spow 44197 اشتراک گذاری ارسال شده در 21 بهمن، ۱۳۹۱ قرارمان این بود - هست - که برای رسیدن به یک رابطهی برابر تلاش کنیم؛ رابطهای که چندان شبیه رابطههای دیگر نباشد. قرار نبود - نیست - یکی پول بیاورد و خرجی بدهد و دیگری بپزد و بشوید. توی فکر یک توافق شناور بودیم - هستیم - یک چیزی که مدام نقشهای تازه به آدمهای توی رابطه بدهد. همین شد که من امروز شاد و خرم و خندان بلند شدم و به نزدیکترین دفترخانه ثبت اسناد رسمی نزدیک محل کارم رفتم و به خانمی که پش...ت میز نشسته بود گفتم: « ببخشید، میخواستم یک وکالتنامه حق طلاق و یک وکالتنامه حق سفر تنظیم کنیم». جواب چی بود؟ «ما وکالتنامه حق طلاق تنظیم نمیکنیم، برید یک جای دیگه...». و این شد آغاز ماجرا. آمدم شرکت و از 118 شماره یک دفترخانه دیگر را گرفتم، همان دور و بر. جواب؟ «ما از این کارها نمیکنیم آقا!». توجه دارید که؟ «از این کارها» نمیکنند. چیزی شبیه اینکه آقا ما نان حلال میبریم سر سفرهمان... رفتم توی سایت کانون سردفترداران و از بالا شروع کردم به شماره گرفتن، به 32 دفترخانه زنگ زدم و جوابها همه یک چیز بود، «انجام نمیدهیم»! انگار این یک قانون نانوشته است و یک مرام فراگیر، هیچ مرد عاقل و بالغی نمیتواند برود توی نزدیکترین دفتر ثبت اسناد رسمی و به زنش وکالت حق طلاق بدهد. باید هزار و یک جا سر بزنی تا عاقبت یکی، با هزار منت و نگاه عاقل اندر الاغ، بگوید این کار را برایت انجام میدهد. خواستم فقط به یادتان بیاورم که کجا زندگی میکنیم. خیلی چیزها به دولت، حکومت، نظام سیاسی یا چیزهایی مثل این ربطی ندارد. اشکال از جای دیگری است... 17 لینک به دیدگاه
spow 44197 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 21 بهمن، ۱۳۹۱ نوشته برای اقای پدرام رضایی زاده هست اینکه مردی برای احقاق حقوق در خانواده تلاشی بکنه یا یک زن این کار رو انجام بده وجامعه دید تمسخر امیز و تقابلی با این عمل داشته باشه سوژه این نوشته هست مسئله کلی تر اتفاقاتی از این دست هست که خیلی چیزها به دولت، حکومت، نظام سیاسی یا چیزهایی مثل این ربطی ندارد. شما چیزی یادتون نمیاد؟ 13 لینک به دیدگاه
El Roman 31720 اشتراک گذاری ارسال شده در 22 بهمن، ۱۳۹۱ چرا از امروز (یکشنبه 22 بهمن 1391) صبح ساعت 9 یه چیزایی یادم میاد! 4 لینک به دیدگاه
Alireza Hashemi 33392 اشتراک گذاری ارسال شده در 23 بهمن، ۱۳۹۱ یه نظری دارم در مورد جامعه ای که ا..اکبر میگه رو پشت بوم تا ثابت کنه که هرچقدر صداش رو کلفت تر کنه انگار تعدادشون بیشر نشون داده میشه یه نظری دارم در مورد جامعه ای که رهبرانش با هم سر قدرت بازی میکنن و مردمانشون سر سبقت از کلاه برداری از هم دعوا همه انگار سر کاریم اما بیکاریم ما خودمون به خودمون رحم نمیکنیم دو دستگی نداریم ولی یه سمتو اینقدر بزرگ نشون دادن بهمون انگار حس میکنیم اونا خیلی بزرگن ما کوچیکیم نه اینجوری نمیشه قرارمون این بود که باهم باشیم در کنار هم ولی اشکال از جای قرارمون بود کنار هم بودیم ولی در میانمون دیواری به اسم ترس ترس از آزادی 6 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده