رفتن به مطلب

سهم شکار در مرگ تنوّع زیستی ایران!


ارسال های توصیه شده

[h=2][/h]

9 سال پیش، اتحادیه جهانی حفاظت از طبیعت (IUCN) در گزارش سال 2004 خود، جهانیان را شگفت‌زده و یا شاید بهتر است گفته شود: "بهت زده" کرد! این معتبرترین نهاد محیط زیستی دنیا که وظیفه‌ پایش گونه‌های در معرض خطر انقراض را با انتشار سالانه‌ سیاهه‌ ‌سرخ (red data1) دارد، در آن گزارش چنین آورد: «شتاب انقراض کنونی گیاهان و حیوانات در شرایط امروز کره‌ زمین، 100 تا هزار برابر سریع‌تر از میزان طبیعی انقراضی است که تا پیش از ظهور نقش انسان به عنوان عامل اصلی انقراض وجود داشت.» به عبارتی ساده‌تر، دانشمندان آی یو سی ان هشدار دادند که انسان‌ها، دست کم 100 برابر سرعت نابودی زیگونگی یا تنوع زیستی را در زمین افزایش داده‌اند.
برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
در تأیید این مدعا، اندکی بعدتر نتایج پژوهش‌ها و بررسی‌های میدانی 20 هزار اکولوژیست بریتانیایی منتشر شد که با هزینه دولت انگلستان، سطح تنوع زیستی در این شبه جزیره ثروتمند را بین سال‌های 1974 تا 2004 مورد بررسی قرار داده بودند و معلوم کردند که در طول 40 سال یاد شده، دست کم 70 درصد از گونه‌های پروانه، 54 درصد از گونه‌های پرنده و 28 درصد از تنوع گونه‌ای گیاهی از بین رفته است (2). این در حالی است که در آغاز هزاره‌ سوم، پروفسور ای ویلسون، زیست شناس برجسته دانشگاه هاروارد به صراحت گفته بود: «تا دو دهه‌ دیگر، سرعت انقراض گونه‌ها در زمین 10 هزار برابر بیشتر از میزان طبیعی انقراض شتاب خواهد گرفت.» اظهار نظری که در زمان انتشار، البته بسیاری آن را بیش از حد بدبینانه دانستند. اما حدود دو سال و سه ماه پیش، یعنی در اکتبر 2010، سیمون استوارت، رئیس کمیسیون بقای گونه‌ها در آی یو سی ان در مورد برآورد دکتر ویلسون چنین گفت: «همه شواهد نشان می‌دهد که او درست می‌گوید.»
برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
در حقیقت ما اینک وارد دوره‌ای شده‌ایم که از آن با عنوان دوره «انسان زادی» یاد می‌شود؛ دوره‌ای متأثر از فعالیت‌های متراکم انسانی که به هیچ وجه با 5 دوره انقراض تاریخی گذشته در زمین که آخرین آن، نیستی دایناسورها را در بر داشت، قابل مقایسه نیست؛ زیرا اینک این فعالیت‌ها و فشارهای انسانی در حوزه صنعت، زراعت، دامداری، شکار، ماهیگیری و رشد نفوس آدمی است که به عنوان مهم‌ترین دلایل شتاب گرفتن انقراض از آن یاد می‌شود (3). حتی چندی پیش، لستر براون – نویسنده نامدار دنیای محیط زیست – در یکی از آخرین کتاب‌هایش ضمن اشاره به پژوهش پل مک کریدی، درباره نسبت وزنی انسان و دام‌ها و حیوانات اهلی‌اش در مقایسه با وزن همه‌ مهره‌دارانی که در هوا و خشکی زندگی‌ می‌کنند، گفت: در ده هزار سال پیش، این مقدار فقط یک دهم درصد بوده، در حالی که اینک به 98 درصد رسیده است! (4) یعنی وزن همه‌ پرندگان و چرندگان ساکن در خشکی‌ها، همه‌ فیل‌ها و زرافه‌ها و پلنگ‌ها و گرازها و یوزها و ببرها و خرس‌ها و گرگ‌ها و روباه‌ها و خرگوش‌ها و خلاصه وزن همه‌ مهره‌داران عالم، اینک به دو درصد وزن انسان و دام‌ها و دیگر حیوانات اهلی کرده و خانگی‌اش نمی‌رسد! چه سندی از این گویاتر که نشان دهد و ثابت کند تا چه اندازه و پرشتاب داریم مرگ زندگی را در زمین سرعت بخشیده و رقم می‌زنیم؟
برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
در چنین شرایطی می‌خواهیم ببینیم اوضاع در سرزمینی که بیشتر دوستش داریم، در ایران عزیزمان چگونه است؟
راست این که زیگونگی حیات در وطن هم، حال و روز خوشی ندارد. این واقعیتی است که همه بر آن مهر تأیید می‌زنند (5)؛ چه مسئول دولتی و متولّی موضوع، چه فعالان و کارشناسان محیط زیست (6) و چه حتا شکارچی‌هایی که همچنان در پی گرفتن عکس یادگاری در کنار لاشه‌ وحوشی هستند که شمارشان شتابان در حال کاهش است. فارغ از جستارهای اخلاقی و آموزه‌هایی که بر رعایت حق حیات برای همه‌ جانداران روی زمین تأکید می‌کند و در بیانیه‌ جهانی حقوق حیوانات که در سال 1978 در یونسکو منتشر شد هم مستتر است، جای پاسخی سزاوارانه بر این پرسش خالی است که به راستی آیا اگر فرهنگ شکار و شکارگری در این سرزمین محو می‌شد، می‌توانستیم با اطمینان از محو خطر نیستی تنوع زیستی در ایران‌زمین سخن گوییم؟ به بیانی ساده‌تر، متهم شماره یک در کاهش معنی‌دار شمار وحوش کیست و در این میان، چه سهمی از تشدید این بحران متوجه یک میلیون و پانصد هزار قبضه سلاح ثبت شده‌ و لابد هزاران سلاح ثبت‌نشده و غیرمجازی است که به سمت زیستمندان ساکن در طبیعت ایران نشانه رفته است؟
برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
این البته پرسشی است که باید سازمان حفاظت محیط زیست کشور بر مبنای یک سامانه‌ پایش و سرشماری پیوسته و منظم از وحوش ایران انجام می‌داد و همه ساله تغییرات شمار وحوش، ظرفیت برد و میزان احتمالی حیوانات مازاد را به تفکیک هر زیستگاه اعلام می‌کرد. با این وجود، سالهاست که این سازمان از انجام چنین کاری بازمانده یا بازداشته شده است! و عملاً اعلام می‌شود که آمار دقیقی از شمار وحوش موجود در کشور، چه در مورد مهره‌داران خشکی‌زی، چه آبزی و چه در مورد پرندگان وجود ندارد. بنابراین، در چنین شرایطی که آماری رسمی و دقیق از شمار جانوران هدف شکار وجود ندارد، چگونه است که ادارات کل محیط زیست در استان‌های کشور هر ساله، تعدادی مجوز شکار برای شکارچیان داخلی و خارجی صادر می‌کنند؟ درست مثل ماجرای ترافیک و آلودگی هوای تهران که منجر به ایجاد طرح محدودیت تردد خودروهای شخصی در مناطق مرکزی شهر شد؛ ولی همزمان مجوزهایی چاپ و منتشر شد تا در قبال گرفتن وجهی معین، اجازه دهند تا افراد با خودروهای شخصی خود در محدوده طرح ترافیک تردد کنند!
پرسش این است که اگر نمی‌دانیم چه تعداد کل و بز و قوچ و میش و آهو و جبیر داریم، و اگر نمی‌دانیم ظرفیت نگهداری یا برد بوم‌شناختی هر زیستگاه برای هر علفخوار چقدر است، چگونه و مبتنی بر کدامین روش فنی و علمی اقدام به صدور پروانه شکار می‌کنیم؟
برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
به نظرم نخستین وظیفه‌ معاونت طبیعی سازمان حفاظت محیط زیست، ارایه‌ تخمینی دقیق و مبتنی بر روشی علمی از شمار گونه‌های حیات وحش به تفکیک هر یک از مناطق چهارگانه تحت امرش است. این آمارها باید سالانه اعلام شود تا بتوان عملکرد هر مجموعه‌ مدیریتی و برنامه‌های اجرا شده‌اش را به درستی نقد کرده و مورد قضاوت قرار داد. اما وقتی نمی‌دانیم شمار وحوش در ابتدا و انتهای مدیریت محمد هادی منافی، معصومه ابتکار چه تغییری با فاطمه جوادی و یا محمدجواد محمدی‌زاده داشته است، چگونه می‌شود با خط کشی دقیق، عیار موفقیت را در کارنامه‌ چهار رییس پیشین در حوزه حیات وحش جانوری محک زد؟
اینجاست که آدمی حس می‌کند که شاید عمدی در کار است تا آمارها منتشر نشود و سرشماری‌ها از وحوش ناقص و محرمانه باقی ماند تا بلکه نشود مدیری را بابت عملکرد چهار یا هشت ساله‌اش به چالش گرفته و مورد پرسش قرار داد. این در حالی است که مردم و به ویژه محلی‌ها در البرز و زاگرس و دیگر زیستگاه‌های مشهور کشور، هر از چندگاه مردانی را در گروه‌های چند نفره و مجهز که دارای پروانه‌ها و مجوزهای لازم هم هستند، می‌بینند که آزادانه و فارغ‌البال به شکار مشغولند و از حمایت‌های قانونی ویژه هم برخوردارند و نگویید که نیستند که کسی دیگر باور نمی‌کند! می‌کند؟
به عنوان مثال، اگر آمار نداریم، چگونه است که مثلاً در یک سال، مانند سال 1387 فقط 61 مجوز شکار چهارپا صادر می‌شود و بلافاصله در سال بعدش، با بیش از 10 برابر رشد، تعداد مجوزهای صادر شده به 687 عدد افزایش می‌یابد. این سردرگمی و بی‌نظمی ناشی از چیست؟
نگارنده پس از بررسی‌های فراوان و رایزنی‌های متعدد سرانجام توانسته به برخی از نتایج سرشماری وحوش کشور در طول پنج سال گذشته دست یابد که البته رسمی نیست، اما به نظر می‌رسد که از واقعیت هم به دور نباشد. بر بنیاد این آمارها، شمار جبیر از 2371 راس در سال 1386 به 2323 راس در سال 1390 کاهش یافته است. اما شمار آهو در همان محدوده زمانی از 11320 به 17899 افزایش یافته، در مورد کل و بز، اما روند کاهنده بوده و شمار آنها از 40302 به 37858 کاهش یافته و دست آخر آن که شمار قوچ و میش سراسر کشور از 46332 به 53477 افزایش یافته است. به دیگر سخن، در هر 71029 هکتار از خاک ایران، یک جبیر وجود دارد. این نسبت برای آهو، 9218 هکتار، برای هر کل و بز، 4358 هکتار و دست آخر آن که برای هر قوچ و میش 3085 هکتار است. این در حالی است که در هر دو هکتار از خاک ایران، یک انسان زندگی می‌کند؛ یعنی شمار انسان‌ها از شمار پرتراکم‌ترین علفخوار موجود در ایران که قوچ و میش باشد، بیش از 1500 برابر یا 150 هزار درصد بیشتر است! نسبتی که برای جبیر به بیش از سه میلیون و پانصدهزار درصد می‌رسد!
و غم‌انگیزتر آن که در چنین شرایطی، دست کم یک میلیون و پانصد هزار قبضه اسلحه، 45 میلیون گلوله سربی (30 تیر برای هر اسلحه در سال) و 300 میلیون ساچمه (200 ساچمه برای هر تفنگ) به صورت بالقوه به سوی همین تعداد اندک علفخوار موجود در کشور نشانه رفته است. یعنی به صورت میانگین، موجودیت هر علفخوار ایران ( که مجموع‌شان به 111557 می‌رسد) سالانه با 3093 گلوله سربی یا ساچمه‌ای که به سمتش نشانه رفته است، تهدید می‌شود. این درحالی است که در این محاسبه به دیگر عوامل تهدیدکننده حیات علفخواران، از جمله تصادف در جاده‌ها، تصرف زیستگاه‌ها، تخریب پوشش گیاهی، کمبود آبشخور، بیماری، فعالیت رو به گسترش دامداری‌های سنتی و صنعتی و ... اشاره نشده است. همچنین در این محاسبه، به خبرهایی که اشاره می‌کند سالانه ده‌ها نفر از شکارچیان حرفه‌ای از دیگر کشورهای جهان و نیز شیوخ متمول آن سوی خلیج فارس برای شکار یا زنده‌گیری حیوانات موجود در ایران، وارد کشور شده و می‌شوند، پرداخته نشده و صرفنظر گردیده است.
فرجام سخن:
یکبار دیگر بیاییم و کلاه خویش را قاضی کنیم؛ شاید شکار مهم‌ترین دلیل نابودی حیات وحش ایران در شرایط کنونی نباشد، اما قبول کنید که عامدانه‌ترین و ناجوانمردانه‌ترین دلیلی است که هیچ یک از موازین و آموزه‌های اخلاقی و محیط زیستی نیز آن را تأیید نمی‌کند.
ما باید اجازه دهیم تا فرزندان این آب و خاک هم، همچنان از موهبت حضور و تماشای خرامیدن یوزها، پلنگ‌ها، جبیرها، آهوها و دیگر جانداران ارزشمند وطن برخوردار باشند و به پایان بریم این همه آزمندی و خودخواهی را.
به خدا ما فرزندان فردوسی بزرگ هستیم که هزار سال پیش در چشم و گوش‌مان نوشت و زنهار داد:
سیاه اندرون باشد و سنگ دل
که خواهد که موری شود تنگ دل
آیا شناسه‌های سیاه بختی و سیاه اندرونی را در جامعه‌ امروز ایران و جهان نمی‌بینیم؟ بس کنید و بس کنیم این رویه‌ خونریزانه را ...
همین و تمام.

 

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.

  • Like 3
لینک به دیدگاه

IMAGE634890927758373428.jpg

 

[h=3][/h] [h=1]شوربختی شیر ایرانی در دوران قبله عالم! 1.png[/h] [h=2]گردشگری - شیر ایرانی که امروزه زمزمه احیای آن از طریق پسر عموی هندی اش به گوش می رسد در دوره قاجار سرنوشت پر فراز و نشیبی داشت.[/h]

[h=4]هادی معیری نژاد- گرچه علاقه ناصر الدین شاه به شیر نقل داستان هاست اما این موجود تقریبا در همین دوره در ایران منقرض شده و طبق داستانها آخرین شیر شکار شده توسط پسر همین سلطان شیر دوست شکار شده است.

علاقه ناصر الدین شاه به شیر به حدی بود که برای اطلاع یافتن از چند و چون زایمان شیرش در دوشان تپه خط تلگراف دایر کرده بود چون در ایام محرم بود و نمی توانست خودش شخصا سرکشی کند.

در دوران قاجار به جز شیرهایی که در درب خانه مبارکه و در دوشان تپه و پیش از آن در باغ وحش لاله زار زندگی می کردند، افرادی وجود داشتند که در دهه محرم شیران پیری را به مجالس تعزیه می بردند وبا آن تعزیه برگزار می کردند و مردم نیز به تماشای این موجود در تعزیه عادت داشتند به نحوی که تا سالها بعد از عروسک و ماسک شیر هم استفاده می کردند

IMAGE634890922165295604.jpg

در دوره ناصرالدین شاه رئیس کشیکخانه مبارکه «ساری اصلان» (شیر زرد به ترکی) نام داشته و بنا بر داستان ها این شخص در «پشتکوه» لرستان (ایلام فعلی) به تنهایی برای شکار شیر به درون غاری رفته بود

بسیاری از جهانگردانی که در دوره ناصرالدین شاه به تهران سفر کرده بودند به وجود شیران باغ وحش دوشان تپه اشاره داشتند. حتی در سال های 1300 هنوز توله شیرهایی برای فروش به تهران از شیراز فرستاده می شدند. برای نمونه «سپهبد ارفع» فرمانده سوار نظام آرتش ایران، در سال 1312 یک توله شیر خریداری کرده و در باغ وسیع خود در «اراج» تهران نگداری می داشت

ناصرالدین شاه در نخستین سفر به اروپا به هنگام دیدار از باغ وحش «تورین»، در یک نگاه شیفته نره شیری آفریقایی شد و از پوست مخملین و یال و کوپال بی مانند آن تمجید نمود. شاید از این زمان باشد که به تدریج نقش شیر آسیایی که در تصاویر تنها با یالی بر پشت گردن نشان داده می شد، به تدریج جای خود را به شیری بربری مانند با کوپالی انبوه داد.

 

IMAGE634890924257571279.jpg

شیر ایرانی در باغ وحش برلین

گفته می‌شود که واپسین شیرهای ایرانی در اوایل دهه‌ی 40 میلادی دیده شده‌است. برای واپسین بار شیر ایرانی در پیرامون دزفول از سوی مهندسان آمریکایی که مشغول ساخت راه آهن در خوزستان بودند دیده شده‌است. احتمالا تا چند سال پس از آن نیز چنین شیری در ایران وجود داشته‌است

اما آخرین گزارش رسمی از شکار شیر در ایران مربوط به ظل السلطان پسر ناصرالدین شاه قاجار است که در بیشه های حوالی شیراز اتفاق افتاده. در آن زمان شیر ایرانی در معرض انقراض بوده که چند نفر با مشاهده آن شیر به طمع صله و پاداش به ظل السلطان گزارش میدهند و او نیز که علاقه‌ی فراوانش به شکارهای بی‌رویه و دیوانه‌وار و به روایت خاطراتش شکارهای گاه چند هزارتایی زبان‌زد بود درنگ نکرده شیر مذکور را شکار کرد و با او عکس یادگاری گرفت تا شاید نامی از خود در تاریخ شکارگری بر جا بگذارد.

IMAGE634890929103719791.jpg

اما روایت دیگر این است که او خود این شیر را شکار نکرده و فقط با جسد شیر عکس یادگاری انداخته است.

مسعود میرزا ظل‌السلطان پسر دوم (و فرزند سوم) ناصرالدین شاه قاجار در کتابش با عنوان سرگذشت مسعودی (که در سال 1323 قمری تنظیم شده) اطلاعاتی از شیر می‌دهد از جمله این که در دشت ارژن به شکار شیر می‌رود و علی‌رغم جرگه کردن منطقه با 10 هزار نفر، موفق نمی‌شود شیری شکار کند. او همچنین ضمن توصیف رود قره‌آغاج (در جنوب شیراز) می‌نویسد: «شیر فراوان و زیاد است ولی از قراری که شنیدم به قرب پانزده سال است که دیگر هیچ شیری در شیراز دیده نشده است.» به علاوه این شاهزاده قاجار به منطقه کام‌فیروز اشاره می‌کند که با سران ایل قشقایی برای شکار شیر می‌رود آنها دو شیر شکار می‌کنند اما ظل‌السلطان دست خالی برمی‌گردد. برخلاف تصور برخی که گمان می‌کنند آخرین شیر را او شکار کرده است، در خاطراتش با حسرتی وصف ناشدنی از عدم موفقیت در این زمینه یاد می‌کند.

 

[/h]

  • Like 2
لینک به دیدگاه
×
×
  • اضافه کردن...