رفتن به مطلب

"من از کسانی که در باور خود همیشه حق دارند متنفرم"


ارسال های توصیه شده

خــــداوندا پرسشی دارم...؟

رها کن آسمان ها را...بیا اینجا قضاوت کن

ببینم در زمین یک مرد پیدا می کنی یا نه؟

تو هم مثل همه ، امروز و فردا می کنی یا نه؟

بندگانت را

از ننگ آدم بودن و بیهوده فرسودن

مبرا می کنی یا نه؟

برای آخرین پرسش:

قیامت را بگو

مردانه برپا می کنی یا نه...؟

  • Like 3
لینک به دیدگاه

یه آقایی خواست بره مسافرت...یه دختر مجردی هم داشت...با خودش گفت: دخترم رو می برم نزد امین مردم شهر و میرم مسافرت و بر می گردم...

دخترشو برد پیش شیخ و ماجرا را برایش توضیح داد و شیخ هم قبول کرد و رفت...

شب شد و دختر دید شیخ بستر دختر رو بغل بستر خودش آماده کرد و خواست که بخوابد...

دختر با زحمت تونست از دست شیخ فرار کند. هوا خیلی سرد بود ، دختر بعد از فرار هیچ لباس گرمی بر تن نداشت...توی راه دید که یه جمع دور آتیش جمع شدند و دارند مشروب می خورند و مست کردند... با خودش گفت:اون شیخ بود می خواست باهام اون کارو بکنه ، اینا که مست هستند جای خود دارند...

یکی از مست ها دختر و دید و به دوستاش گفت که سرتون به کار خودتون باشه ، توی این صحبت ها دختر از شدت خستگی و سرما از حال میره و میفته... یکی از مست ها میره دختر رو بغل می کنه و میاره بغل آتیش تا گرم شه...یه کم بعد که دختر بهوش میاد ، می بینه که سالم و گرم هست و اونا دارند کار خودشونو می کنن...

اونجا بود که میگه: یک پیک هم واسه من بریز و می خوره و این شعر رو میگه :

از قضا روزی اگر حاکم این شهر شدم

خون صد شیخ به یک مست فــــدا خواهم کرد

ترک تسبیح و دعــــا خواهم کرد

وسط کعبه دو میخانه بنا خواهم کرد

تا نگویند که مستان ز خــــدا بی خبرند...

  • Like 3
لینک به دیدگاه

چه حرف بی ربطی ست که مــــــرد گریه نمی کند....

 

گاهــــــــــــــــــــــی

 

آنقدر بغض داری

 

که فقط باید مرد باشی تا بتوانی گریه کنی...

  • Like 5
لینک به دیدگاه

رفتار من عـــــــــادی ست...

 

اما نمی دانم چـــــــــرا

این روزهـــــــــــا

از دوستان و آشنایان

هر کس مرا می بیند

از دور می گوید:

"این روزها انگــــــار

حال و هـــــــــوای دیگری دارد...!"

 

اما...

 

من مثل هر روزم

با آن نشانی های ساده

و با همان امضاء

همان نام و همان رفتار معمولی

مثل همیشه ساکت و آرام

 

این روزهــــــــا تنهـــــــــــــا

 

حس می کنم کمی گنگم

گـــــــــاهی کمی گیجم

 

حس می کنم

از روزهـــــــــــــای پیش

قـدری بیشتر

 

این روزهــــا را دوست می دارم

 

اما...

 

غیر از این حس ها که گفتم

و غیر از این رفتار معمولی

و غیر از این حال و هوای ساده و عادی

 

حال و هــــــــوای دیگری در دل ندارم

 

 

رفــــــــــــــتار من عـــــــــــــادی ست...

  • Like 2
لینک به دیدگاه

ما نسل بوسه های خیابانی هستیم... نسل خوابیدن با sms ... نسل درد و دل با غریبه هــــــــای مجــــــــازی... نسل جمله های کوروش کبیـــــــــــر و دکتر شریعتـــــــــی... نسل کادو های یواشکی.... نسل ترس از رقص نور ماشین پلیس... نســــــــــــــل سوخته... نسل من... نسل تـــــــــــو...!

یادمان باشد هنگامی که دوباره به جهنم رفتیم

بین عذاب هایمان مدام بگوییم:

 

"یادش بخـــــــــــیر...

دنیای ما هم همینطــــــــــور بود...

مثل جهــــــــــــــــــنم..."

  • Like 2
لینک به دیدگاه

ماهایی که دیگه نه از اومدن کسی ذوق زده می شیم

 

نه کسی از کنارمون بره حوصله داریم نازشو بخریم که برگرده

 

مـــاهــــــا آدمــــــــــای بی احساسی نیستیم

 

مـــــــاهــــــــا بی معرفت و نا مــــــرد هم نیستیم

 

یه زمانی یه کسایی وارد زندگیمون شدن

 

که یه ســـــــری باورامونو از بیــــن بردن...

  • Like 6
لینک به دیدگاه
یه زمانی یه کسایی وارد زندگیمون شدن

 

که یه ســـــــری باورامونو از بیــــن بردن...

 

دقیقا این اتفاق افتاده ولی هرکس فک میکنه در برهه خاصی از زمان بوده

 

  • :ws37:
     

  • Like 5
لینک به دیدگاه

منم زیبا که زیبا بنده ام را دوست می دارم

تو بگشـــــا گوش دل پروردگارت با تو می گوید

تو را در بیکران دنیای تنهایان

رهایت من نخواهم کــــرد

رهـــــــــا کن غیـــــــــر من را

آشتی کن با خــــــــــدای خود

تو غیر از من چه می جویی؟

تو با هر کس به غیر از من چه می گویی؟

تو راه بندگی طی کن عزیزا

من خـــــــــــــــــــدایی خوب می دانم

تو دعوت کن مرا با خود به اشکی یا خدایی میهمانم کن

که من چشمان اشک آلوده ات را دوست می دارم

طلب کن خالق خود را

بجو ما را تو خواهی یافت

که عاشق می شوی بر ما و عاشث می شوم بر تو

که وصل عاشق و معشوق هم

آهسته می گویم

خــــــــــــــــدایی عالمی دارد

تویی زیباتر از خورشید زیبایم

تویی والاترین مهمان دنیـــــــــایم

که دنیــــــــا بی تو چیزی چون تورا کم داشت

وقتی تو را من آفریدم بر خودم احسنت می گفتم

مگـــــر آیا کسی هم با خدایش قهـــــــر می گردد؟

هزاران توبه ات را گر چه بشکستی

ببینم من تو را از درگهم راندم؟

که می ترساندت از من؟

رهـــــــــــا کن آن خـــــــــــــــدای دور

آن نامهربان معبود

این منم پروردگــــــــــار مهربانت

خالقت

اینک صدایم کن مرا

با قطـــــــــره اشکی

به پیش آور دو دست خالی خود را

با زبان بسته ات کاری ندارم

لیک غوغـــــــای دل بشکسته ات را من شنیدم

غریب این زمین خاکی ام

آیا عزیزم حاجتی داری؟

بگــــــــــــــــــو

جز من کس دیگر نمی فهمد

به نجوایی صدایم کن

بدان آغوش من باز است

قسم بر عاشقان پاک با ایمان

قسم بر اسب هــــــــای خسته در میدان

تو را در بهترین اوقات آوردم

قسم بر عصــــــر روشن

تکیه کن بر من

قسم بر روز ، هنگامی که عالم را بگیرد نور

قسم بر اختران روشن اما دور

رهایت من نخواهم کــــــــرد

برای درک آغوشم

شــــــــــروع کن یک قــــــــدم با تو

تمام گام های مانده اش با من

تو بگشــــــــــــا گوش دل پروردگارت با تو می گوید

تو را در بیکــــــــــران دنیای تنهایان

رهایت من نخواهم کــــــــــــــرد...

 

  • Like 5
لینک به دیدگاه

ایجـــــــــــــاد تغییرات بزرگ زندگی تا حدی ترسناک است

 

امـــــــــــــــــــا...

 

می دانید حتی ترسناک تر از آن چیست؟!

 

"حســـــــرت"

  • Like 5
لینک به دیدگاه

دیگــــــــــر به دنبال "همـــــــراه اول"

نیستم...!

 

این روزهـــــــــــــــــــا

 

اول راه ، همه همــــــــــــراهند...

 

باید به دنبال "همـــــــــــــــــراه آخر" گشت...

  • Like 2
لینک به دیدگاه

به فــــــــــــــــــرزندانمان در کودکـــــــــــی وقت بیشتری برای عروسک بازی بدهیم

 

تا وقتـــــــــــی بزرگ شدند

 

با آدم هـــــــــــــــــا بازی نکنند...

  • Like 1
لینک به دیدگاه

دختـــــــری با ظاهـــــــری ساده از خیابان می گذشت که پسری در پیاده رو به او گفت:

 

چطــــــــــــوری سیبیلو...؟!

 

دختر خونســـــــرد تبسمی کرد و جواب داد:

 

وقتی تو ابرو بر میداری و مو رنگ می کنی و گوشواره میندازی من سبیل میذارم تا جامعه احساس کمبــــــــود

مــــــــــــرد نداشته باشه...

 

:icon_gol:"به افتخار همه ی دخترای ایرونی":icon_gol:

  • Like 1
لینک به دیدگاه

این روزهـــــــــــــــــــایم

 

به تظاهــــــــــــر می گذرد...

 

تظاهــــر به بی تفاوتی...

 

تظاهــــر به بی خیالی...

 

به شـــــــادی...

 

به اینکه دیگــــــــــر هیچ چیــــــــــــز مهم نیست...

 

اما...

 

چه سخت می کاهد از جـــــــــــانم

 

این "نمایش"

  • Like 1
لینک به دیدگاه

به سلامتی اون پدری که

هنگـــــــــــام تراشیدن موی کودک مبتلا به سرطانش

گریه ی فرزندش رو دید و ماشین رو داد دست فرزندش

و در حالی که چشمانش پر از اشک بود گفت:

 

"حالا تو موهــــــای منو بتراش...!":4564:

  • Like 1
لینک به دیدگاه

قلبـــــــــــــم یک خط در میان می زند... زود نیست؟!

 

دست هـــــر پیرزنی را گــــرفتم ، گفت:

"پیــــــــــــر شی مـــــــــــادر..."

 

خــــــــــــدایا نکند در جـــــــــوانی پیــــــــر شدم...؟!

  • Like 2
لینک به دیدگاه
×
×
  • اضافه کردن...