رفتن به مطلب

روان شناسی و حقوق


ارسال های توصیه شده

حقوق جزا به تنهايی قادر به استخراج و اعمال مفاهيم خود نيست. از آنجایی که وظيفه حقوق جزا و کیفریgakosh.jpg، حمايت از ازرش های جامعه است، برای تشخيص این ارزش ها ناگزير از درک مبانی دينی، فقهی، فسلفی، جامعه شناختی و جرم شناختی هر جامعه است. حقوق دان جزايی، بايد ابتدا ارزش های جامعه خود را درک کرده و سپس با استفاده از روش های ارائه شده در علوم جرم شناسی و کيفرشناسی، روش های مناسبی را برای مقابله با نقض ارزش ها اتخاذ نمايد. یکی از این روش ها، استفاده از علم روان شناسی است.

در مطالعه علل رفتار مجرمانه هميشه بايد عوامل چندگانه موجد جرم و تاثير متقابل آنها را در يكديگر مورد نظر قراردهيم. برحسب مورد ممكن است تاثير يكي از اين عوامل از عامل ديگر بيشتر باشد، ولي هيچ گاه يك عامل واحد، علت كليه رفتارهاي مجرمانه نيست.

در بزه كاري، عوامل اجتماعي و رواني هردو بر يكديگر اثر مي گذارند و با يكديگر همبستگي دارند. عوامل دسته اول در محيط وجود دارد و فرد را تحت تاثير قرار مي دهد. عوامل دسته دوم نيز در درون شخصيت موجود است و در مقابل محيط واكنش نشان مي دهند و روشن است كه از لحاظ كيفيت و كميت، تغيير پيدا مي كنند و ممكن است به صورت هاي بي شمار با يكديگر تركيب يابند..

روان شناسی، تمام عرصه‌های زندگی انسان، قبل از تولد، بعد از تولد، در جریان زندگی و تا آخرین لحظات حیات اجتماعی را مطالعه می‌کند. همچنین در شناخت پدیده‌های جرم، ناهنجاری‌های اجتماعی و اخلاقی، روان شناسی با مکانیزم و روند خاص، می‌تواند تحلیل، ارزیابی و جلوگیری نماید

روان شناسی؛ جرم را عملی می‌داند که نظم اجتماع را به هم می‌زند و مجرم کسی است که عملاً مرتکب جرم می‌شود، و دست خود را به این پدیده آلوده می‌سازد. خداوند انسان را خلیفه، جانشین، امانت‌دار، صاحب اراده، اختیار و دارای عقل و اندیشه که همه چیز را تحلیل و ارزیابی نماید، خلق کرد. ولی انسان در دوره‌های مختلف تاریخ که تحت تأثیر احساسات خویش قرار گرفته، در یک دوره از زندگی دست به جرم و جنایت می‌زند.

پدیده جرم ریشه‌های عمیق و تاریخی دارد و واژه «جرم» را دانشمند فرانسوی به نام توپی‌نارد (Topinard) برای اولین بار در مطالعات و تحقیقات رواشناختی خود به کار بست و پس از آن دانشمندان دیگری با نظریات مختلف وارد صحنه‌های جنایی شدند و کار خود را با پرسیدن سئوالات ذیل آغاز کردند:

ـ جرم چه تأثیری بر شخصیت انسان می‌گذارد؟

ـ ریشه‌های روانشناختی جرم کدام است؟

ـ چگونه می‌توان از وقوع این پدیده جلوگیری کرد؟

ـ درمان شخصت تبهکار چگونه امکان‌پذیر است؟

در جواب به چنین سئوالات و مشابه آن روان شناسی با نگرش به ابعاد شخصیت انسان، سرگذشت تحولات اجتماعی و خانواده، مطالعات و تحقیقات عمیق را انجام دادند. گرچه ریشه جرم و جنایت را می‌توان تا سپیده دم تاریخ بشری به واپس برد، از آن هنگامی که آدم و حوا به علت ارتکاب عمل نهی‌شده‌ای چون خوردن گندم از بهشت رانده شد و پسرشان قابیل برادر خود هابیل را به قتل رساند، پدیده جرم آغاز شد.

از آن لحظه دردناک تاریخی به این سو، جنایت همان جنایت باقی ماند. اما همواره رنگ عوض کرد و سایه خود را بر گستره گیتی افگند. به گفته نلسون «ساختار اجتماعی، سیاسی و اقتصادی یک جامعه بر اساس طبیعت انسان‌ها، تمایلات و توانایی‌های آنها بنا شده است».

بسیاری از روان شناسان و روان کاوان، علل رفتار جنایی را بر حسب نقض شخصیت مجرم می‌دانند و آنان به این باورند که برخی از گونه‌های شخصیتی بیشتر از گونه‌های دیگر گرایش به تبهکاری و ارتکاب جرم دارد. یعنی شخصیت انسان در وضعیت‌های گوناگون اجتماعی تحت تأثیر پدیده‌های جرم از طرف دیگران قرار گرفته و یا این که تمایلات انسان از محدوده خود خارج می‌شود و شخص دست به ارتکاب جرم و جنایت می‌‌زند. به نظر فروید تجربه‌های دوران کودکی به ویژه ارتباط کودک با مادر نقش اساسی در رشد شخصیت و نحوه سازگاری او با سایر افراد جامعه در آینده دارد.

طبق این دیدگاه رفتار جنائی در درون انسان جای دارد و چنین رفتاری که از فرد سر می‌زند، تحت تأثیر تمایلات ناخودآگاه انسان می‌باشد. بعضی از روان کاوان به این باور بودند که جرم به گونه‌ای بیماری روانی در نظر می‌آید که از نابسامانی‌ها در یکی از لایه‌های سه گانه شخصیت (نهاد، من فرامن)، فرد و یا روابط آنها با یکدیگر پدید می‌آید. چنانچه در دوران اولیه زندگی کودکان در محیط خانواده که اساسی‌ترین مرحله رشد، شکل‌گیری شخصیت و تکوین هویت کودکان می‌باشد، باید برای شناخت، ریشه‌یابی و درمان رفتار نابه‌هنجار اجتماعی و اخلاقی، محیط باشد.

فروید که رسالت خویش را در عرصه تشکیل شخصیت کودک به پایان رسانید، همه را متوجه ساخت که تا زمانی که ما خانواده‌های تربیت یافته نداشته باشیم، فرزندان تربیت یافته نداریم. و محیط خانواده یک عامل اصلی و کلیدی در رفتار مجرمانه کودک در زندگی اجتماعی اوست. کار روان شناسان در مطالعه روی شخصیت، سازگاری، نحوه تربیت سبب شد تا روان‌پزشکان با استفاده از پرسش نامه‌های خود بتوانند شخصیت مجرم را چه در لحظات اولیه زندگی و چه بعد از آن بشناسند.

به عقیده بعضی از دانشمندان شخصیت انسان به مثابه قطبی پنج قطعی بسیار بزرگی است که فقط بخش کوچکی از آن آشکار و در سطح آگاهی است و بخش عمده آن زیر آب است، یعنی در ناخودآگاه قرار دارد.

گرچه فروید یک روان شناس بود تا جرم‌شناس، اما مطالعات و تحقیقات او اثر بسیار سازنده‌ای را در شناخت جرم و جنایت تا به حال به جا گذاشته است. بسیاری از روان شناسان که در مراکز قانونی، جنایی و مشورتی کار می‌کنند، می‌توانند به نحو احسن انواع جرم و جنایت و اثرات آن بالای شخصیت انسان را بشناسند و حتی درمان و اصلاح نمایند.

نظریات فروید رفته رفته در را به سوی جهان گشود و آهسته آهسته پدیده‌های جرم و جنایت را با مکانیزم روانی، تجربه‌های دوران کودکی و شخصیت کودکان شناخت. چنانچه یک روان شناس در نمونه‌شناسی خود به سه نوع مردم اشاره می‌کند:

در نخستین نوع، شخصیت و ابعاد شخصیتی انسان بیش از اندازه لازم رشد و نمو یافته است. در نتیجه وی بیش از حد خویشتن‌دار، سازگار و هدف مند می‌باشد که چنین فردی دارای وجدان عالی بوده و می‌تواند بسیاری از موارد جرم و جنایت را بشناسد و جلوگیری نماید.

دومین نوع، درست عکس نوع نخست است؛ آدمی است غیراجتماعی و پرخاشگر و ویژگی‌های شخصیتی در او به اندازه کافی رشد نکرده است و در نتیجه، سازگاری او در طبیعت، به مخاطره می‌افتد و تحت تأثیر احساسات خویش در بعضی موارد قرار می‌گیرد.

سومین نوع فردی است که می‌توان او را بزهکار اجتماعی‌شده نامید. این فرد دارای احساساتی می‌باشد که می‌تواند زمینه‌ساز بزه کاری اجتماعی شود و همواره در زندگی اجتماعی خویش با اوضاع و حالت‌های گوناگون مواجه می‌شود، اما شخصیت او تحت تأثیر این چنین حالات قرار نمی‌گیرد.

خوب است که قبل از وقوع پدیده‌های جرم و سایر پدیده‌ها مانند مبتلا شدن افراد به اعتیاد و مواد مخدر از آنها جلوگیری شود.

بسیاری از این موارد از طریق اجتماع منتقل می‌شود چرا که نوجوانان و جوانان در آن زندگی می‌کنند.

نکته قابل توجهی که در عرصه شناخت این پدیده می‌تواند به ما کمک کند اصول و راه کار‌های روان شناسی است.

شخصیت کودکان و هویت فرهنگی آنان در آینده منحیث یک نهاد اجتماعی زمینه‌ساز انسانیت و شخصیت فرهنگی آنان در جامعه مدرنیزم است. بنابراین روان شناسانی که در مراکز طرح، تصمیم‌گیری و برنامه‌ریزی در امور مشاوره و راهنمایی اجتماعی کار می‌کنند باید بتوانند از وقوع این پدیده «جرم» جلوگیری نموده، اصلاح و درمان نمایند.

استفاده از علوم

روان شناسی در مطالعه جرم و سایر پدیده‌های روانی از رشته‌هایی مانند جامعه‌شناسی، حقوق و... کمک می‌گیرد. اساس و بنیاد مطالعات فروید و طرفداران مکتب او بر مبنای شخصیت، تشکیل، و تحولات اجتماعی انسان استوار است و نظرات او تا امروز در شخصیت‌شناسی، نقش بسیار اساسی و مهم دارد. به نظر فروید شخصیت انسان از سه نوع فرایند پویا و متعادل ساخته شده است: نهاد، من و فرامن. از زمانی که کودک، نخستین کلمات را با گفتن من و شما شروع می‌کند شخصیت او شکل گرفته و از آن به بعد رشد می‌کند. در مهارت‌های زندگی و تصمیم‌گیری در چگونگی پیشبرد کارها و تعیین هدف باز هم به نخستین روزهای زندگی برمی‌گردد که شخصیت انسان چگونه شکل گرفته است.

به عقیده بعضی از پیروان فروید، دنیای روانی شامل سه سطح است: هوشیاری ادراکی، نیمه‌آگاه و ناخودآگاهی. سطح هوشیاری یا وجدان، بیان‌گر طرح‌ها، برنامه‌ریزی‌ها، ادراک‌ها، اندیشه‌ها و خاطراتی است که در حال حاضر ما به آنها آگاهی داریم. و از نظر روانشناختی افرادی که در این مرحله قرار دارند؛ کم‌تر مرتکب جرم می‌شوند زیرا وجدان یا شعور توانایی تجزیه و تحلیل بسیاری از مسایل را دارند و شعور وی را از ناهنجاری‌های اجتماعی باز می‌دارد.

بخش دیگر از دنیای روانی «نیمه آگاه» است که شامل رویدادها و حقایقی است که در کانون توجه قرار ندارد، اما به آسانی از حافظه قابل یادآوری می‌باشد مانند به یاد آوردن نام یک شخص.

بخش سوم از دنیای روانی «ناخودآگاه» می‌باشد که به هر دلیلی فراموش شده است، اما به مرور زمان اعمال و کارهایی که انسان در دوران کودکی انجام داده است، به صورت ناخودآگاه تداعی می‌شود.

قسمی که شخصیت انسان در نخستین روزهای زندگی با گفتن کلمات من و شما شکل می‌گیرد و رشد می‌کند و بسیاری از کارهایی را که در محیط واقع می‌شود، روی شخصیت انسان تأثیر می‌گذارد جنبه‌های مثبت آن، تأثیرات خوب و به عکس جنبه‌های منفی از قبیل دزدی و اعتیاد، تأثیرات ناگواری را بالای شخصیت انسان به جا می‌گذارد.

در ارتکاب جرم تفاوت‌های فردی موجود می‌باشد. بسیاری از افراد جامعه یک بار عمل جرم را ندانستن و درک نکردن آن موضوع می‌دانند، در حالی که عده‌ای از افراد انجام چنین اعمال لذت می‌برند.

آیا طبقه فقیر بیشتر مرتکب عمل جرم می‌شود یا طبقه ثروتمند؟ آیا می‌شود از ارتکاب جرم جلوگیری کرد؟

در جواب باید گفت که فقر یکی از اساسی‌ترین عوامل نارضایی است زیرا در قشر فقیر اثر نفوذکننده و عمیق‌ دارد. اگر چه فقیران جامعه بیشترین جمعیت انسان‌ها را تشکیل می‌دهند، اما پرداختن به رفتار مجرمانه به هیچ وجه به آنان محدود نمی‌شود، بلکه بسیاری از افراد ثروتمند و قدرتمند مرتکب جرایمی می‌شوند که نتایج آنها می‌تواند بسیار وخیم‌تر از جرایم غالباً کوچک قشر فقیر جامعه باشد. حال ما دانستیم که در ارتکاب جرم تنها فقیران جامعه نقش ندارد بلکه ثروتمندان که حرص فزونی در آنان زیاد است نیز پدیده جرم دیده می‌شود.

از پیروان دیگر مکتب فروید، «تارد» می‌باشد. این دانشمند «تقلید» را اساس کار خویش قرار داد و کلیه اصول نظریه‌های خود را بر مبنای آن پدیده نهاد. چنانچه اگر مردم خود را می‌کشند یا مانع خودکشی می‌شوند، علت، تقلید از دیگران است. بسیاری از نوجوانان از دیدن رفتار بزرگان که مبتلا به مواد نشئه‌آور مانند تریاک و هروئین می‌باشند، از آنان تقلید می‌کنند. از همین سبب اهمیت دوران کودکی و نوجوانی بیشتر آشکار می‌شود که بزرگان جامعه باید چه تدابیری را جهت جلوگیری از این پدیده‌های کشنده بگیرند.

لازم به یادآوری است تا جهت روشن شدن مطلب علت‌هایی را که باعث جرم می‌شود، از نظر فروید و طرفداران او برشماریم. عواملی که باعث جرم می‌شود عبارتند از:

1ـ عوامل فردی یا بیولوژیک: شامل جنس، سن، قیافه، زشتی و زیبایی، نوع خون، وضع مزاج، ضعف قدرت، سوابق بیماری‌های روانی و عامل ژنتیک و... می‌باشند.

2ـ عوامل روانی: شامل ترس، بدبینی، خودپسندی، خودخواهی، مهرطلبی غیرعادی، زودرنجی، نفرت، کینه، بی‌پروایی، قاطعیت، پرخاشگری، کم‌هوشی، خیال‌پروری، زودباوری، پرخاشگری، حسادت، ضعف اراده، بی‌تفاوتی عاطفی، احساس گناه، اضطراب و اختلالات شخصیت و... می‌باشند.

3ـ عوامل محیطی: شامل وضع آب و هوا، فصول، شب و روز، منطقه جغرافیایی، شهر، قریه، سرما و گرما، رطوبت، خشک‌سالی و... که تأثیر مستقیم را بالای شخصیت افراد به جا می‌گذارد و در مرحله بعدی زمینه‌ساز جرم و جنایت می‌شود، می‌باشند.

4ـ عوامل اجتماعی: شامل خانواده متلاشی (نابسامان)، ناسازگاری والدین، طلاق، سوء رفتار، کم محبتی، سابقه تبهکاری والدین یا اجداد، فساد تحصیلی، مشکلات تربیتی، نداشتن برنامه صحیح برای گذراندن اوقات فراغت، بی‌کاری، نوع شغل، تبعیض، فقر فرهنگی و... می‌باشد که به نحوی بالای شخصیت افراد تأثیر گذاشته و وحدت شخصیت را کمی متزلزل می‌سازد.

نکته بسیار مهمی که جرم‌شناس یا قاضی محکمه در شناخت مجرم می‌تواند در نظر بگیرد، شناخت رفتار، کردار، شخصیت و مشکلات روانی افراد می‌باشد. خوب است که پیش از وقوع، از جرم جلوگیری شود. فردی که مشکلات روانی دارد و مرتکب اعمال تبهکاری می‌شود، باید تداوی گردد تا افراد دیگر که در کنار او زندگی می‌کنند، دچار این مشکل نشوند. روان کاوی یکی از شیوه‌های درمان است که به تجزیه و تحلیل سلوک و اعمال ناشایسته یک فرد در مراحل و دوره‌های زندگی او صورت می‌گیرد. درمان افراد به صورت انفرادی از طریق پرسش نامه‌ها و اصول روان شناسی امکان‌پذیر است.

خانواده که بنیاد تربیت و شکل‌گیری شخصیت کودکان می‌باشد، می‌تواند زمینه درمان و حمایت کودکان و نوجوانان را به نحو نیکوتری انجام دهد. «خانواده‌درمانی» بهترین راه برای جلوگیری و تداوی مریضان روانی و خصوصاً افرادی که مرتکب جرم و جنایت می‌شوند، است. فضای عاطفی و تقسیم مسئولیت‌ها به شکل عادلانه می‌تواند سازگاری مطلوب را به وجود آورده و افراد را به یک آینده مطلوب سوق دهد. پدران که در نخستین روزهای زندگی مسئولیت یک کار بزرگ را به عهده دارند، باید به طور صحیح و با یک دید روان شناختی، تمامی مشکلات روانی را در خانواده تحلیل و بررسی کنند تا فردی سالم و هدفمند را تحویل جامعه دهند.

در جامعه امروزی که روان شناس با تمامی عرصه‌های علوم، ارتباطی خاص پیدا کرده و دنیای روان شناسی با تمامی امور اجتماع بسیار خوب گره خورده است، روان شناسان در مراکز قانونی و تشخیص جرم و جنایت کار می‌کنند و می‌توانند با روش بهتر، افراد مجرم را شناخته، حتی اصلاح و درمان نمایند.

در تشخیص جرم، تنها قاضی کافی نمی‌باشد بلکه باید فنون روان شناسی و روان کاوی جرم را به کار بست تا شخصیت مجرم و اختلالات او شناسایی شده و اصلاح و درمان گردد. بنابراین اگر بخواهیم افراد سالم ـ از هر لحاظ ـ داشته باشیم و ارتکاب جرم، جنایت و مشکلات روانی را ریشه‌کن سازیم، باید خانواده، اجتماع و دولت‌مردان و خصوصاً قاضیان با یک ساز و کار روان شناختی در برخورد با شخصیت تبهکار اقدام نمایند.

روان شناس می‌تواند با روند خاص و پرسش‌نامه‌ها، دوران کودکی و اختلالات روانی و شخصیتی فرد را دریافت نموده و او را در جامعه به نحوی بهتر سازگار نماید. روان شناسانی که در عرصه مطالعه جرم و شناخت دقیق‌تر آن پدیده کار می‌کنند، از تمام مصارف و تجارب انسانی بدون هیچ‌گونه تعصبی در راه خیر و صلاح بشریت توشه برمی‌گیرد و با متانت، آرامش، خلوص، صفا و پاکدامنی برای پیوند قلوب انسان‌ها گام برمی‌دارند.

لینک به دیدگاه
×
×
  • اضافه کردن...