S a d e n a 11333 اشتراک گذاری ارسال شده در 30 بهمن، ۱۳۹۱ «رويكردي بر روان درماني گروهي تحليل ارتباط محاوره اي (TA) و كاربرد آن در زندانها» چكيده: سالهاست كه جيمز (١٩٧٠)، به اهميت روابط انساني[١] در ارضاي نيازهاي اساسي و اثر آن بر سازگاري و رشد شخصيت انسان توجه داشته اند. اكثر «روابط انساني»، اشخاص در محيط گروه برقرار شده و ادامه پيدا مي كند و برآورده شده، بسياري از نيازهاي تكاملي و رفع مشكلات سازشي روزانه هم ريشه در گروه دارد. انسان موجودي اجتماعي مي باشد، در اجتماع رشد و پرورش مي يابد و به اهداف خود مي رسد و كلاً نيازهاي خود را در اجتماع برآورده مي كند. بنابراين انسان از بدو تولد درگير روابط با اعضاي جامعه مي باشد. اين اعضا در دوره نوزادي محدود به والدين و محيط خانواده مي باشند و در سنين رشد و بزرگسالي از گروه همسالان گرفته تا همكاران و غيره ... گسترش مي يابند. به گفته (مورينو) انسان در گروه متولد مي شود، در گروه كار مي كند، و در گروه مي ميرد. عصر حاضر دوران روابط پيچيده ي انساني مي باشد گاه انسانها نمي توانند ارتباط صحيح برقرار كنند يا نمي توانند معناي روابط خود و ديگران را دريابند و يا از مديريت ارتباطات خود ناتوانند. گاه درگير روابط متقاطع[٢] و ناراحت كننده مي شوند و پس از اختلاتي در روابط دچار اضطراب[٣]، يأس، غم[٤]، اندوه و افسردگي[٥] مي شوند. و همين رفتارها مي تواند زمينه ساز برخي از آسيب ها، نابهنجاري ها، و جرائم باشد. در اين مقاله سعي شده است كه ديدگاه تحليل تعاملي به روش گروهي به طور مختصر مورد بحث قرار گيرد. كليد واژه ها: روان درماني، تحليل ارتباط محاوره اي، زندان، درمانجويان، گروه درماني. ١ مقدمه: بسياري از روانشناسان معتقدند كه مشاورة گروهي سيستم مداخله اي بي مانندي است كه مفاهيم راهنمايي و درمان را از طريق تعامل افراد با يكديگر در گروه بيان مي كند كه اين فرايند به نوبه خود نوعي روان درماني خاصي را ارائه مي دهد (كوري، ٢٠٠٥، ترجمة سيدمحمدي، ١٣٨٧، ص ١٦). اين نظريه براي به كارگيري در گروه و گروه درماني ، رويكردي عامي و مناسب است. برن معتقد است كه درمان گروهي اطلاعات بيشتري را دربارة برنامه هاي شخصي زندگي فرد ارائه مي دهد. در رويكرد فردي تعامل بين دو نفر (مشاور و مراجع) برقرار مي شود در حالي كه در گروه فرد از تجارب بيشتري استفاده مي كند و براي كسب مهارتها زمان كمتري را صرف مي نمايد (نوابي نژاد، ١٣٨٢، ص ١١٨). از طريق روش تحليل رفتار متقابل و تعامل گروهي به اعضا كمك مي شود تا در سطح مقبول و مناسبي با ديگران ارتباط برقرار كنند و آگاهي و ارتباط خود را با ديگران فزوني بخشند. اعتقاد روان درماني گروهي تحليل تعاملي بر اين است كه براي انسان يك جهت گيري، وقتي صحيح است كه دروني باشد. در اين ديدگاه ضمن تأكيد بر دروني بودن جهت گيري به هدفمند بودن زندگي و همچنين اصلاح و تغيير رفتار عملكرد بيروني براساس كشش هاي دروني و به نيازهاي گوناگون انسان توجه مي شود. اساس اين روش براحترام به ماهيت انسان، تعالي نفس او و اعتقاد به صلاحيت انسان براي تغيير خود است. اگر چه تحليل ارتباط متقابل را مي توان در مشاورة فردي بكار برد ولي مخصوصاً وقتي مؤثرتر است كه در مشاورة گروهي بكار گرفته شود، زيرا فضاي گروهي به مشاور اجازة مشاهدة ارتباط افراد با يكديگر را مي دهد (فلاحي و حاجيلو، ١٣٨١). اين نظريه با ارائه ي يك الگوي سه بخشي تحت عنوان حالات نفساني خود عرضه مي شود. همين الگوي شخصيتي به ما كمك مي كند تا دريابيم انسانها چگونه عمل و رفتار مي كنند و اينكه چگونه شخصيت خود را در قالب رفتارهايشان آشكار مي سازند. اين نظريه علاوه بر حوزه ي درماني، در مراكز آموزشي، سازمانهاي مديريت، آموزش ارتباطات، زندانها، پليس و... كاربردهاي بي نظير و خاصي دارد. به طور كلي تحليل رفتار متقابل در هر زمينه اي كه نياز به درك افراد، روابط و ارتباطات باشد مي تواند به كار رود (دادگستر، ١٣٨٣، ص ٢٢). شيوة تحليلي برن[٦] اولين مرتبه در موقعيتهاي گروهي بوجود آمد و از نظر عملي بهترين شيوة گروه درماني است. به همين ترتيب در درمان هاي خانوادگي، مشاجرات گروهي، و همچنين در درمان بيماران مبتلا به موادمخدر و الكل، منحرفان رفتاري، بزهكاران، رفع مشكلات مربوط به كارمندان و ارباب رجوع آنها و روابط اجتماعي كاربردهاي زياد و موفقيت آميزي دارد (شفيع آبادي و ناصري ١٣٨١). در مشاورة گروهي از نظريه هاي مختلفي استفاده مي شود ، يكي از نظريه هاي كاربردي در مشاورة گروهي رويكرد تحليل رفتار متقابل مي باشد. همچنين امروزه توجه خاصي به ديدگاه تحليل تعاملي[٧](TA) مبذول شده است، بطوري كه اين سيستم روان درماني بهتر مي تواند زمينه ارتباطات بين افراد را درگروه فراهم نمايد. ٢ زمينه نظري نظريه تحليل ارتباط محاوره اي توسط اريك برن[٨] (١٩٦١)، كه روانپزشك و روانــكاو بود بنا نهاده شده است. اريــك برن روش تحليل تعاملي را روشــي عقلاني براي شـناخت و تحليل رفتار توصيف عوامل مؤثر در ارتباط بين افراد، و مبين روابط نادرست و نادرست كننده بين انسانــها مي داند. اين نظريه از نارضـايتي برن از طولاني بودن روانكـــاوي در درمان مشكلات مردم نشأت گرفته است. اين نظريه پرداز با استفاده از متون روانــكاوي كه براي درمان گروهي ابداع شده بود آغاز شد. بــرن متوجه شد كه مراجعان او با بكارگيري اين نظريه، بهبود قابل ملاحظه اي در زمان كوتاهي پيدا كردند (نوابي نژاد، ١٣٨٦، ص ١١٧). ٣ معرفي تحليل رفتار متقابل روان تحليلي تعاملي به صورت نظام دقيق، پيچيده و مؤثري عمل مي كند طوري كه فعاليتهاي عملي متخصصان روان درماني، مشاوره، آموزش و مشاورة نظامند برمبناي آن مي باشد. اين نظريه تبديل به نهضت جهاني گشته است طوري كه بالغ بر ١٠٠٠٠ طرفدار دارد (اشتاينر، ١٩٧٤). تحليل رفتار متقابل براي روان درماني، به منـظور رشد و تغييـرات شخـصي بكار مي رود. اين تعريفــي اسـت كه به وسيله ي انجمن بين الملــلي تحليل رفتار متقابل ارائـه شده است. در ميان ديدگاههاي مختلف روانشناسي تحليل رفتار متقابل از نظر عمق تئـوري و كاربرد وسيع و متنــوع آن بسيار برجــسته مي باشد. تحليل رفتار متـقابل به عنوان نظريه اي شخصيت تصويري از ساختار روانشناختي انسانها به ما ارائــه مي دهد كه مي توان در زماني كوتاه به مقاصــد درماني رسيد (دادگستر، ١٣٨٣، ص٢١). «تحليل رفتار متقابل» واقع بينانه است زيرا بيمار را با اين واقعيت مواجه مي سازد كه صرفنظر از هر آنچه در گذشته اتفاق افتاده او خودش مسئول آنچه در آينده اتفاق مي افتد، خواهد بود. علاوه بر اين اشخاص را قادر به تغيير مي سازد تا بتوانند در خود يك نوع كنترل شخصي و جهت يابي شخصي ايجاد كنند، و همچنين به اين واقعيت دست يابند كه همواره آزادي و حق انتخاب دارند (فصيح، ١٣٨٦، ص ٢). تحليل ساختي- محاوره اي[٩]، نظريه اي منظم و هماهنگ دربارة شخصيت و پوياييهاي اجتماعي ارائه مي دهد كه از تجربة باليني و شكلي از درمان عقلاني و عمل گرا[١٠] استنتاج شده است. اين روش مي تواند توانايي بيمار را در تحمل و كنترل اضطرابهايش به سرعت افزايش دهد و روند عملكرد مرضي او را محدود كند. نظرية تحليل ساختي- محاوره اي، كه در آن برچگونگي روابط متقابل و حالتهاي مختلف شخصيت- حالتهاي من[١١]- تأكيد مي شود، فكر جديدي نيست، بلكه در گذشته هاي بسيار دور ريشه دارد. انسان همواره مي خواسته است كه به چگونگي روابطش با خود و ديگران پي ببرد و پوياييهاي آن را شناسايي كند (شفيع آبادي و ناصري، ١٣٨١، ص ٢١٦). ٤ الگوي حالات نفساني: («كودك» - «بالغ» - «والد»( اساسي ترين نظريه ي تحليل رفتار متقابل الگوي نفساني است. يك حالت نفساني مجموعه اي از رفتار ها، افكار و احساسهاي مربوط بهم است كه به وسيله ي آن بخشي از شخصيت، خود را در يك زمان بخصوص نمايان مي سازد. اين الگو سه حالت نفساني متفاوت و مجزا را تصوير مي كند. افراد سه روش مختلف زندگي را در اين جهان مي آزمايند. اگر رفتار، افكار و احساسهاي من در واكنش به مسائل اين زماني اين مكاني باشد و از تمام منابع توانائيهايم به عنوان يك فرد بزرگسال بهره گيرم، در حالت نفساني «بالغ» خود قرار دارم. زمانهايي ممكن است كه رفتار، افكار و احساسهاي من درست شبيه يكي از والدينم و يا كساني كه جانشين آنها بودند باشد، در اين صورت من در حالت نفساني «والد» خود قرار دارم. گاهي نيز ممكن است رفتار، افكار و احساسهايم درست مانند زماني باشد كه كودكي بودم، در اين صورت در حالت نفساني «كودك» خود قرار دارم. زماني كه اين سه حالت نفساني را در كنار يكديگر قرار دهيم الگوي نفساني سه بخش شخصيت را كه در واقع هستة اصلي نظرية تحليل رفتار متقابل است، را به دست آورده ايم. روند تجزيه و تحليل شخصيت در قالب حالات نفساني تفسير ساختاري ناميده مي شود (دادگستر، ١٣٨٣، ص٣٦). بـــرن نظريه اش را بر اساس مفاهيـــم حالات خود قرار داده است. حالات خود به چند بخش تقسيم مي شوند كه عبارتنــد از: ٤-١ حالت كودك خود[١٢] حالت كودك خود اساساً از زمان كودكي دست نخورده مي ماند. انگار كه كودك، روي يك نوار پاك نشدني در مغز ضبط شده است و هر زمان مي تواند روشن شود. كودك، حداكثر هشت ساله است و مي تواند به شادابي يك نوزاد باشد. كودك مي تواند به صورت كودك طبيعي[١٣] هم متمايز شود كه هيجاني ترين، خودانگيخته ترين، و نيرومندترين جلوة كودك است؛ كودك سازش يافته[١٤] كه كودك مطيع تري است، از درخواستهاي والدين شكل مي گيرد؛ و پروفسور كوچولو[١٥] كه كودك كنجكاو و شهودي است، مثل يك بزرگسال استثنايي و پيش رس عمل مي كند. حالت خود كودك، اصولأ در جستجوي لذت و بازيگوشي و شيطنت خاص زمان كودكــي مي باشد (سيدمحمدي، ١٣٨٦). نشانه هاي «من كودكي»: نشانه هاي غير كلامي: ناله و زاري، كج خلقي، غش غش خنديدن، ناخن جويدن، چشم گرداندن، سرپايين انداختن، شانه بالا انداختن، و غيره... نشانه هاي كلامي: دلم مي خواهد، ايكاش، به من چه، نمي دانم، شايد، بهتر، بهترين و غيره. اين الفاظ غالباً بيان كننده آرزوها، ندا و شك وترديد هستند (همان منبع). ٤-٢ حالت والـد خود[١٦] حالت خود والدين، آن قسمت از شخصــيت و كل وجود فرد را تشكيل مي دهد كه با ارزش ها، اعتقادات طرز تلقي ها، و رفتار والدين سـرو كار دارد كه وظيفه ي آن جمع آوري، تجزيه و تحليل و ضبط اطلاعات مي باشد. و اصولاً از دوران كودكي دست نخورده مي ماند. والد، اصولاًً از رفتارها و نگرشهايي تشكيل مي شود كه از والدين و مضاهر قدرت كپي شده اند. گر چه قسمت عمدة والد مبتني بر ضبط هاي ويديو مانند دوران كودكي است، در طول زندگي در نتيجة الگوپذيري از مظاهر قدرت جديد يا در اثر تجربه هاي واقعي پدر و مادري، مي تواند تغيير كند. وقتي كه والد كنترل را در اختيار دارد، افراد به زبان والدين كنترل كننده حرف مي زنند: معمولاً «بايد»، «حتماً»، «بهتر است اين كار را نكني»، و «پشيمان خواهي شد»، احكام رايج هستند. ژستهايي نظير اشاره كردن با انگشت يا ايستادن با بي تابي و دست ها را به كمر زدن، جلوه هاي ديگر والد هستند (سيد محمدي، ١٣٨٦، ص ٢٦٢). نشانه هاي «من والديني»: نشانه هاي غير كلامي من والديني عبارتند از: اخم كردن، چينهاي پيشاني، گزيدن لبها، سر تكان دادن، نگاههاي خشمناك و ترس آور، دستها را بهم ماليدن، پا به زمين كوبيدن، آه كشيدن و غيره... نشانه هاي كلامي عبارتند از: هرگز، هميشه، هيچوقت، گوش كن، يادت باشه، براي اولين بار و آخرين بار، نبايد، بايد و غيره.. ٤-٣ حالت بالغ خود[١٧] حالت «من بالغ» به وسيلة مجموعه اي از احساسات، نگرشها، و طرحهاي رفتاري خودمختار و مستقل توصيف مي شود كه با واقعيت موجود تطبيق و هماهنگي دارند. حالت «من بالغ» براي بقا لازم است. اين حالت داده ها را به جريان مي اندازد، تجزيه و تحليل مي كند و احتمالاتي را كه براي حل و فصل مؤثر دنياي خارج ضروري هستند، محاسبه مي كند. وظيفة ديگر حالت «من بالغ» منظم كردن فعاليتهاي «من كودكي» و «من والديني» و واسطه شده عيني ميان آنهاست. در سن ده ماهگي براي كودك اتفاق جالبي رخ مي دهد. تا قبل از اين سن تمام حركات و رفتارها و پاسخهاي كودك كاملاً به اطرافيانش بستگي دارد. در سن ده ماهگي قدرت تحرك و راه رفتن را تجربه مي كند و مي تواند به اطراف برود و اشياء را لمس كند و از زندان بي حركتي رهايي يابد. در چنين سني كودك درمي يابد كه با توجه به تفكر و آگاهي خودش مي تواند كاري را انجام دهد. اين تحقق خود آغازي براي شروع حالت «من بالغ» به شمار مي رود. اين حالت بر مفاهيم تفكري زندگي، كه ناشي از جمع آوري و تجزيه و تحليل اطلاعات است، متكي است (شفيع آبادي و ناصري، ١٣٨١، ص ٢٢٣). نشانه هاي «من بالغ»: نشانه هاي غيركلامي: من بالغ معمولاً در حركات چهره شناسايي مي شود حركات چشمها و عضلات صورت و چگونگي مژه زدنها به آن گونه كه هنگام تفكر در انسان ظاهر مي شود نشانه فعاليت «من بالغ» است. نشانه هاي كلامي: «من بالغ» معمولاً به صورت جملات پرسشي است كه با كلمات چرا؟ چگونه؟ چه وقت؟ كجا؟ و نظاير آن شروع مي شوند و يا كلماتي از قبيل احتمالاً، من فكر مي كنم، امكان دارد، به عقيده من و غيره است (بانو رحيميان، ١٣٨١، ص ٢١٢). اريك برن نوشت: «هر بازي رواني، پيش نويس زندگي و سرنوشتي بر اساس يكي از وضعيتهاي اساسي است.» در روند رشد هويّت، افراد در اوايل زندگي، معنا و اهميت زندگي را پيش خود تعريف مي كنند. برخي افراد، زندگي را نوعي تجربة خوشايند و مفيد و خود را مقبول تلقي مي كنند، برن، اين تجربه مثبت از خود را «ok» مي نامد. ساير افراد تصور مي كنند كه آن ها به عنوان يك انسان، مقبول نيستند (خوب نيستند) و در برخي جهات با شكست روبرو مي شوند. اين انتظارات بر مبناي تصميم گيري راجع به نحوة زندگي اصالت وجودي فرد مي شود. افراد مي توانند خود و سايرين را مقبول و غيرمقبول بدانند (خوب يا بد). اين منجر به چهار وضعيت اساسي وجودي مي گردد: (١) من خوب نيستم- تو خوبي، (٢) من خوب نيستم- تو خوب نيستي، (٣) من خوب هستم- تو خوب نيستي، (٤) من خوب هستم- تو خوب هستي (اشتاينر، ١٩٧٤). ٥ وضعيت هاي اساسي زندگي ٥-١ من خوب نيستم- تو خوبي[١٨] : «وضعيت انزوا و گوشه گيري[١٩]» در وضعيت اول، انسان احساس مي كند كه زيردست ديگران است. احساس شديدي به نوازش و نياز شناخته شدن دارد- كه اين نيز خود شكل رواني ديگري براي نوازش جسمي است (فصيح، ١٣٨٦). كساني كه موضع زندگي «من خوب نيستم- تو خوبي» را برمي گزينند، در حضور كساني كه آنها را خوب مي دانند، همواره احساس حقارت مي كنند. اين نوع موضع زندگي مي تواند به سناريويي منجر شود كه كناره گيري از ديگران را مي طلبد، زيرا ماندن در حضور آنها و همواره خوب نبودن، بسيار عذاب آور است (پروچسكا و نوركراس، ١٩٩٩). موقعيت فرد افسرده اي است كه احساس مي كند در مقايسه با ديگران ناتوان است. اين گونه افراد نوعاً به جاي برآوردن نيازهاي خود، به تأمين نيازهاي ديگران مي پردازند و معمولاً احساس قرباني شدن دارند. از موقعيت ديگران حمايت و خود را انكار مي كنند (نوابي نژاد، ١٣٨٦). ٥-٢ من خوب نيستم- تو خوب نيستي[٢٠]: «وضعيت بيهودگي و پوچي» دسترسي به كساني كه نتيجه گرفته اند «من خوب نيستم- تو خوب نيستي» از همه دشوارتر است. چرا آنها بايد به كساني كه خوب نيستند پاسخ دهند؟ وقتي نه من خوبم نه ديگران، چه اميدي به زندگي هست؟ اين افراد، اگر دست به خودك نویسنده ابراهيم ابراهيمي ثاني برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید. ورود یا ثبت نام DAD-LAW لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده