هولدن کالفیلد 19946 اشتراک گذاری ارسال شده در 4 اسفند، ۱۳۹۱ هر تصویری می تواند خط خطی شود.این جمله را زیر عکسی نوشت که کاملا خط خطی شده بود. صندلی را به ارامی عقب کشید. سیگاری روشن کرد و از پشت میز تحریر کوچک گوشه اتاق بلند شد به سمت پنجره رفت پرده را کنار زد نور کم رمق غروب ِنیمه ابری، سایه روشن های اتاق را پررنگ تر کرد . برگشت دوباره عکس خط خطی شده را برداشت و پشت سفیدی ان نوشت . بی شک ان جوان قهوه ای پوش که تنها در امتداد کوچه قدم میزد نمی دانست ناخواسته سوژه تابلوه نقاشی دانشجوی رشته گرافکی شده که از پنجره طبقه سوم اپارتمان مجاور اورا دیده و با خود فکر کرده در این روز بارانی خلوت چه منظره عمیقی میشود لحظه ای به اسمان ابری خیره شده و یک ساعت بعد طرح اولیه همان کوچه خیس و خالی را کشیده که در ان مرد عابری دست به جیب حس دور شدن را خوب تداعی میکرده بعد یک استکان چای سبز ریخته صفحه فیس بوکش را باز کرده و زیر عکس یکی از تابلو های فروشی اش پیام خانمی را دیده با این مضموم" حیف همچین جایی نیست نقاشی باشه " ان خانم استاد دانشگاه پیام نور بوده ومدت ها پیش از همسرش جدا شده هر شب برای تفریح هم که شده چند ساعتی از وقتش را در شبکه های اجتماعی اینترنت می گذرانده به هنر و نوشتن عقاید و احساساتش علاقه داشته ولی برای ناشناس ماندن با نام مستعار فعالیت میکرده و تقریبا یک هفته بعد ماموراداره پست بسته حاوی تابلو را به ان خانم تحویل داده و چون ذهن مامور پست خیلی درگیر بوده در جواب تشکر و بفرماید بدون اینکه متوجه شود گفته نوشه جان! و در حال فکر کردن به مسیر کوتاه تر و مصرف بنزین ماشین وانت پیکان مدل 85 اش، خیلی سریع امضا تحویل دادن محموله پستی را گرفته از انجا دور شده جلو بانک ملت به زور یک جای پارک پیدا کرده کنار یک ماشین پرادو مدل 2012 که عاج لاستیک هاش نیم سانت نازک تر شده وهنگام پارک کردنِ وانت بار ماموراداره پست یک خط یک متری روی حاشیه پاینش انداخته ولی چون صاحبش نبوده و موقعه برگشت متوجه خط یک متری حاشیه پایین در عقبش نشده پرادو حرکت کرده و از انجا دور شده و دو خیابان جلو تر پشت چراغ قرمز کنار تاکسی ایستاده که چهارمسافر داشته و راننده اش درحال صحبت کردن با مسافر جلو در باره سریال" ویلای من " مهران مدیری بوده یکی از مسافر های عقبی دختر دانشجویی بوده که با تبسم محو و ناخوداگاهی مشغول اس ام اس فرستادن بوده و مرد بغل دستیش با تلفن بلند بلند صحبت میکرده و مسافر چهارم هم مرد جوانی بوده که به دقت بقیه را زیر نظر داشته طوری که انگاردر حال نگاه کردن به صحنه تئاتریا فیلم باشد ده دقیقه بعد مسافر چهارم پیاده شده زیپ کاپشن قهوه ایش را بالا کشیده و زیر باران مدت طولانی راه رفته طول کوچه منتهی به خانه اش را طی کرده و نزدیک غروب عکسی که روی میز تحریرش بوده خط خطی کرده و زیر ان نوشته "هر تصویری .میتواند خط خطی شود" هولدن کالفلید (91/11/26) 2 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده