spow 44197 اشتراک گذاری ارسال شده در 26 بهمن، ۱۳۹۱ درباره اعتماد ناخواسته ادبیات «آمریکای لاتین» اعراب می گویند هیچ کس نمی تواند «هزار و یک شب» را به آخر برساند، نه آنکه خواندنش ملال آور باشد بلکه به این علت که آدمی احساس می کند درگیر ماجرایی تمام نشدنی شده، ماجرایی عجیب که در آن گم می شود تا به آن حد که حتی هویت خودش را هم فراموش می کند. در ادبیات آمریکای لاتین جادویی از جنس هزار و یک شب وجود دارد، حتی نویسندگان معاصرتر، به رغم نوشتن رمان های بیشتر سیاسی و بالطبع واقعی تر باز خواننده را با خود به دنیای پرشگفتی و راز و رمزدار می برند، یکی از این نویسندگان «آریل دورفمن»(۱) (متولد ۱۹۴۲) است، دورفمن در رمان های خود ما را با ادبیاتی همراه می کند که آن را آمیزه ای از ادبیات «دانته» و «کافکا» نام نهاده اند مثلا در رمان «آخرین ترانه مانوئل سندرو» دورفمن به مقوله ای کاملا رئال اما مدرن یعنی «انقلاب» می پردازد اما به یکباره آن را جادویی می کند. ماجرا درباره پسر مانوئل سندرو است که هنوز به دنیا نیامده و در رحم مادرش است اما از اینکه پای به دنیایی چنین آکنده از پستی و فساد بگذارد سرباز می زند، به همین خاطر طی اعلامیه ای اعلام می کند تامادامی که دنیا بر این پاشنه می چرخد حاضر نخواهد بود وارد آن شود، به این سان انقلاب جنین ها شروع می شود، انقلابی که همچون تمام انقلاب ها مساله اش نپذیرفتن دنیای موجود است. اما آنچه به خصوص به دورفمن ویژگی ای کافکایی می بخشد رمان اعتماد است. داستان درباره زن جوانی به نام بارباراست که وارد اتاقی در هتلی در پاریس می شود اما به محض ورود به اتاق هتل زنگ تلفن به صدا در می آید و مرد – لئون – او را از آن سوی خط به نام می خواند، آنگاه مکالمه ای میان این دو آغاز می شود که ۹ساعت به طول می انجامد، مرد زن را حتی بهتر از خودش می شناسد، گذشته، حال و آینده اش را و حتی با خصوصی ترین رفتارها و خصایل شخصی اش نیز آشناست. لئون هم مثل شهرزاد قصه گو هر بار داستانی را برای باربارا تعریف می کند اما تمام ماجرا مبهم است فضای کافکایی داستان آدمی را در تعلیقی مدام قرار می دهد تعلیق آنگاه شدیدتر می شود که تمامی داستان و در واقع مکالمه در پای تلفن انجام می گیرد و هویت دانای کل محرز نیست. دانای کل – لئون – بنا بر موقعیت و اطلاعاتی که دارد به مخاطب خود – زن – اعمال قدرت می کند تا او را وادار به اعتماد کند. مساله موقعی پیچیده تر می شود که مرد مدعی هویتی دیگر برای زن می شود. دوگانگی یا چندگانگی هویت ها یا در واقع تکثر هویت ها در ادبیات آمریکای لاتین سابقه ای طولانی دارد. بورخس به خصوص بر ابهام موضوع می افزاید. در بعضی از داستان هایش راوی حتی به قهرمان داستان بدل می شود و در بعضی دیگر شخصی می شود که از یک فرد دو هویت متفاوت و حتی متضاد وجود دارد. مثلا در داستان کوتاه «مرگ دیگر» دو پدرو دامیان با دو خصوصیت متفاوت وجود دارند که اگرچه یکی هستند اما یکی در ۱۹۴۶ در محلی به نام آنتره ریوس و دیگری در ۱۹۰۴ در مالولر می میرد. در اعتماد تنها این زن نیست که تغییر هویت داده می شود بلکه ما با چهره ای دیگر و هویت دیگر از مرد روبه رو می شویم. در اینجا زن داستان و خواننده کتاب بهت زده و معلق به همه هویت ها شک و حتی سعی می کنند از موقعیت قرارگرفته خارج شوند یعنی آنکه زن تلفن را قطع کند و از هتل خارج شود و خواننده کتاب را ببندد. اما جادویی پنهان در کار است که آنان را از این کار باز می دارد. روایت در روایت یا به تعبیری واقعی تر قصه در قصه تاثیری عجیب ایجاد می کند؛ تاثیری که سرگیجه آور و تمام نشدنی است و البته چاره ای جز اعتماد باقی نمی گذارد زیرا به محض تردید در اعتماد ناگاه صدای «دانای کل» که معلوم نیست از نویسنده یا از شخصی فراتر از اوست خواننده یا حتی نویسنده را مخاطب قرار می دهد تا قصه های ناگفته یا پنهان مانده را بازگو کند. در انتها دانای کل می گوید: «به راستی راهی برای فرار از تاریخ وجود ندارد»(!) اما تمام مساله آن است که برای «تعلیق شدگان» تاریخ چه مفهومی می تواند داشته باشد؟ آیا همان چیزی است که دانای کل روایت می کند و ما خیال می کنیم می دانیم و ناگزیریم که به آن اعتماد کنیم؟ یا شاید به تعبیر کوکتو «دانای کل» دروغ گویی است که همیشه راست می گوید. نادر شهریوری (صدقی) پی نوشت: ۱ آریل دورفمن، ترجمه عبدالله کوثری، ص ۱۴۳ لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده