رفتن به مطلب

کمک واقعی به کودکان خياباني


ارسال های توصیه شده

کمک واقعی به کودکان خياباني

 

1- چيزي نخريد!

بيشتر اين بچه ها رو خونواده هاشون روزانه اجاره ميدن. پولي که به اونها ميدين و تموم کردن چيزايي که دستشونه باعث نميشه اونا رو زودتر بفرستن خونه. به محض تموم شدن يه بسته چسب يکي ديگه ميدن که بفروشه:5c6ipag2mnshmsf5ju3

 

2- بهشون بي اعتنايي نکنين!

ناديده نگيرينشون. بي اعتنا نباشين. راتونو نکشين و نرين. شيشه ماشين رو ندين بالا. اين کارا باعث ميشه اون بچه با تنفر از اجتماع بزرگ بشه. صبور باشين و توضيح بدين که اون وسيله رو لازم ندارن. خشونت به خرج ندين. اون بچه بزرگ ميشه و اين خشونت رو به جامعه برميگردونه.:hanghead:

 

3- براشون دلسوزي الکي نکنين.

اگه کاري از دستتون بر نمياد الکي بچه رو گيج نکنين. سوال الکي نپرسين که مجبور بشه دروغ بگه. اونها خانواده دارن اما مجبورن دروغ بگن. نگين دوست داري بچه من بشي؟ اين جور حرفها آزار دادن روانيه بچه هاست. :sigh:

 

چه کاري از دستمون بر مياد

 

1- بهشون خوراکي بدين(از بسته بندی باز کنید

اکثر اين بچه ها سو تغذيه دارن براشون خوراکي هاي مقوي بخرين و بهشون بدين و مطمئن بشين که ميخورن. مثلا بسته کوچيک شير يا موز، ساندويچ گوشت يا مرغ. نارنگي يا پرتقال. اگه بهشون پول بدين ازشون ميگيرن. چيزي بدين که باعث بشه بدنشون تو اين سرما مقاومت بيشتري داشته باشه و مريض نشن. لباس بهشون ندين چون ازشون ميگيرن و وادارشون ميکنن با لباس کم تو خيابون باشن که مردم دلشون بسوزه

حداقل کار، جملات محبت آمیز و یا کشیدن دستی بر سر و صورت آنها است . :w16:

 

2- مثل يک فروشنده باهاشون برخورد کنين.

نذارين ازتون گدايي کنن. اگه داره التماس ميکنه توضيح بدين که بايد جنسش رو ببينين که آيا لازم دارين يا نه. يادتون باشه که شما مددکار اجتماعي نيستين و کاري هم از دستتون در همون لحظه بر نمياد پس صبور باشين و سعي کنيد لااقل مثل يک انسان با اون بچه برخورد کنيد.:ws37:

 

3- از کلمات مودبانه استفاده کنين.

اين بچه ها چيزي غير از فحش و کلمات زشت و جمله هايي که مناسب سنشون نيست نميشنون. باهاشون با احترام برخورد کنين تا هميشه تو ذهنشون بمونه که اجتماع دشمن اونها نيست.

 

4- به نزديکترين کيوسک پليس بريد.(لازم نیست با 110 تماس بگیرید)

نگيد که فايده اي نداره چون داره! اگر ميزان گزارشات مردمي از جايي تعدادش بالا باشه اونها از بهزيستي تقاضاي واحد جمع آوري متکديان ميکنن. در حال حاضر بهزيستي اين امکان رو داره که بتونه بعضي از اين بچه ها رو به عنوان بد سرپرستي از خونواده هاشون بگيره. ( ميتونيد توي گزارشتون بگين که سلامتی جسمی و روانی انها در خطر است) اونها وظيفه دارن که گزارش شما رو ثبت کنن. :ws38:

 

به بنيادهای متولی رسیدگی به این امور ، بهزیستی، مراکز خیریه مورد اعتماد و ... کمک کنيد يا بنيادها و موسسات مشابه.

اونها سالانه از هزاران کودک کار حمايت ميکنن

...

و اگر توان و .... دارید سرپرستی یکی از آنها را برعهده بگیرید(طبق قوانین جدید بدون اینکه چیزی بنامش کنید ابتدا شش ماهه بصورت امین موقت و امکان نگهداری از آنها میسر گردیده. اصطلاح" امین موقت" را بخاطر بسپارید

  • Like 7
لینک به دیدگاه

ای بابا

یه روز داشتم از پله های پل عابر پیاده توی سیدخندان بالا میرفتم و فکرم خیلی مشغول بود...یهویی یه پسربچه چسبید بهم که خانم تو رو خدا از این فال ها بخر..هلش دادم و گفتم اه نمیخوام ولم کن...رفتم

وقتی داشتم از پله های اون سمت می امدم پایین یهویی یه عذاب وجدان خفن افتاد به جونم...از رفتاری که با پسربچه کوچیک کرده بودم خیلی پشیمون شدم...به پایین نرسیده اشکام روون شده بوده:4564:

خلاصه برگشتم روی پل...پسربچه رو دیدم که همچنان در حال التماس به این و اون بود...رفتم سمتش و بهش گفتم بیا عزیزم...منو ببخش که باهات اون طوری رفتار کردم...من اعصابم از جای دیگه خورد بود..واقعا در حال گریه بودم اون لحظه..و یه 500 تومنی دادم دستش...

یهویی برگشت گفت خانم بازم بهم پول بده...از این فالها چندتا بخر..

برگشتم سمتش گفتم: بچه دیگه پررو نشو ها...حالا من عذرخواهی کردم و یه چیزی گفتم:banel_smiley_4:

چقدر من با احساسم.....:icon_razz:

  • Like 4
لینک به دیدگاه
ای بابا

یه روز داشتم از پله های پل عابر پیاده توی سیدخندان بالا میرفتم و فکرم خیلی مشغول بود...یهویی یه پسربچه چسبید بهم که خانم تو رو خدا از این فال ها بخر..هلش دادم و گفتم اه نمیخوام ولم کن...رفتم

وقتی داشتم از پله های اون سمت می امدم پایین یهویی یه عذاب وجدان خفن افتاد به جونم...از رفتاری که با پسربچه کوچیک کرده بودم خیلی پشیمون شدم...به پایین نرسیده اشکام روون شده بوده:4564:

خلاصه برگشتم روی پل...پسربچه رو دیدم که همچنان در حال التماس به این و اون بود...رفتم سمتش و بهش گفتم بیا عزیزم...منو ببخش که باهات اون طوری رفتار کردم...من اعصابم از جای دیگه خورد بود..واقعا در حال گریه بودم اون لحظه..و یه 500 تومنی دادم دستش...

یهویی برگشت گفت خانم بازم بهم پول بده...از این فالها چندتا بخر..

برگشتم سمتش گفتم: بچه دیگه پررو نشو ها...حالا من عذرخواهی کردم و یه چیزی گفتم:banel_smiley_4:

چقدر من با احساسم.....:icon_razz:

 

یعنی احساست تو حلقم :banel_smiley_4:

 

ازین جور کمکا زیاد میکنم تفسیرمم اینه که اگه نیاز نداشته باشه این کار رو نمیکنه ، به هر حال از اینکه پولم بره تو شکم یه عده لبنانی و فلسطینی تروریست بهتره:ws37:

  • Like 2
لینک به دیدگاه
یعنی احساست تو حلقم :banel_smiley_4:

 

ازین جور کمکا زیاد میکنم تفسیرمم اینه که اگه نیاز نداشته باشه این کار رو نمیکنه ، به هر حال از اینکه پولم بره تو شکم یه عده لبنانی و فلسطینی تروریست بهتره:ws37:

 

مگه مطمئنی که پولت تو شکم اون بچه فال فروش میره ؟:5c6ipag2mnshmsf5ju3

  • Like 2
لینک به دیدگاه
مگه مطمئنی که پولت تو شکم اون بچه فال فروش میره ؟:5c6ipag2mnshmsf5ju3

 

حداقل تو شکم هم وطن میره:ws37:

  • Like 1
لینک به دیدگاه

ترجیح میدم کمک نکنم و چیزی ازشون نخرم ؛ چون اینجوری هم داریم به خودمون هم به اون بچه و هم به جامعه مون ظلم میکنیم !!!! نمیدونم کار درستی میکنم یا نه ؟!؟!؟!؟

 

باید یه طرح اساسی برای این بچه ها اجرا کرد باید یه بودجه ای به این بچه ها اختصاص داد یا یه برخورد جدی !!! نمیدونم والا ...

 

اون روز داشتم از توی پیاده رو کنار خیابون رد میشدم ؛ چند نفر به فاصله های خیلی کوتاه روی گونی جوراب میفروختن یهو دیدم همشون جمع کردن و الفرار فهمیدم که مامور سد معبرو دیدن طفلیا ...

 

اولش دلم براشون سوخت ولی بعد که رفتن دیدم اینجوری با نبودنشون منظره ی پیاده رو خیلی قشنگتر و تمیزتر به نظر میرسه ... البته همه ی اینا کارگرای فصلی هستن ؛ به قول معروف شغلای کاذب و غیر رسمی هستن ...

 

باید یه طرح سازمان دهی واسه ی اینا اجرا کرد ...:ws52:

  • Like 1
لینک به دیدگاه
×
×
  • اضافه کردن...