mani24 29665 اشتراک گذاری ارسال شده در 7 فروردین، ۱۳۹۲ اسطورههاي ايراني قسمت اول: آنچه امروز سرزمين ايران مي ناميم تنها بخش مرکزي سرزمين بزرگ ايران است که حدود 6000 سال تمدن شناخته شدهاش آنرا به مهد تمدن بشري تبديل کرده است. ويژگيهاي منحصر به فرد اين سرزمين عظيم از جمله درياهاي خروشان خزر، سياه، آرال و عمان و خليج فارس؛ کوههاي سر به فلک کشيده و در هم تنيده سلسله جبال البرز زاگرس و دامنههاي آلپ از غرب و هيماليا از شرق و فلاتها و جنگلهاي انبوه در کنار کويرها و دشتهاي وسيع آن را به جايگاهي مناسب براي شکل گيري افسانهها و اساطير بشري تبديل کرده است. هزاره دوم پيش از ميلاد شايد براي ارائه تحقيقات موثق دورهاي مناسبتر از 4000 سال قبل از آن باشد. چرا که در اين دوره مهاجرت مشهور آرياييها اتفاق افتاده است و هر چند ما هنوز از چند وچون دقيق آن اطلاع نداريم اما شواهد باستان شناسي بسياري در دست داريم که ويژگيهاي آن تمدن را براساس باورهاي اساطيري آرياييان تبيين و توجيه ميکند آنچه در مجموعه مقالات«اسطورههاي ايراني» ميخوانيد همين دستاوردهاست که طي دو هزار سال قبل از ميلاد مسيح در ايران نضج گرفته و کمکم در کالبد فرهنگ ايراني ماندگار شده است. هزاره دوم پيش از ميلاد شايد براي ارائه تحقيقات موثق دورهاي مناسبتر از 4000 سال قبل از آن باشد. چرا که در اين دوره مهاجرت مشهور آرياييها اتفاق افتاده است... بيشتر اطلاعات ما از تصورات و پندارهاي ايران باستان، خدايان و اهريمنان و طبقات روحاني در متون مذهبي زردتشتيان ثبت شده است. زردتشت پيامبر کيش زردتشي خود شخصيتي اسطورهاي است و آنچه درباره او به احتمال ميتوان گفت اين نکات است: 1- در اوستا نام او «زرثوشتر» و در پهلوي «زردشت» يا «زرتشت» است . 2- از خاندان « پسيتمان » بوده و نام پدرش «پوروشسب» و نام مادرش «دغدو » روايت شده. 3- احتمالاً اهل خوارزم يا آسياي ميانه يا کميدورتر بوده است. 4- در باره معناي نام او مقدمهاي کوتاه لازم است و آن اينکه در عهد باستان سه حيوان بين ايرانيان بسيار ارزشمند بودهاند و علت آن هم راهوار بودن و مفيد بودن آنهاست يعني: اسب، گاو و شتر و براساس رسمي که در جامعه بوده است و درک آن براي مردم معنا گرايي امروز کمي سخت شده است، اهل آن زمان نام مردمان را براساس ويژگيهاي اين سه حيوان برميگزيدند و نامهاي خود را با پسوند يا پيشوندهايي که به نام اين سه حيوان مرتبط بوده انتخاب مي کردند براي مثال معناي نام پدر زردتشت به معناي دارنده اسب سياه و سفيد يا خاکستري است و معناي نام مادر زردتشت به معناي دوشنده شير گاو ميباشد. جالب است بدانيد که ريشه کلمه «دوشيزه» نيز همان مادر زردشت يا «دغدو» ذکر شده است. براساس لغتشناسي پهلوي و اوستايي نام خود زرتشت به معناي «دارنده شتر زرگون» است که البته کساني آنرا به اين صراحت نپذيرفتهاند اما بيشک از ميان احتمالات ياد شده همين معني موثقتر است. 5- دوره زندگي زردتشت نيز مانند ديگر ويژگيها حتمي نيست اما نزديکترين احتمال بين سالهاي 1400 تا 1700 پيش از ميلاد آمده که با اين حساب وي بين دو پيامبر بزرگ الهي يعني حضرت موسي و حضرت عيسي عليهماالسلام ميزيسته است و شايد شباهتهاي موجود بين بعضي از متون زردشتي و مباني عرفاني يهود بيحساب نباشد! 6- بنابر روايات گوناگوني که در شاهنامه فردوسي هم ذکر شده زرتشت را در بلخ به قتل رساندند. کتابي که از وي بين ما به جاي مانده است. «اوستا» است که مهمترين نکات درباره آن ازين قرار است: 1- اين کتاب به دست موبدان حفظ شده است و البته مهم است بدانيد که اين حفظ شدن در مدت زماني به روش سينه به سينه بوده و نوشتاري در کار نبوده است. 2- اولين سند درباره نوشته شدن اوستا از نوشته شدن آن با طلا بر روي پوست گاو حکايت ميکند که اين نسخه مهم به دست اسکندر به آتش کشيده شده است. پس از آن بخشهايي در دوره پارتيان تا قرن اول و دوم ميلادي بازنويسي شد اما نهايتاً اولين نسخه کامل اوستا در قرن ششم ميلادي يعني دوره ساسانيان تدوين شد و اين حدود 15 قرن بعد از حيات زردتشت است. 3- متاسفانه نسخه ساساني ياد شده هم به دست ما نرسيده اوستاي کنوني متعلق به قرن 13 يا 14 بعد از ميلاد است زماني که کتابهاي مقدس تورات، انجيل و قرآن نيز در نسخههاي متعدد نزد مردم حاضر بوده است. 4- اوستاي کنوني که بعضي آنرا تنها بخشي از کتاب اصلي اوستا ميدانند به بخشهاي زير تقسيم ميشود: الف: يسنا: مجموعهاي از ادعيه است. ب: گاتها: سرودهاي زردتشت پيامبر. ج- ويسپرد؛ د: ونديداد: مجموعه قوانيني عليه «ديوان» خرده اوستا : يشتها يا سرودها که بسياري از اسطورهاي کفر کيشي ما قبل زردتشت در آن توصيف شدهاند. آنچه در اينجا منبع ماست و با اين مقدمه مطول بيان شده آندسته از اسطورههاي بخش «يشت» هاست که متعلق به دوران ماقبل زرتشت است و در آن خدايان و ديوان و قهرمانان اساطيري معرفي ميشوند و همينطور به کردارهاي قهرمانانه خدايان و نيروهاي خير عليه ديوان و نيروهاي شر پرداخته ميشود. از آنجا که سنت اصلي روايت در ايران باستان بر مدار گفتن و شنيدن بوده و نه بر مبناي نوشتن بسياري از داستانها و اساطير هر چند در دوره عباسيان نيز به عربي در آمده بودند اما هم روايت فارسي و هم عربي آنها مخدوش شده و ما براي صحه گذاشتن بر اطلاعات اساطيري ايران «تمام قد» مديون «فردوسي» هستيم که باقي ماندن بسياري از آن داستانها را براي ما تضمين کرد و شاهنامه او در طي قروني که شايد خود اوستا به عنوان سندي ايراني مهجور بود فرهنگ ايران را با ملاحت و تقدس اخلاقي و ديني خود فردوسي در خانوادههاي ايراني استوار ساخت. 2 لینک به دیدگاه
mani24 29665 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 7 فروردین، ۱۳۹۲ «خدایان ایران باستان» اسطورهشناسان برای مطالعه این موضوع به این منابع قدیمی مراجعه میکردهاند: 1- اوستا 2- بندهش به معنای آفرینش آغازین که کتابی است شامل ترجمه پهلوی (فارسی میانه) از بخشهایی از اوستا که دیگر وجود ندارد. 3- تفسیر اوستا و بندهش که «زند» خوانده میشود. 4- دینکرد که آن نیز خلاصهای از اوستا است. در اوستا داستان خدایان و موجودات افسانهای غالباً «یشت»ها آمده است در یشتها اسطورههایی که منشاء ما قبل زردتشی دارند و نوعی ایدئولوژی کافرانه را منعکس میکنند در غالب سرودهای گوناگون آمده. مثلاً یشت 5 (آبان یشت) به ایزدبانو «آناهیتا» اختصاص دارد و یشت 10 (مهر یشت) به میترا. از کفرکیشی و تاریخ آن در یشتها که بیرون بیاییم در نیایشهای زردتشت میرسیم که باورهای اولیه ی زردتشت است و در آنها نیز اشارههای جالبی به خلقت اولیه و یا عناصر سازنده ی هستی بر مبنایی کاملاً اسطورهای دیده میشود در وندیداد نیز نهایتاً اصل دیدگاه مزدا علیه اهریمن «زردتشتی بازشناسانده میشود.» براساس این منابع خدایان ذکر شده در اساطیر ایرانی ازین قرارند. 1- اهوره مزدا وانگره مینو 2- اردوی سور اناهیتا 3- ور ثرغنه 4- میترا 5- ویو 6- تیشتویه [تیشتر، تشتر] 7- آتر 8- هومه (هوم) در اوستا داستان خدایان و موجودات افسانهای غالباً «یشت»ها آمده است در یشتها اسطورههایی که منشاء ما قبل زردتشی دارند و نوعی ایدئولوژی کافرانه را منعکس میکنند در غالب سرودهای گوناگون آمده. 1- اهوره مزدا وانگره مینیو اهوره مزدا، اهورمزد، اهورامزدا، اورمزدا، اورمزد هرمزد، هرمز، هورمزد، هورمز، ارمس، هرمس، هرمست. تلفظهای گوناگون نام خدای بزرگ زردتشیان در زبانها و دورههای متفاوت است. معنای اصطلاحی این نام شامل؛ سروردانا، خدای غایی، خیرمطلق، خرد و معرفت آفریننده ی خورشید و ستارگان، روشنایی و تاریکی، انسانها و حیوانها تمام فعالیتهای فکری و جسمی است. معنای تحت اللفظی نام او ازین قرار است: بخش اول «اهور» از ریشه «اه» که بن هستی و هستن است و بخش دوم «مزدا» که از «من + ز+ دا» به معنای «فکردهنده» میباشد و ترجمه ی آن در شاهنامه همان «خداوند جان و خرد» میباشد. معنای دیگر نیز حاکی ازین است که اهورا به معنای «سر، سرور، بزرگ و مولا» است و «مزدا» به معنای به یاد سپردن و به خاطر داشتن بنابراین «سروردانا» ترجمه اهورا مزدا خواهد بود. دشمن خونی اهورا مزدا، انگره مینو یا انگره مینیو است. انگره مینو در حقیقت نام اوستایی همان «اهریمن» یا «اهرمن» در پهلوی (فارسی) میانه است. نامش به معنای «مینوی ستیزگر و دشمن» آمده از ویژگیهای او که نماد شر مطلق و برهم زننده نظم و ذاتاً دشمن خوبیهاست یکی داشتن سری بزرگ و زشت است که این ویژگی در شاهنامه هم به تمام دیوان و غولان نسبت داده شده. اهورا مزدا و اهریمن از ازل تا ابد باهم در جنگ بودهاند و زندگی در این جهان بازتابی از مبارزه کیهانی این دو است محل زندگی اهریمن شمال زمین است جایی که تمام دیوان «زیید و اصلاح» از پشت کوه آمدن نیز ریشهای اسطورهای دارد که در آن تلویحاً فرد پشت کوهی یعنی «دیوسیرت» که کم کم معنای «نادان» به خود گرفته است. اهریمن به 3 شکل غیر از شمایل خودش ظاهر میشود. 1- چلپاسه (مارمولک) 2- مار 3- جوان انگره مینیو خود خالق دیوان دیگر نیز هست مثلاً (ایشمه و دیو خشم) یا اژی دها که همان ضحاک شاهنامه باشد. وی گر چه در شاهنامه پادشاهی ماد دوش توصیف شده اما در اوستا دیوی است سه سر، شش چشم و سه پوزه که بدنش پر از چلپاسه و عقرب است. به هر حال آنچه براساس متون زردتشی بر میآید در آخرالزمان نهایتاً این اهورامزدا است که بر اهریمن غلبه میکند و او را برای همیشه از بین میبرد و پس از آن تنها خیر و نیکی و نور و سلامتی در جهان باقی خواهد ماند. معنای اصطلاحی این نام شامل؛ سروردانا، خدای غایی، خیرمطلق، خرد و معرفت آفریننده ی خورشید و ستارگان، روشنایی و تاریکی، انسانها و حیوانها تمام فعالیتهای فکری و جسمی است. 2- اردوی سور آناهیتا: این عنوان اوستایی ایزد بانویی است که ما با نام آناهیت، آناهیتا و ناهید در پهلوی میشناسیم آناهیت که تلفظ صحیح آن اناهیت است از دو بخش تشکیل شده است» «اَ» که ادات نفی است و آهیت یعنی آلوده و پلید و بنابراین اناهیت به معنای به دور از/پلیدی/ است. چون اَ به آهیت رسیده و تلفظ آن را مشکل کرده است یک «ن» به آن میان اضافه شده که در کلمه «انایران» یعنی مملکت خارجی و غیر ایرانی نیز دیده میشود و یا «انیران» که تلفظی آسانتر از همین واژه است. آناهیتا ایزدبانوی همه آبهای روی زمین است و سرچشمه اقیانوس کیهانی او برگردونهای سوار است که 4 اسب او را میکشند: باد، باران، ابر و تگرگ او را پاک کننده تمام صلبها و رحمها میدانند و تصفیه کننده شیر در سینه مادران از آنجا که با زندگی در رابطهای مستقیم است جنگجویان هنگام نبرد به او متوسل میشدهاند و پیروزی را از او طلب میکردند. آبان یشت درباره اوست و هنگامی که زردتشت از او میپرسد چگونه او را میپرستند پاسخ میدهد: - از هنگام برآمدن خورشید تا به وقت فرو رفتن خورشید از این «زور» [نوعی آب مقدس] من تو توانی نوشید (ونیر) آتربانانی [آتشبان] که از پرسش و پاسخ آگاهند و خردمند آزمودهای که کلام مقدس در او حلول کرده باشد. همین جمله کوتاه درباره این دوشیزه زیبای تاج بر سر که در آسمان است و بر تاجش صد ستاره دارد و در گوشش گوشواره چهار گوش، نشانههایی از تفکرات مسیحی و بودایی را درباره نوشندگی و حلول کلام مقدس در بدن موبد و ... نیز نشان میدهد و خدا میداند که کدام مقدم بودهاند. 2 لینک به دیدگاه
mani24 29665 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 7 فروردین، ۱۳۹۲ [h=2][/h] اساطير، در اين خطه برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید. ورود یا ثبت نام بخش دوم : من مي خواهم اينجا نقبي بزنم به مفهوم توده؛ توده است که در قبال عقايد و باورهايش اساطير را به وجود مي آورد اما اين بعد مکتوب اسطوره ها باز هم مربوط به توده ها مي شود يا کس يا شايد کساني مثل فردوسي داستان هاي اساطيري را به رشته تحرير در مي آورند و آنها را ثبت مي کنند؟ بدون شک در مورد اساطير ايراني مکتوب بايد به مغ ها اشاره کرد. مغان فرقه اي از دين آوران باستاني حتي پيش از زردشت بودند و واژه مغ به معناي جادوگر است و وارد انگليسي شده و تبديل به Magic شده است. بنابراين مغ ها که پيش از زردشت خيلي قدرت داشتند و بسيار تعيين کننده بودند، با ظهور زردشت، زردشتي مي شوند ولي باورها ي باستاني پيش از زردشت را همين مغ ها مکتوب مي کنند. اوستا به جز «گات ها» که نوشته خود زردشت است، به قلم مغاني است که اسمشان معلوم نيست. مغان وقتي کتب «يشت ها» را مي نويسند تمام باورهاي باستاني و حتي قهرمان ها را وارد دين زردشت مي کنند و اينها ديگر عامه مردم نيستند بلکه افراد هستند. اما عامه مردم به اينها باور داشتند و سرودهايشان را مي خواندند. ما در سرودهاي يشت ها، شاهد ترجيح بندهايي هستيم که يک نفر اين سرودها را مي خواند و عامه مردم او را همراهي مي کنند. اما در مورد اساطير ديگر در دنيا وضع به شکل ديگري است. مثلا اساطير سرخ پوستان تا همين دهه هاي اخير هنوز مکتوب نشده بود بلکه از اوايل قرن بيستم بود که مردم شناسان تشخيص دادند که اساطير سرخ پوستان خيلي اهميت دارند و تازه به فکر ثبت و ضبط اساطير سرخ پوستان افتادند. اما در تمدن هاي قديمي تر، اين اتفاق زودتر افتاده است مثل يونان و هند و... اما لزوما نبايد ثبت اساطير را با مکتوب کردن يکي دانست. به عنوان مثال يونان حجم بزرگي از اساطيرش به صورت نقاشي و مجسمه به يادگار مانده؛ يعني اسطوره جلوه هاي متعددي دارد و حتي مي تواند به صورت سنگ نگاره يا موسيقي باشد. در واقع مي توان گفت که اساطير تنها از طريق هنر است که ثبت مي شوند؟ دقيقا. به نظر من اسطوره و هنر دو روي يک سکه هستند؛ در واقع زماني که هنر به معناي امروزي وجود نداشته، از لحاظ زيبايي شناسي و مکاتب مختلف، اين اسطوره بوده که کار هنر را به عهده گرفته و البته جاي ذکر دارد که اين هنرمندان چقدر بزرگوار بوده اند که هيچ اسمي از خودشان باقي نگذاشته اند؛ يعني نمي خواسته اند خودشان را به عنوان هنرمند مطرح کنند بلکه اينها در صدد بوده اند که جوهر هنر را حفظ کنند و انتقال دهند. پيش تر گفتيد که با به وجود آمدن اديان و تاکيدشان روي يکتاپرستي خدايان اساطيري کمرنگ تر مي شوند و در واقع تنزل پيدا مي کنند؛ از طرفي شعور جمعي آدميان نسبت به پديده ها و جريان هاي اطراف روز به روز بالاتر مي رود. انسان حالا ديگر چيزي که قابل پرستش باشد به جز خداي يکتا لازم ندارد اما هنوز داستان هايي را لازم دارد که سينه به سينه نقل و روايت شود. به نظر شما دليل تبديل اسطوره هاي قابل ستايش و ناميرا به افسانه ها که از لحاظ اعتبار و ارزش در مقام پايين تري هستند، مي تواند دين باشد؟ دقيقا. به نظر من اسطوره و هنر دو روي يک سکه هستند؛ در واقع زماني که هنر به معناي امروزي وجود نداشته، از لحاظ زيبايي شناسي و مکاتب مختلف، اين اسطوره بوده که کار هنر را به عهده گرفته و البته جاي ذکر دارد که اين هنرمندان چقدر بزرگوار بوده اند که هيچ اسمي از خودشان باقي نگذاشته اند؛ به نکته خيلي خوبي اشاره کرديد؛ هر چند که راجع به همه اسطوره ها نمي توانيم اين قضاوت را داشته باشيم اما بخش قابل توجهي از اسطوره ها در اعصار جديد به افسانه ها تبديل مي شوند دقيقا به همان دليلي که شما اشاره کرديد؛ يعني مردم به هر حال به قهرمان پروري احتياج دارند. حتي امروز در عصري که اديان بزرگ شکل گرفته اند، خود به خود اين باورها کنار زده شد و در اين ميان، بين عامه مردم بخشي از ايزدها به افسانه ها تبديل شدند اما بخش ديگري هم هستند که باقي مي مانند و تبديل به آيين مي شوند. اين دسته از اسطوره ها که تبديل به افسانه نمي شود به شکل آيين ها ابراز وجود مي کنند. يک مثال از خودمان مي زنم. مثال من، شب يلداست. اين مراسم براي شب چله و به خاطر درازترين شب سال برپا مي شود اما پشت هر آييني يک اسطوره نهفته است؛ پشت آيين شب يلدا هم اسطوره ميترا نهفته است. وقتي شما مي گويد درازترين شب سال يعني کوتاه ترين روز و کوتاه ترين خورشيد، و اين يعني تولد خورشيد. باور اساطيري قديم اين بوده که در شب يلدا ، ميترا متولد مي شود و از فردا شروع به بزرگ تر شدن مي کند. خب اين اسطوره در عصر جديد از ورطه نابودي در مي آيد و تبديل مي شود به آيين. پس بعضي از اساطير تبديل به افسانه مي شوند و بخشي ديگر تبديل به آيين. مي خواهم اشاره اي داشته باشيد به وضعيت اسطوره پژوهي در هنر و ادبيات کشور خودمان. معروف است که در جوامع غربي رمان يا فيلمي ساخته و نوشته نمي شود مگر اينکه در آن اشاره اي کوتاه يا عميق به اسطوره ها و خصوصاً کتاب مقدس شده باشد. به نظر شما اين اتفاق در ايران هم افتاده است؛ يعني نويسندگان و هنرمندان و فيلمسازان کشورمان چقدر از آبشخور بزرگ اسطوره ها و افسانه هاي ايراني استفاده مي کنند؟ اول بپردازيم به اسطوره پردازي هاي نويسندگان مطرح اروپا. مزيتي که آنها نسبت به ما دارند اين است که به راحتي مي تواند کتاب مقدس و روايات تورات و امثالهم را در قالب اسطوره تصور کنند اما براي ما تصور چنين کاري دشوار است؛ ولي در مورد ايران باستان تا حدي مي توانيم اين نقب را بزنيم و بگوييم که نويسندگان و هنرمندان ايراني مي توانند از اساطير ايران باستان بهره مند شوند. اروپايي ها بيش از 100 سال و در واقع از قرن نوزدهم اين کار را کرده اند. رمانتيکها اولين نويسندگان و شاعراني بودند که اسطوره را جدي گرفتند و چون به اصطلاح مباني فکري و رمانتيسم با فلسفه پشتيبانش، تخيل را به واقعيت ترجيح مي دهد؛ بنابراين خود به خود مي رود سمت مضامين اساطيري و رويا و تخيل و احساسات، جدي مي شود. البته اين اسطوره پردازي به صورت مدرن در آثار رمانتيک ها ديده مي شود وگرنه در شيوه کلاسيک اين موضوع قدمت بيشتري دارد. مثلا اديپوس در يونان باستان بارها مورد استفاده تراژدي نويسان و حماسه سرايان قرار گرفته است. اما در قرن بيستم سوررئاليست ها در ادبيات و هنر و جهش ديگري را در اسطوره پردازي آغاز کردند که خيلي هم موفق بود و مي توان گفت که بيشتر شاهکارهاي قرن بيستم متاثر از اساطير يوناني و رومي هستند. نمونه اش اوليس جيمز جويس است که گرچه خودش روايت تکراري آن اوليس نيست بلکه جويس، اوليس قرن بيستمي خودش را ساخته است. و اما شکاف اسطوره پردازي در عصر حاضر بين ما و غربي ها؟ بله، بايد بگويم که در کشور ما از دوره مشروطه به دليل وقايع اجتماعي و سياسي اي که در صدر مشروطه اتفاق مي افتد، خود به خود نويسندگان مان هم کمتر مي توانند به اسطوره بپردازند، چرا؟ براي اينکه نياز جامعه چيز ديگري است. جامعه به داستان هاي اجتماعي نياز دارد و هدف هايي راجع به آزادي خواهي، استقلال، تشکيل مجلس و... که دردهاي اجتماع آن روز ما را مي ساختند. در واقع غربي ها اين پروسه ما (توجه مفرط به آرمان ها و دردهاي اجتماعي) را بعد از انقلاب فرانسه پشت سرگذاشتند و رسيدند به جايي که دريافتند اسطوره مي تواند براي حفظ ريشه ها و هويت قومي کارساز باشد. ولي در کشور ما وضع کمي فرق مي کند؛ به اين دليل نويسندگان دوران مشروطه در کشور ما عمدتا رئاليست بوده و اسطوره و افسانه را يکي مي انگاشتند و همه آنها را جزو خرافات فرض مي کردند که اين اشتباه بود. روشنفکران ما در صدر مشروطه، اسطوره پردازي را نشانه عقب ماندگي مي دانستند. درست است که جامعه نياز به محصولات رئاليستي در هنر و ادبيات دارد اما از طرفي ريشه هاي باستاني نبايد گسسته شوند. تا اينکه در دهه هاي بعد (يعني در دهه هاي 30 و 40) مرحوم سعيد نفيسي اساطير يونان و روم را ترجمه کرد که ثمره اش «ايلياد» و «اوديسه» به زبان فارسي بود و بعد استاد ابراهيم پور داوود که يشت ها و قسمت هاي اوستا را ترجمه کرد؛ البته براي اولين بار از زبان پهلوي به فارسي؛ مردم تازه متوجه شدند که چه اسناد ارزشمندي در کشور ما وجود داشته. اما آن تاثيري که نويسندگان اروپايي از اسطوره گرفتند به هيچ وجه با ايران قابل مقايسه نيست. از دهه 50 به بعد اتفاق جالبي در آثار نويسندگان و شاعران ما مي افتد که اسطوره سازي است. کتاب «پژوهشي در اساطير ايران» مهرداد بهار چاپ مي شود و تازه نويسندگان ما مي فهمند که اساطير ما همپاي اساطير تمدن ها بزرگ است. از دهه 50 به بعد، وقتي جلال ستاري شروع به ترجمه جديدترين کتب اسطوره اي غرب مي کند مثل «چشم اندازهاي اسطوره» ميرچا الياده، بارقه هايي از استفاده نويسندگان ما از اسطوره ديده مي شود. اما به نظر من اسطوره پردازي در ايران عمر خيلي کوتاه و تقريباً 30 ساله دارد که در قياس با غرب که اسطوره 200 سال قدمت دارد، خيلي ناچيز است. اما خوشبختانه امروزه جرياني نوپا در حال شکل گيري است که مثال هايش را مي توان جست و جو کرد. من فکر مي کنم راه بسياري در پيش داريم. البته در نقاشي و تئاتر وضعمان بهتر است و من اميدوارم که در آينده وضع اسطوره پردازي خيلي بهتر از اينکه هست، بشود. خرد نامه همشهري 2 لینک به دیدگاه
mani24 29665 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 7 فروردین، ۱۳۹۲ اساطیر ایران در سرودی که به تیشتر اختصاص دارد در جنگ میان او ودیو خشکسالی او به شکل اسب زیبای سفید با گوش های زرین با اپوش که اسب سیاهی است در هم می آویزند اما اپوش نیرومند تر بوده و پیروز می شود تیشتر با غم و اندوه به سوی اهورا مزدا آمده و علت ناتوانی خود را عدم شایستگی نیایش ها و قربانی های مردم بیان می کند!!!!!!(عجب کلکی بوده ها! ) آنگاه هور مزد خود برای اوقربانی می کند تا نیروی 10اسب،10شتر،10گاو نر،10کوه و 10رود در او دمیده شود. این بار او پیروز می شود و آب می تواند بی مانع در مزارع و چراگاهها جاری شود.****اما حیفم اومد واقعیت اسطوره ای قرآن رو در این باره نگم:((آيا ندیدی که خداومند ابرهایی را به آرامی می راند وپس میان آنها پیوند می دهد . بعد متراکم می کند .در این حال دانه های باران را می بینی که از لابه لای آن خارج می شود واز کوههایی که در آسمان است دانه های تگرگ را نازل می کند وهر کس را بخواهد به آن زیان می رساند و از هر که بخواهد این زیان را برطرف می کندونزدیک است برق آن چشمها را ببرد!)) 3.Anahita (اناهیتا یا ناهید):خدای آب های نیرومند بی آلایش آناهیتا ایزد بانوی ایرانیان سرچشمه همه آبهای روی زمین است.او منبع همه باروری هاست. نطفه همه نران را پاک و رحم همه مادگان را تطهیر می کند. او نیرومند ودرخشان ،بلند بالا و زیبا پاک و آزاده است.تاج زرین هشت پره صد ستاره ای بر سر دارد و جامه زرین بر تن و گردنبند صد ستاره بر گردن در جایگاه آسمانی قرار دراد. ناهید در اناطولی دارای معابد بسیاری بوده که استرابون مورخ رومی می گوید رد انجا از دختران اشراف خواسته می شده پیش از ازدواج در این معابد به روسپی گری مقدس بپردازند!!!!!اما از شواهد و قرائن بر می آید که در ایران پیرامون این خدا بانو آئینی با هرزگی وجود نداشته وکاهنه های در خدمت این خدا تعهد پاکدامنی داشته اند . .verethraghna (ورثرغنه یا بهرام):خدای پیروزی بهرام وجودیست انتزاعی از یک اندیشه.تعبیری از نیروی پیشتاز و غیر قابل مقاومت. در سرودی که به او اختصاص دارد او دارای 10شکل است: 1.باد تند2.گاو نر زرد گوش وزرین شاخ3.اسب سفید با ساز وبرگ زرین4.شتربارکش تیزدندان که پا برزمین می کوبد5.گراز تیز دندان که به یک حمله می کشد6.جوانی در سن 15 سالگی7.پرنده تیز پروازی که شاید کلاغ باشد!8.قوچ وحشی9.بز نر جنگی10.مردی که شمشیر زرین تیغه در دست دارد. بهرام ایرانی بر خلاف همتایان هندی خود ایندره یا ارمنی وهگن بر غول یا اژدها غلبه نمی کند بلکه غلبه او بر شرارت آدمیان و دیوان است.وبدکاران و نادرستان را عقوبت می کند. چنانچه نیایش و قربانیها درست باشد نه سپاهی به سرزمین های آریایی وارد میشود ونه بلا. بهرام اساسا خدایی جنگجوست. دو تجسم از تجسم های او به ویژه محبوبیت همگانی دارد یکی پرنده ای بزرگ ودیگری گراز. ایرانیان قدیم ترسی آمیخته به خرافات به پر کلاغ داشتند و می پنداشتند که این پر انسان را حفظ می کند. 5.Rapithwin(رپیثوین):سرور گرمای نیمروز رپیثوین خدای گرمای نیمروز و سرور ماههای تابستان وقرینه لازم و سودبخشی برای تیشتر است.خورشید پیش از ورود شر هنگامی که بی حرکت در بالای جهان ایستاده بود در اختیار رپیثوین بود.بنابراین او سرور جهان آرمانی است.در عقیده ایرانیان باستان هورمزد در زمانی از روز که متعلق به رپیوثین است قربانی کرد واز آن آفرینش به وجود آمد.در پایان جهان نیز زمان به رپیثوین تعلق دارد که رستاخیز به انجام می رسد.جشن رپیثوین بخشی از جشن نوروز است هم روز نودر سال واقعی و هم روز نو در زمان آرمانی آینده. بنابراین آمدن رپیثوین زمان شادی وامید به رستاخیز است. نمادی از پیروزی نهایی و همیشگی آفرینش نیک. . Agni (اگنی): اگنی خدایی است که به صورت آتش قربانی را دریافت می کند و به عنوانpriest (دین مرد)آن را به خدایان تقدیم می دارد. عنصر آتش همچنین در عالم پراکنده است.خورشید در آسمان برین در ابر طوفان زا افروخته می شود و به صورت برق به زمین فرود می آید و دراینجا دائما به دست مردمان دوباره متولد می شود.بنابراین اگنی راه خدایان نامیده می شود که از آن می توان به قله های آسمان رسید.البته بیشتر خدایی هندیست تا ایرانی!!!! Atar (آتر یا آتش): درباره آتر فقط چند اسطوره ای به ما رسیده است.یکی از آنها ستیز میان آتروغول اژی دها بر سر فره ایزدی است.اژی سه پوزه بد آیین که تجسمی است از هوس ویرانگر برای به چنگ آوردن فره ایزدی .بتاخت تا آن را خاموش سازد.آتر نیز برای به دست آوردن آن شتافت آن فره دست نیافتنی را نجات دهد.اما اژی که همچنان به دنبال او می تاخت وناسزا می گفت فریاد برآورد که اگر آتر فره را به دست آورد بر او خواهد تاخت و هرگز به او اجازه نمی دهد که در زمین بدرخشد. چون آتر دچار تردید شد اژی تاخت تا فره را به دست آورد.این بار نوبت آتر بود که زبان به تهدید بگشاید.((ای اژدهای سه پوزه باز گرد وگرنه بر پشتت زبانه می کشم ودر دهانت شعله افکنم که دیگر نتوانی در زمین اهوره گام برداری!)) خلاصه اژی هراسان خود را پس کشید وفره ایزدی همچنان دست نیافتنی ماند.(امان از این ایرانی ها ) مشکل بتوان معنای واقعی این اسطوره را درک کرد اما به خوبی از آن بر می آید که ایرانیان باستان زندگی را نبردی میان نیروهای خیر وشر می دیدند.به همین سبب آتر را با عنوان جنگجوی خوب دلیر می نامیدند. ادامه دارد.......... 3 لینک به دیدگاه
mani24 29665 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 7 فروردین، ۱۳۹۲ .Haoma (هومه یا هوم):گیاه وخدا هوم هندوایرانی در ذهن غریبان تصوریست تقریبا در نیافتنی ودر عین حال بسیار آشنا! هوم هم گیاه است هم خدا.هوم را موبد ایزدی به شمار می آورند که خود قربانی غیر خونین است اما قربانی خونین انجام می دهد.مرگ او شر را شکست می دهد و مومنان با شرکت در mayazd (ضیافت آیینی)به اسرارزندگی دست می یابند. هوم آسمانی که پسر اهورا مزداست.به خدایان دیگر فدیه نثار می کند و سهم خویش را چون موبدان زمینی بر می دارد! با این کار او می تواند از روح قربانی مواظبت کند و اگر سهمی به او تخصیص داده نشود آن قربانی در روز داوری از قربانی کننده شکایت خواهد کرد.از سوی دیگردر اسطوره های باستانی این گیاه اثری معجره آسا در شفا بخشی داشته است با توجه به اینکه موجودات آسمانی که در تمامی ادیان باستانی گذشته شکل گرفته اند همگی دارای شخصیت قهرمانی نیز بوده اند واکثرا به افسانه نزدیکترند تا به اسطوره.در اینجا به تعدادی از آنها اشاره می شود. که در اصطلاح اسطوره شناسی به قهرمانان ایزدی معروفند: Yima (یمه یا جم): جم شخصیت دیگریست که به مجموعه عقاید دوران هندوایرانی تعلق دارد.جم در ایران به سبب فرمانروایی هزار ساله اش در زمین بسیار مورد احترام است.از ویژگی این فرمانروایی آرامش و وفور نعمت بوده ودر طی آن دیوان و اعمال زشتشان-ناراستی و گرسنگی و بیماری و مرگ-هیچ نفوذی نداشتند. جهان در زمان قرمانروایی او چنان از سعادت بر خوردار است که زمین ناگزیر در سه نوبت گسترش می یابد و در پایان فرمانروایی او دوبرابر گسترده تر می شود. بنابراین جم یا جمشید بیشتر به صورت شاه جلوه گر است تا خدا! جم همچنین به سبب ساختنvara (وره)یا دژی در زیرزمین مورد تمجید است. آفریدگار بدو هشدار داد که مردگان گرفتار سه زمستان هراس انگیز خواهند شد که بر اثر آن همه مردمان و حیوانات نابود می شوند.(عصر یخبندان! ) به همین دلیل او دؤی در زمین ساخت و از همه تخمه های حیوانات وگیاهان مفید وبهترین مردمان را به آنجا برد تا پس از دوران سخت جهان دوباره آبادان شود. از جم همچنین به عنوان گناهکار نیز یاد شده است چرا که برای خوشنودی مردمان خوردن گوشت گاو را که بر خلاف آیین زردشت بود وگمان میرفت قربانی کردن آن موجب بیمرگی انسان میشد! به مردم توصیه کرد. در جایی دیگر آمده که وی مغرور شد وبا ادعای خدایی مرتکب دروغ شد.وچون سخن دروغ در نظرش شیرین و خوش آمد فره اش در سه نوبت به صورت مرغی به پرواز در آمد واز او گریخت.ونخستین بار مهر و باردوم فریدون و سوم بار گرشاسب آن را گرفتند. به هرحال گناه او هر چه بود چون فره از او گریخت لرزان و اندوهگین در برابر دشمن قرار گرفت وکشته شد. هوشنگ وتخمورو(تهمورث): چنین می نماید که در ایران باستان چندین روایت درباره نخستین شاه وجود داشته است.زیرا علاوه بر جم دو شخصیت دیگر نیز نخستین شاه نامیده شده اند.هوشنگ وتهمورث! این دو نخستین شاه به صورت نخستین فرمانروایان افسانه ای یکی پس از دیگری گنجانده شده اند.گرچه اینان روزگاری از اهمیت ویژه ای برخوردار بوده اند. هوشنگ در دوران باستان فرمانروای هفت اقلیم بود وبر مردمان و دیوان حکمرانی می کرد.همه جادوگران ودیوان از برابر او گریختند. درmazana (مزنه که همان مازندران کنونی است) دیوان و جادوگران بسیاری اقامت داشتند که دو سوم آنان به دست هوشنگ دلیر کشته شدند.فرمانروایی او دوران استقرار قانون در روی زمین است واز او و همسرش نژاد ایران به وجود آمد. تهمورث مانند هوشنگ ودیگر مردمان نیک سیرت دیوان را شکست داد .به بت پرستان ومردان وزنان جادوگر تاخت وحرمت راستین آفریدگار را رواج داد. گویند در نبرد با شر اهریمن را به صورت اسبی درآورد وتا سی سال سوار بر او گرد زمین را گشت. ثریته(اثرط)،ثریتونه(فریدون) : روایات دینی در سراسر جهان داستانهایی را از نبردهای میان قهرمانان ایزدی وغولها در بر دارند.ثریته یکی از کسانی به شمار می آید که هومه مقدس(که قبلا معرفی شد!) را آماده ساخته ونوشیده است. در ایران وظیفه این خدا در وجود دو شخصیت ظاهر می شود. ثریته(اثرط)که شفا بخش است و آماده سازنده هوم وثریتونه(فریدون)که اژدها کش است. اثرط سومین انسانی بود که هوم را برای جهان مادی اماده ساخت واز آفریدگار خواست که به او دارویی ببخشد که با آن بتوان در برابر درد وبیماری و پوسیدگی و عفونت و مرگ که اهریمن آن ها را با جادوگری خویش در میان مردمان پراکنده کرده بود ایستادگی کند! در پاسخ این درخواست آفریدگار هزاران گیاه شفابخش را که برگرد درختgaokerena (گوکرنه)در دریای کیهانی می رویند فرو فرستاد .از این رو از اثرط به عنوان کسی که بیماری وتب و مرگ را از مردمان دور ساخت یاد می شود. از فریدون نیز درخواست می شود که مردمان را در برابر جرب وتب وضعف یاری کند.زیرا همه اینها کار اژدهای سه پوزه شش چشم(دهاکه یا همان ضحاک) بود.آن دیو دروغی را اهریمن آفرید تا پارسایی و خانه مردمان را نابود سازد . فریدون بر سر وگردن وقلب دهاکه گرزی فرود می آورد اما نمی تواند اورا بکشد.سرانجام تیغی بر می دارد وبر بدن او می کشد که به سبب آن شمار بسیاری از موجودات ترسناک ونفرت انگیز از بدن او بیرون می ریزند. از ترس اینکه مبادا موجودات زیانکار چون مار وزغ وکژدم وچلپاسه ولاکپشت وقورباغه جهان را فراگیرند فریدون از تکه تکه کردن آن غول صرف نظر می کند. در عوض اورا به زنجیر کشیده ودر کوه دماوند زندانی میکند.که البته چنانکه خواهیم دید مردمان در آینده از اینکه فریدون ضحاک را نکشته تاسف خواهند خورد!!! پیروزی فریدون اورا به مقام پیروزمندترین انسان رسانده و فره جم را نصیب او می کند. Keresaspa (کرساسپه یا گرشاسب): گرشاسب قهرمان جوان گیسودراز گرز به دست یکی دیگراز قهرمانان اژدها کش بزرگ باستانی ایران است. وی نیز همچون فریدون ایزد به شمار نمی آید و از این رو زردشتیان او را نیایش نمی کنند،بلکه فقط برای او با نیت خاصی قربانی می کنند. گفته شده او گندروه اژدهای زرین پاشنه را کشته است که با دهان گشاده برای بلعیدن حرکت می کرده وسر او به خورشید می رسیده و می توانسته دوازده مرد را یک باره ببلعد.نبرد با این غول هراس انگیز نه شبانه روز در دریای کیهانی به درازا کشید. بسیارند غول ها و راهزنان ونابکارانی که به دست گرشاسب مرده اند. یکی از آنها مرغ غول پیکری به نامkamak(کمک)است که در هوا بال می گشود وزمین را می پوشاند ونمی گذاشت باران به زمین برسد. در یک مورد گرشاسب ناچار شد که ترسان از برابر اژدهای شاخدار بگریزد: ((آن غول داغ شد وعرق کرد با حرکتی به پیش جست در حالی که آب جوشان را به این سو وآن سو می پاشید گرشاسی دلیر از ترس گریخت!)) در پایان جهان بار دیگر گرشاسب مردمان را از دست دهاکه را که از زندان خود در کوه گریخته نجات می دهد. دهاکه با خشمی دیوی بر آفریدگار می تازد وگناهان سهمناکی از او سر می زند ویک سوم مردمان و جانوران را می بلعد.آفریدگار گرشاسب دلیر ار دوباره زنده می کندواو اژدها را با گرز معروف خود می زند و جهانیان را نجات می دهد. گرچه گرشاسب به واسطه دلیری مورد احترام است اما به علت بی اعتنایی به دین و احترام نگذاردن به آتش(که کانون زندگی دینی مردمان باستان بوده)در زمان ورود به بهشت با وجود اینکه کار های خود را یک به یک بر می شمرد اما آفریدگار خواهش او را نمی پذیرد. سر انجام پس از خواهش های بسیار گرشاسب که می گریست و زاری فرشتگان ودرخواست زردشت اجازه ورود به بهشت را دریافت می کند. Ahura Mazda (اهوره مزدا):سرور دانا ویژگی بارز او خرد است.کسی که نه فریب می خورد و نه می فریبد.این سرور بخشنده و خیر مطلق است.او پدر ومادر آفرینش است .اما به دلیل دشمن عمده اش اهریمن قدرت او محدود است!!!! اما زمانی فرا می رسد که بدی مغلوب و اهوره مزدا با قدرت مطلق فرمانروایی کند. او جامه ای مزین به ستارگان در بر دارد .زیباترین شکل های او شکل خورشید بر آسمان و تجسم روشنی بر روی زمین است. خورشید چشم او وتختش در عرش اعلی است.. در نظر انسان باستان اورمزد با بدی هیچ ارتباطی ندارد.به همین دلیل زردشتیان خدای مسیحیان را به سبب اینکه روا می دارد که آفریدگان او و حتی پسر خودش! دچار رنج شوند را محکوم می کنند. آنها معتقد بودند که رنج((آفرینش خوب))را تباه می کندواین امریست که با وجود اهریمن خدا نمی تواند اختیار آن را در دست بگیرد.اما روزی بر آن چیره می شود. ****اما باز قرآن در این باره جمله تکان دهنده ای دارد:((مسلما ما انسان را در رنج آفریدیم))که در تفسیر آن ماهیت جهانی که انسان در آن قرار گرفته آمیخته با محنت و رنج است که راه پایان این رنج را در ادامه چنین بیان می کند((واورا به خیر وشرش هدایت نمودیم)) Amesha Spenta (امشاسپندان):دختران و پسران خدا زردشت از هفت وجود یا جلوه خدا سخن می گوید که خدا آنان را بر حسب اراده خود آفرید است. 1.سپند مینو(روح نیکوکار) 2.وهومنه یا بهمن(اندیشه نیک) 3.اَشه یا اردیبهشت(راستی) 4.خشتره ویره�Khshathra Vairya �یا شهریور(شهریاری مطلوب) 5.ارمیتی یا اسپندارمد(اخلاص) 6.هوروتات یا خرداد(کمال) 7.اَمرتات یا مرداد(بیمرگی) همه این هفت فرزندان خدا!بر تخت های زرین در کنار اهوره مزدا در اقامتگاه خود یعنی خانه سرود ها یا همان عرش اعلی قرار دارند. عرش که راستکاران پس از مرگ به آن می رسند. ادامه دارد..... 3 لینک به دیدگاه
mani24 29665 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 7 فروردین، ۱۳۹۲ [h=2][/h] .Haoma (هومه یا هوم):گیاه وخدا هوم هندوایرانی در ذهن غریبان تصوریست تقریبا در نیافتنی ودر عین حال بسیار آشنا! هوم هم گیاه است هم خدا.هوم را موبد ایزدی به شمار می آورند که خود قربانی غیر خونین است اما قربانی خونین انجام می دهد.مرگ او شر را شکست می دهد و مومنان با شرکت در mayazd (ضیافت آیینی)به اسرارزندگی دست می یابند. هوم آسمانی که پسر اهورا مزداست.به خدایان دیگر فدیه نثار می کند و سهم خویش را چون موبدان زمینی بر می دارد! با این کار او می تواند از روح قربانی مواظبت کند و اگر سهمی به او تخصیص داده نشود آن قربانی در روز داوری از قربانی کننده شکایت خواهد کرد.از سوی دیگردر اسطوره های باستانی این گیاه اثری معجره آسا در شفا بخشی داشته است با توجه به اینکه موجودات آسمانی که در تمامی ادیان باستانی گذشته شکل گرفته اند همگی دارای شخصیت قهرمانی نیز بوده اند واکثرا به افسانه نزدیکترند تا به اسطوره.در اینجا به تعدادی از آنها اشاره می شود. که در اصطلاح اسطوره شناسی به قهرمانان ایزدی معروفند: Yima (یمه یا جم): جم شخصیت دیگریست که به مجموعه عقاید دوران هندوایرانی تعلق دارد.جم در ایران به سبب فرمانروایی هزار ساله اش در زمین بسیار مورد احترام است.از ویژگی این فرمانروایی آرامش و وفور نعمت بوده ودر طی آن دیوان و اعمال زشتشان-ناراستی و گرسنگی و بیماری و مرگ-هیچ نفوذی نداشتند. جهان در زمان قرمانروایی او چنان از سعادت بر خوردار است که زمین ناگزیر در سه نوبت گسترش می یابد و در پایان فرمانروایی او دوبرابر گسترده تر می شود. بنابراین جم یا جمشید بیشتر به صورت شاه جلوه گر است تا خدا! جم همچنین به سبب ساختنvara (وره)یا دژی در زیرزمین مورد تمجید است. آفریدگار بدو هشدار داد که مردگان گرفتار سه زمستان هراس انگیز خواهند شد که بر اثر آن همه مردمان و حیوانات نابود می شوند.(عصر یخبندان! ) به همین دلیل او دؤی در زمین ساخت و از همه تخمه های حیوانات وگیاهان مفید وبهترین مردمان را به آنجا برد تا پس از دوران سخت جهان دوباره آبادان شود. از جم همچنین به عنوان گناهکار نیز یاد شده است چرا که برای خوشنودی مردمان خوردن گوشت گاو را که بر خلاف آیین زردشت بود وگمان میرفت قربانی کردن آن موجب بیمرگی انسان میشد! به مردم توصیه کرد. در جایی دیگر آمده که وی مغرور شد وبا ادعای خدایی مرتکب دروغ شد.وچون سخن دروغ در نظرش شیرین و خوش آمد فره اش در سه نوبت به صورت مرغی به پرواز در آمد واز او گریخت.ونخستین بار مهر و باردوم فریدون و سوم بار گرشاسب آن را گرفتند. به هرحال گناه او هر چه بود چون فره از او گریخت لرزان و اندوهگین در برابر دشمن قرار گرفت وکشته شد. هوشنگ وتخمورو(تهمورث): چنین می نماید که در ایران باستان چندین روایت درباره نخستین شاه وجود داشته است.زیرا علاوه بر جم دو شخصیت دیگر نیز نخستین شاه نامیده شده اند.هوشنگ وتهمورث! این دو نخستین شاه به صورت نخستین فرمانروایان افسانه ای یکی پس از دیگری گنجانده شده اند.گرچه اینان روزگاری از اهمیت ویژه ای برخوردار بوده اند. هوشنگ در دوران باستان فرمانروای هفت اقلیم بود وبر مردمان و دیوان حکمرانی می کرد.همه جادوگران ودیوان از برابر او گریختند. درmazana (مزنه که همان مازندران کنونی است) دیوان و جادوگران بسیاری اقامت داشتند که دو سوم آنان به دست هوشنگ دلیر کشته شدند.فرمانروایی او دوران استقرار قانون در روی زمین است واز او و همسرش نژاد ایران به وجود آمد. تهمورث مانند هوشنگ ودیگر مردمان نیک سیرت دیوان را شکست داد .به بت پرستان ومردان وزنان جادوگر تاخت وحرمت راستین آفریدگار را رواج داد. گویند در نبرد با شر اهریمن را به صورت اسبی درآورد وتا سی سال سوار بر او گرد زمین را گشت. ثریته(اثرط)،ثریتونه(فریدون) : روایات دینی در سراسر جهان داستانهایی را از نبردهای میان قهرمانان ایزدی وغولها در بر دارند.ثریته یکی از کسانی به شمار می آید که هومه مقدس(که قبلا معرفی شد!) را آماده ساخته ونوشیده است. در ایران وظیفه این خدا در وجود دو شخصیت ظاهر می شود. ثریته(اثرط)که شفا بخش است و آماده سازنده هوم وثریتونه(فریدون)که اژدها کش است. اثرط سومین انسانی بود که هوم را برای جهان مادی اماده ساخت واز آفریدگار خواست که به او دارویی ببخشد که با آن بتوان در برابر درد وبیماری و پوسیدگی و عفونت و مرگ که اهریمن آن ها را با جادوگری خویش در میان مردمان پراکنده کرده بود ایستادگی کند! در پاسخ این درخواست آفریدگار هزاران گیاه شفابخش را که برگرد درختgaokerena (گوکرنه)در دریای کیهانی می رویند فرو فرستاد .از این رو از اثرط به عنوان کسی که بیماری وتب و مرگ را از مردمان دور ساخت یاد می شود. از فریدون نیز درخواست می شود که مردمان را در برابر جرب وتب وضعف یاری کند.زیرا همه اینها کار اژدهای سه پوزه شش چشم(دهاکه یا همان ضحاک) بود.آن دیو دروغی را اهریمن آفرید تا پارسایی و خانه مردمان را نابود سازد . فریدون بر سر وگردن وقلب دهاکه گرزی فرود می آورد اما نمی تواند اورا بکشد.سرانجام تیغی بر می دارد وبر بدن او می کشد که به سبب آن شمار بسیاری از موجودات ترسناک ونفرت انگیز از بدن او بیرون می ریزند. از ترس اینکه مبادا موجودات زیانکار چون مار وزغ وکژدم وچلپاسه ولاکپشت وقورباغه جهان را فراگیرند فریدون از تکه تکه کردن آن غول صرف نظر می کند. در عوض اورا به زنجیر کشیده ودر کوه دماوند زندانی میکند.که البته چنانکه خواهیم دید مردمان در آینده از اینکه فریدون ضحاک را نکشته تاسف خواهند خورد!!! پیروزی فریدون اورا به مقام پیروزمندترین انسان رسانده و فره جم را نصیب او می کند. Keresaspa (کرساسپه یا گرشاسب): گرشاسب قهرمان جوان گیسودراز گرز به دست یکی دیگراز قهرمانان اژدها کش بزرگ باستانی ایران است. وی نیز همچون فریدون ایزد به شمار نمی آید و از این رو زردشتیان او را نیایش نمی کنند،بلکه فقط برای او با نیت خاصی قربانی می کنند. گفته شده او گندروه اژدهای زرین پاشنه را کشته است که با دهان گشاده برای بلعیدن حرکت می کرده وسر او به خورشید می رسیده و می توانسته دوازده مرد را یک باره ببلعد.نبرد با این غول هراس انگیز نه شبانه روز در دریای کیهانی به درازا کشید. بسیارند غول ها و راهزنان ونابکارانی که به دست گرشاسب مرده اند. یکی از آنها مرغ غول پیکری به نامkamak(کمک)است که در هوا بال می گشود وزمین را می پوشاند ونمی گذاشت باران به زمین برسد. در یک مورد گرشاسب ناچار شد که ترسان از برابر اژدهای شاخدار بگریزد: ((آن غول داغ شد وعرق کرد با حرکتی به پیش جست در حالی که آب جوشان را به این سو وآن سو می پاشید گرشاسی دلیر از ترس گریخت!)) در پایان جهان بار دیگر گرشاسب مردمان را از دست دهاکه را که از زندان خود در کوه گریخته نجات می دهد. دهاکه با خشمی دیوی بر آفریدگار می تازد وگناهان سهمناکی از او سر می زند ویک سوم مردمان و جانوران را می بلعد.آفریدگار گرشاسب دلیر ار دوباره زنده می کندواو اژدها را با گرز معروف خود می زند و جهانیان را نجات می دهد. گرچه گرشاسب به واسطه دلیری مورد احترام است اما به علت بی اعتنایی به دین و احترام نگذاردن به آتش(که کانون زندگی دینی مردمان باستان بوده)در زمان ورود به بهشت با وجود اینکه کار های خود را یک به یک بر می شمرد اما آفریدگار خواهش او را نمی پذیرد. سر انجام پس از خواهش های بسیار گرشاسب که می گریست و زاری فرشتگان ودرخواست زردشت اجازه ورود به بهشت را دریافت می کند. Ahura Mazda (اهوره مزدا):سرور دانا ویژگی بارز او خرد است.کسی که نه فریب می خورد و نه می فریبد.این سرور بخشنده و خیر مطلق است.او پدر ومادر آفرینش است .اما به دلیل دشمن عمده اش اهریمن قدرت او محدود است!!!! اما زمانی فرا می رسد که بدی مغلوب و اهوره مزدا با قدرت مطلق فرمانروایی کند. او جامه ای مزین به ستارگان در بر دارد .زیباترین شکل های او شکل خورشید بر آسمان و تجسم روشنی بر روی زمین است. خورشید چشم او وتختش در عرش اعلی است.. در نظر انسان باستان اورمزد با بدی هیچ ارتباطی ندارد.به همین دلیل زردشتیان خدای مسیحیان را به سبب اینکه روا می دارد که آفریدگان او و حتی پسر خودش! دچار رنج شوند را محکوم می کنند. آنها معتقد بودند که رنج((آفرینش خوب))را تباه می کندواین امریست که با وجود اهریمن خدا نمی تواند اختیار آن را در دست بگیرد.اما روزی بر آن چیره می شود. ****اما باز قرآن در این باره جمله تکان دهنده ای دارد:((مسلما ما انسان را در رنج آفریدیم))که در تفسیر آن ماهیت جهانی که انسان در آن قرار گرفته آمیخته با محنت و رنج است که راه پایان این رنج را در ادامه چنین بیان می کند((واورا به خیر وشرش هدایت نمودیم)) Amesha Spenta (امشاسپندان):دختران و پسران خدا زردشت از هفت وجود یا جلوه خدا سخن می گوید که خدا آنان را بر حسب اراده خود آفرید است. 1.سپند مینو(روح نیکوکار) 2.وهومنه یا بهمن(اندیشه نیک) 3.اَشه یا اردیبهشت(راستی) 4.خشتره ویره�Khshathra Vairya �یا شهریور(شهریاری مطلوب) 5.ارمیتی یا اسپندارمد(اخلاص) 6.هوروتات یا خرداد(کمال) 7.اَمرتات یا مرداد(بیمرگی) همه این هفت فرزندان خدا!بر تخت های زرین در کنار اهوره مزدا در اقامتگاه خود یعنی خانه سرود ها یا همان عرش اعلی قرار دارند. عرش که راستکاران پس از مرگ به آن می رسند. ادامه دارد..... 3 لینک به دیدگاه
mani24 29665 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 7 فروردین، ۱۳۹۲ [h=2][/h] Vohu Manah(بهمن):اندیشه نیک بهمن نخستین زاده خدا در طرف راست اهوره مزدا می نشیند.او پشتیبان حیوانات سودمند در جهان است.اما با انسان ها نیز سروکار دارد.بهمن بود که آشکارا در برابر زردشت ظاهر شد و گزارش روزانه اندیشه و کردار و گفتار مردمان را تهیه نمود. بهمن بعد از مرگ به پارسایان خوشامد می گوید و آنها را به بهشت رهنمون می کند. دیوانی که بهمن به مخالفت با آنها بر می خیزدAeshma (خشم)،آز(غلط اندیشی)وبالاتر از همه Aka Manah (اندیشه بد یا بی نظمی )هستند. که البته آز پس از اهریمن بزرگترین دیو در آیین باستانی به شمار می آید. Asha (اشه يا ارديبهشت):راستي زيباترين فرزند ارديبهشت است.نه تنها در برابر ناراستي قرار مي گيرد بلکه نماينده قانون ايزدي و نظم اخلاقي در جهان نيز هست. آنان که اشه را نمي شناسند از بهشت محرومند،زيرا آنان بيرون از کل نظم خدا هستند. پارسايان نيايش مي کنند تا بتوانند اين فرمانرواي بهشتي را ببينندوراهش را ادامه دهند ودر بهشت پر ازشادي او به سر برند. اشه نظم را در زمين نگه مي دارد چرا که بيماري و مرگ و ديوان وجادوگران و آفريدگان شرير که همگي در برابر نظم خداوندي سربر مي آورند را سرکوب مي کند. او حتي نظم در دوزخ را بر عهده دارد تا ديوان بدکار را در آنجا بيش از آنچه بايد تنبيه نکنند!!! بزرگترين دشمن اشه Indra (ايندره)روح ارتداد در انسان است که انسان را از قانون و نظم خداوندي دور مي سازد. Khshathra Vairya (خشتره ویره یا شهریور):شهریاری مطلوب شهریور انتزاعی ترین فرزند است. او مظهر توانایی ،شکوه ،سیطره وقدرت خداست.در جهان مینویی او نماینده فرمانروایی بهشتی است ودر زمین نماینده سلطنتی است که با کمک کردن به فقرا و ضعفا و با چیرگی بر همه بدی ها،اراده خدا را در آن مستقر می کند. به دلیل پشتیبانیش از فلزات وی با جاری شدن فلز گداخته ای در پایان جهان همه مردمان را به آزمایش خواهد کشید ارتیاط دارد. از این رو گفته می شود که خدا از طریق او پاداش و مکافات اخروی را تعیین می کند. هماورد اصلی اوSaurva (سوروه)است که سردسته حکومت بدوهرج ومرج ومستی است. Armaiti (ارمیتی یا اسپندارمد):اخلاص اسپندارمد دختر اهوره مزداست و در طرف چپ او می نشیند. چون زمین زیر نظر اوست می گویند که به چهار پایان چراگاه می بخشد اما خصوصیت راستین او از نامش بر می آید که بجااندیشی یا اخلاص معنی می دهد. وی مظهر فرمانبرداری مومنانه هماهنگی مذهبی و پرستش است. اسپندارمد زمانی که انسان بی ملاحظه و لاقید بر زمین راه می رود آزرده می شود اما زمانی که پارسایان بر زمین به کشت و کار می پردازند یا فرزند پارسایی زائیده می شود شادمان می گردد. هماوردان اصلی او Taromaiti (گستاخی)وPairimaiti (کج اندیشی)اند. Haurvatat (هوروتات یا خرداد)وAmeretat (امرتات یا مرداد):کمال و بیمرگی این دو موجود مادینه همیشه در متون باستانی باهم ذکر شده اند .خرداد که به معنی تمامیت ،کلیت و پری است مظهری از مفهوم نجات برای بشر است. مرداد تجلی دیگر رستگارس وجاودانگی است. این دو امشاسپند با آب و گیاه ارتباط دارند . هدایای آنان ثروت و رمه چهارپایان است.این دو نماینده آرمانهای نیرومندی و سرچشمه زندگی ورویش هستند. هماوردان خاص آنها گرسنگی وتشنگی اند. Sraosha (سروشه یا سروش):فرمانبرداری سروش به معنی اطاعت یا انضباط یکی از چهره های محبوب ایران باستان است. این ایزد در تمامی آیینهای دینی وجود دارد،زیرا که او در نیایش ها وسرودهای مردمان جای دارد وخدایی است که نیایش ها را به بهشت منتقل می کند.در کتب باستانی از سروش با نام سرور مناسک دینی یاد شده است واز آنجا که مناسک دینی نیروی موثر در نابودی بدی به شمار می آمده از این رو سروش نیز چون جنگجوی مسلح وبهترین درهم کوبنده دروغ توصیف شده است. او با تبر جنگیش کاسه سر دیوان را خرد می کند ،به اهریمن ضربه می زندومخالفت سختی با Aeshma (ایشمه یا خشم)دارد. سروش جهان را در شب که دیوان این سو و آن سو می روند پاسداری می کند.او نخستین کسی بود که بَرسُم(دسته ای از شاخه های نوعی گیاه که مقدس شمرده می شد)را در مناسک دینی گسترد ودعا ها را تقدیم اهوره مزدا کرد. خانه هزار ستونی او در بالاترین قله کوه البرز قرار دارد.این خانه از درون خود به خود روشن است واز بیرون از ستارگان نور می گیرد. سروش به همراه مهر ورَشن بر داوری روان ریاست دارد. وحافظ چه زیبا میگه: گر نباشی آشنا زین پرده رازی نشنوی����..گوش نامحرم نباشد جای پیغام سروش Angra Mainyu (انگره مینیو یا اهریمن): انگره مینیو که در زبان فارسی میانه به اهریمن شهرت یافته است رهبر گروه دیوان است. هدف او ویران کردن و تخریب جهان است.او در جایگاه شرارت اقامت دارد .اهریمن دیو دیوان است و در گودالی در تاریکی بی پایان در شمال که بر حسب سنت جایگاه دیوان است اقامت دارد.نادانی وزیان رسانی و بی نظمی ویژگی اهریمن است. او می تواند صورت ظاهریش را عوض کند وبه شکل چلپاسه ، مار یا مرد جوانی ظاهر شود. همانگونه که اورمزد زندگی را می آفریند او مرگ را بوجود می آورد. در پایان دنیا با وجود تلاش های بسیار اهریمن او شکست می خورد وآفرینش بد!نابود می شود. در نوشته های گذشته این چنین آمده است که اهریمن وجود مادی نداشته وفقط می تواند در تن آدمیان وحیوانات چون انگلی جای گیرد. تولد زرتشت ضربه سهمگینی به پیکر اهریمن فرود آورد و او سعی کرد زرتشت را بفریبد اما نتوانست. خوب تا اینجا درباره اساطیر برجسته ایرانی صحبت کردیم. اما در ادامه اسطوره آفرینش رو هم بیان می کنم که داستان بدی نیست: در آغاز هم اورمزد وجود داشت و هم اهریمن!اورمزد با علم مطلق خود از وجود روح بد آگاه بود ولی اهریمن که همیشه نادان و احمق است از هستی اورمزد بی اطلاع بود. اهریمن به محض اینکه اورمزد و روشنی را دید طبیعت ویرانگرش اورا به حمله وتخریب وادار کرد. اورمزد به او پیشنهاد آشتی داد به شرطی که آفرینش خوب را ستایش کند. اما اهریمن که دیگران را چون خود می دانست پیشنهاد آشتی را از موضع ضعف می پنداشت و آن را نپذیرفت. اورمزد که می دانست اگر قرار به نبرد باشد تا ابد ادامه خواهد یافت از این رو گفت که دورانی برای نبرد معین گردد. اهریمن از روی کند هوشی آن را پذیرفت وبدین ترتیب نابودی خود را مسجل کرد. چنین به نظر می رسد که انسان باستان براین باور بوده است که اگر شر را رها کنند تا به آرامی وبه تدریج به عمل بپردازد همه چیز را نابود خواهد ساخت اما اگر به صحنه نبرد کشیده شود توفیقی نخواهد یافت. بنابر آنچه در اسناد آمده نخستین سه هزار سال دوره آفرینش اصلی است.دومین سه هزاره بنا به درخواست اورمزد بی هیچ تنشی سپری می شود.سومین سه هزاره دوران آمیختگی خیر و شر است ودر چهارمین سه هزاره اهریمن شکست می خورد. در آیین پیشینیان از این دوازده هزار سال نه هزار سال زمان فرمانروایی شر وسه هزار سال آن دوران نابودی آن است. بعد از تعیین دوران نبرد بعد از تعیین دوران نبرد اورمزد دعای مقدس را خواند واهریمن به دوزخ گریخت و سه هزار سال در آنجا بیهوش ماند. در این مدت اورمزد در ابتدا امشاسپندان وسپس ایزدان را آفرید. بعد آسمان و سپس آب ،زمین،گیاه ،حیوان ودر نهایت انسان را آفرید. نخستین آفرینش ها همه در حالت مینویی بودند.درخت بدون پوست وخار ،گاو سفید وچون ماه وکیومرث که نخستین انسان بود چون خورشید می درخشید اما بر اثر حمله اهریمن همه چیز به هم خورد. به همین سبب اورمزد آسمان را پوشش سختی قرار داد که جهان را در برگرفته وچون زندانی برای اهریمن اورا در دام افکند. بعد زا اینکه اهریمن بی هوش به دوزخ افتاد همه دیوان کوشیدند که او را به هوش آورند.اما نشد تا اینکه جهی بدکار که تجس. بانك مقالات فارسي كتاب اساطير ايران نوشته ژاله آموزگار 2 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده