Fahim 9563 اشتراک گذاری ارسال شده در 28 فروردین، ۱۳۸۹ درباره فیلم اسكاری «قلب دیوانه» اهمیت فیلم Crazy Heart (قلب دیوانه) در یک تقارن تاریخی است.اهمیت فیلم Crazy Heart (قلب دیوانه) در یک تقارن تاریخی است. شخصیت «بد بلیک» ستاره افول یافته موسیقی کانتری که سبک زندگی بیقید و بندش او را به وضعیت از هم گسیخته و رقتباری کشانده، در نقطه عطف عمر۵۷سالهاش و در نقطه اوج چهار دهه کارنامه پربار هنریاش که به قدر شایستگی مورد توجه قرار نگرفته، توسط بازیگری گزیدهکار (جف بریجز) به تصویر کشیده میشود. این تقارن، بهترین نتیجه را در همراه کردن مخاطب با کابوی تک افتاده و خستهای به نام «بد بلیک»دارد. کاراکتر «بد بلیک» همان کاراکتر آشنای «کهنه کار به ته خط رسیده» است. او زمانی برای خودش ستارهای بوده با هوادارانی پروپاقرص در شهرهای کوچک و بزرگ آمریکا که ترانههایش را با شور و اشتیاق همراه با او تکرار میکردهاند. او جوانی پرمخاطرهای را پشت سر گذاشته و هنوز هم در ششمین دهه عمرش با منش یک ستاره راک زندگی میکند. بیاعتنا به همه چیز و همه کس. با این حال، ستاره اقبالش سالهاست که افول کرده. اکنون دیگر سالها از آخرین ترانه محبوبی که نوشته، میگذرد. او دیگر یک ستاره نیست. در زندگی شخصی هم بازندهای بیش نیست. ۴ بار ازدواجهایش به شکست انجامیده . دور و برش همچون جیبش خالی است و انگیزهای برای بازگشت ندارد. در جایی از فیلم او روی صحنه رو به جمعیت میگوید: «خوبه که امروز اینجام. برای کسی در سن و سال من هر جا که باشی خوبه» و این جمله تمام قصه امروز مردی است که روزگاری در ترانههایش میخواند: «من روزی برای خودم کسی بودم. اما امروز کس دیگری ام». در همین احوال، زندگی«بد بلیک» دستخوش تحولی اساسی میشود. دست جادویی عشق او را از مردابی که به دست و پا زدن در آن خو گرفته بود، بیرون میکشد. آری این همان قصه آشنای «رستگاری کهنه کار به انتها رسیده، با معجزه عشق» است. شکی نیست که این داستان، با جزئیاتی تقریبا مشابه، بارها و بارها در سینما روایت شده و هر کدام از ما حداقل یک بار، فیلمی با مضمونی مشابه این دیده ایم. اما تفاوت اینجاست که این بار نقش قهرمان کهنه کار را بازیگری بزرگ به نام «جف بریجز» بازی میکند و همین تفاوت به ظاهر ساده، همه پیش فرضها را به هم میریزد. با مرور دوران کاری طولانی و پربار «جف بریجز» میتوان به این نکته پی برد که او تقریباً همواره در سطح مطلوبی ایفای نقش کرده است. سبک بازیگری بریجز به گونه ای سهل و ممتنع است. او ادا و اطوار خاصی ندارد و برای بازی در نقشهایش از خود زندگی الهام میگیرد. شاید به همین خاطر است که معمولا بازیهای او آنقدر واقعی و به دور از تصنع از کار درمیآیند. با این حال، اتفاقی که خیلی زودتر از این باید میافتاد، بالاخره در فیلم «قلب دیوانه» رخ میدهد. در واقع «قلب دیوانه» حدیث رستگاری «جف بریجز» و کاراکتر سمپاتیکش در این فیلم است. جف بریجز در بلوغ دوران کاریاش و پس از چهار بار نامزدی اسکار و نقشآفرینی در آثار برخی از مهم ترین کارگردانان سینمای معاصر آمریکا، در بهترین زمان ممکن به نقش آشنای «بد بلیک» میرسد. نقشی که میتوان گفت از آن دسته نقشهای آکادمیپسند است که اگر توسط بازیگر قابلی اجرا شود، حداقل نامزدی اسکار را برای آن بازیگر در بر خواهد داشت. از سال ۱۹۸۳ که رابرت دووال –یکی از تهیه کنندگان و بازیگر نقش مکمل همین فیلم- در نقشی بسیار مشابه این، در فیلم Tender Mercies که برایش جایزه اسکار به ارمغان آورد نقش آفرینی کرد، تا همین ۲ سال پیش که میکی رورک با بازی در نقش