رفتن به مطلب

معماری امروز ایران و مسئله هویت‌ مفهوم هویت و معماری امروز در ایران


ارسال های توصیه شده

بزرگان حوزه‌های مختلف علوم اجتماعی در طول تاریخ در مورد مسئله هویت بسیار بحث کرده‌اند و نظریه‌هایی متنوع داده‌اند که‌ بعضا در تضاد با یکدیگر قرار می‌گیرند که این خود گواهی است‌ بر پیچیدگی و ابهام موجود در مبحث هویت.به همین دلیل‌ است که می‌گویند مفهوم هویت از مباحث سهل و ممتنع در عرصه علوم اجتماعی و سیاسی است.سهل است به این معنا که‌ برای همگان محسوس و معلوم می‌نماید و ممتنع است زیرا به‌ تعبیر اریک اریکسون هرچه بیشتر در این موضوع مطلب نوشته‌ می‌شود نامفهوم‌تر و دشوارتر می‌شود.

 

در اثر به وجود آمدن بحران‌های هویت و به‌واسطه خصوصیت‌ ذاتی مفهوم هویت که مرتبا در حال تغییر و تحول است بعضا راهکارهایی سطحی و مقطعی به منظور ایجاد هویت به‌ کار برده می‌شود.در واقع استفاده از چنین روش‌هایی تنها توهمی از هویت به وجود می‌آورد.در این مقاله برآنیم به این‌ پرسش پاسخ دهیم که مفهوم هویت در معماری چیست و بحران‌های هویتی چه پیامدهایی در معماری معاصر ایران‌ داشته است؟لازمه پاسخ به این پرسش باز کردن مفاهیم و پاسخ به پرسش‌های دیگری است که از جمله آنها می‌توان به‌ موارد زیر اشاره کرد:

هویت چیست؟هویت کاذب به چه معناست؟آیا باید به اثبات‌ در مقوله هویت اعتقاد داشت یا به تغییر؟آیا استفاده از نمادهای‌ باستانی در معماری هویت‌زاست؟و…

خود این مفاهیم و پرسش‌ها نیز از منظر مکاتب و حوزه‌های‌ مختلف دارای تعاریف و تعابیر متعددی هستند که این امر نیز بر ابهام موجود در این مسئله می‌افزاید.این ابهام شاید به این دلیل‌ باشد که هویت خود هویت ثابتی ندارد و مرتبا در حال تغییر و تحول است و در زمان‌ها و مکان‌های مختلف و از دید جوامع‌ مختلف و فرهنگ‌های بشری،همچنین در حوزه‌های مختلفی که‌ این مسئله در آن مطرح می‌شود مفهوم خود را عوض می‌کند.

[h=5]اصطلااح‌شناسی و مفاهیم واژه هویت[/h]همان‌طور که در مقدمه اشاره شد،مفهوم واژه هویت در حوزه‌ها و مکاتب مختلف دارای تعاریف و اختلافاتی است که باید این‌ مفاهیم پیش از وارد شدن به بحث هویت ایرانی و هویت معماری‌ مورد بررسی قرار گیرد تا به درکی کلی از واژه هویت و معنای‌ آن دست یابیم.

این بخش ابتدا به اصطلاح‌شناسی واژه هویت می‌پردازد و سپس‌ مفاهیم هویت را مورد بررسی قرار می‌دهد تا به‌صورت تأویلی به‌ ریشه‌یابی معانی هویت بپردازد و علل تغییرات و چندگانگی این‌ مفهوم را مورد مطالعه قرار دهد.

>معین واژه هویت را چنین تعریف کرده است: >

در>منظور از کلمه هویت‌ اشاره به ذات و تشخص و این همانی موجودات است و نیز آمده‌ است:

است از دو چیز که باهم در وجود و حقیقت یکی باشند هرچند که دارای بعضی وجوه افتراق باشند.>>1

همچنین،فرهنگ‌ >>American Heritage

۱-مشخصه‌هایی که به‌واسطه آن یک چیز به صراحت قابل‌ شناسایی است؛

۲-مجموعه‌ای از رفتارها و ویژگی‌های شخصیتی که به‌واسطه‌ آن عضو گروه خاصی تشخیص داده می‌شود؛

۳-کیفیت یا شرایطی که به‌واسطه آن چیزی مساوی چیزی‌ قرار داده می‌شود؛

۴-ویژگی‌های فرد.

>نیز هویت را حقیقت شی‌ء یا شخص می‌داند که‌ مشتمل بر صفات جوهری او باشد.همچنین مقابل واژه هویت، لغات شخصیت،ذات،هستی و وجود را آورده است.

از طرفی،”هویت به معنای آنچه که شخص را می‌شناساند می‌تواند مفهوم دیگری نیز در بر داشته باشد.واژه انگلیسی آیدنتیتی‌ می‌تواند این مفهوم را روشن کند،این واژه از سده شانزدهم وارد زبان انگلیسی شد و شکل‌های دیگر آن در زبان‌های اروپایی‌ از واژه لاتین متاخر ایدنتیتاس گرفته شده،ایدنتیتاس متشکل‌ از دو بخش است،ایدم به معنای همان و انتیتاس به معنای‌ وجود(موجود بودن)و بر سر هم به معنای همان موجود بودن‌ و همانی مطلق است.در ریاضیات معادله‌ای که به ازای همه‌ مقادیر متغیرهای خد ثابت باشد آیدنتیتی نامیده می‌شود”.

لینک به دیدگاه

همان‌طور که مشاهده می‌شود،در بررسی معانی و مفاهیم‌ هویت در فرهنگ‌های لغت چه فارسی و چه غیرفارسی مفهوم‌ هویت عمدتا به دو معناست.در معنای اول،هویت یک شی‌ء ذات و جوهر آن است.کاربرد این معنا از هویت بیشتر به عرفان‌ باز می‌گردد یعنی جایی که ذات و گوهر تمام اشیا،امور و افعال‌ به خداوند باز می‌گردد و در واقع خداوند به عنوان ذات و گوهر تمام اشیا در نظر گرفته می‌شود.در گروه دوم هویت به معنای‌ ویژگی‌هایی که موجب تمایز یک شی‌ء از اشیای دیگر می‌گردد تلقی می‌شود.در علوم طبیعی بیشتر از این معنا استفاده می‌شود. در این تعریف مفهوم هویت با کلماتی نظیر خودیت،اصالت و شخصیت هم‌گروه می‌گردد.۳

 

به‌طورکلی مفهوم هویت را در سه بازه زمانی پیش از مدرن، مدرن و فرامدرن می‌توان مورد بررسی قرار داد.

[h=5]الف-هویت در دوران پیش از مدرن[/h]“در ادبیات عرفانی ایران هویت در جامع‌ترین معنا به ذات مطلق‌ گفته می‌شود.ازاین‌رو گاه به معنای هستی و وجود آمده است، ولی صدر المتالهین با در نظر گرفتن اعتبار نسبی برای موجودات‌ آن وجود منبسط و فیض مقدس را هویت ساریه نامیده است. هویت در این معنا(هویت بی در نظر گرفتن هویت ساریه)عبارت‌ است از ماهیت که با تشخص لحاظ شده‌”.۴

“قیصری رومی در مقدمه فصوص الحکم هویت را چنین تعریف‌ می‌کند:آنچه شیئیت شی به آن است به اعتبار تحقق حقیقت‌ گویند و به اعتبار تشخص هویت و با قطع نظر از هریک ماهیت‌ گویند.”۵

[h=5]ب-مفهوم هویت از دیدگاه مدرنیته[/h]مفهوم هویت در دوران پیش از مدرن به‌صورت امروزین مطرح‌ نبود.به گفته هایدگر آدمی تصویری بود که از چشم خدایان یا خداوند دیده می‌شد و هویت او محصول کارکرد یک نظام مقتدر و از پیش تعیین شده باورهای دینی و آیینی و اسطوره‌ای بود. به بیانی دیگر گذشته و الگوهای سنتی بر امروز حکم می‌راندند و اکنون و امکان آینده را پدید می‌آوردند.به همین دلیل گذشته‌ در دوران سنتی بسیار مهم دانسته می‌شود.اما در دوره مدرن‌ مفهوم هویت دچار دگرگونی شد.انسان مدرن دیگر نمی‌توانست‌ هویت خود را به همان صورت گذشته بپندارد.هایدگر می‌گوید هویت برابری است و پرسش از هویت هنگامی مطرح می‌شود که بخواهیم دو چیز متفاوت را برابر معرفی کنیم.در دوران‌ مدرن معیارهای معین سنجش سنتی هویت افراد مردود اعلام‌ شد و در نتیجه آن پرسش از هویت مطرح شد.در این دوران، مسئله هویت در بطن و متن گفتمان‌های نوین جای می‌گیرد و

مسئله‌ای به نام فاعل شناسایی مطرح می‌گردد و مسئله اصالت‌ انسان شکل می‌گیرد به‌طوری که انسان در مقابله با طبیعت‌ خودش را مطرح می‌کند.در تفکر مدرن مسئله این یا آن مطرح‌ نیست و اختلاط ممکن نیست،هویت باید شفاف،خالص و ناب‌ باشد.هویت انسانی به عنوان فاعل شناسایی به جایی می‌رسد که انسان جایگزین خدا می‌شود.در این تفکر هویت عبارت‌ است از کیفیتی که ذهن برای بازشناسی آن ارزش دیگر به‌ آن می‌دهد و هویت از آن شی‌ء نیست بلکه از آن ذهن فاعل‌ شناسا است.براساس این تفکر مشخصه انسان عقل اوست و هرکس هرآنچه با عقل در یابد برای همگان در همه ازمنه و امکنه معتبر،معقول و مقبول است چون ماهیت و فطرت بشری‌ واحد و یکسان است.

انسان مدرن تابع قوانین و قراردادهایی است و این قراردادها تا زمانی مرجعیت دارند که قرارداد دیگری جایگزین آن نشده باشد. در این قراردادها نیک و بد مطلق معنی ندارد و نیک و بد را اکثریت تعریف می‌کنند.

[h=5]ج-مفهوم هویت پس از مدرنیته[/h]مفهوم هویت در اثر تغییر و انسداد خود را مطرح می‌کند.یکی از این تغییرات که در طول دوران معاصر اتفاق افتاد و پی‌آمدهای‌ آن هنوز دیده می‌شود و زمینه‌ساز پرسش‌های زیادی در زمینه‌ هویت شد تبدیل شدن جامعه سنتی به جامعه مدرن است.این‌ تقابل سنت و مدرنیته با دو جهان‌بینی مختلف باعث به وجود آمدن مفهومی جدید از هویت می‌شود،اما این‌بار مسئله کمی‌ متفاوت است.مدرنیته دارای ادعای جهانی است،و سر نزاع‌ با تمام خرده هویت‌های موجود در جهان،با آن همه پیشینه‌ تاریخی‌شان دارد.بحران هویت مدرن در کشورهایی مانند ایران‌ با آن سابقه تاریخی و وجود پاره فرهنگ‌های قومی و ملی بغرنج‌ تر هم می‌شود.علاوه بر آن سرعت ارتباطات اجازه هیچ مقدمه‌ چینی به مدرنیته نمی‌دهد؛به‌صورت انقلابی همه چیز را عوض‌ می‌کند و یک شبه ره صد ساله می‌پیماید.به منظور پاسخ‌گویی‌ به این بحران هویتی ایجاد شده توسط مدرنیسم،پست مدرنیسم‌ متولد می‌شود و هویت مدرن را به نقد می‌کشد.

فرامدرن معنای هویت را زیر سؤال می‌برد اما همچنان قائل به‌ معنای هویت است.فرامدرن به کثرت در هویت معتقد است و به هویت ثابت اعتقاد ندارد.براین‌اساس،هویت جهان شمول‌ و ثابت نداریم بلکه با هویت‌ها مواجه هستیم.اگر هویت‌های‌ مختلف شکل می‌گیرد اساسا نمی‌توان درباره چیزی به نام هویت‌ بحث کرد.در این دوره زندگی اجتماعی گردش و شتاب بیشتری‌ می‌گیرد و گستره‌ای از هویت‌های گوناگون پیش‌روی انسان‌ قرار می‌گیرد و انسان در فرصت‌های کوتاه نقش‌های مختلفی را ایفا می‌کند.همین واقعیت برخورداری از یک هویت یکپارچه را دشوار و حتی ناممکن کرده است.

در این تفکر انسان‌ها بر یکدیگر تأثیر می‌گذارند و از هم تأثیر می‌پذیرند و هیچ‌چیز از پیش تعیین شده در نزد آنها نیست و هرگونه اصالت ذاتی از هویت مردود و هر تلاشی برای تعریف‌ انحصاری و ابژکتیو هویت بی‌معنا است.هویت به فرد تنها تعلق‌ ندارد و همین‌طور هویت جمعی تنها و یگانه وجود ندارد.اگر فرد تنها هویت نداشته باشد و هویت او در جمع و در تفاوت‌گذاری‌ها و بروز اختلافات ساخته شود،در آن صورت سخن گفتن از هویت‌ فطری،ذاتی و اصیل،معنادار نخواهد بود.داریوش شایگان در کتاب‌>می‌نویسد:

لینک به دیدگاه

در کتاب مقدس می‌خوانیم که خداوند انسان را به‌صورت خویش‌ آفرید،درحالی‌که فویر باخ در دوران پس از مدرن چنین بیان‌ می‌کند که انسان خداوند را به‌صورت خویش آفرید.با توجه به‌ چنین اعتقادی که انسان خالق خداست،کثرت جای‌گزین وحدت‌ می‌گردد،انسان خدای خود،هویت خود،قانون خود،هنجارهای‌ خود و…معماری خود را می‌سازد.در واقع عالم کثرت عالم‌ واگرایی است.انسان کثرت‌گرای فرامدرن در پس یافتن هویت‌ گم شده نیست،در پی یافتن هویت ویژه‌ای برای خود است. انسان کثرت‌گرا از هر رنگی بگریزد و به خود بپردازد و تفاوت‌ خود را با دیگران آشکار کند با هویت‌تر است.به عبارتی هویت در عالم وحدت،خدایی بودن و در عالم کثرت،خود بودن است.۷

 

نتیجه آن‌که هویت ماهیتی متناقض دارد و همین امر باعث شده‌ تعریفی جامع و مانع از هویت وجود نداشته باشد.

تناقض در هویت سه عامل دارد:۸

۱-هویت به‌طور هم‌زمان یک عنصر ایستا و یک عنصر پویا است که از یک‌سو بیانگر تداوم و استمرار است و از سوی‌ دیگر در معرفی فرایند بازتولید و بازتعریف است؛

۲-هویت چندگانه است یعنی افراد و گروه‌ها الزاما به یک‌ هویت وابسته نیستند؛

۳-هویت باردار احساس و ارزش است که با رفتار عقلانی تباین‌ پیدا می‌کند چراکه رفتار عقلانی مستلزم سود و هزینه است.

[h=5]هویت معماری[/h]هنگامی‌که وارد مبحث هویت معماری می‌شویم سؤالاتی چنین‌ مطرح می‌شود که عناصر سازنده هویت محیطی و مکانی چه‌ هستند؟آیا معماری هویت‌پذیر است؟نکات ابهام‌انگیز در هویت‌ معماری چه هستند؟آیا معماری دارای هویتی ثابت است؟و…

اکثر مردم حضور در یک فضای خاص را تجربه کرده‌اند،آن‌ را ارج می‌نهند و از فقدان آن متأثر می‌شوند.حس کردن جهان‌ لذتی خاص دارد.مکان‌های معنی‌دار و قابل درک تکیه‌گاه‌ مناسبی هستند که خاطرات شخصی،احساس‌ها و ارزش‌ها بر آن‌ تکیه می‌کنند.هویت مکانی پیوند نزدیکی پیدا می‌کند با هویت‌

شخصی.اینکه‌>حکایت از> می‌کند.۹

در رابطه با مسئله هویت محیطی،صاحب‌نظران مختلف عقاید خود را بیان داشته‌اند و مؤلفه‌های مختلفی برای این مفهوم در نظر گرفته‌اند.به‌طورمثال،لینچ برای هویت دو کارکرد مهم‌ در نظر می‌گیرد:اول کارکردی که می‌توان آن را حس تشخیص‌ نامید.به عبارتی هویت به انسان قدرت تشخیص می‌دهد و به‌ وی کمک می‌کند که بتواند محیط را بخواند و پیش‌بینی کند.اگر محیط فاقد هویت یعنی حس تشخیص و تمایز باشد محیط قابل‌ خواندن نیست.کارکرد دوم لینچ برای هویت محیط،عملکرد عاطفی هویت محیط است.

از نظر راپاپورت،هویت قابلیت تمیز و تشخیص عنصری از عنصر دیگر است.او هویت را خصوصیتی از محیط می‌داند که در شرایط مختلف تغییر نمی‌کند.این خصوصیات می‌تواند خصوصیات فیزیکی محیط نظیر شکل،ابعاد،تزیینات،سبک‌ ساختمانی و…باشد،یا فعالیت‌های خاص جاری در محیط و یا عملکردهای یک محیط.

الکساندر یکی‌دیگر از اندیشمندانی است که در زمینه هویت‌ محیطی به اظهارنظر پرداخته است.به عقیده وی هویت در محیط هنگامی تجلی می‌کند که ارتباط طبیعی و منطقی بین فرد و محیط حاصل شده باشد.وی معتقد است که بین فرد و محیط زندگی‌اش ارتباط و احساس تعلق‌خاطر به وجود نخواهد آمد مگر آنکه قادر به شناخت عمیق و تشخیص آن باشد و توان درک‌ تمایز آن نسبت به محیطهای دیگر را نیز داشته باشد،و بداند در چه زمانی و به چه صورت پاسخ مناسبی به کنش‌های انجام‌ یافته در آن محیط بدهد.

شخص دیگری که در زمینه هویت محیطی صاحب‌نظر است‌ والتر بور است.ازنظر وی،هویت همان تفاوت‌های کوچک و بزرگی است که باعث بازشناخت یک مکان و خوانایی محیط می‌شود و حس دلبستگی و حساسیت محیط را به وجود می‌آورد. خاص بودن هر محیط به معنی اجتناب از یکنواختی،وجو تنوع‌ و جذابیت است و در نحوه قرارگیری فضاها و طرز دسترسی به‌ فضاها و در کاربری‌ها نیز می‌باید وجود داشته باشد.

ولف معتقد است که هویت محیط نتیجه کنش متقابل سه مورد است که عبارت‌اند از:

۱-ترکیب ظاهر و کالبدی نماها؛

۲-عملکردها و فعالیت‌های قابل مشاهده؛

۳-مفاهیم در محیط.

کالن بر اهمیت تفاوت هر محیط با سایر محیطها تأکید دارد.او هویت را توجه به شخصیت فردی هر محیط و پرهیز از یکنواختی‌ و تشابه محیطهای شهری از طریق به جلوه درآوردن ویژگی‌های‌ خاص هر محیط تعریف می‌کند.۰۱

در واقع معماری به خودی خود پدیده‌ای است که از صراحت در تعریف و تجزیه و تحلیل می‌گریزد و در دنیای پیچیده امروز این‌ مقوله هویتی بس پیچیده‌تر و مبهم‌تر از گذشته یافته است.

لینک به دیدگاه

نسبت معماری با هویت چیست؟و آیا می‌توان معماری با هویت‌ خلق کرد؟برای پاسخ به این پرسش از دو دیدگاه می‌توان به‌ معماری نگاه کرد.نگاه اول نگاه عام است که معماری را به‌ معنای ساختن،تحید فضا،ایجا سرپناه و تعاریفی از این دست‌ در نظر می‌گیرد که جایی برای بحث هویت در معماری باقی‌ نمی‌گذارد.برای باز کردن بحث هویت در معماری باید از دیدگاه‌ دیگری به مسئله نگاه کرد و بحث چیستی و کیستی معماری‌ را از آن نقطه‌نظر مطرح کرد.اگر به معماری به عنوان یک اثر هنری نگاه کنیم و انسان را خالق اثر هنری در نظر بگیریم از آن‌ جهت که انسان مدعی است که می‌تواند حقیقت هستی را کشف‌ کند و آن را در اثر هنری متجلی سازد و به بیان آورد و اثر هنری‌ حاصل فهم انسان و تجلی حقیقت کشف شده از سوی اوست، می‌توان به بحث هویت در معماری پرداخت.

 

معمولا هویت یک اثر معماری را با میزان ایده‌ها و اثرات برگرفته‌ از ویژگی‌های فرهنگی موجود در آن اثر می‌سنجند.این روش با آنکه از یک صحت نسبی برخوردار است اما در جاهایی ناکافی و گمراه‌کننده نیز می‌شود.

هرگاه برای بررسی هویت آثار معماری در کنار توقع در برداشتن‌ میراث محیطی فرهنگی،موضوع کارکرد آنها را نیز مدنظر قرار دهیم،بهتر خواهیم توانست به ارزیابی مسئله بپردازیم و آن‌گاه‌ می‌توانیم حتی آثاری را با هویت بیابیم که مستقل از میراث‌ محیطی و فرهنگی مکان آن آثار باشد.ازاین‌رو عوامل دیگری‌ نیز باید در تکوین هویت معماری مداخله داشته باشد تا فقدان‌ چنان مهمی نتواند مهر بی‌هویتی بر موجودیت اثر معماری زند. این عوامل همان‌هایی هستند که تمام آثار والای معماری چه‌ آنها که از پیشینیان بر جای مانده و چه آنها که معاصرند و چه‌ آنهایی که با گذشته پیوند دارند و چه آنهایی که فن‌آوری را همچون نمودی از دنیای امروز و فردا ارائه می‌کنند به یک اندازه‌ از آنها برخوردارند و عبارت‌اند از:زیبایی،دانش،اصالت طرح، جوهر طرح.۱۱

زمان نیز مؤلفه بسیار اساسی اما خارج از کنترل انسان است و هریک از عوامل فوق خود مقروض زمان هستند.ازاین‌رو اگر در جست‌وجوی هویت در معماری امروز هستیم می‌بایست آن را در ارتباط با زمان حاضر بسنجیم.

[h=5]بحران هویت در معماری معاصر ایران[/h]همان‌طور که در بخش‌های قبل بیان شد مسئله هویت و پرسش‌ از آن در اثر انسداد و بحران به وجود می‌آید.پس از ورود مدرنیته‌ به ایران تقابل دو معیار سنجش سنتی و مدرن برروی معماری‌ تأثیر گذاشت و جواب‌های متفاوت این دو دیدگاه در مورد چیستی‌ و کیستی معماری بحران هویتی را در ایران و سرزمین‌های مشابه‌ آن ایجاد کرد.از دوره صفوی در پی توسعه صنعتی و اجتماعی‌ اروپا رابطه‌ای یک‌سویه بین ایران و اروپا پدید آمد و اقتباس‌ و الگوبرداری از بعضی مظاهر آن توسط ایرانیان آغاز شد که در این دوره بیشتر بر هنرهای انتزاعی مانند نقاشی و نگارگری تأثیر گذاشت.

در واقع پیش از ورود مدرنیته به ایران،ایرانیان دغدغه این را نداشتند که چه چیز را از کجا بگیرند،برای آنکه ذهن و فکری‌ مولد داشتند.اگر چیزی را از کسی می‌گرفتند به سرعت مطابق‌ نیازها و اعتقادات خویش آن را چنان دگرگون می‌کردند و به‌ آن هویت می‌بخشیدند که آن اثر دقیقا به حوزه تمدن ایران‌ تعلق می‌گرفت که نمونه آن را می‌توان در معماری هخامنشی و ساسانی و حتی بعضی از آثار معماری دوره قاجار مشاهده کرد.

معمار سنتی نوآوری را در تکمیل تدریجی به دست آورد.معمار سنتی به اندازه توان خود ارزشی را بر ارزش‌های معماری‌ می‌افزاید و ادعای خلق الساعه ندارد.انسان مدرن نوآوری را در دگرگون کردن پدیده‌ها و جایگزین کردن جدید به جای موجود به کار می‌گیرد.معماری مدرن معماری عصیان و بدعت است‌۲۱ و به معنای عام محصول تکثر اصول و قراردادهای عصر جدید است که هرازگاهی تحت‌تأثیر مؤلفه‌های متغیر و پویای روزگار مدرن شکلی نو و تازه به خود می‌گیرد و ساخت جدیدی را طلب‌ می‌کند.معماری مدرن معماری هویت‌های پویا و گذرای عصر جدید است.این هویت‌های پویا و گذرا در سایر هنرها و ادبیات‌ نیز آثاری به‌جا می‌گذارند،ولی تنها در معماری است که به علت‌ ماندگاری اثر و هم‌نشینی بناها اختلاط هویت‌ها و به تعبیری‌ دیگر بی‌هویتی معماری به چشم می‌آید.۳۱

در واقع معماری مدرن مانند کودکی که می‌خواهد همه امکانات‌ جسمی خود را بیازماید گاه پاهای خود را با سرعت غریبی تکان‌ می‌دهد یا صدای خود را به‌صورت غیرقابل تحملی بالا می‌برد، تعادل کلاسیک جنبه‌های مختلف معماری را کنار گذاشته و هر بار به یک شاخه تخصصی با یک مسئله خاص توجه اغراق‌آمیز کرده است.ما از دور شاهد ماجرا بودیم و متوجه نشدیم چنین‌ رفتارهایی برای یک کودک مرحله شناخت محسوب می‌شود ولی‌ برای ما جنبه تقلیدی دارد.

برای نفوذ و گسترش معماری ناشی از تفکر مدرنیسم در ایران‌ و به عبارت بهتر برای نفوذ و گسترش و تقلید و تکرار معماری‌ بیگانه(غربی)در ایران می‌توان دوره قاجار را به عنوان مبدأ زمانی ذکر کرد.رواج معماری بیگانه در ایران که از دوره قاجار آغاز شده بود پذیرش عالمانه و آگاهانه و نقادانه نبود بلکه این‌ پذیرش ناشی از خودباختگی سران کشور در برابر بیگانه بود که به فرنگ سفر کرده و مسحور توسعه صنعتی آنها شده و به‌ نحوی دچار ازخودبیگانگی و بحران هویت شده بودند.لذا در پی‌ احراز هویتی برای خویش بودند که توسط آن خود را عقب‌مانده‌ قافله پیشرفت و تمدن ندانند.و در این راه از دست زدن به هیچ‌ کاری که آنها را به الگوها و ایده‌های غربی‌شان شبیه‌تر می‌کرد اجتناب نمی‌کردند،و چه امری راحت‌تر از لباس و غذا و موسیقی‌ و معماری می‌توانست تقلید شود؟

اما پس از ورود مدرنیته،معماری ما بر سر یک دوراهی قرار گرفت:از یک طرف شیفته و دلباخته معماری غرب بود و از طرف‌ دیگر شاهد مرگ و از دست رفتن معماری سنتی و گذشته پر افتخارش بود،درحالی‌که چیزی از خودش برای ارائه در دنیای‌ معاصر نداشت.این‌چنین شد که بحران هویت و مسئله هویت‌ ملی در ایران مطرح شد.،این مسئله با توجه به نوع نگاه حکومت‌ پهلوی اول به هویت ملی به اوج خود رسید که مصادیق آن را در معماری این دوره به وضوح می‌توان مشاهده کرد.

روشنفکران در این دوره سعی می‌کردند که این امیدواری را در مردم ایجاد کنند که ما فرزندان چنین نیاکانی هستیم و باید خود را از اسارت و فقر و ظلم رهایی بخشیم.بنابراین شروع‌ به جست‌وجوی ریشه‌های انحطاط و درماندگی در خود در عمق‌ تاریخ کردند.

در این زمان بود که ما به‌صورت دستپاچه و شتاب‌زده تصمیم‌ به نوسازی گرفتیم تا بیش از این از غرب عقب نیفتیم.در واقع‌ روان غرب‌زده ما در آن دوران دچار چنان حقارتی بود که یا تمام گذشته خود را نفی می‌کرد و یا به پیروی کامل از زندگی‌ غرب می‌پرداخت و یا دچار جنون بزرگ‌نمایی شد و تاریخ خود را سرمنشأ همه خوبی‌ها و پیشرفت‌ها دانست و تنها راه نجات را بازگشت به آن گذشته تصور می‌کرد،غافل از آنکه تکرار تاریخی‌ برای ایجاد هویت امکان‌پذیر نیست چون با تکرار تاریخ معنای‌ آن تکرار نمی‌شود و تنها صورتی سطحی از تاریخ را می‌توان‌ تکرار کرد که آن هم برای ایجاد هویت کافی نیست و در جهان‌ امروز که اصالت به تغییر و تحول است این نوع هویت بخشی‌ مردود و غیر سازنده است.

ما از لحاظ هویتی و فرهنگی دچار بلاتکلیفی و سردرگمی هستیم، شاید به این دلیل که هنوز به درک درستی از مفهوم واقعی‌ هویت دست نیافته‌ایم و یا به عبارتی آن را از یاد برده‌ایم، چراکه پیشینیان ما به این مسئله واقف بودند و آثاری به‌جا گذاشته‌اند که هم‌اکنون بخشی از هویت فرهنگی ما را می‌سازند.گذشتگان ما دارای نوعی معماری بودند که معمار حول آن به کار و خلاقیت می‌پرداخت.در آن زمان،اصالت‌ به معماری بود نه به معمار و به عبارتی،معماری داشتیم نه‌ معماری‌ها،بنابراین،تمایزی ایجاد نمی‌شد که هویتی خلق شود چراکه هویت زاده تمایزهاست.زمانی که غرب گفت‌>،معماری حول محور معمار خلق شد و معماری‌ها جایگزین معماری شدند.از این به بعد روی معماری‌ اسم گذاشتند و گفتند معماری پست‌مدرن،معماری‌های تک، معماری دیکانستراکشن،معماری‌زاها هدید،معماری فرانک‌ گری یا حتی معماری‌های فیلیپ جانسون و….ما این معماری‌ها را از دور دیدیم و آنچه را که دیدیم آموزش دادیم بدون آنکه‌ آموخته باشیم،شروع به ساختن کردیم و شبه‌معماری‌هایی‌ ساختیم حول محور آن معماری‌های معمارمدار غرب،درحالی‌ که همچنان به هویت اعتقاد داشتیم،نه به هویت‌ها و به نوعی‌ هویت گذشته خود را اصیل می‌دانستیم نه هویت‌های معاصر را. ازاین‌رو برای این‌که به ظاهر به هویت‌های ایجاد شده‌ اصالت ببخشیم شروع به ترکیب کردیم و عناصری شبیه به‌ عناصر هویتی گذشته‌مان را با عناصری شبیه به عناصر هویتی‌ معاصر غرب تلفیق کردیم و آن را معماری معاصر ایرانی نام‌

نهادیم که این امر نه زاده معماری بلکه زاده فرهنگ معاصران‌ بود،چراکه فرهنگ ما فرهنگی تلفیقی و هویت فرهنگی‌مان به‌ هویتی دکوراتیو تبدیل شده است.

واقعیت آن است که هویت و هویتمندی به احراز هویت و اساسا برخورداری محیط زندگی از این ظرفیت،ارتباطی چندان با تصویر گذشته پدیده به عنوان مبنای هویت مکانی ندارد.هیچ‌ تاریخی تکرارپذیر نیست.”هگل می‌گوید رویدادهای تاریخی‌ همیشه دوبار روی می‌دهد:بار اول به‌صورت تراژیک و بار دوم‌ به‌صورت کمیک.هر کوششی برای تکرار آگاهانه صورت‌های‌ تاریخی گذشته جز به‌صورت دوم نخواهد بود”۴۱،زیرا معنای آن‌ تکرارپذیر نیست.ازاین‌رو تکرار آن جز ملغمه‌ای ناساز از تناقض‌ صورت و معنا نخواهد بود.

در واقع بازگشت به گذشته به این معنا نیست که بیاییم و از ابزارهایی استفاده کنیم که نیاکان ما برای زندگی از آنها استفاده‌ می‌کردند،چون با دیگر شدن زندگی‌مان دیگر نه آن ابزارها را داریم و نه توان استفاده از آنها و اگر چنین کنیم دچار تضادی‌ می‌شویم که بعضا به آن دچاریم.از یک‌سو بنا به ارزش‌های‌ امروزی می‌خواهیم یکسره پیشرفت و تکامل و ترقی باشیم و از سوی دیگر به محاظفه‌کاری و حتی ارتجاع دچار می‌شویم.

“هویت بیش از آن‌که معطوف به گذشته است با توقعات افراد مرتبط است،زمان حال را دربر می‌گیرد و تقاضا برای بهره‌ مندی از آن،ریشه در نیازهای فردی و جمعی شهروندان در محیط شهر دارد.”۵۱

اصولا ارزش یک معماری در هر دوره به این است که آن بنا بتواند پاسخ‌گوی واقعی نیازهای زمان خود باشد.حال اگر قرار باشد ما در کنار یک اثر تاریخی بنایی احداث کنیم آیا برای‌ احترام و ارزش‌گذای و حفظ هویت آن بنا می‌بایست ساختمان‌ جدید مطابق همان معیراها به لحاظ فرم،شکل و حتی استفاده‌ از همان مصالح ساخته شود؟در این صورت یادمان‌های دوره ما برای آیندگان چه خواهد بود؟

معماری و زندگی آیینه تمام نمای یکدیگرند.اگر امروز صحبت‌ از تقلید در معماری می‌کنیم وبه یقین در زندگی ما وجود دارد. اگر صحبت از فریب می‌کنیم تجلی آن در زندگی اجتماعی ما مشهود است و اگر از سرگشتگی در معماری شکوه می‌کنیم مگر در زندگی دچار آن نیستیم؟معماری دورغ نمی‌گوید و انعکاس‌ آرزوهای جامعه و به‌خصوص صاحبان خود است.این هویتی‌ است که به وجود آمده؛خواه زشت باشد خواه زیبا،خوب باشد یا بد.

لینک به دیدگاه

به گفتگو بپیوندید

هم اکنون می توانید مطلب خود را ارسال نمایید و بعداً ثبت نام کنید. اگر حساب کاربری دارید، برای ارسال با حساب کاربری خود اکنون وارد شوید .

مهمان
ارسال پاسخ به این موضوع ...

×   شما در حال چسباندن محتوایی با قالب بندی هستید.   حذف قالب بندی

  تنها استفاده از 75 اموجی مجاز می باشد.

×   لینک شما به صورت اتوماتیک جای گذاری شد.   نمایش به صورت لینک

×   محتوای قبلی شما بازگردانی شد.   پاک کردن محتوای ویرایشگر

×   شما مستقیما نمی توانید تصویر خود را قرار دهید. یا آن را اینجا بارگذاری کنید یا از یک URL قرار دهید.

×
×
  • اضافه کردن...