h.shafiee 3194 اشتراک گذاری ارسال شده در 6 اسفند، ۱۳۹۱ البته اساتید کتاب های مختلفی رو معرفی می کنند. 3 لینک به دیدگاه
h.shafiee 3194 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 26 فروردین، ۱۳۹۲ وقتي صنعتگران و هنرمندان اسلامي به كار مشغول ميشوند با روشي خاص سر و كار پيدا ميكنند و به كار، روحانيتي ديني ميدهند. نمونهاي از روحانيت كار را در احوال صنعتگران در رساله چيتسازان مييابيم. وقتي كه كار به صورت اسرارآميز و سمبليك چونان سير و سلوك در مقامات و منازل معنوي تلقي ميگردد و از مرحله گرفتن قالب وپختن رنگ تا شستن كار، همچنان كه از حضرت “لوط” پيامبر ياد گرفتهاند تا در دنيا نامدار و در قيامت رستگار باشند، معنويت و روحانيت كار به وضوح نمايان است، يا آنجا كه قالب را مظهر ٤ ركن شريعت، طريقت، حقيقت و معرفت، و رنگ سياه را مظهر ذات حق ميگيرند، ٧ همه حكايت از احوالات روحاني هنرمند ميكند. تمثيل و رازگونگي كار هنري به وضوح در اين مقام مشاهده ميشود.سياهي گر بداني عين ذات است // كه تاريكي در او آب حيات است اساسا هنرهاي ديني در يك امر مشترك هستند و آن جنبهي سمبليك آنهاست، زيرا در همهي آنها جهان سايهاي از حقيقتي متعالي از آن است. از اينجا در هنرها هرگز قيد به طبيعت كه در مرتبهي سايه است وجود ندارد. به همين جهت، هر سمبل، حقيقتي ماوراي اين جهان پيدا ميكند. سمبل، اينجا در مقام ديداري است كه از مرتبهي خويش نزول كرده تا بيان معاني متعالي كند. اين معاني جز با اين سمبلها و تشبيهات به بيان نميآيند، چنانكه قرآن و ديگر كتب ديني براي بيان حقايق معنوي به زبان و رمز و اشاره سخن ميگويند:در جلوهگاه معني، معشوق رخ نموده // در بارگاه صورت، تختش عيان نهادهاز نيست هست كرده، از بهره جلوه خود // وانگه نشان هستي بر بينشان نهادهاز مميزات هر هنري اين است كه هنرهاي گذشته را ماده خويش ميكند. به اين اعتبار، هنر اسلامي نيز صورت وحداني جديدي است براي مادهاي كه خود از هنر بيزانسي، ايراني، هندسي و مغولي گرفته شده است. اين صورت نوعي وحداني، به تلقي خاص اسلام از عالم و آدم و مبدا عالم و آدم به حضور و شهود مشتركي كه حامل تجليات روح اسلامي است و همه هنرمندان مسلمان به معني و صورت آن را دريافتهاند، رجوع دارد. در اين ميان در هنر اسلامي، بيشتر آن بخش از هنرهاي گذشته ماده قرار گرفته كه جنبه تجريدي و سمبليك داشته است، نظر اسليميها و نقوشي از اين قبيل در تذهيب كه مادهي آنها از حجاريهاي دوران ساساني است و در تمدن اسلامي صورت ديني اسلامي خوانده است.جدايي سياست خلفا و سلاطين عصر اسلامي از ديانت حقيقي اسلام، و كفر بالقوه و بالفعل در جامعه اسلامي، منشا پيدايي هنري شد كه گرچه متاثر از روح اسلامي است، اما در حقيقت محاكات ظهورات نفس اماره هنرمندان است. اينجا ميتواند شاهد دوگانگي هنر ديني و هنر غيرديني در عصر اسلامي بود. هنر ديني را در نهايت كمال، در شعر شاعران عارف و حكيمان انسي و كشف مخيل و تجربه معنويشان مشاهده ميكنيم.در واقع هنر و عرفان در وجود اهل معرفت در شعر و هنر انسي جمع ميشود و هنرمند عارف ميشود و عارف هنرمند. در مراتب نازل هر ديني، هنرمندان از انفاس قدسي اهل معرفت بهرهمند و هنرشان ملهم از حضور عارفانه ميشود. در صنايع نيز اين اهل معرفت هستند كه با تاليف فتون نامهها و رسالههايي چون چيت سازان و آهنگران، صورتي ديني به آن ميدهند و به هر كاري از منظر سير و سلوك معنوي نگاه ميكنند و در صنع بشري، نحوي صنع الهي، كه از حسن و كمال بهرهمند است، ميبينند و آن را عين ذكرالله ميدانند.اما در مقابل اين وضع، وضعي است كه حاكي از محاكات وساوس و هواجس و ظواهر نفساني و شيطاني هنرمند است. خمريات و زهديات و بزميات شاعرانه كه شرح فسق و فجور و الحاد نسبت به اسما الحسني و لااباليگري هنرمندان است، بالكل و بالتمام در مقابل هنر عرفاني اسلامي قرار دارد. در مراتب ديگر نيز اهل صنايع و هنرهاي تجسمي ملهم از اين احوالات و خطورات شيطاني هستند. بين اين دو وضع بعضي هنرمندان حالتي بينابين دارند و گاه از حق ميگويند و گاه از باطل، كه در حقيقت اين نيز نشانه دو قطب متضاد هنر در عصر اسلامي در وجود هنرمندان است. منبع : استاد خودم نوشته شده توسط منوچهر فروتن در سه شنبه بیست و ششم دی 1391 2 لینک به دیدگاه
h.shafiee 3194 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 26 فروردین، ۱۳۹۲ قدر مسلم اين است كه هنر اسلامي جلوه ي حسن و جمال الهي است و حقيقتي كه در اين هنر متحقق شده رجوع به ظهور و تجلي حق تعالي به اسم جمال دارد. از اين هنر اصيل اسلامي با ابليس و جهان ظلماني اساطيري و حتي مكاشفاتي كه مستلزم بيان صور قبيحه است، تا آنجا كه به حقيقت اسلام قرب و حضور پيدا ميكند، سرو كار ندارد.حسن و زيبايي در مقابل آن قبح و زشتي، بنابر ادوار تاريخي، ملاكي غير از ملاك ديگر هنرها دارد. به اين اعتبار، با زيبايي در هنر جديد، كه غالبا با زيبايي هنر يوناني زيبايي اين جهاني است، متفاوت است. و باز اين معني با ملاك زيبايي هنرهاي اساطيري كه مظهر اسما طاغوتي است، تفاوت ميكند - در حالي كه ملاك در هنرهاي اساطيري عالم ظاهر و زيبايي مجازي نيست بلكه ملاك، عالم باطن و زيبايي علوي است. منبع : استاد خودم جناب آقای دکتر منوچهر فروتن 2 لینک به دیدگاه
h.shafiee 3194 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 26 فروردین، ۱۳۹۲ با توجه به مراتب فوق، بيوجه نيست كه وقتي بعضي مورخان غربي به هنر اسلامي ميپردازند كمتر ملاكهاي زيبايي شناسي تاريخ جديد را در آن اعمال ميكنند، عليالخصوص كه جمال و زيبايي هنر اسلامي با نفي شمايلهاي مقدس و نفي تجسم الهي در وجود آدمي و منع تقليد از فعل صانع يا نقاشي و پيكر تراشي، حالتي خاص پيدا كرده است كه فاقد فضاي طبيعي سه بعدي، يعني پرسپكتيو حسي، و همچنين فاقد سايه روشن و چهرهةاي طبيعي است، هيچ گاه مظهر تام و تمام هنرهاي اسلامي و جدا از هنرهاي تجسمي مقدس نبوده و بالنتيجه هنرهاي اسلامي به سمبليسم و زيبايي سمبليك گرايش پيدا كرده است. و آنچه موجب اين امر شده همان تفكر تنزيهي - تشبيهي اسلامي را به دنبال داشته است با اين مميزه تنزيهي است كه هنر اسلامي از تفردي كه در هنر مسيحي - در وجود حضرت مسيح - و هنر جديد وجود دارد، دور ميشود.بيشتر سمبليسم هنر اسلامي متاثر از قرآن، در متون عرفاني و اشراقي اعم از شعر و نثر جمع شده و به اين جهت متنوعي در حكم فرهنگ اصطلاحات عرفاني و هيات تاليفي رموز نوشته شده است، حال آنكه در هنرهاي تجسمي اين رموز بسيار كاهش پيدا ميكند.به هر تقدير، با اين تنزيه در تفكر اسلامي و عدم تفرد و تمركز معنوي در وجود واحد، هنر اسلامي با اسقاط اضافات، و تعلقات، صورتي ديگر پيدا ميكند ضمن آنكه به مراتب توجه دارد اين تفكر و تلقي در معماري نيز بسط مييابد. سخن “بوركهارت” در اين باب قابل تامل است. او مينويسد:در حالي كه شبستان دراز و مستطيل شكل كليساهاي بزرگ اساسا راهي است كه انسان را از عالم خارج به سكوي مخصوص عبادت در كليسا هدايت ميكند، و گنبدهاي مسيحي يا به آسمان صعود ميكنند يا به سكوي عبادت در كليسا نزول مينمايند و كل معماري يك كليسا، براي مومن حاكي از اين معني است كه حضور رباني از اجرا مراسم عشا رباني، در سكوي عبادت فيضان مييابد، درست مانند نوري كه در ميان تاريكي ميتابد. در نقطهي مقابل سراسر زمين براي مسلمانان جايگاه نم از ميشود و بعد هيچ بخشي از مسجد (محراب) نيز بر خلاف كليسا، كه در سكوي عبادت تمركز پيدا ميكند، فضيلتي بر ساير بخشها ندارد. خانه مسلمان نيز ميتواند مسجد مومن باشد. به اين معني، مومن حقيقي يا عارف ميتواند حضور حق تعالي را در همه جاي زمين احساس كند و اين طور نيست كه ظلمت همه جا را گرفته و فقط يك نقطه باشد كه حضور حق در آن احساس شود.اينجاست كه يك مسلمان عارف، همچون مغربي ناظر بر معني روايت علي (ع) ما رايت شيئا و رايت الله قبله و بعده دفعه ميگويد:هر كجا مينگرد ديده بدو مينگرد // هر چه ميبينيم از او جمله بدو ميبينيمتو زيك سوش نظر ميكني و من همه سو // تو ز يك سو و منش از همه سو ميبينم منبع : استاد خودم جناب آقای دکتر فروتن 2 لینک به دیدگاه
h.shafiee 3194 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 26 فروردین، ۱۳۹۲ بنابر مباني وحياني تمدن اسلامي، همچون بسياري از تمدنهاي ديني، مراتب قرب و بعد در هنر، بر خلاف هنر مسيحي، به دو ساحت عميقا متمايز مقدس و غيرمقدس قسمت نميشود. از اينجا نفي هنر مقدس به معناي مسيحي لفظ، در تمدن اسلامي يكي از معاني اسلام مقدس است - وحدت ديني و روحاني را وسيعتر كرده تا آنجا كه هر فردي ميتواند روحاني شود، و هر صنعتي و پيشهاي، چه در مسجد به كار رود و چه در خانه، ميتواند حامل روحانيت باشد، و تنها هنر كفر است كه هيچ بهرهاي از روحانيت ندارد. اساسا در تمدن اسلامي، تنها مراتب قرب و بعد و روحانيت و شيطانيت در هنر وجود دارد، نه هنر مقدس و نامقدس محض.نكتهي اساسي در مفهوم هنر مقدس در شرق و عالم اساطيري و تشبيهي تجسد الوهيت در وجود ناسوتي و سريان لاهوت در ناسوت و پيكره و شمايل انساني و جاندار است. ايكون و صورت خيالي هنر به قداست اصل الهي بر ميگردد. هنر مقدس در عالم اسلامي اگر بتوان چنين تعبير كرد، خطاطي قرآن و تذهيب و كلا هنرهاي قرآني در اين زمره است. هنر ديني پس از هنر مقدس قرآني است مانند معماري مساجد و مشاهد مقدسه كه مطهر به تطهير وجودات مقدسه و تجلي الهي است و نيز شعر و موسيقي عرفاني مانند مداحي و قوالي. و بالاخره سومين هنر عالم اسلامي هنر عرفي مباح مانند نقاشي و اشعار حماسي و بزمي و طبيعت گرايانه و قطب مقابل آن هنر عرفي اباحي مذموم است كه همان هنر عيش و عشرت و غفلت باشد.در عالم اسلامي هنر و هنرمندي از قرب نوافل تا قرب فرايض سير ميكند. بدين معني هنرمند مسلمان وقتي به كار ميپردازد، بنابر مراتب قرب، در مرتبهي قرب نوافل است و گاه از اين مرتبه به قرب فرايض ميرود. در اين مقام است كه از هنر به معني خاص ميگذرد و به مقام محمود ولايت ميرسد. اگر بعد و كفر سراغ او بيايد، به يك معني قرب و حضورش با اسم كفر است. چون صنعت و هنر ج ديد كه قربش در هر دو صورت به اصل آن، يعني انسان و نفس اماره است اصل فروغ، فرض و نقل هنر جديد، انسان است - زيبايي و جمال متجلي در آن نيز در همين انسانيت كفر، تفسير ميشود. حال آنكه در تمدنهاي ديني، هر اثر زماني از حسن و كمال و جمال برخوردار است كه آينه وجودش بتواند صفت جمال حق را بنمايد. بدين معني اساس هر هنري در قرب و بعد نسبت به جمال و جلال الهي متحقق ميشود، بر اين اساس، هنر در دوره جديد و يونان كمابيش در عصر اساطير، به جلال يعني قهر و سخط حجاب الهي وجود دارد.تيتوس بوركهارت، اساس هر هنري را حكمت معنوي، صنعت (فن و مهارت) و علم (هندسه) ميداند. به عقيدهي او بناي هنر سنتي ممكن است يا از بالا (حكمت معنوي) فرو ريزد و يا از پايين (صنعت) ويران شود.همين حكمت معنوي است كه در بيپيرايهترين هنر اسلامي، يعني خوشنويسي، به نمايش در ميآيد و حقيقت اسلام را متجلي ميكند، در حالي كه هيچ كدام از هنرهاي تجسمي اسلامي مستقيما ظاهر كلمات قرآن را تصوير نميكنند، فقط خط است كه كلمات خدا را مستقيما به نمايش در ميآورد و همين است كه آن را در كنار معماري، عاليترين و شريفترين هنرهاي تجسمي اسلامي كرده است. منبع : استاد خودم جناب دکتر فروتن 2 لینک به دیدگاه
h.shafiee 3194 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 26 فروردین، ۱۳۹۲ اما سرانجام هنر اسلامي نيز چون هنر پاياني مسيحي از سادگي نخستين به پيچيدگي گرايش مييابد و بتدريج، حكمت معنوي خويش را كه باطن آن است، از دست ميدهد و به تقليدي صرف، تبديل ميشود، تقليدي كه در هنر اسلامي، به دليل فقدان الگوي مستقيم از قرآن (چنان كه هنر مسيحي به تصوير وقايع عهدين پرداخته و يا همان طوري كه هنر ودايي و بودايي در معماري و پيكرتراشي و نقاشي هندسي - چيني تجلي پيدا كرده است) به اوج خود ميرسد. با بسط انقلاب رنسانس و جهاني شدن فرهنگ جديد غرب و رسيدن آن در قرن نوزده به امپراتوري عثماني و شمال آفريقا و ايران و هند، هنر اسلامي كه مسخ شده است، به تدريج فرو ميپاشد و جايش را به هنري بيريشه ميدهد كه فاقد هرگونه تفكر اصيل است.در حقيقت هنر منسوخ غربي در صورتي منحط به سراغ مسلمانان ميآيد و در صدر تاريخ جديد، هنر غربزده جهان اسلام، ذيل تاريخ هنر غربي واقع ميشود. غفلت از تفكر و رسوخ در مبادي هنر غربي و تكرار ظاهر، با الهام از نسيم شيطاني هواي هنري غرب، وصفي غريب را مستقر ميكنند كه حكايت از بحران مضاعف ريشه دارد و نه در آسمان. او هنوز نيست انگاري عميق غربي را در وجود خويش دل آگاهانه و يا خودآگاهانه احساس نكرده تا اثري از خود ابداع كند كه در مرتبهي هنر غربي قرار گيرد، و نه در مقام تجربهي معنوي ديني قديم است كه در هنرش جهاني متعالي ابداع شود.در اين مرتبه، هنرمند مسلمان غربزده، كه هيچ تجربهاي ذيل تفكر تكنيكي و محاسبه گرانه و هنر انتزاعي و يا طبيعتانگارانه آن ندارد، ميان زمين و آسمان از خيالات و اوهام خويش به محاكات از محاكاتهاي اصيل محاكات ناشي از تجربه معنوي جديد ميپردازد و گاه به هنر انضمامي كلاسيك و رمانتيك و گاه به هنر انتزاعي و وهمي مدرن و پست مدرن گرايش پيدا ميكند، و عجيب آن كه در اين تجربيات منسوخ، هنر و همي خويش را كه بر تكرار صرف صورت و نقش و نگار غربي - بدون حضور و درك معني آن مبتني است، روحاني و ديني ميخواند.البته در عصر بحران متافيزيك جديد و هنر ابليسي آن، عدهاي در جستوجوي گذشت از صور و نقوش و زبان هنري جديد هستند. تجربيات هنري عصر انقلاب اسلامي نيز نشانهي اين جست و جوست، اما تا رسيدن به تحول معنوي، هنرمندان، خواسته و ناخواسته، اسير اين صور و نقوش هستند. هنرمندان آزاد انديش ملحد غربزده ممالك اسلامي نيز حامل همان تجربه منسوخ غربي هستند، و در وهم خويش هنر اصيل غربي را تجربه ميكنند. اينان تمام همشان سير به سوي هنري است كه پايان هنر غربي است، در حالي كه برخي از هنرمندان غربي در جست و جوي را هي براي گذشت از هنر رسمي غرب تلاش ميكنند. اما به هر تقدير در همه حال در پايان دورهاي از تاريخ اسلامي و در عصر برزخ ميان نور محمدي و ظلمت مدرنيته به سخن حافظ:مژده اي دل كه مسيحا نفسي ميآيد // كه زانفاس خوشش بوي كسي ميآيداز غم هجر مكن ناله و فرياد كه دوش // زدهام فالي و فريادرسي ميآيدزآتش وادي ايمن نه منم خرم و بس // موسي اينجا به اميد قبسي ميآيدهيچ كس نيست كه در كوي تواش كاري نيست // هر كس آنجا به طريق هوسي ميآيدكس ندانست كه منزلگه مقصود كجاست؟// اينقدر هست كه بانگ جرسي ميآيدخبر بلبل اين باغ مپرسيد كه من // نالهاي ميشنوم كز نفسي ميآيددوست را گر سر پرسيدن بيمار غم است // گو بران خوش كه هنوزش نفسي ميآيدامام علي عليهالسلام فرمود: خداوند كه نعمتهايش بزرگ باد در هر عصر و زمان، بويژه در دورانهاي فترت و انحطاط كه جاي پيامبران خالي است، بندگاني دارد كه از راه الهام در تفكر و عقل با ايشان سخن ميگويد، و چشم و گوش و دل آنان را به نور هشياري روشن ميسازد. منبع : استاد خودم جناب دکتر فروتن 3 لینک به دیدگاه
rzmh76 21 اشتراک گذاری ارسال شده در 14 بهمن، ۱۳۹۶ سلام .خسته نباشید .استاد ما برای این درس کتابهای استاد مددپور نشر سوره مهر را معرفی کردند که خیلی مفید بودند و بنده به دوستان پیشنهاد میکنم که مطالعه کنند وهمچنین یادآوری کنم که قیمت کتابها ارزان هست ونشر سوره مهر به صورت رایگان برای شما ارسال میکند.با تشکر لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده