیت محض بر فرهنگ غلبه پیدا می کند.

 

«زیمل» در مقاله خود در مورد کلانشهر و مدرنیته، برلین را شاهد مثال می آورد که در آن شهر به تدریج تمامی ساحت زندگی توسط ساعت آن شهر سنجیده و معنادار می شود. شهر برلین با حرکت ساعتش به حرکت درآمده و با ایستادن آن از حرکت باز می ایستد. بنابراین در آنجا ابزاری سنجش گر به زندگی معنا و تعین بخشیده و حد و حدود آن را برای سوژه هایش مشخص می کند؛ افراد نیز در نسبت با آن ابزار کردارهای خود را تنظیم می کنند و حتی در بعضی اوقات تغییر می دهند. به علاوه، این سیستم ابزاری به فرد اعطا می کند که او قادر می شود با مجهز شدن به آن اهداف غایی خود را نیز پیگیری کند و از اهداف عینی اش فراتر رود.

 

حال هر چند زیمل از در اختیار گرفتن ابزار یاد شده در شهر مدرن تحت عنوان تراژدی فرهنگ یاد می کند به واسطه استفاده از ابزارهای عقلانی یاد شده فرهنگ عینی بر فرهنگ ذهنی تفوق می یابد که در نتیجه این امر تراژدی فرهنگ رخ می دهد اما او به خوبی آگاه است که امکانات پیگیری اهداف غایی نیز با توجه به قواعد و نظم شکل گرفته در این فرهنگ مهیا می شود: فراتر رفتن از زندگی. اما شهر تهران به دلیل عدم تفوق فرهنگ انتقادی، تجربه آشوبناکی را از سر می گذراند (که در قسمت های متفاوتی از شهر این فرهنگ قابل مشاهده است). در این فرهنگ آشوبناک آنچه روزبه روز در حال گسترش است فرهنگ فرصت طلبی است و نه فرهنگ انتقادی به همان معنای کانتی اش. این فرهنگ حتی در حوزه هایی که به صورت فی النفسه اهداف غایی را دنبال می کند نیز قابل مشاهده است. برای نمونه در اماکنی که سعی می کنند به افراد برای تصمیم های غایی و حیاتی زندگی شان مشاوره دهند شاهد اخلاقیاتی هستیم که منطق منفعت طلبی و فرصت طلبی را دنبال می کنند. نتیجه این فرهنگ و اخلاقیات در جهان بینی این قبیل افراد به کرداری غیرمسوولانه در قبال مشاوره گیرندگان منجر می شود.

 

در شهر تهران در تعداد بسیاری از صنف ها و قشرها، این کردار غیرمسوولانه در قبال مشتری ها و مخاطبان شان قابل مشاهده است. به طور معمول مخاطبان به مثابه ابژه هایی نگریسته می شوند که باید مورد چپاول قرار گیرند یا مورد رفتارهای غیرانسانی واقع شوند. از سوی دیگر باید بیان داشت فاجعه زمانی بیشتر می شود که افرادی که به خود اجازه می دهند تا با کردار غیرمسوولانه شان به حقوق مخاطبانشان تجاوز کنند با ارایه توجیهات اقتصادی، سیاسی و اجتماعی خود را محق بر کرده خود می دانند. حال در این شهر این اخلاقیات در ترکیب با آن آشوب فرهنگی کردارهای غیرقابل پیش بینی، غیرمسوولانه و بعضی اوقات پرخاشگرایانه ای را نتیجه می دهد. در این جامعه آنچه غلبه یافته نه فرهنگی عینی بر فرهنگ ذهنی است بلکه غلبه عینیت محض بر ساحت فرهنگ است.

  • Like 3
لینک به دیدگاه
×
×
  • اضافه کردن...