رفتن به مطلب

ارسال های توصیه شده

دانلود کتاب افسانه سیزیف نوشته البر کامو

 

 

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.

 

سیزیف یا سیسیفوس (به یونانی: Σίσυφος) قهرمانی در اساطیر یونان است. او فرزند آئلوس و انارته و همچنین همسر مروپه است. سیزیف پایه گذار و پادشاه حکومت افیرا و مروج بازی‌های ایسمی (Isthmian Games بازی‌هایی که از لحاظ اهمیت در ردهٔ بازی‌های المپیک قرار داشتند و هر دو سال یکبار برگزار می‌شدند) به حساب می‌آید. علاوه بر آن از او به عنوان حیله‌گرترین انسان‌ها نام می‌برند چون نقشه‌های خدایان را فاش کرد. سیزیف همچنین به خاطر مجازاتش در هادس مشهور است. او می‌بایست سنگ بزرگی را بر روی شیبی ناهموار تا بالای قله‌ای بغلتاند و همیشه لحظه‌ای پیش از آن که به انتهای مسیر برسد، سنگ از دستش خارج می‌شد و او باید کارش را از ابتدا شروع می‌کرد. امروزه به همین دلیل به کارهایی که علی‌رغم سعی و تلاش بسیار هرگز به آخر نمی‌رسند کاری سیزیف‌وار می‌گویند.

 

 

بخش هایی از متن کتاب

 

 

شعور نیز به طریقه خود به من می گوید که این دنیا پوچ است. طرف مخالف ان که یک برهان کور است ف ادعا می کند که همه چیز واضح و مسلم است. امیدوارم حق داشته باشد اما با وجود این همه قرون پرمدعا در مقابل انسانهای فصیح و قانع کننده ، من می دانم که این موضوع خلاف حقیقت و غلط است ، اگر هم من نمی توانم بدانم ، حداقل براین نقش هیچگونه خوشوقتی و شادمانی وجود ندارد.

این دلیل جهانی ، عملی یا اخلاقی ، این جبریه ، این مقوله ها که همه چیز را شرح و توضیح می دهند ، چیزی دارند که هر مرد با شرفی را به خنده می اندازند.

انها کاری با روح ندارند و واقعیت عمیق و کامل ان را که ناشی از اسارت ان است ،انکار می کنند. در این جهان نامفهوم و محدود ، سرنوشت انسان ، معنی و مفهوم خود را اتخاذ می کند. ملتی که با اصول غیرمنطقی و مجرد تربیت شده است ، تا پایان عمر ، ان را در اطراف خود نگه می دارد ، حس پوچی در بصیرت بارور شده اش ، روشن و واضح می شود.

افسانه سیزیف/البرکامو/صفحه 71

 

انکار یکی از مدارج مخالفت موجود ، گریختن از ان است. لغو این عصیان اگاهانه ، دوری جستن از مطلب ایت. موضوع انقلاب دائمی ، بر تجربه انفرادی حمل می شود
برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
زیستن ، زنده کردن پوچ است. زنده کردن پوچ نیز مستلزم توجه داشتن بدان است. برخلاف عقیده "اوریدیس" پوچ نمیمیرد ، مگر زمانی که از ان منصرف شوند. یکی از وضعیات پیوسته فلسفی ، عصیان ماست - وان مواجهه دائمی انسان و نادانی مخصوص به خود اوست ، و اقتضای یک غیرممکن شفاف که دنیای مورد بحث را به هریک از دستیارانش وا میگذارد.

 

افسانه سیزیف/البرکامو/صفحه 110

 

برای دانلود کتاب افسانه سیزیف نوشته البرکامو به لینک زیر مراجعه فرمایید :

 

دانلود کنید
برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.

 

 

پسورد :
برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
  • Like 4
لینک به دیدگاه
  • 1 ماه بعد...

باور كن در دنیا جیزی به نام

رنج عظیم،

خاطره عظیم،

وجود ندارد

همه جیز فراموش میشود حتی یك عشق عظیم!

و این همان چیزی است كه زندگی را رقت بار و در عین حال قابل تحمل می كند!

  • Like 3
لینک به دیدگاه

مانیفست سانسورشده‌ی آلبر کامو

برگردان: رضا اسپیلی

 

سال ۱۹۳۹ کمی پس از آغاز جنگ و همین که نشریات به ناگهان دچار سانسور شدند آلبر کاموی نویسنده دست به قلمِ انتشار مقاله‌یی شد در روزنامه‌یی که در الجزایر چاپش می‌کرد؛ متنی که روزنامه‌نگاران را دعوت به آزاد ماندن می‌کرد. این متن سانسور و ممنوع چاپ اعلام شد. متنی عملی که قرار بود در شماره‌ی ۲۵ نوامبر ۱۹۳۹ در روزنامه‌ی Soir républicain چاپ شود، روزنامه‌یی تک‌برگی که کامو در الجزایر منتشر می‌کرد اما سال‌ها بعد و نخستین بار همین تازگی، در تاریخ ۱۷ مارس ۲۰۱۲ در پیوست «فرهنگ و اندیشه»ی روزنامه‌ی لوموند چاپ شد . ماجرا به‌سادگی از این قرار است که ماشا سری خبرنگار لوموند به هنگام جستجو در بایگانی ملی ماوراء‌بحار در اکس آن پروانس Aix-en-Provence به این مقاله دست پیدا می‌کند.

کامو ی بیست‌و‌شش ساله در این نوشته‌ی کوتاه چه ساده و قاطع به ارزش‌های اساسی سالم ماندن و درستکار بودن نه فقط به مثابه امری حرفه‌یی که به‌عنوان مساله‌یی شخصی اشاره می‌کند و سانسور اطلاعات که فرانسه را آلوده‌بوده به نقد می‌کشد. این مانیفست تاملی است بر روزنامه‌نگاری و جنگ و فراتر از آن بر انتخاب شخصی و بر آزاد ماندن. با هم بخوانیم:

امروزه مشکل بتوان از آزادی نشر سخنی به میان آورد و به زیاده‌روی متهم نشد. همچون ماتاهاری۱ متهم نشد. و خواهرزاده‌ی استالین لقب نگرفت.

این آزادی در میان آزادی‌های دیگر فقط تصویری کوچک از آزادی نیست. می‌توان عزم ما را برای دفاع از آن درک کرد اگر دانسته‌شود که راه دیگری برای پیروزی در جنگ وجود ندارد. قطعا آزادی محدوده‌های خود را دارد. همچنین لازم است که این محدوده‌ها آزادانه به رسمیت شناخته‌شوند. با تمام موانعی که بر سر راه آزادی اندیشه تراشیده شده ما همچنان همه‌ی آن‌چه را می‌توانستیم گفت، می‌گوییم و همچنان با رضایت همه‌ی آنچه را ممکن خواهدبود خواهیم‌گفت. به‌ویژه دیگر شگفت‌زده نمی‌شویم که سانسور اعمال شده در فرانسه به عنوان مثال برای Soir républicain هم منظور شود و بخواهد آن را توقیف کند (روزنامه‌ی چاپ الجزایر که کامو آن موقع سردبیرش بود)۲. این واقعیت که حیات یک روزنامه بسته به خلق‌وخو و نظر یک نفر باشد بیش از هرچیزی میزان بیگانگی را که دچارش شده‌ایم نشان می‌دهد.

یکی از آموزه‌های فلسفه‌یی که نامش برازنده‌اش است این است که در رویارویی با وضعیتی که نمی‌توان از آن پرهیز کرد نباید به نق‌ونوق‌ها میدان داد. امروز دیگر در فرانسه مساله این نیست که چه‌گونه از آزادی‌های نشر حفاظت کنیم، مساله این است که کنکاش کنیم چه‌گونه در رویارویی با سرکوب این آزادی‌ها روزنامه‌نگار می‌تواند آزاد بماند. این معضل دیگر مورد توجه جامعه نیست، دغدغه‌ی فرد است. همه‌ی آنچه اینجا دوست دارم از آن سخن بگویم شرایط و ابزارهایی است که با استفاده از آنها می‌توان در جنگ و اسارت‌هایش نه فقط از آزادی محافظت کرد، نیز آن را ابراز کرد. این ابزار چهار تا هستند: هشیاری، امتناع، طنز، و سرسختی. هشیاری نیازمند مقاومت در برابر تمرینِ نفرت و در برابر مذهب تقدیر است. در جهانِ تجربه‌ی ما قطعی است که از همه‌چیزی می‌شود پرهیز کرد. همین جنگ که پدیده‌یی انسانی است می‌شد در هر لحظه‌یی با ابزار انسانی از آن جلوگیری کرد. فقط شناخت تاریخچه‌ی همین سال‌های سیاست اروپا کافی است تا یقین داشته‌باشیم جنگ هرچه باشد علت‌های روشنی دارد. این نگاه روشن به چیزها تنفر کور و نومیدیِ برآمده از آن را از میدان به در می‌کند. روزنامه‌نگار آزاد در سال ۱۹۳۹ نومید نمی‌شود و برای آنچه می‌پندارد واقعیت است می‌رزمد چنان‌که کنشش بتواند بر جریان رویدادها تاثیر بگذارد. او هیچ مطلبی که به نفرت دامن بزند یا بذر نومیدی بپراکند چاپ نخواهد کرد. همه‌ی این در اختیار او است.

رویارو با موج فزاینده‌ی حماقت همچنین لازم است که در بسیاری از موارد تن به انکار و امتناع داد. تمام این در تنگنا گذاشتن‌های آدمی نمی‌توانند کاری کنند که روحِ اندکی درستکار بپذیرد که به ناراستی درغلتد. با همین مقدار اندکی که از سازوکار اطلاعات می‌دانیم راحت می‌توان صحت خبری را تعیین کرد. همین‌جاست که روزنامه‌نگاریِ آزاد باید تمام توجه خود را به کار گیرد. چراکه اگر نمی‌تواند هرآنچه را می‌اندیشد بگوید، می‌تواند آنچه را نمی‌اندیشد نگوید یا آنچه را که می‌پندارد نادرست است نگوید. معیار آزاد بودن روزنامه هم به این است که بگوید چه چیزهایی را نمی‌گوید. این آزادیِ به‌تمامی منفی از ورای نگاهی از دوردست، مهمترین آزادی‌هاست اگر بدانند چه‌گونه از آن محافظت کنند زیرا راه آزادی واقعی را می‌گشاید. به همین قیاس روزنامه‌یی مستقل اصالت و وثوق اطلاعات و خبرهایی را که می‌دهد تضمین می‌کند، جامعه را یاری می‌‌دهد تا آنها را بررسی کند، از شست‌وشوی مغزی دوری می‌کند، دشنام‌ها را می‌زداید و با تحلیل اطلاعات پیراسته، آنها را ترمیم می‌کند. خلاصه اینکه با به‌کارگیریِ انسانیِ توانایی‌های خود به واقعیت خدمت می‌کند. این اقدام چنانکه باید، دست کم به او اجازه می‌دهد تا از پذیرفتن خدمت به دروغ تحت هر قدرتی روی زمین امتناع کند.

اینجا به طنز می‌رسیم. می‌توان بر این اصل اشاره کرد که روحی که پسند و ابزار تحمیل تضییقات را دارد در برابر طنز عایق است. به هیتلر نگاهی نمی‌اندازیم که فقط نمونه‌یی از میان دیگران داشته‌باشیم و از طنز سقراطی استفاده کنیم. این‌طور بگویم که طنز سلاحی پیش‌بینی نشده است رویاروی قدرت بسیار خطرناک. تکمیل‌کننده‌ی امتناع در آن معنایی است که مجازش می‌داند؛ نه فقط رد آنچه نادرست است بلکه گفتن گهگاهِ آنچه درست است. روزنامه‌نگار آزاد سال ۱۹۳۹ توهمی نسبت به هوش مخالفانش ندارد. به آنچه به انسان مربوط می‌شود بدبین است. واقعیتِ بیان شده به لحن جزمی در نه بار از ده بار بیانش سانسور می‌شود. همین واقیعت اگر به شوخی بیان شود فقط پنج بار از ده بار بیانش سانسور می‌شود. این موقیعت کمابیش به‌درستی امکانات هوش انسان را نشان می‌دهد. همین‌طور توصیف می‌کند که چرا روزنامه‌های فرانسوی چون Le Merle یا Le Canard enchaîné ۳ می‌توانند با جسارت به طور منظم مقاله‌هایی که همه می‌شناسیمشان منتشر کنند. روزنامه‌نگار آزاد سال ۱۹۳۹ اگرچه ناخواسته، ضرورتن طنزپرداز است. واقعیت و آزادی از آنجا که کمی عاشق هم هستند همخوابه‌های ضروری هستند.

این نگرش ذهن که به ایجاز شرح داده‌شد روشن است که می‌تواند بدون حداقلی از سرسختی به موفقیت موثری برسد. موانع بسیاری سر راه آزادی بیان وجود دارند. اینها چندان جدی نیستند که بتوانند روحی را نومید کنند. چنانکه تهدیدها توقیف‌ها و تعقیب‌های قضایی در فرانسه به نتیجه‌ی مخالف آنچه پیش‌بینی شده‌بود می‌انجامند. اما باید پذیرفت که موانع نومیدکننده وجود دارند: اسرار به بلاهت، حماقت سازمان‌دهی‌شده، بی‌هوشی پرخاشجو که هزینه‌هایش را می‌پردازیم. بزرگترین مانعی که باید بر آن چیره شد اینجاست. قاطعیت اینجا تاثیری اساسی دارد و با پارادکسی غریب اما روشن در خدمت عینیت و مدارا است.

به این ترتیب مجموعه‌یی از قواعد برای محافظت از آزادی داریم تا آن روز که به راحت برسیم. و بعد؟ خواهیم گفت. و بعد؟ چندان شتاب‌زده نباشیم. اگر هر فرد فرانسوی بخواهد در فضای درونی خود آنچه را که راست و درست می‌پندارد حفظ کند اگر بخواهد سهم کوچک خود را در ابقای آزادی ادا کند، بخواهد تسلیم نشود و اراده‌ی خود را به رسمیت بشناسد آن موقع و فقط آن موقع است که در این جنگ پیروز خواهیم شد در معنای عمیق واژه.

اغلب روح آزاد این سده به‌رغم خود، طنزپردازی خود را حس می‌کند. چه کشف دلپذیری در این زمانه‌ی آتش! اما فضیلت انسان ایستادگی در برابر همه‌ی آن چیزی است که این همه را انکار می‌کند. هیچ‌کس نمی‌خواهد بیست‌وپنج سال تجربه‌ی سال‌های ۱۹۱۴ و ۱۹۳۹ را تکرار کند. پس باید روشی به تمامی نو را تمرین کرد که عبارت از عدالت و بخشش خواهدبود. اما این‌ها همه در قلب‌های آزاد و ذهن‌های باز یافته می‌شوند. این قلب‌ها و این ذهن‌ها را شکل بدهیم، زودتر از خواب برخیزیم. این وظیفه‌ی همزمان میانه‌رو و جاه‌طلب انسانی است که به انسان مستقل بازمی‌گردد. باید بدون اینکه بخواهیم خیلی جلوتر را ببینیم به آن وفادار باشیم. تاریخ به این کوشش‌ها توجه کند یا نکند آنها پرداخته شده‌اند.

________________________________________

پی‌نوشت

 

۱. ماتاهاری نام هنری رقاص شهره‌ی پاریسی که در جریان جنگ جهانی یکم به جرم جاسوسی برای آلمان به جوخه‌ی اعدام سپرده‌شد. مارگارتا گرترویدا زله زاده‌ی هلند و بسیار دلفریب بود.

۲. الجزائر آن موقع مستعمره‌ی دولت فرانسه بود. دولت فرانسه همواره سیاست یک بام و دو هوا را در مورد الجزائر به کار می‌برد، مثلا با اینکه به‌طور رسمی الجزائر را یکی از ایالت‌های خود می‌دانست هیچ‌کدام از امکانات یک ایالات داخل خاک فرانسه (متروپولیتن) به آن تعلق نمی‌گرفت. کامو اینجا با اشاره‌ی طعنه‌آمیزی به این واقعیت، همچنین می‌گوید که البته شگفت‌زده نمی‌شود اگر سانسور اعمال‌شده در داخل فرانسه برای الجزائر نیز منظور شود.

۳. مجله‌های طنز روز فرانسه.

  • Like 2
لینک به دیدگاه
  • 1 ماه بعد...

ﺩﯾﺮﻭﺯ ﻭ ﻓﺮﺩﺍﺑﺎ ﻫﻢ ﺩﺳﺖ ﺑﻪ ﯾﮑﯽ ﮐﺮﺩﻧﺪ ...

" ﺩﯾﺮﻭﺯ " ﺑﺎ ﺧﺎﻃﺮﺍﺗﺶ ﻣﺮﺍ ﻓﺮﯾﺐ ﺩﺍﺩ،

" ﻓﺮﺩﺍ " ﺑﺎ ﻭﻋﺪﻩ ﻫﺎﯾﺶ ﻣﺮﺍ ﺧﻮﺍﺏ ﮐﺮﺩ ...

ﻭﻗﺘﯽ ﭼﺸﻢ ﮔﺸﻮﺩﻡ؛

ﺍﻣﺮﻭﺯ ﮔﺬﺷﺘﻪ ﺑﻮﺩ .... البر کامو

  • Like 2
لینک به دیدگاه
  • 2 سال بعد...

browse_003.pngممکن است که من منکر چیزی باشم ولی لزومی نمی بینم که آن را به لجن بکشم،

 

یا حق اعتقاد به آن را از دیگران سلب کنم!

 

 

کالیگولا _ آلبر کامو

  • Like 1
لینک به دیدگاه
×
×
  • اضافه کردن...