یک کشتی گیر کهنه کار و به ته خط رسیده در فیلم تحسین شده «كشتیگیر» بازگشتش به صحنه اول هالیوود را با یک شیر طلایی و یک نامزدی اسکار جشن گرفت، میتوان به نمونه های بسیاری از این جنس اشاره کرد. اعتبار و اهمیت کار جف بریجز نیز همین جا مشخص میشود که او در چنین نقشی که شاید تا حدودی کلیشهای و برای مخاطب آشناست، آنچنان درخشان و تر وتازه ظاهر شده که همه آن پیشینه ذهنی را از یادها میبرد. اسکات کوپر نویسنده و کارگردان، با شناخت کامل، این فرصت را در اختیار بریجز قرار داده تا با اجرایی واقعی، صادقانه و پر از جزئیات، ابعاد تازهای به نقش آشنای «کهنهکار به ته خط رسیده» بیفزاید و به راستی باید گفت که کوپر و بریجز روایت منحصر به فردی از این داستان بارها تعریف شده ارائه میکنند. عامل دیگری که بسیار به بریجز بازیگر و کوپر نویسنده و کارگردان در ارائه صحیح و بینقص شخصیت «بد بلیک» یاری رسانده، موسیقی درخشان و ترانه های شاهکار فیلم به خصوص ترانه برنده اسکار The Weary Kind اثر رایان بینگهام است. مجموعه ساوندترک این فیلم که یکی از بهترینهای سال محسوب میشود، شامل ۲۳ ترانه زیبا در سبک کانتری است که اغلب آنها توسط خود جف بریجز و کالین فارل در فیلم اجرا میشوند. در واقع باید گفت که این فیلم از آن دسته فیلمهایی است که بسیار به موسیقی و ترانههایش وابسته است و حتی تصور «قلب دیوانه» بدون چنین ساوندترک محشری دشوار است. نکته جالب اینجا، اجراهای خوب و تروتمیز جف بریجز و کالین فارل است. از طرف دیگر آنچه که غنای بیشتری به ساختار روایی فیلم بخشیده، پرداخت درست و متقاعدکننده نقشهای فرعی و روابط بین شخصیتها و همچنین بازیهای خوب بازیگران این نقشهاست. این فیلم یکی از معدود فیلمهایی است که در آن، آدمها بدون هیچ دلیل سودجویانهای به مربی، دوست یا همراه پیشین خود وفادار میمانند. کاراکترهای فرعی این فیلم برخلاف اغلب فیلمهای مشابه رفتارهای قابل درکی از خود نشان میدهند. «مگی گیلنهال» بازیگر جوان و در عین حال باتجربه نقش «جین»، خبرنگار مطلقهای که ورود ناگهانیاش به داستان، تحولی اساسی را در زندگی یکنواخت و رو به سقوط «بد بلیک» موجب میشود، حضور دلنشین و متقاعدکننده ای دارد. هم هنگامیکه بلیک را با قلب و روحش درک میکند و با وجود همه موانع، فرصت دیگری به او میدهد تا بتواند با یاری عشق، خود را از مرگ جسمی و روحی برهاند و هم زمانی که دلسرد و عصبانی ترکش میکند تا او بتواند تصمیم بزرگ زندگیاش را بگیرد.«کالین فارل» در نقش شاگرد « بد بلیک» که اکنون به شهرتی رسیده و هواداران پرشماری برای خود دست و پا کرده، در عین حفظ وجهه ستارهگیاش، رفتار قدرشناسانه ای نسبت به استادش از خود نشان میدهد و سعی میکند که در این دوران سخت به هر شکلی که میتواند از او حمایت کند. همین نورهاست که به زندگی تاریک و سوت و کور «بد بلیک» میتابند و زمینهساز رستگاری او در انتهای داستان میشوند. در جایی از فیلم، جین به عنوان خبرنگار از بلیک میپرسد: منبع الهام ترانههایت چیست؟ بلیک آهی میکشد و با حسرت پاسخ میدهد: زندگی، متاسفانه. زندگی منبع الهام بزرگ پدید آورندگان این فیلم بوده است. از نویسنده و کارگردان و بازیگران تا سازندگان موسیقی متن فیلم و ترانه های شاهکارش. در واقع میتوان گفت که «قلب دیوانه» روایتی صادقانه از زندگی است با تمام فرازها و فرودهایش. با همه افتادنها و پریدنهایش. نقد : روزنامه تهران امروز ( برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید. ورود یا ثبت نام ) 1 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده