رفتن به مطلب

نقد فیلم موتورهای مقدس Holy Motors


spow

ارسال های توصیه شده

نقدی بر فیلم موتورهای مقدس Holy Motors

 

 

موتورهای مقدس: مرثیه ای در سوگ سینما

Holy_Motors_poster.jpg

 

فیلمروز، زرتشت کاشفیان - "موتورهای مقدس" آخرین ساخته ی لئوس کاراکس، فیلمساز کمکار فرانسوی، یک تجربه ی ناب سینمایی است. فیلمسازهای زیادی به بهانه های مختلف در وصف و رسای سینما فیلم ساخته اند، گاهی به شکلی شدیدا سانتی مانتال (سینما پارادیزو) گاهی نوستالژیک ("رقص در باران"،" آرتیست") یا گاهی حتی تراژیک ("بلوار سانست")، "موتورهای مقدس" اما شاید شکل مرثیه را به خود بگیرد؛ مرثیه ای سورئال بر سینمای مدرن.

 

فیلم شکل ساختاری جالبی دارد. داستان با مقدمه ای به شدت جذاب آغاز می شود، مقدمه ای که به خواب می ماند: مردی از خواب بیدار می شود، صدای دریا را می شنود، دری مخفی در اتاقش پیدا می کند که به سالن سینمایی راه دارد که همه تماشاگرانش خواب اند. او از بالا به تماشای فیلم می ایستد و در این حین در راهروی بین صندلی ها سگ هایی بزرگ و پیر و عجیب راه می روند.این مقدمه که به موخره ی بامزه ای با لحنی شاید به همین شدت سورئال منتهی می شود بقیه ی فیلم را انگار در خودش دارد. یعنی در ادامه داستان در روندی خود ارجاع دهنده در همان سینمایی که همه بیننده هایش خواب اند (که احتمالا من و شما مصداقش هستیم) آغاز می شود. بخش مرکزی داستان اما از شکلی اپیزودیک برخوردار است. کاراکس هوشمندانه عنصر لیموزین را وارد داستان کرده که رفت و برگشت های مکرر به ماشین به مصابه ی موتیفی تکرار شونده و در نتیجه ساختاری، در داستان به کار گرفته می شود. آقای اسکار باید در طول روز در جاهای مختلف شهر نقش هایی را بازی کند. او سوار بر لیموزین و به کمک راننده ی پیر و فرتوتش در پاریس می گردد و نقش هایی را بازی می کند که انگار بخشی از زندگی اند. جدا از مفاهیم استعاری ای که چنین روند پیچیده ای با خود به همراه می آورد، فیلمساز آنقدر هوشمند بوده که آشکار شدن بخش های مختلف داستان را آنچنان با حوصله و به مرور انجام دهد که تماشاگر تا به آخر درگیر فیلم باقی بماند. البته اینجا از قصه به شکل کلاسیکش خبری نیست و همین امر باعث شده تا کاراکس حقه جالبی رو کند. او آگاه بوده که چیزی که در مرحله اول برای تماشاگر مهم است درک موقعیت کلی و شمای شخصیت ها در دنیای عجیب و غریب داستان است و برای همین بارها و بارها ما را مجبور به حدس زدن درباره ی شکل واقعی حوادث و آدم ها می کند و هر بار تعجبمان را بر می انگیزد و حدس هایمان رد می شود. این روند تعلیق گونه برای فیلمی که به شکل خام شخصیت و داستان ندارد عملا فیلم را از ورطه کسل کنندگی نجات داده است. مثالش بارها در طی فیلم تکرار می شود؛ در همان ابتدا حدس می زنیم این تاجر همان آقای اسکار واقعی است که شاید شغل اصلیش را مخفی کرده، با دیدن او که مثل یک مرد خانواده به دنبال دخترش بعد از مهمانی می رود فکر می کنیم شاید این خود واقعیش بوده، در ادامه حدس می زنیم که وقتی او خارج از ماشین کشته شد این اتفاقی واقعی است، در حالی که جزو سناریویی که باید بازی می کرده بوده اما وقتی اعتمادمان به شکل ماجراهای خارج از ماشین صلب می شود اپیزود معشوق قدیمی را میبینیم که مرگش انگار تاثیری عمیق و خارج از شکل کلی ماموریت ها می گذارد و از سناریوی از پیش آماده شده تبعیت نمی کند. کاراکس این کار را در خود ماجراهای ماموریت های اسکار هم ادامه می دهد. از طرفی او با هر ماموریت به ژانر و شکلی از سینما می پردازد و از طرف دیگر در هر کدام از این خرده داستان ها باز هم سعی دارد تماشاگرش را متعجب و بعضا شوکه کند و روند منطقی روایت را زیر سوال ببرد. از این حیث "موتورهای مقدس" به راحتی می توانست فیلمی ضد سینما هم محسوب شود اگر شاید این ساختار خودش در شمایی سمبلیک قرار نمی گرفت. در واقع ما همه فیلم را در همان سینمای ابتدایی میبینیم، سینمایی که دیگر تماشاگر واقعی ندارد و اسکار هم در نقش هایی بازی می کند که دوربینی برای ضبطشان موجود نیست. همه چیز حالا از عشق صرف سرچشمه میگیرد. وقتی مرد اسرار آمیزِ لیموزین از اسکار می پرسد برای چی هنوز این کار را ادامه میدی، می گوید: عشق به اجرا.

 

نکته ی مهم دیگری که وجه سمبلیک فیلم را زیاد می کند خودآگاهی عامدانه مشخص فیلم از ساختارش است. مثلا درست در مرکز فیلم یکی از ماموریت های اسکار دادن آنتراکت با نواختن موسیقی است. در چند جای مختلف، بخش هایی از فیلمی صامت و قدیمی را میبینیم که یاد آور شکل سابق سینما است (از این لحاظ فیلم شباهت هایی هم با "پرسونا" شاهکار برگمان پیدا می کند). استفاده از موسیقی مثلا برای اپیزود "قبرستان" و چند جای دیگر، آنقدر اغراق شده است که مثل نوعی یادآوری می ماند. درواقع به کمک موسیقی، فیلم های اکسپرسیونیستی آلمانی را به یاد بیننده می آورد. این شکل در استفاده از هتل قدیمی و نوستالژیک یا بخش Motion-capture و وارد کردن موی دماغ به دستگاه برای بازکردنِ در، هم وجود دارد.

 

Holy-Motors-Sacred-film-for-a-comebackکاراکس اما با مفاهیم زیادی در این اثر استعاری اش بازی می کند. هویت اولین نمونه ی آن است. اگر ما چیزی از خود واقعی آقای اسکار نمی دانیم برای این است که دیگر خود واقعی او وجود ندارد. این کد به انواع گوناگون در طی فیلم به ما داده می شود. مثلا او موقع غذا خوردن یا در بین قرارهایش و موقع استراحت، با تلویزیون خیابان های پاریس را تماشا می کند. او آنچنان از خود دور شده که واقعیت برایش شکل جذابتری دارد. این را در قسمتی که سردش شده و راننده برایش آتش انیمیشنی را روشن می کند تا خودش را گرم کند هم میبینیم. هویت اسکار بارها در قرارهایش هم به بازی گرفته می شود. در اپیزودی میبینیم که کسی را می کشد و بعد با گریم سعی دارد جنازه را شبیه خودش کند اما جنازه، که حالا شبیه او است با آخرین توان هایش، پیش از مرگ، چاقویی به او می زند، درست همان جایی که او در ابتدا زده بود، اتفاقی که شاید شکل شاعرانه اش مثل چاقو خوردن در آینه باشد! یا حتی بخشی که مرد تاجر به دست اسکار کشته می شود؛ مرد تاجری که در ابتدای فیلم خود اسکار نقشش را بازی می کرد. کاراکس بعضی عناصر را هم در فیلمش قرار داده تا با ارتباط همگونشان شکل امروزی سینما را به نقد بکشند. جدا از تماشاگران خواب که پیام مشخصی دارند، نمایش سگ های عظیم و لیموزین ها و استفاده از سازی مثل آکاردئون در ارتباطی مستقیم ولی سمبلیک با خود کاری که اسکار انجام می دهد قرار می گیرند: سینما. سینمایی که اسکار از آن زده شده چون دلش برای دوربین های سنگین تنگ شده، دوربین هایی که دیده شوند. او مشخصا طرفدار اینگونه چیزها است و این البته شاید تنها وجه شخصیتی اسکار است که از آن چیزی میدانیم. در این عصری که همه چیز به سمت کوچک تر و نامریی شدن پیش می رود، از ماشین ها و دوربین های فیلمبرداری گرفته تا حتی سگ ها، آدم هایی مثل اسکار و دوستانش محکوم به مرگند مگر اینکه جزوی از صنعت شوند. بازیگری و به خصوص سینما را تبدیل به نوعی ارائه ی خدمات کنند و نه شکل خاصی از هنر. دوربین کارگردان برای همین مرتبا حرکت لیموزین در خیابان های پاریس را نشان می دهد؛ این ماشین مسخره غول پیکر در کنار دیگر ماشین های جمع و جور و کوچک، احمقانه و طنز به نظر می رسد. سگ های سالن سینما با سگ خود مرد که کوچک است هم در تضاد قرار میگیرد. جالب همین است که اصلا انگار سالن سینما در ابتدای فیلم بازکشف می شود، شاید مثل مقبره ی فراعنه.

Holy-Motors-Sacred-film-for-a-comeback.jpg

 

با تمام این وجود جدا از نگرانی فیلمساز برای سینما، فیلم او بیش از هر چیز درباره اجرا است. بازیگری و هنر اجرا که امروز دیگر واقعا هنری تحقیر شده و سطح پایین در نظر گرفته می شود، از طرفی نمایش جالب و فوق العاده ای در طول فیلم دارد و اصلا نمایش هنرمندی بازیگر انگار این ساختار را می طلبیده. در واقع ما از طرفی اسکار را میبینیم که با چه مهارتی در قامت آدم هایی با جنسیت ها و سنین مختلف در می آید و بازی می کند و از طرفی دیگر میبینیم که هنر او تبدیل به سرویسی خدماتی شده و در حقیقت مثل صحبت پایانی بین ماشین ها او هم به خاطر دیده شدن زیادی در حال از بین رفتن است. استفاده از بازیگر هم مثل استفاده از لیموزین که دیگر امروزه به مراسم عروسی ختم شده به سرویس هایی به شرکت های بزرگی که با وجود گرفتن زندگی و هویت مشخصش از او به خاطر لذت نبردن از اجرا،مورد انتقاد هم قرارش می دهند، محدود گردیده است. در این میان تماشای بازی دنیس لوانت در نقش اسکار شگفت آور است. او بازی حیرت انگیزی از خود ارائه داده و با وجودیکه در فرانسه بازیگر نسبتا مشهوری است، این احتمالا شاه نقش دوران بازیگری او باقی خواهد ماند. او هم درست مثل اسکارِ فیلم (که چه اسم کنایی ای هم دارد) بازیگر است و از چهره جذابی هم بهره نبرده در نتیجه انتخابی شاید از او بهتر برای نقش وجود نداشته است. اجرای او هم درست مثل اجزای دیگر فیلم در روندی فرامتنی و در عین حال خود ارجاع، هم شکل صحیحی از بازی است و هم خود بازیگر فیلمی که میبینیم درست مثل بازیگر داستانِ فیلم است.

 

شکی نیست که "موتورهای مقدس" فیلم بسیار سختی است که البته این پیچیدگیِ مشخصا عامدانه، کاملا به هدفش می رسد و تماشاگرش را از طرفی مجذوب می کند و از طرفی به فکر می برد. فیلم کاراکس فیلمی دیوانه است که دیوانه بودنش در استفاده از انواع رویکرد های مختلف روایتی و غیر روایتی، بدیع یا کهنه، در جهت ساخت مرثیه ای است که پریشان حالی و از بند گسیختگیش فقط با خود هنر مبدا برابری می کند. طبیعی است که "موتورهای مقدس" مورد توجه قرار نگیرد و حتی در کن هم جایزه آنچنانی بدست نیاورد. این فیلمی به شدت رادیکال شاید حتی در ردیف اثاری مثل "پرسونا" یا "هشت و نیم" است، از طرفی سرشار از انرژی و زندگی و از طرفی استعاری، عجیب، نا آشنا و به همین دلیل به شدت جذاب است. "موتورهای مقدس" با این اسم غریبش که انگار از وسط شعری از آلن گینزبرگ بیرون آمده، شاید بی منطق، بی هدف یا از هم گسیخته به نظر آید، اما با دقت در ساختارهای لایه لایه آن می توان سنخیتش با دنیای امروز را درک کرد و اهمیت فیلم را دریافت.

  • Like 1
لینک به دیدگاه

موتورهای مقدس یکی از عجیبترین فیلمهاییه که تا بحال دیدم.

این رو میشه از همون شروع فیلم که به اون صورت اون سگ در سینما راه میره فهمید، میخکوب میکنه بیننده رو. روند فیلم به گونه ای هست که هر آن شما با یه غافلگیری جدید مواجه میشید. فضای خاص فیلم هم بسیار خوب دراومده. با اینکه فیلم بشدت خاص و عجیب غریبیه اما ریتم فیلم و تعلیقایی که داره کاملا بیننده رو مجذوب میکنه و باعث شده که اصلا خسته کننده نباشه فیلم. کارگردانی و بازی دنیس لوانت هم در اوج خودش هست.

اساسا این فیلم به گونه ای هست که هرکسی 1 جور میفهمه فیلم رو. سخت میشه گفت کارگردان چی رو میخواد برسونه. من خودم کامل نتونستم این فیلم رو درک کنم، ولی حداقل چیزی که این فیلم برای من داشت این بود که منو چند روزی بفکر فرو برد .

 

فوق العاده ترین صحنه ی فیلم برای من سکانس پایانی بود. جاییکه اسکار در پایان روز به خونه ش میره و میبینیم که همسر و فرزندش در انتظارشن....خانواده ای که انسان نیستند....بینظیر بود اون سکانس... بینظیر.

 

کلام آخر اینکه این فیلم در عین اینکه بسیار پیچیده و عمیقه ، خیلی ساده و راست حرفش رو میزنه. کارگردان بدون ادعا پیش میبره فیلم رو و همینه که اون رو به فیلمی فراموش نشدنی تبدیل کرده.

مسلما این فیلم کسانی که برای سرگرمی فیلم میبینند رو ناامید میکنه، اما من دیدنش رو به کسانی که دغدغه ی سینما دارند بشدت توصیه میکنم.

:w16::a030:

  • Like 1
لینک به دیدگاه

بسیار عالی

تو تاپیک اخرین فیلمم فک کنم بعد پست شما بود که با دوستمون در مورد این فیلم صحبت کردیم

اون لوکیشنی که داره تو قبرستون گلهارو میخوره خیلی بامزه بود وصحبت ماشین ها باهم وتصورشون از زندگی ومرگ برام خیلی جالب بود

واقعا فیلم متفاوت وجالبی بود

  • Like 1
لینک به دیدگاه

اگه اشتباه نکنم در جشنواره ها مورد بیمهری واقع شد خیلی ندیدم بش توجه بشه یا جایی نامزد بشه.

البته این چیزی از شایستگی های فیلم کم نمیکنه

 

:a030:

  • Like 1
لینک به دیدگاه
اگه اشتباه نکنم در جشنواره ها مورد بیمهری واقع شد خیلی ندیدم بش توجه بشه یا جایی نامزد بشه.

البته این چیزی از شایستگی های فیلم کم نمیکنه

 

:a030:

 

کلا این سرنوشت همه کارهایی هست که از پشتوانه تبلیغاتی مناسب برخوردار نیستن یا نگاهی کلا انتقادی به پدیده های اجتماعی علی الخصوص سینما دارن

حالا دیدی بعد دودهه این فیلم یهو تبدیل به یه کالت شد وبه به و چه چه ملت بلند شد

خوبیش اینه ما فارغ از زنده باد ومرده باد برا دل خودمون فیلم میبینیم!

  • Like 1
لینک به دیدگاه

دقیقا

این ازون فیلماس که تو زمان خودش زیاد مورد اقبال واقع نمیشه

چندین سال بعد آیندگان ازون بعنوان شاهکار یاد میکنن

 

:a030:

 

خوش بحال ما که لذت بردیم

:w16:

  • Like 1
لینک به دیدگاه

فیلم موتورهای مقدس دقیقا یک ناهنجاری فرمی برای مدیا سینما و ذات هنر مدرن است.

کارگردان از شروع فیلم که خودش واردسینما میشه به ما میگه این فیلم کارگردان است. تمام ذهنیتشو بی واسطه بدون سانسور با تمام تجربیات فیلم دیدنش رو به تصویر میکشه (کاراکس از اون خوره های فیلم بوده).

تمام شمایلها و المانهای سینمای مدرن و خود سینما رو به عنوان هنر مدرن به شکل حیرت انگیز زیر سوال میبره!

نکته جالب تر این که فاقد از مفاهیم فیلم به شدت جذاب به نظر میرسه(حداقل برای من)

درعین ناپیوستگی و بی ربط بودن مکرر اپیزودها نا خواسته تمایلی برای پیوند دادن اونا در ما بوجود میاد.

اما مهمترین نکته برای من : از ارجاع به سینمای کلاسیک گرفته تا ارجاع به فیلم خودش (توکیو)، بازیگری، نمایش، اساطیر(دیو ودلبر)، خوانندگی، سینما و سالن سینما .... همگی وضعیت های متفاوت و غریبی از این مفاهیم هستند که همانند امپراطوری درون دیوید لینچ (که نفرینی از یک اقتباس سینمایی بود درمتن فیلم) این فیلم یک نفرین سینمایی بود.

بنده پیشنهاد می کنم حتما فیلم Pola X رو هم ببیند.

 

متاسفانه کاراکس کم فیلم میسازه !!!!!!!

  • Like 2
لینک به دیدگاه

بنظر میرسه که فیلم خودش روایتگر یک فیلم هست، فقط ما مشخصا دوربینی رو نمیبینیم، چندیدن بار دنیس لوانت در فیلم کشته میشه ولی مجددا پا میشه و ادامه ی داستان رو میبینیم.

  • Like 2
لینک به دیدگاه

گفتگو با لئوس کاراکس به مناسبت انتخاب «هولی موتورز» به عنوان بهترین فیلم سال 2012 در نظرسنجی منتقدین ایندی وایر

 

 

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.

 

 

اریک کان، 27 دسامبر 2012، هتل گراند سوهو، نیویورک، ساعت 10:26

 

لئوس کاراکس علاقه ای به برقراری ارتباط چشمی در حین صحبت ندارد. کارگردان فرانسوی، با صدایی آرام که خود را اغلب در پشت عینکهای آفتابیش پنهان می کند، آشکارا از مصاحبه گریزان است. اما کاراکس، که در دهه 80 با خَلق دو اثر سینمایی نبوغ آمیز یعنی «

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
» و «
برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
» در خانه های سینمایی (سینما تک) شکوفا شد و سپس، کار خود را با رمانس دیوانه وار «
برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
» و همچنین اقتباسی از رمان هرمان ملویل در «
برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
» ادامه داد، به اندازه ی کافی سینمایی گیرا و محرک را خلق کرده است تا ثابت کند چیزهای زیادی برای گفتن دارد.

 

نمونه ی آخر آن «

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
»، یکی از فیلمهای بخش رقابتی جشنواره ی کن است که پس از نمایش در فستیوال های مختلف، اخیرا در جشنواره فیلم نیویورک به نمایش درآمد. کاراکس در همکاری مجدد با ستاره فیلم «عشاق روی پل»، دنی لاوان، داستانی عجیب و غریب از یک مرد، با چندین نقش آفرینی در طول یک روز را روایت میکند؛ از یک موجود غیرعادی فاضلاب نشین که لاوان آنرا پیش تر در همکاری کاراکس با فیلم سه اپیزودی «
برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
» بازی کرده بود، تا یک مرد کهنسال در بستر مرگ، یک پیرزن گدا و یک بازیگر ورزشکار با بدنی پوشیدی از لامپهایی برای تصویرسازی حرکات (موشن کپچر).

 

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.

 

 

لئوس کاراکس در هتل گراند سوهو

 

«هولی موتورز» که به شکلی مرموزانه، موفق ترین اثر کاراکس به حساب می آید، قرار بود که اکران خود را در سینماهای نیویورک به دو صورت محدود و گسترده در ماه های اکتبر و نوامبر آغاز کند. به سبب برگزاری جشنواره فیلم نیویورک (NYFF)، کارگردان فیلم به مصاحبه با ایندی وایر (Indiewire) در هتل گراند سوهو نشست تا از فیلم جدید خود و دغدغه های آینده اش بگوید.

 

این اولین فیلم شما پس از 13 سال است و مطمئنا جاه طلبانه ترین کار شماست. وقتی برای اولین بار در کن به نمایش درآمد، چه انتظاری از دریافت مردم از «هولی موتورز» داشتید؟

فیلم خیلی سریع به ذهنم آمد. فکر میکردم برای مردم واقعا مشکل و خیلی عجیب خواهد بود.

 

آیا عصبی بودید؟

نه. من فقط می گفتم: «واقعا الان کاری از دستم بر نمی آید».

 

بر کسی پوشیدی نیست که شما هیچ علاقه ای به مصاحبه ندارید. و مخصوصا از اینکه بخواهید تفسیر یا توضیحی در مورد کار خود ارائه دهید نفرت دارید. اما هولی موتورز فیلمی است که مردم را مجبور به تلاش برای فهم آن میکند.

من اغلب گفتگو را برای صحبت در مورد کارهایم نمی پذیرم چون نوع دیگری از گفتگو که همان صحبت از زندگی واقعی است را دوست دارم. اساسا فکر نمی کنم انسان برای مصاحبه شدن باشد.

 

اما انسان از زمانی که هنر را ابداع کرد در مورد آن بحث کرده است.

انسان در مورد هنر صحبت می کند و این هنرمند است که هنر را خلق میکند. اما آیا هنرمندان باید در مورد آن، حرف هم بزنند؟

 

وقتی در مرحله گفتگوهای اولیه با سرمایه گذاران و تهیه کنندگان در مورد فیلم بودید، چگونه این مشکل «نیاز به توضیح» در موردهولی موتورز را حل کردید؟

من فیلمسازی را وقتی که خیلی جوان بودم شروع کردم و در آن موقع، این یک بلوف ساده لوحانه محسوب می شد. من تا بحال فیلمی نساخته بودم. من سینما خوانده بودم اما هیچگاه سر صحنه حتی یک فیلم هم نبودم. وقتی اولین فیلمم را ساختم، به سختی تا پیش از آن دوربین را از نزدیک دیده بودم. جوانی بودم که از حومه ی شهر به پاریس آمده بود. آن زمان، خیلی کم حرف بودم و درعوض خیلی خجالتی اما تلاش میکردم ادعاهایم را ثابت کنم. به مردم می گفتم که من پولی ندارم اما میدانم چطور باید فیلم بسازم، در حالیکه هیچ مدرکی برای حرفهایم نداشتم. بسیار خوش شانس بودم که کسانی را پیدا کردم که مرا باور کردند. تعداد بسیار کمی از فیلمسازان هستند که بتوانند به خوبی در مورد کارهای خود صحبت کنند و همینطور، تعداد هنرمندانی که قادر باشند به خوبی اثر خود را توضیح دهند بسیار کم است.

 

با اینحال، هنوز غیرممکن است که این احساس نیاز برای تفسیر و توضیح هولی موتورز به عنوان اثری که سرشار از ایده های بزرگ است را نداشت. وقتی فیلم را می بینید، آیا ایده هایی هست که به شما القا شوند و احساس کنید که ارزش تحلیل را دارند؟

من زمان کمی را به تصور در مورد آنچه که در فیلم رخ خواهد داد اختصاص دادم. کل آن دو هفته طول کشید. شبیه به یک مسابقه بود. یادداشت هایم را نگاه نکردم و حتی آنچه را که انجام میدادم دقیقا نخوانده بودم. من فقط در میز تدوین به سراغ فیلم رفتم. اگرچه، من فیلم را برای هیچ کسی نمی سازم. یعنی من فیلم میسازم و حتما برای کسی باید بسازم: من آنها را برای مردگان میسازم! اما آنها را به افراد زنده نشان میدهم و این چیزی است که در حین تدوین به آن فکر میکنم. اینکه چه کسی آنها را خواهد دید؟ بنابراین در موقع تدوین، انعطاف بیشتری از خود نشان میدهم.

چرا من یک دنیای علمی خیالی تصور کرده ام؟ من گونه ای (ژانر) را ابداع کردم که پیش از این وجود نداشت. اما جوابهایی واقعی برای آن ندارم.

اما کلیت فیلم به شما چه میگوید؟

دنیایی که من ساخته ام، راهی است برای بیان تجربیات زندگی بدون بکارگیری فرم روایی کلاسیک و حتی بدون استفاده از فلاش بک. فیلم تلاش میکند که دامنه ی گسترده ای از تجربیات بشر را در طول یک روز نشان دهد.

 

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.

 

 

منظور شما این است که مفهوم زندگی، همان توالی وقایع، اتفاقات و حالات مختلف است. اما فیلم از جهاتی با یک واقعیت مجازی مواجه است. در عصر اینترنت، هویت دارای یک تعریف بی ثبات است.

من همیشه شیفته ی جهان های نامرئی بوده ام و علاقه دارم جهان های دیجیتال را ببینم؛ یعنی، هر جهانی که بر ما تحمیل شود. من مخالف جهان مجازی نیستم. بسیار سحرآمیز است. اما شیوه ای که آنها سعی دارند خود را بر ما تحمیل کنند دوست ندارم. این چیزی است که توسط کشورهای ثروتمند تحمیل می شود. آنها به دنبال تجربه ای جدید هستند. آنها حرکت میخواهند. آنها میخواهند خود را در قبال زندگی و کارهای ما مسئول نشان دهند. و برای تشویق عموم، حتی برای کودکان مدرسه ای نیز این کار را می کنند. این یک سیستم سیاسی عظیم است. من خواهر زاده و برادرزاده هایی دارم که بین 12 تا 25 سال سن دارند. آنها به سختی تجربیاتی از زندگی دارند. جهان مجازی دشمن نیست. پیشروها (رهبران) دنیایی را که به آن باور دارند می سازند. اما دنباله رو ها باید آن دنیا را، چه باور داشته باشند یا نه، دنبال کنند.

 

جالب است که می شنوم شما از فیلم به عنوان اثری علمی تخیلی یاد می کنید. تا جائیکه میدانم شما وابستگی خاصی به این گونه (ژانر) دارید. اخیرا در گزارشی در نیویورک تایمز، دلبستگی خود را به «واقعه نگاری (Chronicle)» بیان داشته اید.

نمیدانم. من یک خوره ی فیلم (سینه‌فیل) نیستم. وقتی جوان بودم، تعداد زیادی فیلم دیده ام.

 

چه نوع فیلمهای علمی تخیلی برایتان جذاب است؟

من تراژدی ها را دوست دارم، چه علمی خیالی باشند و یا نباشند. اما نمیتوانم بگویم که در هر ژانرِ بخصوص به اندازه ی کافی شناخت دارم. دومین فیلم من «آزردگی (شب جوان است)» علمی تخیلی بود. در هولی موتورز، آنگونه که در تصور من بود، باید بیشتر با این نوع ژانر کار میکردم. چون قرار بود که دنیای فیلم علمی خیالی باشد. این یک شغل واقعی نیست (شغل شخصیت اصلی فیلم). این شخصیت قرار است با نشستن در یک لیموزین، از یک زندگی به یک زندگی دیگر سفر کند. من قصد این را نداشتم که میزان واقعیت در هر زندگی به یک اندازه باشد. بعضی ها بیشتر خیالی هستند و بعضی دیگر بیشتر واقعی.

 

دنی لاوان شخصیت های زیادی را در فیلم بازی میکند. چگونه او را برای بازی در این تنوع شخصیت ها و در راستای تصاویری که خودتان در ذهن داشتید آماده کردید؟

خب ... من با او بیش از 30 سال است که همکاری دارم؛ اگرچه، در زندگی واقعی چندان شناختی از هم نداریم. ما دوست و یا هر چیز دیگری نیستیم. تا بحال باهم ناهار هم نخورده ایم. زیاد با هم حرف نمیزنیم. من برای او توضیح میدهم که کجا باید برود و چه لباسی بپوشد. اگرچه فیلم را با بازی دنی تصور کرده بودم، اما مجبور نبودم که همه ی جزئیات را بدانم. من فیلم را برای او در ذهن داشتم، اما دو یا سه صحنه در فیلم بودند که واقعا فکر میکردم نتواند از عهده ی بازی آن برآید.

 

چه صحنه هایی؟

شاید آن صحنه ی پدر-دختر (در ماشین) و یکی هم صحنه ی پیرمرد در حال مرگ بهمراه خواهرزاده اش در هتل. در طول مدتی که من فیلم نساخته ام، او به بازیگر بزرگی بدل شده است. من نمیدانم که در زندگی شخصی و یا کاری او چه اتفاقاتی افتاده که باعث شده او توانایی بازی در هر نقشی را داشته باشد. بهرحال او اکنون این توانایی را دارد. وقتی او جوانتر بود، بیشتر از لحاظ نوع بازی فیزیکی قوی بود- مثل یک رقاص یا مجسمه ساز- اما اکنون او توانایی نشان دادن بسیاری از احساسات انسانی را نیز داراست.

 

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.

 

 

دنی لاوان در قالب شخصیت Merde در اپیزودی به همین نام در فیلم «توکیو!»

 

من از دیدن شخصیت مِرد (بوگندو- Merde) که شما برای اولین بار او را در «توکیو!» نشان دادید، بسیار لذت بردم. اما در آن فیلم، شخصیت بطور ویژه نمایانگر نوع خاصی از یک هیولای بشری در آن جامعه بود. در ابتدا نیز شما گفته بودید که قصد دارید دنباله ای برای آن با عنوان «مِرد در امریکا» بسازید. اما بجای آن، شما او را در هولی موتورز آوردید. او در اینجا، از لحاظ نمادین چه نوع بازتعریفی دارد؟

تنها قسمتی که از هولی موتورز که از پیش معلوم بود، همین بخش مربوط به شخصیت Merde بود. قرار بود این صحنه، سکانس آغازین فیلم «مِرد در آمریکا» باشد اما این اتفاق نیفتاد. او قرار بود اینجا در سوهو (SoHo) باشد! و قصد داشتم مجددا با کیت ماس (Kate Moss) کار کنم.

 

آیا آن قسمت از فیلم شبیه به سوهو بود؟

خب ... من تصمیم داشتم که یک فیلم مربوط به بعد از واقعه 11 سپتامبر بسازم. با تمام ترسها و حماقت های آن و تمام پسرفت هایی که ما داشته ایم؛ تا هر کسی که خود را حامی کودکان ذکر میکرد - چه دولت، چه بوش و چه سارکوزی – و حتی خود تروریست ها. اینکه آنها چگونه توانستند ما را از وقوع مجدد این رویداد بترسانند. فکر میکنم این اولین شخصیتی بود که من آنرا با دنی مشابه می دیدم: در تمام فیلمهایی که من پیشتر ساخته ام، شخصیت دنی، الکس نام داشت که به نوعی این نام با دنی پیوند خورده است. من این شخصیتها را به دنی الصاق میکردم چون من این کار را به فرمی قراردادی با زبانها و فرهنگها انجام دادم؛ اما اینجا (در هولی موتورز) ما این شخصیت را بین سایرین تقسیم کردیم.

 

در مورد سایر شخصیت های فیلم چه نظری دارید؟ چه جور ارزش نمادینی را دارا هستند؟

در حقیقت، اولین شخصیتی که به ذهنم آمد، مِرد (Merde) نبود. بلکه پیرزن بود، چون من هر روز از کنار این زنان عبور میکنم. این خود یکی از مشکلات من در حین ساخت «عشاق روی پُل» بود چون من جوان بودم و هیچکس را در پاریس نمی شناختم. این پیرزنان دچار دوبینی بودند و مدام در خیابان سرگردان. هنوز هم وقتی از کنار این پیرزنان میگذرم، تعجب میکنم که هنوز تعداد کمی از آنها زنده هستند. آنها همگی یکجور لباس می پوشند و از نظر ظاهری هم بسیار شبیه به هم اند. بعضی از آنها واقعا مریضند. غیرممکن است که کسی از ساکنین شهر را غریبه تر از این زنان احساس کرد. و این تمام چیزی است که برای آنان باقی مانده. اوایل فکر میکردم که یک مستند در مورد آنها خواهم ساخت و اینکه چطور میتوانم با آنها مرتبط باشم. اما بعد متوجه شدم که این مستند را نخواهم ساخت چون قادر نیستم آنرا به پایان برسانم. درعوض، من این ایده را به شکلی خیالی بدل کردم. من دنی را در قالب پیرزن قرار دادم و حرفهایم را در دهان او گذاشتم. شروع کار بدین صورت بود. که بعد هم شخصیت آن بانکدار پولدار به ذهن آمد. و این بانکدار به گدا تبدیل میشود. این ایده ی تبدیل شخصیت ها بسیار تاثیرگذار بود. من مدت ها بود که میخواستم چنین فیلمی بسازم تا مردم حیرت کنند: مواقعی هست که آنها فاسد یا اروتیک هستند و تمایل دارند به فرمی متفاوت در خارج دیده شوند. و این نوعی جهان مجازی است که اینجا حاکم است. این، نوعی از زندگی است که میتوان آنرا برای چند ساعت کرایه کرد. همه چیز در فیلم، اینگونه شروع شد.

 

من ساختار فیلم را بسیار اپرایی حس کردم. تمام فیلمهای شما ارتباط تنگاتنگی با موسیقی دارند.

امیدوارم روزی فیلمی بسازم که خود، موسیقی باشد. من زندگی را در موسیقی میخواستم و این چیزی است که در اینجا (هولی موتورز) هم بدنبال آن بودم.

 

پس سکانس آکاردئون از اینروست.

بله. به گمانم موسیقی زیباترین بخش از زندگیست. اما موسیقی به من علاقه ای ندارد ...

 

به عنوان یک مشتاق به گیتار با حرفت موافقم.

من هم یکی از آنها هستم!

 

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.

 

 

همه می دانیم که در فیلم ارجاعی هم به اثر ژرژ فرانژو «چشمان بدون چهره» وجود دارد؛ جائیکه ادیت اسکُب ماسکی شبیه به آنچه در فیلم بود، بر صورت می گذارد. هنگامیکه مردم از شما در باره ی این نقطه ارجاع و یا موارد اینچنینی در فیلم سوال می پرسند، سعی در عدم پاسخگویی دارید. بواقع چرا؟ این ارجاعات بسیار واضح هستند.

من هولی موتورز را، فیلمی از ارجاعات نمیدانم. یعنی آن ماسکی که من آنرا در نمای انتهایی قرار دادم، بدلیل موقعیت حسی ای بود که در فیلم جریان داشت. در مراحل پایانی تولید بود که من این ماسک را ساختم تا بازیگر هنگامیکه می گوید: «من دارم به خانه میآیم، ...» آنرا بر چهره بگذارد؛ اما تقریبا الان نسبت به این موضوع افسوس میخورم، زیرا مردم مدام در مورد آن سوال می کنند. من میدانستم که قرار است دقیقا با دنی چکار کنم؛ مثلا میدانستم که در صحنه ی تردمیل و آن پس زمینه مجازی قرار است چه کاری انجام دهم. اما این ماسک، تنها عنصری در فیلم من بود که بوضوح اختیاری محسوب می شد.

 

من یک بچه حداقل 11 ساله را می شناسم که فیلم را دیده و آنرا فهمیده است. اگر بچه ها قادر به فهم «هولی موتورز» هستند، پس شاید فیلم تا آن حدی که عده ای حدس می زنند در رابطه با تاریخ سینما باشد، نباشد. شما چه فکر می کنید؟

این تنها نکته ی مثبت سفر کردن همراه با فیلم است. فیلم هنوز در (محدوده ی) فضا و زمان قرار دارد. هر چه بیشتر از خانه، و یا از مردمی که به روشنی قصد دیدن فیلم را دارند دورتر میشوم ، مثلا مردمی که در نیویورک هستند یا فستیوالها یا پاریس و یا چند شهر ثروتمند دیگر، میبینم که مردم فیلم را دریافته اند. بیشتر مردم فیلم را درک می کنند. کسی ممکن است بگوید این فیلم خیلی ساده است و حتی یک بچه هم آنرا میفهمد، پس بچه خود را هم برای تماشا بیاورید. اما احساسی که من نسبت به فیلمهایم دارم اینگونه است: آنها بسیار ساده هستند. اگر در هنگام دیدن سختگیر باشید، ممکن است در فیلمهای من گم شوید. اما بچه ها گم نمی شوند.

 

بعد از این فیلم چه نوع فیلمی ممکن است بسازید؟

علاقه دارم که یک فیلم ابرقهرمانانه بسازم. یک کار ابرقهرمانانه چندین سال طول می کشد. میدانید، این آدم ناگهان نیرویی ماورائی پیدا میکند و بعد ناگهان به نبرد با دنیا میرود. چیز خوبی که در «واقعه نگاری (Chronicle)» بود، این بود که وقتی آنها نیروهای خود را کشف می کنند، برای مدتی طولانی پرواز می کنند. وقتی مرد عنکبوتی در حال پرواز است، شاید این اتفاق فقط در حد 2 ثانیه از یک نما باشد؛ و برای سه بعدی بودن این نما، صدها میلیون هزینه صرف میشود.

 

پس لئوس کاراکس قرار است یک فیلم ابرقهرمانانه بسازد؟

شاید. نمیدانم اتفاق میافتد یا نه. دوست دارم آنرا غیرامریکایی بسازم؛ اما این بدان معنی نیست که حتما هم فرانسوی باشد.

 

شما قبلا گفته اید که خود را یک فیلمساز نمیدانید. آیا «هولی موتورز» چیزی را تغییر داده؟

نه. واقعا اینطور نیست. خیلی سخت است که خود را یک فیلمساز بنامم.

 

ترجمه و تنظیم: میثم امینی

منبع:

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.

نقد فارسی

  • Like 2
لینک به دیدگاه
  • 8 سال بعد...
  • 2 سال بعد...

بینظیر بود تو کل عمرم دوتا فیلم منو میخکوب کرده اولیش platform (سکو) بود دومیشم همین موتورهای مقدس ولی این یکی واقعا متفاوت بود الانم که فیلم تمام شده هنوز گیجم این فیلم یه علامت سوالایی رو تو ذهن آدم ایجاد میکنه که اولا پاسخشان آسون نیس دوما هر کسی برداشت و پاسخ خودشو ازش داره در کل درک کردن مفهوم فیلم آسون نیس اما مسلما خیلی مفهومیه...

لینک به دیدگاه
×
×
  • اضافه کردن...