رفتن به مطلب

فراسوی خشونت


ارسال های توصیه شده

نوشته پشت جلد

 

دنیایی که ما ساخته ایم پر از خشونت است، زیرا خود ما انسان ها پر از خشمیم. محیط و فرهنگی که در ان زندگی میکنیم. محصول نزاع ها و کشمکش ها، رنج ها و بی رحمی هایی است که خود اسیر ان هستیم.

بنابراین مهمترین سوال این است که ایا ما انسان ها میتوانیم وجود خویش را از خشونت شدیدی که حاکم بر آن است پاک کنیم؟"

ما موجوداتی پر از خشمیم. سراسر زندگی ما ادمیان در خشم گذشته است و میگذرد. اکنون من به عنوان یک انسان میخواهم ببینم چگونه میتوانم خود را فارغ از خشونت گردانم.چگونه می توانم به فراسوی خشم بروم؟ برای این کار چه باید بکنم.؟من میبینم که خشونت چه بر سر جهان اورده؟ همه روابط را به فساد و تباهی کشانده. چه رنج ها وبدبختی هایی در خود انسان ایجاد کرده- من همه اینها را میبینم. وبه خود میگویم اکنون میخواهم به گونه ای زندگی کنم که پر از صلح و صفا باشد. زندگی داشته باشم که سرشار از یک عشق عمیق باشد. برای چنین زندگی ای همه خشونت ها باید از وجود من زایل گردند. حال چه باید کرد؟.

لینک به دیدگاه

انسان در بعد تکنولوژی پیشرفتی باور نکردنی داشته، ولی در بعد دیگر آنگونه زندگی میکند که هزاران سال گذشته زندگی میکرده است- با خصومت ها ، آزمندی ها، رشک ورزی ها، و بار سنگینی از رنج واندوه. این یک واقعیت است نه یک نظریه.

لینک به دیدگاه

- نگاه کردن به معنای واقعی کاری است بسیار مشکل، هنر میخواهد.

 

-شاید شما هرگز به همسر خود آن گونه که هم اکنون هست نگاه نکرده باشید. و او نیز به شما نگاه نکرده باشد. زیرا تصاویری که قبلا از یکدیگر در حافظه ما ثبت شده است وارد دید ما میگردد. و این تصاویر مانع میشود که یکدیگر را به گونه ای که واقعا و هم اکنون هستیم ببینیم. در این صورت نگاه ما همیشه تحریف شده است. پر از تناقض است. هنگام نگاه بین مشاهده کننده و چیزی که موضوع مشاهدهء اوست باید ارتباط مستقیم وجود داشته باشد( وتصاویر مانع چنین ارتباطی میگردد) خواهش میکنم به این مطلب خوب توجه کنید. شوق نگاه کردن پیدا کنید. شما وقتی نسبت به چیزی شوق و احساس دوستی دارید. آن را با دقت و از نزدیک نگاه میکنید. و در این صورت است که مشاهده به معنای واقعی و رابطه مستقیم وجود دارد

لینک به دیدگاه

منظور از مشاهده تنها پدیده ها برونی نیست. بلکه مشاهده حالات و کیفیت های درونی خویشتن خود نیز بسیار مهم است. زیرا تا زمانی که (از طریق اگاهی ) یک تحول اساسی در هسته وجودی فرد فرد انسان ها صورت نگرفته است صرف آرایش و اصلاحات سطحی در رویه اجتماع و به وسیله وضع قوانین چندان فایدت و اهمیتی ندارد.

پس انچه مورد توجه و علاقه ماست این است که ایا انسان میتواند یک تحول بنیادی در اساس ساختمان روانی خویشتن خود بوجود بیاورد- تحول نه بر اساس یک تئوری ، یک نظریه یا فلان سیستم فلسفی،بلکه از طریق مشاهده واقعیت انچه خود هست.

لینک به دیدگاه

هنگامی که از طریق مشاهده واقعیت انچه هستیم یک تحول بنیادی در ساختمان روانی ما حاصل بشود. میتوانیم در دنیا نیز صلح و صفا ایجاد بکنیم.در صورت حدوث ان تحول ما ازاد خواهیم زیست- البته آزاد نه به معنایی که هر کاری دلمان خواست انجام بدهیم. بلکه یک زیستن شادمانه و پر از شور و نشاط.قلبی که سرشار از شور و شوق و نشاط است جایی برای نفرت نخواهد داشت، خشونت نخواهد داشت، زندگی دیگری را تباه نخواهد کرد. آزادی یعنی اینکه شما هیچ چیز قابل ملامت در خود نمی بینید.

لینک به دیدگاه

شما وقتی به دیگری امید می بندید. از خودتان سلب امید کرده اید و در آن صورت کارتان تمام است. حتی وقتی میخواهید بر اساس خاطرات یا تجربه های گذشته خودتان خویشتن خویش را بشناسید کارتان عبث خواهد بود. زیرا تجربه و خاطره ریشه در گذشته مرده دارد. وقتی شما با عینک گذشته به وضع موجود خود نگاه میکنید هرگز وضع موجود خود را که یک موجود زنده و پویاست نخواهید دید و شناخت.

لینک به دیدگاه

پس ما با همدیگر مشغول برسی یک پدیده زنده ایم. پدیده ای که خود توست، یا هر چیز دیگر. مثل خشونت حاکم بر جهان یک پدیده واقعی است و ما مخواهیم به مشاهده و بررسی ان بپردازیم- ابتدا به مشاهده خشونتی که در درون خود ما نهفته است و سپس به مشاهده خشونت های برونی بپردازیم البته وقتی ما موفق به شناخت خشونت های درونی خویش گشتیم شاید ضرروتی برای شناخت خشونت های برونی باقی نماند، زیرا انچه در برون است بازتابی از کیفیت های درونی خود ماست.

لینک به دیدگاه

اگر با توجه به خودتان نگاه کرده باشید می بینیدبخش عظیمی از ذهن شما محصول هزاران سال گذشته است. گذشته ای که عبارت است از تجربه و خاطره. و زندگی کردن بر اساس گذشته به انسان نوعی ایمنی میدهد.ما به هر چالشی بلا درنگ پاسخ میدهیم. اگر بین چالش و پاسخ فاصله ای ایجاد شود. تصاویر از بین میرود و تا زمانی که تصاویر از بین نرفته اند ما در گذشته زندگی میکنیم. ما عین گذشته ایم. وازادی نمی تواند در گذشته باشد.

لینک به دیدگاه

هولدن کالفیلد;اگر با توجه به خودتان نگاه کرده باشید می بینیدبخش عظیمی از ذهن شما محصول هزاران سال گذشته است. گذشته ای که عبارت است از تجربه و خاطره. و زندگی کردن بر اساس گذشته به انسان نوعی ایمنی میدهد.ما به هر چالشی بلا درنگ پاسخ میدهیم. اگر بین چالش و پاسخ فاصله ای ایجاد شود. تصاویر از بین میرود و تا زمانی که تصاویر از بین نرفته اند ما در گذشته زندگی میکنیم. ما عین گذشته ایم. وازادی نمی تواند در گذشته باشد.

 

اگر تلاش ما برای رهایی ریشه در گذشته داشته باشد رهایی غیر قابل تحقق است مصداق دقیق خون به خون شستن است وحال ما میخواهیم با ابزار گذشته به رهایی برسیم.

لینک به دیدگاه

می کوشیم تا از انچه هستیم فرار کنیم.ما زمانی زندگی وهستی خود را میشناسیم. که از ان فرار نکنیم. که فقط ان را نگاه کنیم. از طریق برچسب گذاری ونام گذاری انچه هست و نکوهش یا قضاوت اناز ان فرار نکنیم بلکه فقط ان را بپاییم پاییدن یک چیز مستلزم شوق و میل توجه به آن است. مستلزم شوق و عشق نسبت به آن است یعنی زیستن در حالِ توجه یعنی مراقبه"...

لینک به دیدگاه

توجه و مراقبه هنگامی وجود دارد که زندگی انسان در شفقت، زیبایی و نظم جریان دارد."نظم: نه به معنی یک مقدار الگوی مدون و تحمیل شده بر ذهن، نظم به معنای واقعی از درک وشناخت عمیق بی نظمی زاده می شود. به عبارت دیگر، درک و شناخت عمیق زندگی آشفته و در هم ریخته خویشتن خود عین زایش نظم است.

لینک به دیدگاه

اگر حالت عشق در شما باشد. میتواند متوجه یک نفر باشد. یا بسیاری افراد. ولی مساله این است که در ما عشق نیست. بوی گل را همه ممکن است ببویند، یا فقط یک نفر ببوید ولی این برای گل مهم نیست عطر گل وابسته به این نیست که کسی ان را ببوید یا نبوید. عشق چنین چیزی است. عشق میتواند متوجه یک نفر باشد یا بسیار افراد و این است زیبایی عشق.

عشق هنگامی هست که شفقت هست وقتی رشک ورزی جاه طلبی و میل موفقیت از بین میرود انچه متبلور میگردد عشق است نفی انها خانه را اماده میکند برای شکفتن عشق.

لینک به دیدگاه

ذهن به تصویری که از لذت دیروز در خود دارد می اندیشد و متصور می شود که ممکن است فردا دیگر آن لذت را نداشته باشد. پس همین فکر باعث میشود که ترس ایجاد شود. ذهنی که می کوشد لذت را حفظ کند لاجرم ترس را پرورش میدهد.

لینک به دیدگاه

شما هرگز به ترس نگاه نکرده اید. کرده اید؟ هرگز نگفته اید، بسیار خوب من میترسم. بگذار ان را نگاه کنم." بلکه همیشه گفته اید"من میترسم، بگذار پیچ رادیو را باز کنم. بگذار یک کتاب بردارم بخوانم. بگذار با تماشای فوتبال خودم را سرگرم کنم"... همیشه به شکلی از ان فرار کرده اید. و چون هرگز به ترس نگاه نکرده اید هرگز در رابطه مستقیم با ان نبوده اید.

لینک به دیدگاه

کلمه عشق به طرز وحشتناک سنگین والوده به چیز های دیگر شده است به طوری که انسان در بکار بردن آن دچار تردید میشود، عشق امیخته به لذت است. آمیخته به ترس و لذت های شهوی ، حسادت، وابستگی، میل به حصول و آزمندی است ذهنی که ازاد نیست معنای عشق را نمیدادند. چنان ذهنی فقط معنای لذت و بنا براین ترس را می شناسد. و ترس و لذت مسلما عشق نیست. عشق به معنای واقعی تنها زمانی میتواند متبلور شود که رهایی از گذشته تحقق یافته باشد ایا این تحقق امکان پذیر است؟

لینک به دیدگاه

چیزی را که شما به عنوان هستی روانی خود می شناسید، از طریق مقایسه می شناسید. شما از طریق مقایسه خود با کسی که خیلی باوهوش و سر زنده است میگوید "من کرخت و بی هوشم" ایا هرگز سعی کرده اید زندگی داشته باشید بدون مقایسه خود با هیچ کس و هیچ چیز؟

لینک به دیدگاه

وقتی شما میبینید که حسود و رشک ور هستید که یک مسئله عمومی است همیشه مشاهده کننده ای و جود دارد که می گو ید " من نباید حسود باشم" یا مشاهده کننده ای که دلیلی برای حسادت و رشک ورزی می تراشد. ان را تو جیه می کند . این طور نیست؟ همیشه یک مشاهده کننده هست و چیزی که مشاهده میشود.

مشاهده کننده حسادت را چیزی جدا از خودش می داند، چیزی که میکوشد ان را کنترل کند. که از ان خلاص بشود.و نتیجا بین مشاهده کننده و مشاهده شونده جدایی و جود دارد و جدایی عامل ایجاد تضاد هست.

مشهاده کننده یک جز از اجزای بی شماری است که ساختمان روانی ما را تشکیل میدهد.

لینک به دیدگاه

ایا بدون مطالعه کتاب یا گوش کردن به مرشدها خود شخص می تواند فعل و انفعالات ذهنی خویش را نگاه کند؟ اخر خویشتن نگری اخاز خودذ شناسی است.

شناخت خویش نه بر اساس نظریات فلان روان شناس و رنکاو بلکه از طریق مشاهده مستقیم هستی خویش. به وضوح میتوان دید که ذهن انسان با چه سنگین ای به وسیله چیزهایی که به ان تحمیل کرده اند شرطی شده است.

لینک به دیدگاه

شما ممکن است موضوع مدیتیشن را به بازی و سرگرمی برگزار کنید. برای اموختن چگونگی تنفس عمیق یا طرز نشستن مناسب به کوههای هیمالیا بروید. مقداری تمرین یوگا کنید و فکر کنید با این کارها واقعن مدیتیشن را اموخته اید ولی همه این کارها کودکانه است . برای تجربه ان حالت شگفت انگیزی که مدیتیشن نامیده میشود وجود شما باید از هر نوع احساس خشونت کاملا پاک باشد.

لینک به دیدگاه

به گفتگو بپیوندید

هم اکنون می توانید مطلب خود را ارسال نمایید و بعداً ثبت نام کنید. اگر حساب کاربری دارید، برای ارسال با حساب کاربری خود اکنون وارد شوید .

مهمان
ارسال پاسخ به این موضوع ...

×   شما در حال چسباندن محتوایی با قالب بندی هستید.   حذف قالب بندی

  تنها استفاده از 75 اموجی مجاز می باشد.

×   لینک شما به صورت اتوماتیک جای گذاری شد.   نمایش به صورت لینک

×   محتوای قبلی شما بازگردانی شد.   پاک کردن محتوای ویرایشگر

×   شما مستقیما نمی توانید تصویر خود را قرار دهید. یا آن را اینجا بارگذاری کنید یا از یک URL قرار دهید.

×
×
  • اضافه کردن...