spow 44197 اشتراک گذاری ارسال شده در 22 اسفند، ۱۳۹۱ دادائيسم، زمينه ساز انقلاب سوررئاليسم: كلمه يا نام آواي «دادا» در زبان كودكان به معناي «اسب» و در زبان دوستانه و خودماني به معناي «جنون» مي باشد. واقعه سوررئاليسم (فراواقعگرا) از سوئيس آغاز شد. شاعر جواني اهل روماني به نام تريستان تزارا (Tristan Tzara) در سال ،۱۹۱۶ حركتي را بنا نهاد كه آن را «دادا» نامگذاري كرد. آيين دادائيسم همه چيز را به تمسخر مي گرفت، به همه چيز اعتراض مي كرد و بطور كلي هدف آنان قالب شكني، از بين بردن قانونها، تحريك مردم و هرج و مرج ادبي بود. آنان حاكميت همه چيز را مجاز مي دانستند به شرط آنكه تصورات مقدس اخلاقي و زيبايي شناختي آداب و رسوم گذشته را تكذيب كند. تريستان تزارا و همراهانش ماكس ارنست (Max Ernst)، هانس آرپ (Hans Arp) به اين نتيجه رسيدند كه سوئيس مكان ايده آلي براي گسترش اعتراض نيست. بنابراين آنان در سال ،۱۹۱۹ به پاريس رفتند و در آنجا با پابلو پيكاسو (Pablo Picasso)، آندره بروتُن (Andre Breton)، پل الوآرد (Paul Eluard) و لويي آراگون (Louis Aragon) آشنا شدند كه مانند آنها براي بيان افكارشان در جست و جوي زباني جديد بودند. در واقع، «دادا» تشويق و ترغيبي براي جنبش سوررئاليسم بود. در سال ،۱۹۲۲ آندره بروتن اعلام كرد كه آيين دادائيسم بي فايده و بي ثمر است. دو سال بعد، او اولين بيانيه سوررئاليسم را منتشر كرد و اينچنين قدرتمندترين جريان ادبي قرن بيستم طرح ريزي شد و خود به خود در تمامي هنرها نفوذ كرد و قبل از اينكه به عنوان محرك فكري جهاني تحميل شود، در تمامي فرهنگهاي اروپايي جا افتاد. • سوررئاليسم چيست؟ در قرون نوزدهم، حدود سال ،۱۸۵۰ رئاليسم (واقعگرايي) رسالت تقليد و نمونه برداري از طبيعت و حقايق را بر عهده داشت و با نويسندگاني مانند فلوبر (Floubert) و نقاشاني مانند كوربه (Courbet) مشهور شد. به همين دليل طبيعت گرايي (ناتوراليسم) با رهبري زولا (Zola) در ادبيات و كروت (Corot)، منه (Manet) و دوگاس (Degas) در نقاشي، براي رئاليسم جانشين مناسبي بود و در اين مكتب براي رسيدن به واقعيات به علم رجوع مي شد. با كشف سورئاتوراليسم (ماوراء طبيعت گرايي)، نه تنها طبيعت قابل رؤيت، بلكه طبيعت غير قابل رؤيت انسان به عنوان نتيجه اي بديهي ظاهر مي شود. نظريه پرداز اين مكتب، آندره بروتن، واقعگرايي را متهم كرد، زيرا معتقد است كه حوزه فعاليت و ديد انسان را محدود مي كند و بطور كلي اين قالب قادر نيست تمام انديشه انسان را در خود جاي دهد و به همين دليل او آنچه را كه از درون انسان مي جوشد، در قالبي بزرگتر به نام «سوررئاليسم» مي ريزد. آندره بروتن در سال ،۱۹۲۴ بيانيه سوررئاليسم را منتشر كرد و سرانجام تعريفي از سوررئاليسم بدين شرح ارايه داد: «عمل اتوماتيك وار فكري و رواني، براي بيان كاربرد واقعي انديشه و نوشتن تفكر بدون هرگونه كنترل ذهن و دور از هرگونه نگراني زيبايي شناختي يا اخلاقي.» و سوررئاليست در يك كلمه به معناي «فرا ـ واقعيت» است. در ابتداي قرن بيستم، فرود (Freud) واقعيت ضمير ناخودآگاه را بيان كرد و نقش آن را در شخصيت بشر آشكار نمود. او ادعا كرد كه ابعادي از شخصيت انسان در ضمير ناخودآگاه او شكل مي گيرد و بسياري از اعمال و رفتار انسان از ضمير ناخودآگاهش سر مي زند. واقعيت ضمير ناخودآگاه توسط رؤيا و تخيلات ثابت شده است و اين موضوع اساس سوررئاليسم را تشكيل مي دهد. فراواقعگرايان به ضمير ناخودآگاه ايمان دارند و معتقدند كه آنچه در نيمه ناخودآگاه ما وجود دارد، واقعيت ذاتي و دروني ما را نشان مي دهد. فراواقعگرايي با رد كردن «خرد و منطق» كه زماني بسيار طولاني بر هنر فرانسه سايه انداخته بود، قانع نمي شود، بلكه سعي دارد روان، تخيل، انديشه و ديد بشر را به زندگي متحول نمايد و هذيانهاي انسان و جنبه هاي سركوب شده او را بيان كند و در جست و جوي زباني براي بيان «ناگفته ها» است و موضوعهايي را كه تا به آن روز بيان شده، به شيوه اي نو ارايه دهد. البته برخي از شاعران مانند ماكس ژاكوب (Max Jacob) يا آندره سالمون (Andre Salmon) آمادگي پذيرش تمام جسارت زبان سوررئاليسم را نداشتند. • زباني جديد: بروتن و ديگر فراواقعگرايان در جست و جوي زباني بودند تا ذهن را در جريان خلق كردن بدون مداخله اداره و كنترل ذهن و منطق آزاد بگذارد. آنان معتقدند هرچه كه از ذهن و ضمير ناخودآگاه مي گذرد، بطور اتوماتيك بايد آن را به روي كاغذ آورد، بدون آنكه دوباره آن را مرور كرد و در آن دست برد و بخشي از آن را حذف يا اصلاح كرد، زيرا به عقيده سوررئاليستها همين خط خوردگي ها است كه واقعيت دروني را بيان مي كند و آنان ادبيات را «خواندن خط خوردگي ها» تعريف كردند. سوررئاليستها معتقدند كه اين هوشياري است كه ضمير ناخودآگاه را تصحيح مي كند و باعث به وجود آمدن آثاري تكراري و بدون خلاقيت مي شود. • آندره بروتن، بنيانگذار سوررئاليسم: بروتن به دليل استعداد و فعاليتهاي بسيارش در اين زمينه، به عنوان سردسته اين حركت برگزيده شد. او زندگيش را وقف سوررئاليسم كرد. اطراف بروتن شاعراني مانند الوآرد، آراگون، سوپل و نقاشاني چون ماكس ارنست، دالي و ميرو گرد آمدند. بروتن و دوستانش معتقد بودند كه اگر فشارهاي اجتماعي شديد بر انسان تحميل شود، باعث مي شود تا ثروتهاي اندوخته شده در سرشت بشر شكوفا نشود و براي دستيابي به اين منابع غني دروني، انسان بايد هرگونه نظام ثابت و قواعد دست و پاگير را از بين ببرد. كارهاي فرود (Froud) و نقش ضمير ناخودآگاه در شخصيت انسان، بر طرز تفكر و نگرش بروتن و در نهايت بر سوررئاليسم بسيار اثر داشت. در سال ،۱۹۲۷ با پيوستن بروتن به حزب كمونيسم، كارهايش سياسي شد و به تدريج خود را در نبردي بسيار وسيع ديد كه خود او عليه جامعه، فلسفه و مذهب به وجود آورده بود. بدين ترتيب چراغ پرفروغ سوررئاليسم به تدريج كم نور شد. در حدود سال ،۱۹۳۸ ديگر سوررئاليسم وضعيتي پايدار نداشت و در سال ۱۹۴۵ اكثريت، به جز بروتن، از سوررئاليسم روي برگرداندند. وليكن بروتن مي دانست هرچند يكي از بزرگترين تحولات هنري عصر جديد از بين مي رود، ولي نوري را كه اين حركت بر فرهنگ بشر تاباند، براي روشن كردن باقي راه قرن بيستم كافي خواهد بود. • عقايد سوررئاليستها: 1. واقعيت و رؤيا: سوررئاليستها رؤيا را برابر با واقعيت مي دانند و اين دو را بر روي هم «فرا ـ واقعيت» مي نامند. 2. نگارش اتوماتيك: در تعريفي كه بروتن از سوررئاليسم ارايه داد، نوشتن و سرودن در آن واحد را توصيه كرد. به اعتقاد او، شاعر سوررئاليست بايد نوعي فرستنده باشد كه هر آنچه را كه از ضمير ناخودآگاهش مي گذرد، بدون اعمال كنترل منطق و خرد آن را بدون كم و زياد كردن بر روي كاغذ بياورد. 3. پوچي و بي معنايي: فراواقعگرايان با رها كردن خود از قيد و بند سانسورهاي منطقي، اخلاقي يا زيبايي شناختي براي ايجاد جملات و تصاوير تا سرحد بي معنايي و پوچي پيش مي روند. حتي آنان اين مسأله را حالتي شاعرانه براي خود مي دانند. 4. تحريك مردم و هرج و مرج طلبي: سوررئاليستها ميل به تحريك مردم را از دادائسمها به ارث برده بودند. آنها تجمعهاي مردمي و تظاهرات پر سر و صدا به پا مي كردند. به عنوان مثال، در سال ،۱۹۲۴ در مرگ آناتل فرانس (نويسنده فرانسوي ۱۹۲۴ ـ ۱۸۴۴) هجويه اي به نام «جنازه» منتشر كردند. اينگونه رفتار سوررئاليستها با عقايد آنارشيستها (هرج و مرج طلبها) كه با همه محدوديتهاي نظام اخلاقي و زيبايي شناختي مخالفت مي كنند، منطبق است. • قالبها و تنوعات سوررئاليسم: در تمامي هنرها جايي براي خود يافت، حتي در جوانترين هنر يعني «سينما» نيز نفوذ كرد. در سال ،۱۹۲۴ فيلم «آنتراكت» (وقفه) ساخته رُنه كلر، موافقت اوليه سينما با جريان سوررئاليسم را اعلام كرد. در نقاشي سوررئاليستي، فاصله بين موضوع و عنوان تابلو تعجب و نيروي تخيل بيننده را بر مي انگيزد و ذهن بيننده را در مورد معناي پنهان اثر مشغول مي كند. بطور كلي به نظر مي رسد كه در اين مكتب، قلم مو بيشتر از قلم يا دوربين موفق شده است تا به بهترين وجه الهامات روحي را به تصوير بكشد. سوررئاليسم بيشتر در قالبهاي شعر و نقاشي بيان مي شود، بويژه بيشتر آثار ادبي سوررئاليست به شعر اختصاص داده شد. شعر براي سوررئاليستها شيوه اي است كه براي بيان اتوماتيك تصاوير معمولاً سركوب شده راه را باز مي گذارد. به گفته بروتن «جملات بايد حصارهاي شيشه اي را بشكنند.» آندره بروتن در شعر خود با بيان تصورات، تخيلات، عشق و چيزهاي شگفت انگيز سعي دارد اين حصارهاي شيشه اي را بشكند. برخلاف برخي از شاعران كه تصاوير را آگاهانه و دانسته خلق مي كنند، بروتن اجازه مي دهد تا تصاوير بطور غير ارادي و اتوماتيك وار به وجود آيند. به عنوان مثال: در شعر «همسرم» آن جملات بيانگر اينگونه نوشتار و تصاوير هستند: همسرم با چشماني پر از اشك با چشماني به مانند آهنربا همسرم با چشماني به مانند علفزار همسرم با چشماني آبي براي نوشيدن در زندان همسرم با چشماني به مانند جنگل هميشه زير تبر با چشماني همسطح آب، همسطح هوا، زمين و آتش • شخصيتها و آثار اين مكتب ادبي: آرتور رمبو، لُتر آمون، كويلُم آپولينر از پيشقدمان اين مكتب بودند. براي اولين بار عبارت «سوررئاليسم» را آپولينر (Apollinaire) در آثار خود به كار برد. آندره بروتن (۱۹۶۶ ـ ۱۸۹۶): سردسته و نظريه پرداز اين جريان بود. از جمله آثار او مي توان: روشنايي زمين (۱۹۲۳)، ناديا (۱۹۲۸)، گلدانهاي مرتبط (۱۹۳۲) و عشق آتشين (۱۹۳۷) را نام برد. • ديگر شخصيتها: لويي آراگون، پل الوآرد (۱۹۵۲ ـ ۱۸۹۵)، آنتوني آرتد (( Antonin Artoud (۱۹۴۸ ـ ۱۸۹۶)، فيليپ سوپل Phillip Soupoult) ۱۹۹۰ ـ ۱۸۹۷)، رنه كِرِوِل (.Rene Crevel ۱۹۳۵ ـ ۱۹۰۰) ، روبرت دسنو (Robert Desnos) (۱۹۴۵ ـ ۱۹۰۰). نبايد نقاشاني مانند ماكس ارنست، سالوادور دالي، ميرو، ماگريت و كمي متأخرتر دِِلوو را فراموش كرد.در سال ،۱۹۲۲ ماكس ارنست در يك تابلوي مشهور به نام «ميعادگاه دوستان»، تمام گروه سوررئاليست را به تصوير كشيد. 2 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده