رفتن به مطلب

بوسه گم شده


ارسال های توصیه شده

وقتی بوسه گم شده پرسیده بود " من از لب کی به دنیا اومدم" همه ساکت بودن.

بوسه ی مهر فقط نگاه میکرد

بوسه ی سرخ کمی مات شد

بوسه ی مادر هیچی نگفت

بوسه ی کثیف خوابید

بوسه ی عشق به اسمان و دوردست خیره شد

بوسه دروغین رفت سمت اینه

بوسه کوچلو مشغول بازی بود

...

..

همان وقت بود که بوسه گم شده گفت: ولی من باید گم شده ام را پیدا کنم

و بوسه دروغین هم گفت منم همرات میام، منم نمیدونم پدر و مادرم کی و کجا هستند.

واین اغاز ماجرای جستجوی انها در پهنه بی کران سرزمین های دور بود.

روزها و شب ها گذشت و این دو پا به پای هم گشتند و گشتند تا همین امروز زیر سایه همین درخت سیب کنار همین جوی اب نشستند ، بوسه دورغین به درخت تکیه داد و بوسه گم شده روی سیبی نشست و از شدت خستگی بدون اینکه با هم حرفی بزنند هر دو به خوابی ژرف فرو رفتند.

اسمان ابری شد، ابرها بارید، باد شروع به وزیدن کرد و دوباره ارام ارام از پشت ابرها خورشید تابیدن از سر گرفت ولی این دو هنوز در خواب بودند تا اینکه بوسه گم شده زیر همان درخت سیب خواب عحیبی دید خوابی که هیچ وقت و برای هیچ کس باز گو نکرد.

حتی بوسه دروغین که بی انکه چیزی بگوید رفته بود ناپدید شده بود و هیچ وقت بر نگشت.

بیدار که شد هیچ کس نبود نه بوسه دورغین نه بوسه گم شده

تنها بوسه ای بود نشسته بر سیبی سرخ زیر درختی با اسمانِ ابی و لکه های سفید ابر به شکل بوسه ای نشسته بر پیشانی دنیا. ودشتی که بوی سیب سرخ میداد .

  • Like 4
لینک به دیدگاه
×
×
  • اضافه کردن...