Shiva-M 8295 اشتراک گذاری ارسال شده در 13 فروردین، ۱۳۹۲ هنگامیکه فیلم ˝داستان عامهپسند˝ ساخته کوئنتین تارانتینو، فیلمساز، بازیگر و تهیهکننده شناخته شده سینما در سال 1994 میلادی در فستیوال بینالمللی فیلم کن فرانسه به نمایش درآمد و توانست نخل طلا کن را از آن خود کند، کمتر کسی میتوانست باور کند که این کارگردان که در آن زمان ۳۰ ساله بود، بیست سال بعد، به یکی از حرفهایترین و کاربلدترین فیلمسازان سینمای تبدیل شود.کوئنتین تارانتینو، که امسال ۵۰ ساله شده بهترین نمونه یک سینماگر غریزی و خودساخته است. او هنر سینما را نه در کلاس دانشگاه و به صورت آکادمیک بلکه در سالنهای سینما فراگرفته است. این سینماگر شناخته شده از تئوریهای سینمایی چیز زیادی نمیداند، اما به خوبی یاد گرفته که به همه چیز با دوربینی درونی نگاه کند و همه چیز را به زبان سینمایی برگرداند. بنابراین گزارش، تارانتینو در روز ۲۷ ماه مارس سال ۱۹۶۳ میلادی در شهر نکسویل در ایالات تنسی آمریکا به دنیا آمد. کوئنتین به درس و مشق علاقه زیادی نداشت و به زور به مدرسه میرفت. با سایر دانشآموزان جوش نمیخورد و در رؤیاها و عوالم خودش سیر میکرد. او در نوجوانی دنیای فیلم و نمایش را کشف کرد و خیلی زود این دنیای تازه کشف شده تمام ذهن و روح او را تسخیر کرد. چند سال بعد در یک مغازه کرایه و فروش نوارهای ویدیو کار پیدا کرد که در آن همه جور فیلم از سراسر جهان پیدا میشد. اینجا معبد او شد. این همان بهشتی بود که درست برای او خلق شده بود. تارانتینوی جوان مانند گرسنهای حریص در دنیای فیلمها غوطه خورد. شب و روز فیلم میدید. آشنایان او گفتهاند؛ که تمام فیلمهای آن مغازه را دیده بود و میتوانست درباره هر فیلمی ساعتها حرف بزند. او هم فیلمهای سنگین بسیار هنرمندانه دیده بود و هم فیلمهای بازاری و عامیانه. هر دو را به یک اندازه دوست داشت، تنها اصلی که برایش مهم بود این بود که فیلم باید جذاب و سرگرمکننده باشد، نه ملالانگیز و خستهکننده. تارانتینو و ورود به عرصه سینما تارانتینو عشقی جز فیلم دیدن نداشت و از کودکی میدانست که هیچ چیز جز کار در سینما نمیتواند او را راضی کند. هنوز بسیار جوان بود که به نوشتن فیلمنامه پرداخت و در این زمینه ذوق و استعداد فراوانی نشان داد. برخی از فیلمنامههای او توسط سینماگرانی مانند الیور استون به فیلم برگشته است. در کنار سناریونویسی در چند فیلم و سریال بازی کرد. بازیگری یکی از علایق جدی او است و تا امروز معمولا در فیلمهای خود و دیگران نقشهایی کوچک به عهده میگیرد. به نوشته دویچهوله، فیلم "سگهای انباری" محصول ۱۹۹۲ میلادی، نخستین فیلم سینمایی کامل تارانتینو، نویدبخش کارگردانی جسور و باذوق بود که از تجربه و نوآوری ترس ندارد. تارانتینو با این فیلم جنایی نشان داد که میتواند با بودجهای اندک، هنرپیشههایی گمنام و لوکیشنهای محدود، فیلمی جذاب و نفسگیر بسازد. این فیلم در فستیوال ساندنس با استقبال زیادی روبرو شد و راه تارانتینو را در سینمای این کشور هموار کرد و به او فرصت داد که با دست باز به سراغ فیلم بعدی برود. "داستان عامهپسند" و شهرت جهانی تارانتینو هنگامیکه فیلم "داستان عامهپسند" در سال ۱۹۹۴میلادی در فستیوال فیلم کن فرانسه به نمایش در آمد، تمام نگاهها آکنده از تحسین و اعجاب بود. در پایان رقابتی فشرده، مهمترین فستیوال سینمایی جهان، جایزه بزرگ نخل طلایی خود را به سینماگری 30 ساله تقدیم کرد که کمتر کسی نام او را شنیده بود، اما برای همه به خوبی روشن بود که نام او به زودی بر سر زبانها خواهد افتاد. فیلم "داستان عامهپسند" (Pulp Fiction) اثری مدرن است. سبک روایت آن پرپیچ و خم است، اما تماشاگر را گیج نمیکند. داستانهای موازی با مهارت به هم گره میخورند، شخصیتهای دلچسب، طنز شیرین و فضاسازی طبیعی که جامعه امروز را با تمام تناقضات و آشوبهایش به بهترین شکلی معرفی میکند. فیلم تارانتینو در فستیوال فیلم کن با رقبای بسیار نیرومندی روبرو بود. برخی از منتقدان به فیلمساز جوان ایراد گرفتند که سینمای او سینمایی التقاطی است. در کارهای او اصالت هنری اندک و الگوهای کلیشهای زیاد است. در واقع تارانتینو هم در همان فیلم و هم در کارهای بعدی نشان داد که چندان در قید اصالت نیست، اما به خوبی میتواند از قراردادها و کلیشههای آشنا در قالب سینمایی تازه و دلنشین استفاده کند. خلق 5 فیلم ماندگار طی سالهای 1997- 2012 فیلم بعدی تارانتینو به نام "جکی براون" یک داستان پیچیده و پرماجرای پلیسی است که با ظرافت و تمرکزی خیرهکننده به فیلم برگشته است. فیلم را میتوان در ژانر فیلم نوار دانست، بیآنکه از فضای تیره و افسرده آن سینما نشانی داشته باشد. اینجا طنز نیرومند تارانتینو در کار است که به ویژه در گفتوگوهای فشرده نمود بارزتری پیدا می کند. تارانتینو فیلم جنایی و پرماجرای "بیل را بکش" را در دو قسمت در سالهای ۲۰۰۳ و ۲۰۰۴ میلادی عرضه کرد. در اینجا مهارت او در هدایت بازیگران و روایت داستانهای موازی همچنان چشمگیر است، اما برای بسیاری از منتقدان، این فیلم از طنز و ظرافت کارهای پیشین تارانتینو دور شده است. فیلم "حرامزادههای لعنتی" محصول سال ۲۰۰۹ میلادی، نوعی شوخی سینمایی با درونمایههای جدی سیاسی است. فیلم داستانی خیالی را در زمینه تاریخ رایش سوم روایت میکند. به گفته تارانتینو با فیلم او، سینما بر رژیم آلمان نازی پیروز میشود. تارانتینو در فیلم "جانگوی رها شده" به عنوان تازهترین اثر سینمایی خود که در سال 2012 به روی پرده رفت، از قالب وسترین برای بیان درونمایهای تاریخی بهره برده است. فیلم داستانی گیرا از درد و رنج بردگان سیاه آمریکا را در نیمه دوم قرن نوزدهم روایت میکند. تارانتینو گفته است که ژانر نه چندان خوشنام وسترن اسپاگتی را بیش از وسترنهای روشنفکرانه دوست دارد و آخرین فیلم او نیز بیشتر یادآور کارهای سرجو لئونه است تا فیلمهای جان فورد. تارانتینوی 50 ساله تاکنون هشت فیلم به یادماندنی را از خود به یادگار گذاشته و فیلمهای بعدی او مطمئنا بر قطر این کارنامه هنری و غنی میافزاید. منبع: هنرآنلاین 3 لینک به دیدگاه
beat 2373 اشتراک گذاری ارسال شده در 14 فروردین، ۱۳۹۲ به اعتقاد من بعد از پالپ فیکشن دیگه نتونسته فیلمی در اون سطح بسازه !!! به نظرم هنوز سگهای انباری تارانتینو از فیلمهای موخرش بهتره تنها چیزی که تارانتینو رو متمایز میکنه سلیقه ی خوبش تو انتخاب بازیگر و موسیقی امیدوارم فیلمهای بهتری از این سه کار آخرش بسازه که به نظرم آشغاله ! 2 لینک به دیدگاه
Shiva-M 8295 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 14 فروردین، ۱۳۹۲ به اعتقاد من بعد از پالپ فیکشن دیگه نتونسته فیلمی در اون سطح بسازه !!!به نظرم هنوز سگهای انباری تارانتینو از فیلمهای موخرش بهتره تنها چیزی که تارانتینو رو متمایز میکنه سلیقه ی خوبش تو انتخاب بازیگر و موسیقی امیدوارم فیلمهای بهتری از این سه کار آخرش بسازه که به نظرم آشغاله ! منم پالپ فیکشن رو از بقیه کاراش بهتر میدونم ولی 1 کم کم لطفی میفرمایید، جانگو فیلم بدی نبود البته تارانتینو سینماش طوریه که باید طرفدارش باشید تا اون لذت لازم رو ببرید از فیلماش 1 لینک به دیدگاه
beat 2373 اشتراک گذاری ارسال شده در 15 فروردین، ۱۳۹۲ تارانتینو نبوغشو از دست داده. به نظر من یه پلان پالپ فیکشن می ارزه به جانگو!! گفتم فقط خوش سلیقه است و متاسفانه بعد از توجه زیاد به پالپ فیکشن دیگه نتونسته . کم کم داره شبیه رودریگوئز میشه. مثلا فیلم ضد مرگ چیه ؟ یا اون یکی که حرومزاده های ... ؟ بیل را بکش جلد دومش یه خورده بهتره. در کل سینمای تارانتینو نباید بگیم سینمای پالپ فیکشن بگیم بهتره !!!! برعکس سینمای برتون، لینچ، 1 لینک به دیدگاه
Shiva-M 8295 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 3 خرداد، ۱۳۹۲ تارانتینو نبوغشو از دست داده. به نظر من یه پلان پالپ فیکشن می ارزه به جانگو!! گفتم فقط خوش سلیقه است و متاسفانه بعد از توجه زیاد به پالپ فیکشن دیگه نتونسته . کم کم داره شبیه رودریگوئز میشه. مثلا فیلم ضد مرگ چیه ؟ یا اون یکی که حرومزاده های ... ؟ بیل را بکش جلد دومش یه خورده بهتره. در کل سینمای تارانتینو نباید بگیم سینمای پالپ فیکشن بگیم بهتره !!!! برعکس سینمای برتون، لینچ، یه مقدار سلیقه هم دخیله دیگه خود من بیل را بکش رو بینهایت دوس دارم شاید اون قدرا هم قوی نباشه ولی علاقه اس دیگه، یا مثلا دوستانی رو میشناسم که معتقدن پالپ فیکش چیزی نداشت اصلا. سلیقه هم این وسط خیلی مهمه ولی در کل بنظرم میاد که کسانی که دغدغه ی سینما دارن خیلی بیشتر با سینمای ایشون بیشتر ارتباط برقرار میکنن این علاقه ی وافر به سینما تو کاراش موج میزنه 1 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده