El Roman 31720 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 28 اسفند، ۱۳۹۱ نسبت به چی بی تفاوت میشیم؟ نسبت به دوروبرمون اتفاقایی که دارن میوفتن و مستقیما با زندگی و سرنوشت ما در ارتباط هستند البه شاید سیندخت هم درست میگفت شاید قبلا جوگیر بودیم :5c6ipag2mnshmsf5ju3 1 لینک به دیدگاه
El Roman 31720 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 28 اسفند، ۱۳۹۱ من به شخصه از دورانی که از مهندسان اومدم دیگه حوصله ی خیلی بحث ها رو ندارم... من در مورد خودم دلیلش رو سه چیز میدونم: مهم ترین اینکه من به بسیاری چیزها شک کرده ام و دیگه مثل قبل مطلق گرا نیستم... بسیاری از عقاید و تفکراتم تغییر کرده اند و وقتی به گذشته نگاه میکنم میبینم که حقیقتا چقدر نابجا از خیلی چیزها مطمئن بوده ام... حالا در مورد خیلی چیزها نمیتونم حرفی بزنم... دوم اینکه من علاقه ای به فعالیت هایی که گاها دوستان اونها رو "فرهنگ سازی" یا کلا در جهت این کارها میدونند ندارم... خیلی از بحث هایی که مطرح میشند در مورد مسائلی هستند که بسیار بسیار پیچیده اند و بررسی که میشه بسیار بسیار سطحی است و هیچ راه حلی هم ارائه نمیشه... در حقیقت مثل یک عده افرادی میمانیم که دور هم در اون تاپیک ها جمع می شویم و ناله میکنیم... و من به شخصه معتقدم این کارها کاملا بی فایده است و دلیلی برای فعالیت در این زمینه ها نمیبینم و این مسائل بخش بزرگی از بحث های اینجا رو تشکیل داده... سوم، با اینکه در انتها قرار داره ولی بسیار مهم است قوانینی است که اینجا حاکم است... اینجا بحث سیاسی ممنون است... اینجا بحث دینی ممنوع است... اینجا بحث اعتقادی ممنوع است... اینجا بحث در مورد مسائل جنسی!! ممنوع است... اینجا قوانین به اجبار (قوانین کلی حاکم کشور) یا گاها به دلیل تفکرات اشتباه شما را به سمت گفت و گو های بی ارزش و بی اهمیت سوق میدهد... اینجا ما با این قوانین خلع سلاح شده ایم... ما در اینجا داریم به دلیل اینکه عده ای به خیلی چیزها به دلایل اعتقادی یا تعصبی حساس هستند خود سانسوری میکنیم... اینجا ما به همان عقاید و تفکراتی که آنها را نادرست و نابجا میدانیم سر تعظیم فرود می آوریم... وگرنه حرف برای گفتن بسیار است و دلیلی هم برای tip toe کردن دور موضوعات و افرادی که توان تحمل آن را ندارند وجود ندارد... مثل همیشه پست دقیق و جامع و ریشه یابی شده اما راه حل چیست؟ اصلا این مساله یک "مشکل" هست به نظرت و نیازی به حلش هست ؟ 1 لینک به دیدگاه
Waffen 15118 اشتراک گذاری ارسال شده در 28 اسفند، ۱۳۹۱ همون نیچه میگه، بت ها شکستنی بودن ولی بت پرستی ماندگار، چه ساده دل بود ابراهیم. همانقدر که شما معتقدی ادیان نتونستن واسه بشر چیزی رو به ارمغان بیارن، خود بشر بت هایی خیلی بدتر درست کرده. فکر کنم با تفکرات مارکس در مورد مصرف گرایی آشنا باشی، چون نوشتنت نشون میده علاقه زیادی به فیلسوفان غربی دارین. تو تیمارستان ها اگر پیروان ادیان هست، خودکشی و افسردگی در میان بی خدایان هم موج میزنه. در ضمن اعتقاد با خدا یک چیز موروثی نیست که بگی تو ایران چرا وضع اینطوریه. اکتسابیه. هر کشوری این اکتسابش کمتر باشه مردمش نا امید ترن و آمریکا رو هم هنوز مسیحیت شاد نگه داشته و دعاهای کلیسا حتی در حد ناچیزش. دوست عزیز شما انگار کلا نمی تونید بحث رو در یک خط نگه دارید... کاملا وارد یک بحث دیگه شده اید و انگار خودتان خبر ندارید... حرف زدن از ابراهیم یا بت پرستی و اینکه ابراهیم چه ساده دل بود یک مقداری یا اون چیزی که شما فکر میکنید فرق داره... نیتچه زمانی که حرف از ابراهیم و زرتشت و.... میزنه بیشتر منظورش فقط اسم هست نه خود فرد... نیتچه کلا علاقه داشته این شخصیت ها رو دوباره خلق کنه... بعد بنده اینجا متوجه نشدم چرا یهو بت پرستی و ماندگار بودن بت آمد وسط... اینجا منظور شما خدای ابراهیمی بود و منظور بنده هم خدای ابراهیمی بود... با بت پرستی کاری نداریم ما... اونها هم خدایانی هستند مانند خدای ابراهیمی... شما اونها رو بد میدونید ولی خدای ابراهیمی رو خوب؟ شما که خدا پرستی رو دوست دارید نباید با بت پرستی مشکلی داشته باشید... چون اون هم آدم رو با توهم و خیال خوشحال نگه میداره... متوجه منظور بنده نشدید... نگفتم در تیمارستان ها طرفداران خدای ابراهیمی هستند... منظور نیتچه این هست که افرادی که دارای اسکیزوفرنیا هستند و دچار توهم شده اند و باور دارند چیزهایی میبینند و میشنوند و از وجود آن هم بسیار مطمئن هستند اثبات میکند که ایمان به وجود یک چیز دلیل بر وجود اون چیز نیست... منظور این بود و شما هم اشتباه درک کردید... حرف هاتون رو در مورد شادی در کشور هایی که بی دینی در اونها زیاد هست اصلا قبول ندارم... سوئیس یکی از بی خدا ترین کشور های دنیاست و همچنین یکی از شادترین کشور های دنیا... عربستان سعودی، ایران و بسیاری کشور های دین گرای دیگر از عقب مانده ترین و غمگین ترین کشور های دنیا هستند... بند بنده قبول دارم که اعتقاد به خدا میتونه زندگی انسان رو در برخی موارد راحت تر بکنه... همونطور که یک آبنبات چوبی یک بچه رو خوشحال تر میکنه... ولی این اصلا تنها راه شاد بودن نیست... این بدترین راه شاد بودن است... 5 لینک به دیدگاه
El Roman 31720 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 28 اسفند، ۱۳۹۱ خواهشا بحث رو از مسیر تاپیک منحرف نکنید اگر بحث دیگری هست شما به تعداد بی نهایت میتونید تاپیک بزنید 1 لینک به دیدگاه
parisa.na 1558 اشتراک گذاری ارسال شده در 28 اسفند، ۱۳۹۱ شاید به خاطر بیشترشدن مشغله های فکریمونه شایدم ازنشانه هایه پیریه که کم حوصله شدیم 2 لینک به دیدگاه
عمو سام 1166 اشتراک گذاری ارسال شده در 28 اسفند، ۱۳۹۱ دوست عزیز شما انگار کلا نمی تونید بحث رو در یک خط نگه دارید... کاملا وارد یک بحث دیگه شده اید و انگار خودتان خبر ندارید... حرف زدن از ابراهیم یا بت پرستی و اینکه ابراهیم چه ساده دل بود یک مقداری یا اون چیزی که شما فکر میکنید فرق داره... نیتچه زمانی که حرف از ابراهیم و زرتشت و.... میزنه بیشتر منظورش فقط اسم هست نه خود فرد... نیتچه کلا علاقه داشته این شخصیت ها رو دوباره خلق کنه... بعد بنده اینجا متوجه نشدم چرا یهو بت پرستی و ماندگار بودن بت آمد وسط... اینجا منظور شما خدای ابراهیمی بود و منظور بنده هم خدای ابراهیمی بود... با بت پرستی کاری نداریم ما... اونها هم خدایانی هستند مانند خدای ابراهیمی... شما اونها رو بد میدونید ولی خدای ابراهیمی رو خوب؟ شما که خدا پرستی رو دوست دارید نباید با بت پرستی مشکلی داشته باشید... چون اون هم آدم رو با توهم و خیال خوشحال نگه میداره... متوجه منظور بنده نشدید... نگفتم در تیمارستان ها طرفداران خدای ابراهیمی هستند... منظور نیتچه این هست که افرادی که دارای اسکیزوفرنیا هستند و دچار توهم شده اند و باور دارند چیزهایی میبینند و میشنوند و از وجود آن هم بسیار مطمئن هستند اثبات میکند که ایمان به وجود یک چیز دلیل بر وجود اون چیز نیست... منظور این بود و شما هم اشتباه درک کردید... حرف هاتون رو در مورد شادی در کشور هایی که بی دینی در اونها زیاد هست اصلا قبول ندارم... سوئیس یکی از بی خدا ترین کشور های دنیاست و همچنین یکی از شادترین کشور های دنیا... عربستان سعودی، ایران و بسیاری کشور های دین گرای دیگر از عقب مانده ترین و غمگین ترین کشور های دنیا هستند... بند بنده قبول دارم که اعتقاد به خدا میتونه زندگی انسان رو در برخی موارد راحت تر بکنه... همونطور که یک آبنبات چوبی یک بچه رو خوشحال تر میکنه... ولی این اصلا تنها راه شاد بودن نیست... این بدترین راه شاد بودن است... نه منظورم فقط خدای ابراهیمی نبود. منظورم اعتقاد به یک نیروی برتر یاری گر و امید بخشه، که حالا چه توسط ادیان ابراهیمی معرفی شده باشن چه توسط تمدن های دیگه. برای همین گفتم بحثم مذهبی نیست و بیشتر از جنبه اعتقاد به خدا بررسیش میکنم. در مورد سوئیس هم روی هوا حرف زدن کاری نداره دوست عزیز. اینم از میزان پراکندگی ادیان در این کشور : اکثریت مردم سوئیس مسیحی هستند و اسلام دومین دین در این کشور است. ادیان دیگر در حدود ۴.۳٪ در بین مردم این کشور طرفدار دارند و در حدود ۱۱.۱٪ مردم سوئیس دارای هیچ دینی نیستند. اکثریت مردم سوئیس پیرو آیین مسیحی هستند. در بین انواع شاخههای مسیحیت کاتولیک بیشتر طرفدار را با حدود ۴۱.۸٪ در بین مردم این کشور دارد. بعد از کاتولیک، پروتستان با حدود ۳۵.۳٪ و ارتودوکس با ۱.۸٪ در قرار دارند. سایر شاخههای مسیحیت هم ۰.۴ مردم سوئیس را تشکیل میدهند.. با در برگرفتن ۴.۳٪ جمعیت سوئیس؛ پس از مسیحیت اسلام دومین دین غالب کشور سوئیس به شمار میرود. مسلمانان در تمامی شهرهای سوئیس پراکندهاند. مراکز مراسم مذهبی مسلمانان به حدود ۹۰ مرکز میرسد. برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید. ورود یا ثبت نام لطفا به دیگران اطلاعات غلط ندیمم تا بگیم باورهای ما سبب نشاط بیشتره. 1 لینک به دیدگاه
Hossein.T 22596 اشتراک گذاری ارسال شده در 28 اسفند، ۱۳۹۱ نسبت به دوروبرمون اتفاقایی که دارن میوفتن و مستقیما با زندگی و سرنوشت ما در ارتباط هستندالبه شاید سیندخت هم درست میگفت شاید قبلا جوگیر بودیم :5c6ipag2mnshmsf5ju3 عممممممممممم عرضم به خدمت شما که جواب به نظرم ساده هست. من مدت هاست اینجا بحثی نمیکنم و دیگه دلیلی برای این بحث ها ندارم. من به شخصه نمیتونم ببینم تمامی تلاش ها و افکارمون در نهایت به سمتی میره که نتیجش زدن کمپین های تجاوز گروهی به این و اون باشه . واقعا دیدن صحنه هایی از بی فرهنگی این ملت ، جو گیر شدن ، اعتقادات قرن 19 امی ، بحث های قومیتی و جبهه گرفتن ها و در یک جمله ، دیدن پسرفت خودخواسته ی این ملت ، منو فقط یاد یه ضرب المثل میندازه : نرود میخ آهنین در سنگ... 5 لینک به دیدگاه
Waffen 15118 اشتراک گذاری ارسال شده در 28 اسفند، ۱۳۹۱ مثل همیشه پست دقیق و جامع و ریشه یابی شده اما راه حل چیست؟ اصلا این مساله یک "مشکل" هست به نظرت و نیازی به حلش هست ؟ لطف داری عزیز دل برادر... در مورد مسئله ی اول که به نظر من مشکلی نیست... بلکه طبیعت کیهان و ذهن بشر است و ما نمی توانیم بفهمیم آیا دانش در بسیاری موارد وجود دارد و آیا ما میتوانیم به آن دسترسی داشته باشیم یا خیر و به همین دلیل نباید مطلق گرا باشیم... خوب اینکه یک مسئله ی شخصی است... میتوان به روش های دیگر عمل کرد... این را نمیتوان مشکل نامید... در مورد مسئله ی دوم... به نظر من اولا کسی که میخواهد در مورد چنین مسائلی بحث کند باید زمان بسیار زیادی صرف کند و مسئله را بررسی کند... اینکار در برخی موارد غیر ممکن است... کسانی هستند که زندگی خود را برای بررسی رفتار جمعی و فردی بشر صرف کرده اند و تنها چیزی که به دست آمده یکی دو تئوری بوده که بعد ها مشخص شده ایراد های بسیاری دارد... ولی به طور کلی نگاه تک بعدی به مسائل اجتماعی و نوشتن یک خط مطلب در مورد آن بسیار بی ارزش است... مسئله ی مهم تر اینکه اشاره به مشکل هنر نیست... همه مشکل را میبینند... حتی یک بچه ی 8 ساله هم میتواند به وجود یک مشکل اشاره کند... کاری که سخت است پیدا کردن راه حل است... مسلما انتظار نمیره که ما بتوانیم راه حل های بسیار عالی و عملی در مورد مسائلی به این پیچیدگی پیدا کنیم ولی هرگز کسی از تلاش کردن و مهم تر از آن فکر کردن صدمه ای ندیده... به نظر من همه ی ما باید این فرهنگ اشاره ی همیشگی به مشکل و نق نق کردن دائم را کنار بگذاریم و بیایم هر زمانی که یک تاپیک در این مورد میزنیم بیشتر به دنبال دلیل اصلی مسئله و ریشه یابی کردن اون و از همه مهم تر ارائه ی یک راه حل (هرچند ساده) باشیم... به این شکل بحث ها حداقل یک بار فکری و منطقی خواهند داشت... یک نکته ی دیگه هم بگم... یک حرفی هم جدیدا مد شده همه میگند و اون هم این هست: ما باید از خودمون شروع کنیم. بنده نمیگم این حرف نادرست است... تا حدود زیادی هم صحت داره... ولی این دقیقا تبدیل شده به یک کلیشه که همه میگند تا مینیمم فکر ممکن و مینیمم حرف ممکن رو بزنند و در ضمن شیک و با کلاس و بافرهنگ هم باقی بمونند... و اما مشکل سوم... این اصلی ترین مشکل ما در اینجا است... بنده هم در اینجا اشاره به قوانین حاکم بر مملکت و این حرف ها ندارم... دوستان بعدا لطفا نفرمایید مدیران مجبور هستند... ما در اینجا داریم میبینیم که در بسیاری موارد بحث در مورد مسائل و موضوعاتی ممنوع میشه که دلیل اصلی ممنوعیت اونها تنها ایجاد حساسیت در بین کاربران هست... و مدیران عزیز هم این سیاست رو در پیش گرفتند که اصلا هر حرفی که روی اون حساسیت باشه نباید وجود داشته باشه... این عملا یعنی حرف های اصلی و اساسی که مشکل اصلی جامعه ی ما هست رو نزنید... یک سری حساسیت هایی در رابطه با اینکه کاربران در بحث ها ناراحت میشند یا نمیشند وجود داره... یک سری ملاحظات بی دلیل... اینجا یک محیط بحث است... به اندازه ی کافی حکومت بر ما فشار آورده و قوانین دست و پا گیر در اینجا برای ما قرار داده... ما دیگه خودمون نباید برای خودمون قوانین دست و پاگیر بسازیم... کاربرانی که اینجا میان همگی با دانش از این مسئله به اینجا میاند که در اینجا بحث صورت میگیره و همه هم به سن بلوغ رسیده اند... از چنین افرادی انتظار میره که در بحث ها این توانایی احساسی و منطقی رو داشته باشند که ناراحت نشند... یا حتی شاید کسی هم ناراحت بشه... خوب این چه بدی داره؟ در بحث این اتفاق میوفته که فردی ناراحت میشه... یک مسئله ی دیگه هم این دست آویزی هست که ساخته شده توسط عده ای به نام "توهین"... این کلمه باید تعریف بشه... توهین از نظر هر فردی ممکنه یک تعریفی داشته باشه و هر فردی هم یک درجه ای از حساسیت ها داره... بنده به شخصه خیلی خیلی دیر ناراحت میشم و خیلی چیزها رو اصلا توهین نمیدونم... این حساسیت ها باید رفع بشند... مدیران لطف کنند یک مقداری کمتر لی لی به لالای کاربران بزارند (در مورد خود بنده هم همین صدق میکنه)... در اینجا ترس عجیبی از بحث کردن در بین کاربران وجود داره... اینجا بسیاری از بحث کردن فراری هستند... این تفکر passifistic باعث بی رمق شدن تالار شده... خیلی دیده شده که زمانی که افرادی به مسائلی اشاره میکنند که گاها توهین آمیز هم هست هیچ کس هیچ حرفی نمیزنه (مخصوصا همون افرادی که بهشون مستقیما توهین شده)... دلیل اصلی هم به نظر من همین فرار از موضوعات و بحث های حساس هست... این افراد برای اینکه در سمت دیگر این خطوط قرمز قرار نگیرند و برای اینکه کسی ناگهان اونها رو با خصوصیاتی که از نظر جامعه خوشایند نیست ربط بدهد یا حتی اینطور به نظر برسند از خود در بحث ها دفاع نمی کنند و اصلا گاها در بحث ها شرکت هم نمی کنند... این آیا بر خلاف همان مسئله ی "باید از خودمان شروع کنیم" نیست؟ چیز ی که خیلی تاسف بار هست اینه که اینجا اکثر افراد بسیاری از خصوصیات و تفکرات خودشون رو برای هم سو شدن با جامعه سانسور میکنند... بنده به نظر خودم اینجا راه حل رو مطرح کردم... نمیدونم تا چه حدی مشخص هست... 5 لینک به دیدگاه
El Roman 31720 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 28 اسفند، ۱۳۹۱ لطف داری عزیز دل برادر... در مورد مسئله ی اول که به نظر من مشکلی نیست... بلکه طبیعت کیهان و ذهن بشر است و ما نمی توانیم بفهمیم آیا دانش در بسیاری موارد وجود دارد و آیا ما میتوانیم به آن دسترسی داشته باشیم یا خیر و به همین دلیل نباید مطلق گرا باشیم... خوب اینکه یک مسئله ی شخصی است... میتوان به روش های دیگر عمل کرد... این را نمیتوان مشکل نامید... در مورد مسئله ی دوم... به نظر من اولا کسی که میخواهد در مورد چنین مسائلی بحث کند باید زمان بسیار زیادی صرف کند و مسئله را بررسی کند... اینکار در برخی موارد غیر ممکن است... کسانی هستند که زندگی خود را برای بررسی رفتار جمعی و فردی بشر صرف کرده اند و تنها چیزی که به دست آمده یکی دو تئوری بوده که بعد ها مشخص شده ایراد های بسیاری دارد... ولی به طور کلی نگاه تک بعدی به مسائل اجتماعی و نوشتن یک خط مطلب در مورد آن بسیار بی ارزش است... مسئله ی مهم تر اینکه اشاره به مشکل هنر نیست... همه مشکل را میبینند... حتی یک بچه ی 8 ساله هم میتواند به وجود یک مشکل اشاره کند... کاری که سخت است پیدا کردن راه حل است... مسلما انتظار نمیره که ما بتوانیم راه حل های بسیار عالی و عملی در مورد مسائلی به این پیچیدگی پیدا کنیم ولی هرگز کسی از تلاش کردن و مهم تر از آن فکر کردن صدمه ای ندیده... به نظر من همه ی ما باید این فرهنگ اشاره ی همیشگی به مشکل و نق نق کردن دائم را کنار بگذاریم و بیایم هر زمانی که یک تاپیک در این مورد میزنیم بیشتر به دنبال دلیل اصلی مسئله و ریشه یابی کردن اون و از همه مهم تر ارائه ی یک راه حل (هرچند ساده) باشیم... به این شکل بحث ها حداقل یک بار فکری و منطقی خواهند داشت... یک نکته ی دیگه هم بگم... یک حرفی هم جدیدا مد شده همه میگند و اون هم این هست: ما باید از خودمون شروع کنیم. بنده نمیگم این حرف نادرست است... تا حدود زیادی هم صحت داره... ولی این دقیقا تبدیل شده به یک کلیشه که همه میگند تا مینیمم فکر ممکن و مینیمم حرف ممکن رو بزنند و در ضمن شیک و با کلاس و بافرهنگ هم باقی بمونند... و اما مشکل سوم... این اصلی ترین مشکل ما در اینجا است... بنده هم در اینجا اشاره به قوانین حاکم بر مملکت و این حرف ها ندارم... دوستان بعدا لطفا نفرمایید مدیران مجبور هستند... ما در اینجا داریم میبینیم که در بسیاری موارد بحث در مورد مسائل و موضوعاتی ممنوع میشه که دلیل اصلی ممنوعیت اونها تنها ایجاد حساسیت در بین کاربران هست... و مدیران عزیز هم این سیاست رو در پیش گرفتند که اصلا هر حرفی که روی اون حساسیت باشه نباید وجود داشته باشه... این عملا یعنی حرف های اصلی و اساسی که مشکل اصلی جامعه ی ما هست رو نزنید... یک سری حساسیت هایی در رابطه با اینکه کاربران در بحث ها ناراحت میشند یا نمیشند وجود داره... یک سری ملاحظات بی دلیل... اینجا یک محیط بحث است... به اندازه ی کافی حکومت بر ما فشار آورده و قوانین دست و پا گیر در اینجا برای ما قرار داده... ما دیگه خودمون نباید برای خودمون قوانین دست و پاگیر بسازیم... کاربرانی که اینجا میان همگی با دانش از این مسئله به اینجا میاند که در اینجا بحث صورت میگیره و همه هم به سن بلوغ رسیده اند... از چنین افرادی انتظار میره که در بحث ها این توانایی احساسی و منطقی رو داشته باشند که ناراحت نشند... یا حتی شاید کسی هم ناراحت بشه... خوب این چه بدی داره؟ در بحث این اتفاق میوفته که فردی ناراحت میشه... یک مسئله ی دیگه هم این دست آویزی هست که ساخته شده توسط عده ای به نام "توهین"... این کلمه باید تعریف بشه... توهین از نظر هر فردی ممکنه یک تعریفی داشته باشه و هر فردی هم یک درجه ای از حساسیت ها داره... بنده به شخصه خیلی خیلی دیر ناراحت میشم و خیلی چیزها رو اصلا توهین نمیدونم... این حساسیت ها باید رفع بشند... مدیران لطف کنند یک مقداری کمتر لی لی به لالای کاربران بزارند (در مورد خود بنده هم همین صدق میکنه)... در اینجا ترس عجیبی از بحث کردن در بین کاربران وجود داره... اینجا بسیاری از بحث کردن فراری هستند... این تفکر passifistic باعث بی رمق شدن تالار شده... خیلی دیده شده که زمانی که افرادی به مسائلی اشاره میکنند که گاها توهین آمیز هم هست هیچ کس هیچ حرفی نمیزنه (مخصوصا همون افرادی که بهشون مستقیما توهین شده)... دلیل اصلی هم به نظر من همین فرار از موضوعات و بحث های حساس هست... این افراد برای اینکه در سمت دیگر این خطوط قرمز قرار نگیرند و برای اینکه کسی ناگهان اونها رو با خصوصیاتی که از نظر جامعه خوشایند نیست ربط بدهد یا حتی اینطور به نظر برسند از خود در بحث ها دفاع نمی کنند و اصلا گاها در بحث ها شرکت هم نمی کنند... این آیا بر خلاف همان مسئله ی "باید از خودمان شروع کنیم" نیست؟ چیز ی که خیلی تاسف بار هست اینه که اینجا اکثر افراد بسیاری از خصوصیات و تفکرات خودشون رو برای هم سو شدن با جامعه سانسور میکنند... بنده به نظر خودم اینجا راه حل رو مطرح کردم... نمیدونم تا چه حدی مشخص هست... مرسی پست خیلی مفیدی بود دستت درد نکنه کاملا موافقم جوابی ندارم بدم تشکر 1 لینک به دیدگاه
spow 44197 اشتراک گذاری ارسال شده در 28 اسفند، ۱۳۹۱ جماعت, من دیگه حوصله ندارم به خوب امید و از بد گله ندارم گرچه از دیگرون فاصله ندارم کاری با کار این قافله ندارم داشتم تاپیکای قدیمی رو میدیدیم مال یک و نیم ۲ سال قبل چیزی که توجهم رو جلب کرد بحثایی بود که شکل میگرفت و یه روند خوبی داشت و خیلیا شرکت میکردن ولی الان خیلیا یکیش خودم دیگه حوصله بحث کردن نداریم و فقط خواستم حداقل به خودم هشدار بدم داریم بی تفاوت میشیم! امیدوارم نشیم! والسلام اونایی که مقاومت خوندن خوب معنی این حرفمو میگیرن نمودار هوک یادتونه؟ ناحیه الاستیک ناحیه پلاستیک وشکست الان در حال گذار به حالت پلاستیکیم واصلا هم عجیب نیست از هردست بدن از همون دست میگیرن فقط زمان وکاتالیزورهاشه که مشخص میکنه نقطه گسیخت این جامعه کجاست بحث ونقد وتاثیر هم جزئی از بودن در همین فضاها وانعطاف فضا نسبت به مسائله 4 لینک به دیدگاه
Waffen 15118 اشتراک گذاری ارسال شده در 28 اسفند، ۱۳۹۱ نه منظورم فقط خدای ابراهیمی نبود.منظورم اعتقاد به یک نیروی برتر یاری گر و امید بخشه، که حالا چه توسط ادیان ابراهیمی معرفی شده باشن چه توسط تمدن های دیگه. برای همین گفتم بحثم مذهبی نیست و بیشتر از جنبه اعتقاد به خدا بررسیش میکنم. در مورد سوئیس هم روی هوا حرف زدن کاری نداره دوست عزیز. اینم از میزان پراکندگی ادیان در این کشور : اکثریت مردم سوئیس مسیحی هستند و اسلام دومین دین در این کشور است. ادیان دیگر در حدود ۴.۳٪ در بین مردم این کشور طرفدار دارند و در حدود ۱۱.۱٪ مردم سوئیس دارای هیچ دینی نیستند. اکثریت مردم سوئیس پیرو آیین مسیحی هستند. در بین انواع شاخههای مسیحیت کاتولیک بیشتر طرفدار را با حدود ۴۱.۸٪ در بین مردم این کشور دارد. بعد از کاتولیک، پروتستان با حدود ۳۵.۳٪ و ارتودوکس با ۱.۸٪ در قرار دارند. سایر شاخههای مسیحیت هم ۰.۴ مردم سوئیس را تشکیل میدهند.. با در برگرفتن ۴.۳٪ جمعیت سوئیس؛ پس از مسیحیت اسلام دومین دین غالب کشور سوئیس به شمار میرود. مسلمانان در تمامی شهرهای سوئیس پراکندهاند. مراکز مراسم مذهبی مسلمانان به حدود ۹۰ مرکز میرسد. برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید. ورود یا ثبت نام لطفا به دیگران اطلاعات غلط ندیمم تا بگیم باورهای ما سبب نشاط بیشتره. عزیزم در این کشور کمتر از نصف جمعیت به خدا اعتقاد دارند (48 درصد)... در ضمن بنده زمانی که گفتم بحث در مورد خدا هست منظورم خدای ابراهیمی بود... 52 درصد مردم سوئیس بی خدا هستند (به معنای اصلی کلمه)... از سال 2005 تا سال 2012 سوئیس 21- درصد افت در میزان باور به خدا داشته... یک نمونه ی دیگر هم کشور سوئد هست با تنها 16 درصد اعتقاد به خدا... در دانمارک تنها 17 درصد مردم دین و خدا رو مهم میدونند و تنها 31 درصد مردم به خدا اعتقاد دارند... ویتنام با تنها 30 درصد اعتقاد به خدا و افت 23 درصدی در باور به خدا از سال 2005 تا 2012 یکی از شاد ترین کشورهای دنیا هست... این کشور هایی که در بالا گفته شد الان یا در سالهای گذشته شادترین کشور های دنیا بوده اند... آمریکا حتی در بین 20 کشور شاد دنیا هم نیست... این خودش حرف شما رو رد میکنه و نشون میده شاد بودن به عوامل دیگری به غیر از خداپرستی ربط داره... ولی در یک تاپیک دیگه اگر دوست داشتید به تفصیل در مورد این دیدگاه شما میتونیم بحث کنیم... در ضمن من کجای حرفم گفتم تفکر بنده باعث ایجاد شادی میشه؟ پست رو دوباره بخونید... بنده همیشه میگم که یک فرد مست از یک فرد هوشیار بسیار خوشحال تر هست... در ضمن عزیزم من هیچ نیازی ندارم به شما اطلاعات غلط بدم... دو نوع بحث همیشه وجود داره که نمیشه برای اونها پاسخی آورد... یکی بحث هایی هستند که بسیار منطقی باشند و یکی بحث هایی هستند که بسیار بی منطق باشند... بنده متاسفانه نمی تونم با شما به شکلی صحیح بحث کنم... منابع برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید. ورود یا ثبت نام برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید. ورود یا ثبت نام برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید. ورود یا ثبت نام برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید. ورود یا ثبت نام 4 لینک به دیدگاه
Waffen 15118 اشتراک گذاری ارسال شده در 28 اسفند، ۱۳۹۱ فرهنگ و رسوم در تمام جوامع و در تمامی ابعاد اون وجود داره... فرهنگ ها به طور کلی قوانین و عادت های هستند که طی سالیان و نسل به نسل بین افراد جامعه منتقل شده اند... فرهنگ ها به هیچ وجه مقدس نیستند... فرهنگ ها به خودی خود و صرفا به دلیل "فرهنگ" بودن آنها با ارزش نمی شوند... فرهنگ ها هر زمانی که باعث عقب ماندن یک ملت یا افراد آن بشند یاید تغییر کنند... تابو شکنی باید در بین مردم خیلی بیشتر از این رواج داشته باشه دوستان... ما ملتی محافظه کار و متاسفانه ترسو هستیم (صلح طلب نیستیم زیاد... اگر زورمون میرسید خیلی کارها میکردیم...) ما همیشه دوست داریم مملکت پیشرفت کند و هرچه خوبان دارند ما هم داشته باشیم ولی هرگز به این مسئله توجه نمی کنیم که وجود هزاران هزار خط قرمز و قوانین دست و پا گیر و بررسی نشده و بی دلیل و ترس بی اندازه ی ما از مقابله با اونها یا حتی صحبت کردن در مورد اونها اولین قدم در راستای رسیدن به اون چیزهایی هست که همیشه میخواستیم... دوستان بحث در مورد مسائل حساس همیشه سخت بوده... گاها بحث ها از حالت دوستانه خارج میشند... گاها مشکلاتی پیش میاد... ولی این طبیعت اون هست... همیشه برخورد دو نیروی مخالف چنین نتیجه ای رو داره... ولی این ها کم کم و در مرور زمان رفع خواهد شد... همیشگی نیست... ما سعی در تغییر نظر کسی نداریم... سعی داریم بفهمیم چطور باید ساختاری بسیازیم که در اون تمامی افراد با تمامی عقاید مختلف در کنار هم زندگی کنند و حق داشته باشند حرف هم بزنند... نگاه کردن به همدیگه با چشم تنفر و حرف نزدن در مورد مسائلی که در ذهن داریم همزیستی نیست... خفقان هست... با بحث کردن و صحبت کردن در مورد مسائل ما با عقاید و تفکراتی آشنا میشیم که از اونها درک درستی نداریم و به همین دلیل هم از اونها وحشت داریم و اونها رو فاسد و باعث نابودی میدونیم... بشر همیشه از چیزی که اون رو درک نمی کرده وحشت داشته... 3 لینک به دیدگاه
Waffen 15118 اشتراک گذاری ارسال شده در 28 اسفند، ۱۳۹۱ تو خود ایران طبق براورد میدانی حدود 33 درصد از افراد جامعه به هیچ خدایی و هیچ دینی اعتقاد ندارن یا دیگه اعتقاد ندارن پ.ن : متاسفانه هیچ منبعی در حال حاضر ندارم ولی به این درصد خوشبینم کلا نمیشه به آمار ها اعتقاد خیلی زیادی داشت چون دائما تغییر میکنند و هیچ وقت هم دقیق نیستند... بنده به شخصه معتقدم تعداد از این هم بالاتر هست... ما چه بخواهیم و چه نخواهیم با پیشرفت بشر و صنعتی تر شدن زندگی ما و حرکت به سمت تمدن های تایپ دوم (ما البته اون موقع وجود نداریم) و راحت تر شدن دسترسی مردم به اطلاعات و بالاتر رفتن درک اجتماعی افراد جامعه، به سمت متریالیسم و بی خدایی حرکت خواهیم کرد... این چیزی هست که به هر حال اتفاق میوفته... 2 لینک به دیدگاه
سیندخت 18786 اشتراک گذاری ارسال شده در 28 اسفند، ۱۳۹۱ اونایی که مقاومت خوندن خوب معنی این حرفمو میگیرننمودار هوک یادتونه؟ ناحیه الاستیک ناحیه پلاستیک وشکست الان در حال گذار به حالت پلاستیکیم واصلا هم عجیب نیست از هردست بدن از همون دست میگیرن فقط زمان وکاتالیزورهاشه که مشخص میکنه نقطه گسیخت این جامعه کجاست بحث ونقد وتاثیر هم جزئی از بودن در همین فضاها وانعطاف فضا نسبت به مسائله قبل از شکست بعد از منطقه پلاستیک یه ناحیه ای هست به اسم گلویی شدن یا necking گاهی شاید علت این بی تفاوتی ها قرار گرفتن تو این ناحیه باشه. من خودم گاهی تو بعضی زمینه ها این حسو برا خودم دارم!! شاید برای بقیه هم اتفاق افتاده باشه! 3 لینک به دیدگاه
سیندخت 18786 اشتراک گذاری ارسال شده در 28 اسفند، ۱۳۹۱ من با اون قسمت صحبت وافن که از فرهنگ سازی گفت و این که مد شده همه میگن از خودمون باید شروع کنیم موافقم خیلی. ........ یک موضوع دیگه اینکه من متوجه نمیشم این بحث چه ربطی به خدا و این حرفا داره!! البته منظورم کسایی هست که این بحث رو شروع کردن... 2 لینک به دیدگاه
spow 44197 اشتراک گذاری ارسال شده در 28 اسفند، ۱۳۹۱ قبل از شکست بعد از منطقه پلاستیک یه ناحیه ای هست به اسم گلویی شدن یا necking گاهی شاید علت این بی تفاوتی ها قرار گرفتن تو این ناحیه باشه. من خودم گاهی تو بعضی زمینه ها این حسو برا خودم دارم!! شاید برای بقیه هم اتفاق افتاده باشه! منطقه انقلاب یا پذیرش مطلق حسم نسبت به اون دورفتار بود صرفا! 2 لینک به دیدگاه
عمو سام 1166 اشتراک گذاری ارسال شده در 29 اسفند، ۱۳۹۱ عزیزم در این کشور کمتر از نصف جمعیت به خدا اعتقاد دارند (48 درصد)... در ضمن بنده زمانی که گفتم بحث در مورد خدا هست منظورم خدای ابراهیمی بود... 52 درصد مردم سوئیس بی خدا هستند (به معنای اصلی کلمه)... از سال 2005 تا سال 2012 سوئیس 21- درصد افت در میزان باور به خدا داشته... یک نمونه ی دیگر هم کشور سوئد هست با تنها 16 درصد اعتقاد به خدا... در دانمارک تنها 17 درصد مردم دین و خدا رو مهم میدونند و تنها 31 درصد مردم به خدا اعتقاد دارند... ویتنام با تنها 30 درصد اعتقاد به خدا و افت 23 درصدی در باور به خدا از سال 2005 تا 2012 یکی از شاد ترین کشورهای دنیا هست... این کشور هایی که در بالا گفته شد الان یا در سالهای گذشته شادترین کشور های دنیا بوده اند... آمریکا حتی در بین 20 کشور شاد دنیا هم نیست... این خودش حرف شما رو رد میکنه و نشون میده شاد بودن به عوامل دیگری به غیر از خداپرستی ربط داره... ولی در یک تاپیک دیگه اگر دوست داشتید به تفصیل در مورد این دیدگاه شما میتونیم بحث کنیم... در ضمن من کجای حرفم گفتم تفکر بنده باعث ایجاد شادی میشه؟ پست رو دوباره بخونید... بنده همیشه میگم که یک فرد مست از یک فرد هوشیار بسیار خوشحال تر هست... در ضمن عزیزم من هیچ نیازی ندارم به شما اطلاعات غلط بدم... دو نوع بحث همیشه وجود داره که نمیشه برای اونها پاسخی آورد... یکی بحث هایی هستند که بسیار منطقی باشند و یکی بحث هایی هستند که بسیار بی منطق باشند... بنده متاسفانه نمی تونم با شما به شکلی صحیح بحث کنم... منابع برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید. ورود یا ثبت نام برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید. ورود یا ثبت نام برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید. ورود یا ثبت نام برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید. ورود یا ثبت نام اینکه شما خدارو فقط در غالب خدای ابراهیمی ببینی خوب نظر شخصی شماست. خدا مفهومی فراتر از ادیان و تو نهاد آدماست. طبق این مرجع که دادی شما ستون دوم رو که میگه اعتقاد به روح یا نیروی برتر رو جز بی خدایی محسوب میکنید !!! در باب ملاک های شادی هم میشه بگی تعریفت از شادی چیه؟ جدیدا کره شمالی هم لیستی از کشورهای شاد معرفی کرده و خودش رو گذاشته رده دوم و چین هم رده اول !!! شما ممکنه با خوردن مشروب شاد بشی من با یاد خدا، اونوقت چطوری آمار میگیرین کی شاده و کی تظاهر به شادی میکنه. به نظر من هم شما از ادیان یک خشم داری، چراشو نمیدونممم. :-(( پس به قول خودتون، موسی به دین خود و عیسی به دین خود. لینک به دیدگاه
El Roman 31720 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 29 اسفند، ۱۳۹۱ اونایی که مقاومت خوندن خوب معنی این حرفمو میگیرننمودار هوک یادتونه؟ ناحیه الاستیک ناحیه پلاستیک وشکست الان در حال گذار به حالت پلاستیکیم واصلا هم عجیب نیست از هردست بدن از همون دست میگیرن فقط زمان وکاتالیزورهاشه که مشخص میکنه نقطه گسیخت این جامعه کجاست بحث ونقد وتاثیر هم جزئی از بودن در همین فضاها وانعطاف فضا نسبت به مسائله یه نوع شکستی داریم که از نمودار هوک پیروی نمیکنه و اون شکست حاصل از خستگیست. تنش های تکراری و کوچیک و دراز مدت باعث میشن تحت تنش خیلی کمتر از تنش لازم برای شکست جاری بشیم شکستن جامعه تو نقطه گسیخت طبیعیه متاسفانه ما خسته شدیم با یه اشاره میشکنیم 1 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده