seyed mehdi hoseyni 27119 اشتراک گذاری ارسال شده در 29 دی، ۱۳۹۱ زن پاره ای از پیکر مرد و نیمی از پیکره جامعه انسانی نگاهی به کتاب زن؛ سیمای زندگی در دین و اسطوره [نگاهی به کتاب زن؛ سیمای زندگی در دین و اسطوره] ابوالفضل خوش منش - کتاب حاضر می کوشد زن و سیمای او را در امر زایش و رویش انسان از دیدگاه قرآن کریم و متون مقدس و اسطوره های بشری بررسی کند. رویکرد کتاب حاضر، رویکری که «فمینیسم» خوانده می شود، یا رویکردی مردستیزانه، و حتی رویکردی برای مطالبه حقوق اجتماعی زن و دعوت به زن سالاری نیست، بلکه کتاب، تنها یادکردی درباره سیمای زندگی ساز زن است. اشاره کتاب حاضر می کوشد زن و سیمای او را در امر زایش و رویش انسان از دیدگاه قرآن کریم و متون مقدس و اسطوره های بشری بررسی کند. از آن جا که تأثیر اسطوره بر ادبیات یک ملت روشن است و بررسی اسطوره های یک ملت، بدون توجه به ادبیات قوم، امکان پذیر نیست، از همین باب، کتاب ورودی به وادی ادب نیز دارد. سخن از زن نگارنده در این بخش زن را بنا بر اشارت قرآن و کتاب مقدس، در آغاز سوره نساء و آغاز تورات، پاره ای از پیکر مرد و نیمی از پیکره جامعه انسانی می داند، اما رفتار جوامع بشری با زن و حقوق زن در بسیاری از موارد گرفتار آفت افراط و تفریط بوده و در اغلب این رفتارها، نگاهی به سیمای زندگی ساز او وجود نداشته است. فصل حاضر می کوشد مروری بر پیدایی سخن از زن بکند و درباره روش کار کتاب توضیحی بدهد. جنس زن، در طول تاریخ پر فراز و نشیب بشر، در جامعه اغلب مردسالار، با معاملات روبه رو بوده و در پهنه های تاریخی و جغرافیایی گوناگون، اغلب عضوی درجه دو و یا فروتر از آن بوده است. جوامعی که در آن زن به سان کالا و حیوان، دست به دست می شده، یا انسان به شمار نمی رفته، کم نبوده اند وی نقشی چندان فراتر از حیوان اهلی نداشته است، مجموع رفتارهای صورت گرفته با زن، واکنش ها و جنبش های متعددی را در جوامع مختلف سبب گردید. خیزش های فمنیستی پس از انقلاب فرانسه، مانورهای جوامع سوسیالیست برای آن چه « آوردن زن به صحنه اجتماع» نامیده می شد و نیز آن چه در این باب در جوامع سرمایه داری جدید اتفاق افتاد از این باب اند. آیین استعمارساز بهاییت در ایران نیز در این میان فرصت را هدر نداد و با وجود مفاسد اخلاقی وسیعی که دامن گیر سران و مبلغان آن بود، شعار آزادی زن و برابری حقوق او با مردان را فرو ننهاد. در ایران پس از مشروطیت نیز شماری از اهل قم برای دفاع از حقوق زن، دست به نگارش زدن که از میان آن ها دهخدا، جمال زاده، هدایت، آل احمد و آیت الله طالقانی را می توان نام برد. یکی از مشترکات این نوشته ها نقد خرافه های زده بر جسم و جان زن، است؛ و نیز دکتر علی شریعتی نوشتن کتاب هایی می کوشد در این گفتارها از جایگاه زن، زینب (س) و فاطمه (س) بگوید و در آن ها، به مقایسه چهره ی زن در اسلام اصیل، زن در اسلام گرفتار تحریف و زن تقدیمی در رسانه های غرب سرمایه مدار بپردازد. در ایران شهید مطهری درباره مسئله حجاب نوشت، نظام حقوق زن در اسلام را مد نظر قرار داد از اخلاق جنسی در اسلام و غرب گفت و نویسنده هایی دیگر نیز در این زمینه آثاری برجای نهاده اند. جایگاه زن و رفتار با او در برخی سرزمین های اسلامی هنوز هم جای افسوس و اندوه دارد. آثار منفی این گونه رفتارها بر چهره اسلام در دنیای امروز کم نبوده است. در ایران نیز کم نیستند کسانی که اسلام را دینی «مردانه» می دانند و آن را آیینی می شمارند که برای مرد، انواع برتری ها را قائل است و زن را موجودی فرودین و «درجه دو» می شمارد. نگارنده در این قسمت نگرشی تطبیقی به نقش و جایگاه زندگی ساز زن از دیدگاه قرآن و ادیان و اسطوره های ملل پرداخته که این نگرش می تواند فضایی جدید را در گفتمان دین مربوط به زن بگشاید و به بیان این نکته پرداخته که امروزه گروه های هم جنس گرا در منشور و رسانه های خود رسماً از ضرورت جایگزینی مرد به جای زن در زندگی های مشترک سخن می گوید و کار خود را خدمتی به جامعه بشری برای پیش گیری از انفجار بمب جمعیتی می شمارند و نیز در سال های اخیر، در راه حذف نقش زن و برکندن رحم رحمت و مودت از پیکره جامعه انسانی، شعار مدرن دیگری سرداده شد که عبارت از تولید مثل غیرجنسی از راه شبیه سازی و بدون نیاز به جنس مؤنث بود. رویکرد کتاب حاضر، رویکری که «فمینیسم» خوانده می شود، یا رویکردی مردستیزانه، و حتی رویکردی برای مطالبه حقوق اجتماعی زن و دعوت به زن سالاری نیست، بلکه کتاب، تنها یادکردی درباره سیمای زندگی ساز زن است. خوانش تطبیقی نگارنده در پی آن است که سخن متون مقدس کهن و اسطوره ها در خصوص زن را به پیشگاه قرآن ببرد و با سنجه این دفتر الهی و وحی نامه مصون و محفوظ آسمانی بسنجد. در این جا لازم است درباره اسطوره و مفهوم لغوی و اصطلاحی آن و نیز اصل چنین سنجشی سخن بگوییم. واژه اسطوره در قرآن کریم به صورت جمع آن: اساطیر، در معنا و مفهومی منفی و به نقل از کافران استعمال شده است و به عبارتی سخریه آمیز و عبارت از افسانه ها و خیالات گذشتگان است؛ و القا کننده این مفهوم که رسول اعظم (ص) نوآوری نکرده، بلکه تنها آمال و خیالات پیشینیان را به هم پیوسته و به دست داده است. در نقل قول قرآن مجید از کافران می بینیم که اساطیر الاولین طی دو آیه متوالی در ردیف افک و افترا قرار می گیرد، و احتمال دارد واژه قرآنی اسطوره با الفاظ دیگری نیز در زبان های موسوم به هند و اروپایی هم ریشه باشد. گذشته از واژگاه هم ریشه بالا، اسطوره در اصطلاح امروزین خود، معادل myth است که وام واژه ای از لاتین متأخر (mythus) و خود مأخوذ از muthos یونانی است. اصل ورود آن به صورت mythique در قرن چهاردهم میلادی به فرانسه و انگلیسی به معنای حکایت، داستان و سرگذشت قدیسان روی داده است. اسطوره، مفهوم و تطور اصطلاحی ساده ترین تعریف این که اسطوره بیان نمادین است، و تعاریف دیگری نیز شده می توان گفت که اسطوره: 1. روایت غیرعادی و فراطبیعی و مینوی است؛ 2. فرهنگ نخست جامعه بشری است؛ 3. تاریخ مینوی انسان های پیشین و باورهای راستین آنان است. اسطوره از دل تاریخ برنیامده، بلکه این اسطوره است که تاریخ را می سازد و از همین رو برای اسطوره باید حقیقت بیشتری از تاریخ قائل بود، اسطوره معادل خیال بافی نیست، زیرا خیال بافی عادت افراد عاجز و جویندگان کبریایی است، قرآن کریم به این حالت روحی و روانی روی خوشی نشان نداده است. اسطوره، رویای جمعی و مرتبط با باور جمعی اقوام و ملل در طول تاریخ است، این رؤیاها را اقوام و ملل در طول تاریخ دیده و به زبان نماد و تمثیل بازگو کرده اند، بلکه می توان گفت: اسطوره فراتر از رؤیای جمعی، زیست مایه های هنرمندانه اقوام و فرهنگ های کهن نیز هست. بنابراین، رسالتی اجتماعی و مذهبی دارد و آرمان های بلندرفتاری، اخلاقی و اجتماعی را به بشر الهام می کند. این سخن، از کتاب جمهوریت افلاطون درباره تأثیر اسطوره بر بخش آگاه و ناخودآگاه انسان قابل توجه می باشد؛ سقراط گفته است: برای این که جوانان مدینه فاضله، شجاع و قهرمان بار آیند، باید به آن ها درس هایی آموخت تا از اندیشه های هراس انگیز مرگ، آزاد شوند و نباید لغات، اشعار و اساطیری که عالم دیگری را تاریک و ترسناک می نمایاند؛ به گوش آن ها برسد و هم چنین، باید زاری ها و بی تابی هایی که به مردان بزرگ نسبت می دهند از زبان و نوشته ها حذف شود. آنان باید چنان آزادمنش بار آیند که اصل « مرگ و نه ذلت بندگی» را به سان مبنایی مسلم بپذیرند و آویزه گوش سازند. اساطیر، حتی در ساده ترین سطوح خود، انباشته از روایاتی معمولاً مقدس درباره خدایان، موجودات فوق بشری، و وقایع شگفت آوری هستند که در زمان هایی آغازین با کیفیاتی متفاوت از کیفیت های زمان ما، رخ داده است و به خلق و اراده جهان انجامیده اند. از این واقعیت، گریزی نیست که اسطوره، زبان خاص خود را دارد، نمادها و نمودهای آن، از چیزهایی که مردم در سخنان روزمره خود یا دین با زبان و ادبیات خود می گوید، سخن نمی گویند. بخش های مهمی از اسطوره ها، رازناک و رمزآلودند، از همین رو، حتی در خوانش عادی آن ها باید لایه های زیرین و عمیق تر زبان آن ها را مورد توجه قرار داد. نگارنده در این بخش از کتاب به نمونه هایی از تاریخ در باب انحرافی تدریجی عقیده و نمونه ای از قرآن در باب انحراف تدریجی عقیده نیز پرداخته است. آیینه آیین ها متون مقدس آیین هایی زرتشتی، هندو، یهودی، مسیحی و اسلام به بعد گیاهی انسان و نقش زن، زایش و پرورش او توجه نشان داده اند، فصل حاضر تحقیقی فشرده را در این باب به صورتی تطبیقی انجام می دهد. در قرآن کریم می بینیم که تعبیر «انبات» یا رویانیدن، منحصر به کشت و کشاورزی نیست و این ماده درباره انسان، حیات و پیدایش او نیز استعمال شده است، در سوره ( بقره 223) لفظ «حرث» که در این آیه به کار رفته، یک تعبیر جامع و مطابق با واقع است: « همه جهازات درونی و نمای بیرونی زن، کشتزار پرمایه ای برای پذیرای و پرورش بذر انسان است: از دستگاه اعصاب و نسوج و عضلات و جهاز بذر افشان و بذرگیر رحم گرفته تا لطافت اندام و روی و موی و آهنگ صدای او و نیز عواطف، صبر و تحمل در حمل، ولادت و پرورش فرزند... در واقع سراسر ساختمان درونی و بیرونی و اخلاقی زن در پیرامون جهاز رحم تشکیل شده و پیوسته از وضع و تغییرات آن متأثر می شود». قرآن کریم از جهاز رحم، تعبیری بشکوه دارد: « قرار مکین» یا قرارگاهی با مکنت و استوار. زن در کنار جهاز انسان ساز، به جهاز مهم دیگری نیز مجهز است که همانا جهان شیرساز اوست و کار این جهاز، ادامه جهاز نخست در رویش و پرورش انسان هاست، بدین ترتیب، زن موجودی استثنایی در عالم کشت و زرع است که علاوه بر آن که کشتزار است، خود نقش باغبان را نیز سال ها بر عهده می گیرد. توجه قرآن کریم به بعد گیاهی و نباتی انسان در سه محور قابل مشاهده و بررسی است: 1. در زایش جسمی انسان؛ 2. در زایش روحی انسان و زندگی پیامبران الهی که کارگزاران زایش و پرورش روحی انسان و تأمین حیات اصلی اویند؛ 3. در لسان اسطوره ای، به سبب جایگاهی که اسطوره در ذخیره و انعکاس حقایق عمده، به خصوص قضایای مبدأ و معاد در اندیشه دیرینه بشر دارد. کتاب حاضر بیشتر در پی تبیین دو عنوان دیگر است. این دو عنوان عبارت از «درخت» و «آب» است. قرآن کریم در مراحل زایش و رویش جسمی و معنوی انسان، تنها به یاد کردن «زن» اکتفا نمی کند، بلکه بارها از دو پدیده دیگر نیز که نمادهای حیات اند، سخن به میان می آورد: « درخت و آب». این سه مقوله بسیار در هم تنیده اند و علاوه بر لزوم دیدن آن ها در کنار هم، بررسی مستقل آن ها نیز برای تبیین بیشتر ارتباط آن ها لازم است. در ادامه، گفتنی است، مراد از زایش روحی انسان، شکوفایی و آمادگی او برای حیات برین است و اشاره شد که پیامبران الهی کارگزاران این رویش و رشدند. کتاب حاضر یک بار از موضوع « درخت و زن» و یک بار از « آب و زن» در زندگی پیامبران سخن می گوید و یک بار دیگر نقش زن را در زندگی آنان به طور مستقل بررسی می کند. در بخش ادبی و اسطوره ای نیز این کتاب به ارتباط این پدیده با موضوع انسان و پیدایش او خواهد پرداخت. نگارنده در این بخش با آوردن مثال هایی از آیات قرآن هم چون داستان آدم و حوا، حضرت نوح علیه السلام، حضرت ابراهیم علیه السلام، حضرت موسی علیه السلام، حضرت عیسی علیه السلام، حضرت پیامبر صلی الله، خواسته است تا ارتباط مفهوم زن با درخت و آب را در ارتباط پدیده ها با موضوع انسان و پیدایش او بپردازد؛ و هر سه مفهوم را در این داستان ها بررسی کرده است. بیان سوره ها سوره شناسی قرآنی و تدبر در سوره ها و بررسی درون سوره و برون سوره ای، اصلی مهم در تعامل با قرآن کریم است که امروزه تا حد زیادی از یادها رفته است. قرآن کریم، نقل اثر و بزنگاه تحدی خود را بر روی سوره و نه آیه قرار داده است. نیرویی نامریی، اما بسیار مستحکم در میان اجزای تشکیل دهنده یک سوره وجود دارد که برآیند آن، سوره را به صورت واحدی راسی و راسخ و بنیانی مرصوص در برابر تمام نیروهای ناباور در می آورد. سوره شناسی، یکی از مؤلفه های ضروری تدبر در قرآن کریم است، قرآن کریم قولی واحد است ( مؤمنون، 68) اما هر یک از سوره های قرآن، کاری می کند که سوره دیگر نمی کند. به عبارت دیگر هر سوره ای، حقیقت را از زاویه ای متفاوت از زاویه سوره دیگر، می نگرد و آن را کشف و تصویر می کند. در این جا ذکر این نکته نیز لازم است که نگارنده قائل به جمع توفیقی قرآن کریم و ارتباط میان سور مجاور و نیز نقش فواتح سور در تبیین موضوع سوره های قرآنی است که از جمله مباحث محل اعتنا در کتب علوم قرآنی است، سیوطی بابی را در این زمینه گشوده و از قول امام فخر رازی نقل می کند که بیشترین لطایف قرآن در ترتیب ها و روابط آیات و سور نهفته است. فصل حاضر با رویکردی سوره شناختی به بررسی برخی سوره ها می پردازد که داستان زن و زایش و نیز رویش ناشی از وجود او در آن ها بارز است. سوره هایی که هم اکنون مورد بررسی قرار می گیرند، از هر دو نگاه درون سوره ای و گاه برون سوره ای مورد توجه قرار می گیرند و با توجه به این که سوره های مکی و فشرده اغلب در پایان قرآن قرار دارند، این بررسی از پایان قرآن به سوی آغاز آن است: بررسی حاضر، به صورت جفتی است و جفت سوره هایی که با هم می آیند، تقارن آشکاری در لفظ و معنا با یکدیگر دارند. عبارتند از: کوثر و ماعون، قیامت و انسان، احزاب و تحریم، رحمان و واقعه، نساء، حج و مؤمنون، کهف و مریم، تین و علق. فرجام خشکی و بی حاصلی: مفهومی مخالف در مقابل تعابیر گیاهی قرآن کریم در خصوص زایش و زندگی انسان، بهره گیری این کتاب از مفهوم مخالف و فرجام خشکی و بی حاصلی نیز محل توجه است: در میان اولین سوره های نازل شده، نخستین زن ابولهب می یابیم: « حمله الحطب» که در گردن خود لیفی از خرما دارد. دیدیم که قرآن کریم، هنگام سخن گفتن از مریم، از خرمای تازه و شیرین همراه « آب روان» یاد می کند و کوثر سرشار و همیشه جاری را، کنایه از وجود حضرت فاطمه زهرا سلام الله قرار می دهد؛ اما هنگام اشاره به زن ابولهب، از چوبی خشکیده و بی طراوت که جز به کار سوختن نمی آید و نیز « لیف خرما» ی خشکیده و « آتش سوزان»، سخن می گوید. گردن این زن که باید جای زینت زنانه مادری دلسوز و همسری فداکار باشد، مبدل به گردنی خالی از هرگونه ظرافت و جاذبیتی گردیده که لیف خشکیده خرما، این نشانه خشکی، آتش بیاری و آتش افروزی را به دیده بینندگان فرو می کند. نمونه ای دیگر از این حالت را، درباره قومی پس از قوم نوح می بینیم که نصیب و حاصل آنان، جز خشکی و بدل شدن به خس و خاشاک نبود: ( مؤمنون، 41) چنان که در بررسی آیات سوره مؤمنون، در همین فصل اشاره شد، قرآن کریم در این جا از «غثاء»، سخن می گوید که عبارت از خس و خاشاک بازمانده از سیلاب است؛ و چند تعبیر قرآنی دیگر که در این کتاب مثال آورده است. درخت در نشانه شناسی دینی عنوان حاضر، آخرین عنوان فصل حاضر و تمهیدی برای ورود به فصل آتی است. گذشته از حضور گسترده و شکوفایی درخت، در آیات و سور گوناگون، حضور این پدیده در نظام متقن نشانه شناسی قرآنی نیز، گسترده و آشکار است. قرآن کریم، در مقام تمثیل عطایی که به اهل انفاق می رسد، از دانه می آورد که هفت سنبله می رویاند و هر سنبله نیز صد دانه می آورد؛ تا پس از آن با این تمهید و تمثیل از اراده مضاعف ساختن خداوند، اجر بندگان را و از واسع و علیم بودن او سخن بگوید، سوره یوسف، سوره نشانه شناسی در قرآن است. « احادیثی» که یوسف آن ها را در این سوره، «تأویل» می کند و به اصل خود باز می گرداند، جمع احدوثه و به معنای انواع رویدادها و مستحدثات است و انحصاری به خواب و رؤیا ندارد. خدای حکیم، سنبله تازه را در خواب ملک مصر، نشانه سال پربرکت و سنبله خشکیده را، نشانه سال خشک قرار می دهد. قرآن کریم، گذر و ناپایداری دنیا را با بهره گیری از نماد درخت پیش روی ما می نهد و پس از آن، از درخت آفرین باقی و مانا سخن می گوید؛ و آیات دیگری نیز با مضمون درخت بیان می کند. سخن اسطوره ها همان گونه که قرآن کریم و متون دینی از نقش زن در زایش، رویش و ارتباط او با نمادهای حیات سخن می گوید، اسطوره ها نیز به زبان خود، نظیر همین حکایت را باز می گوید. فصل حاضر برخی از این نمونه ها را از نظر می گذراند. در آغاز کتاب اشاره شد که تفاوت متون مقدس و در رأس آن ها قرآن مجید با اسطوره ها، ریشه ای و فراوان است و فصل حاضر تنها از برخی مانندگی ها سخن می گوید. جایگاه رستنی ها در اساطیر زندگی گیاهان و قداست رستنی ها، برای انسان برزگر، در زمان پیشین امری برونی نیست، بلکه وی در آن ها شریک بوده، تصریف می کرده و از آن ها التماس و تقاضا داشته است. تاکنون باورها و آیین های فراوانی مربوط به زمین، خدایانش و به خصوص « مهین-مادر» یا « مام مهین» در مقیاس های جهانی آن به دست ما رسیده است. زمین که به یک معنا پایه و اساس کیهان محسوب می شده، تجلی گاه مذهبی با اهمیتی بوده و باورها پرستیده شده است. Caia به معنای زمین، اولین زاده و یکی از ایزد بانوان یونان باستان است. این واژه با ریشه های گیاه، گیتی، گیهان، کیهان و جهان؛ و ریشه ge ( به معنای زمین، در واژگانی چون geographie و geologie) و نیز با واژه Gaea به معنای مادر زمین مرتبط است. از رسول اعظم (ص) روایت شده است: تحفظوا من الارض فانها امکم. در میان اسطوره های «مادر زمین»، درخت حضوری بارز و شاخص دارد. موجودی « بی ریشه» نیست، بلکه به طور طبیعی برآمده از دانه ای است که پس از «هبوط» به « اسفل سافلین»، دو جوانه از آن سر برمی کند: یکی، در طلب نور به بالا می رود و دیگری در پی یافتن آب حیات به سمت اعماق تاریک ریشه می دواند. تنه درخت راست می ماند و شاخه های آن به سوی نور عروج می کنند. درخت، میان اوج آسمان با نور زلال اش و قعر زمین و خاک تیره آن واسطه مهمی است. با عالم بالا مرتبط است و به قول مولانا از دل خاک، راز می گوید و خبر می آورد: این درختانند هم چون خاکیان دست ها بر کرده اند از خاکدان با زبان سبز و با دست دراز از ضمیر خاک می گویند راز نگارنده در ادامه مباحث به بیان ادبیات زردشتی و اعتقاد به درخت و گل در امر زایش و رویش اشاره می کند و آیاتی از قرآن را نیز بیان می دارد. زمین مادر و خدایان بارور کننده حیات گیاهی مرهون به خاک سپردن و پنهان کردن دانه در زیرزمین است. دانه تا به سان انسان، هبوط نکند و نیست نشود، رستاخیز و تولدی دیگر نمی یابد. این تجربه عینی اقوام کشاورز در اعصار باستان بود. انسان به یاری این استدلال تمثیلی در آن عصر، از سویی به این نتیجه رسید که چنین امری ممکن است برای مردگان وی نیز روی دهد، و از سوی دیگر خدای مظهر زندگی نباتی که نماد جهان گیاهی بود، نیز نمی توانست فارغ از این زادمرد و دگرگونی دائمی، میان زندگی و مرگ باشد. افسانه مرگ و رستاخیز خدایان گیاهی، در فرهنگ آسیای غربی که مبین وحدت بنیادی مرگ و زندگی است؛ عبارت بود از برداشت ذهنی انسان کشاورز، در اعصار پیش از تاریخ، از موضوع حرکت طبیعت و تحول زندگی گیاهی که رشد مستقل ذهنی یافته، سپس صورتی اسطوره ای پیدا کرده و در طی تحول تاریخ، به انواع شکل های داستانی اسطوره ای بیان شده است. که نگارنده به داستان هایی در این زمینه در کتاب خود اشاره کرده است. زن و آب «ننه ی» نام سامی مام ایزد بزرگ است که آیین آن از روزگار باستان، از کرانه های مدیترانه تا سواحل دجله و فرات، دره سند و مرزهای خاوری ایران بزرگ، گسترده بود و با نام های ارتمس، ادوی، اناهید و ایشتر و ننه ی در میان یونانیان، ایرانیان، بابلی ها، الودی ها و مردمان آسیای صغیر پرستیده می شد. این نام در سنگنبشته ها به صورت Nana ثبت شده است. نام این « مام ایزد» بزرگ تا زمان حال در گویش های مختلف و از جمله زبان فارسی به صورت های ننه یا مئمو، نه ن یا نو به معنای مادر باقی مانده است. ننه ی هیولایی است که مایه و تخمه همه چیز را داشت. از همین ریشه، واژه « نون» به معنای « ماهی» به جهت ارتباط آن با آب است و نام های «نینوا» و «ذالنون» ( لقب حضرت یونس، پیامبری که به سوی همان سرزمین مبعوث شد و مبتلای ماهی بزرگ گردید)، هم چنان مأخوذ از آنند. در واژگاه مقدس مصر باستان نیز واژه «نون» را به معنای «آب» می یابیم. نگارنده در بخش هایی از این قسمت سخنی درباره آب و ماهی و ارتباط آن ها با زایش و زندگی بیان می دارد. برای انسان خاکی، زمین نقش شاخصی، چه به عنوان مبدأ و چه به عنوان معاد داشت. ازدواج جفت خدایان آسمان و زمین از جمله ترجیع بندهای اساطیر عالم نزد ملل گوناگون جهان داشت و یکی از نخستین تجلیات الوهیت زمین، «مادری» زمین و توانایی پایان ناپذیرش در بر دادن، بار گرفتن و زاییدن بود. انسان با تحول عمیق اجتماعی و اقتصادی که در نحوه زندگی خود پدید می آورد، به حفظ خود برابر نیروهای دشمن و جادوهای ایشان، محتاج بود و به امنیت آب برای کشتزارها و باروری آن ها و هم چنین به بازار برای مبادله کالاهای خود نیاز داشت. این امر خدایان فعال بارورکننده، الاهه گان قدرتمند و بزرگ مادر و نیز خدایان آب ها، ماه و گیاهان را پدید می آورد. افزون بر این و بر اساس چنین تحولی بود که در جوامع کشاورزی، از هند تا مدیترانه، به گونه ای از اساطیر برمی خوریم که خدایان بارور کننده، همسر یا تابعی از ایزدبانوی بزرگ آب اند. اسطوره پیدایش و آفرینش گیاهان و جانوران، از تن یک موجود الهی قربانی شده، چیزی است که در اسطوره « زمین مادر» به آن برمی خوریم. زمین بیش از هر چیز، یک زاینده و یک پرستار جهانی است و از طریق پیوند مقدس با آسمان، قدرت زایش و آفرینش می یابد، اما این عمل را می توان از طریق بکرزایی یا فداکاری خویش نیز انجام دهد. اثرات بکرزایی « زمین مادر» حتی در اسطوره های بسیار تکامل یافته ای نظیر اسطوره های یونانی نیز یافت می شود. در ادامه این اسطوره ها، آب ها مانند مادر، سرشار از بذرهای زندگانی اند و ماه نیز نماد جهانی آفرینش و نابودی دوره ای می شود. تجلی های فراوان و متنوعی از این اسطوره ها را، در آیین های « زمین مادر» می توان دید؛ آیین هایی که در آن ها زنان نقش مهمی ایفا می کنند و شبیه سازی نمادین زن با زمین و نیز تشبیه عمل جنسی با کار کشاورزی در آن ها واضح است. این نمادپردازی تا اندازه ای همه جا و در همه فرهنگ های زراعی یافت می شود. زن و گیاه: گزارش از یک آزمایش تأثیر صدای انسان بر روی سرعت گرفتن رشد گیاهان، امری است که به واسطه مطالعات گذشته به اثبات رسیده است. مطالعات جدید نشان می دهد که تأثیرگذاری صدای زنان بر روی رشد گیاهان بسیار بیشتر از صدای مردان است. مؤسسه RHS انجام این مطالعات را بر عهده داشت و طی آزمایش های آن، قسمت هایی از آثار تاریخی مانند روز تریفیدها/ اثر جان ویندهام، رؤیای نیمه شب تابستان ویلیام شکسپیر و منشأ گونه های چالز داروین برای گیاهانی تعیین شده، خوانده شد. افرادی با صداهای مختلف برای خواندن متن، برای 10 بوته گوجه فرنگی انتخاب شدند و طی یک ماه به خواندن متون مختلف برای گیاه خود ادامه دادند. گیاهان در آزمایش، امواج صدا را از طریق هدفونی که به گلدان آن ها اتصال داشت، دریافت می کردند. در عین حال شرایط تمامی گیاهان یکسان بود و به منظور اطمینان از تساوی شرایط برای تمامی گیاهان، دو بوته ناظر مشابه نیز، در شرایط سکوت تحت نظر گرفته شدند. نتایج نشان داد که زنان به نسبت مردان شاهد رشد دوونیم سانتیمتری گیاه خود بودند. در عین حال برخی مردان شرکت کننده در آزمایش به اندازه تأثیری منفی روی گیاه گذاشته بودند که گیاه مورد آزمایش رشدی کمتر از گیاه ناظر در سکوت داشت. زن، مجرا و مجلای ظرافت و هنر زن را جنس لطیف نامیده اند. او چنان که اشاره شد، جایگاهی دست کم مقدماتی و تمهیدی را در امر مبدأ و معاد انسان داراست و در این زمینه علت معده محسوب می گردد. در زبان اسطوره، نقشی که زن در زندگی این دنیایی دارد، به « ایزدبانو» ها یا بغبانوها داده می شود؛ نقش هایی جسمانی مانند: زادن و پروردن؛ نقش هایی معنوی و انتزاعی مانند: هنرهای ظریف، امور لطیف، ادراکات و احساسات پاک و زلال هنر و عشق، بر فراز همه آن ها قرار دارد. نگارنده از ادبیات ایران و مصر و یونان مثال هایی را در کتاب بیان کرده است. زن در مبدأ و معاد اسطوره ای نقش زن را در مبدأ و معاد اسطوره ای نیز شاخص و پررنگ می یابیم. در خصوص مبدأ، بخش مهمی از اسطوره های یونانی باستان، عنوان اسطوره های مادر سالاری را دارد. دوی یا مهادوی یا ماهادوی نیز خدابانوی بزرگ حاصل خیزی نزد هندوان است. در باب معاد انسان نیز به نمونه هایی از مصر باستان اشاره می کنیم که ایزدبانوان متعدد زایش در آن، هر یک به نحوی با سرزمین مردگان و جهان زیرین ارتباط داشتند و در باور آن مردمان، امور آن سو و آن روی دیگر هستی را تمشیت و تدبیر می کردند. آیینه ادب آن چه درباره زن، زایش، رویش، آب و بعد گیاهی انسان گفته شد، در دفتر ادب ملل نیز بازتاب های خود را به طور طبیعی و به صورتی روشن یافته است. نگارنده در این بخش از کتاب، به شاعرانی چون خیام، فردوسی، مولانا، و نیز از فلاسفه بزرگ چون ابن سینا، سهروردی، خواجه نصیرالدین طوسی نام می برد که هر کدام به نوعی در آثارشان از زن و تأثیر او را بیان کرده اند و تأثیر زن را در 1. ادبیات اساطیری؛ 2. ادبیات اجتماعی؛ 3. ادبیات سیاسی معاصر؛ 4. ادبیات داستانی؛ 5. ادبیات نمایشی را در این قسمت از کتاب حاضر بیان داشته است. آیینه زبان یک جنبه قابل بررسی دیگر در موضوع زن، زایش و زندگی، مفهوم ریشه واژه و مشتقات و معادل های آن در زبان های مختلف است. حقیقت امر این است که خوشه واژه های درهم تنیده ای که از زن و مرادف ها و مشتقات آن در زبان های مختلف به دست می آید، بسیار وسیع و بسان سر و سر دلبران، خم اندر خم است. فصل حاضر نمونه هایی از واژه های مرتبط با موضوع کتاب و ارتباطات و تطورات گسترده آن ها را در زبان های مختلف جهان از نظر می گذراند. مصدر « زادن زاییدن» که به معنای: فرزند آوردن، به وجود آوردن، تولید کردن است از ریشه زن گرفته شده است که با واژه فرنگی «ژن» هم ریشه است. واژه های زایا، زایش، زاده، زادبوم، زادمرد ( آزادمرد، آزاده)، نژاد و هم چنین فرزند با این واژه هم ریشه اند. در کتاب حاضر نویسنده با آوردن معانی مختلف ژن و ارتباط آن با زن در زبان های مختلف سعی در تبیین موضوع داشته است. در مقابل این ارتباطی که میان واژگان زن و مفاهیم حیات می بینیم. واژه «مرد» را در زبان های مختلف، با مفهوم میرایی مرتبط می یابیم. « مرد» و معادل آن در عربی: « مرء»، با مرگ و مردن و معادل های آن ها در فرانسه: mort و mourire هم ریشه است و با ریشه های زبان های یونانی و لاتین و انشعاب مسمی به زبان های هند و اروپایی ارتباط دارد. واژه mortel در فرانسه امروز به معنای میرا، معادل انسان و فرد به همان اعتبار میرندگی اوست. واژه های martiya و martas به ترتیب در پارسی باستان و هندی باستان معادل مرد است و دارای مشتقات هم ریشه در زبان های متعدد جهان است. اصولی و هم ریشه های بسیار قدیمی برخی واژگان بالا در زبان های ایرانی باستان، سنسکریت و اوستایی قابل مشاهده است. زن و موضوع خرد و فرزانگی پرداختن به مسئله نقصان یا عدم نقصانِ بهره های زنان از مواهب عقلی و مانند آن، موضوع مستقیم این کتاب نیست، در این جا با توجه به موضوع بالا می توان به این مطلب اشاره و اکتفا کرد که سخنانی نیز که درباره نقصان عقل زن آمده و یا تحذیراتی که از مشاوره با او داده شده است، از حیث زن آمده، از حیث زن بودن او نیست، بلکه به لحاظ غلبه خارجی است که منشأ آن، جفای رفته بر او و محروم نگه داشتن این جنس از تعلیم در طول قرون است. اگر زمینه های درست تعلیم و تربیت این قشر فراهم شود، این گونه احادیث، از زنان مستعدی که مربی ممتازی داشته باشند، یا به مراکز تعلیم و تربیت راه می یابند، می توان انصراف داشته باشد. روشن است که سخن نقص عقل و ایمان، هیچ گاه نمی تواند متوجه بانوان بزرگی باشد که در این نوشتار از آن ها سخن رفت. علی علیه السلام گاهِ سخن گفتن از زنان ناقص العقل، به طور قطع از بانویی که وی شوی او بود و یا دختری که در دامان آن بانو پرورش یافته بود، سخن نمی گوید. از قضا، همو بود که لقب، «عقیله» را دریافت کرد و تنها همان دختر بود که در مجلس یزید سفاک و برابر مدعیان قهرمانی و منتظران در دریافت پاداش جنگاوری و پیروزی، آیه آن ناقص العقل را برای او و آن اشتباه الرجال قرائت کرد: قرآن کریم در سوره نمل ( آیات 23 - 44)، به روشنی از زنی سخن می گوید که خرد او بر مردانی که پیرامون او بودند، و نیز بر خرد مردانی که نام آنان در آیات و سور مجاور آمده، فزونی داشت. افزون بر این همه باید گفت که به طور کلی نقشی در انسانیت انسان ندارد، بلکه انسانیت، امری مرتبط و منوط به روح است که از امر پروردگار آمده است. جسم، قالبی است خاکی که با خاک تیره و گل بدبو مرتبط است و به همان خاک برخواهد گشت. برخلاف روح که غیرمادی است و به سوی خدای غیرمادی بالا خواهد رفت و بر اساس مکتسبات و آراستگی های همان روح است که انسانیت آدمی سنجیده خواهد شد. حتی اگر قرار باشد تنها وضعیت جسمانی را ملاک مقایسه میان زن و مرد قرار داد، برخورداری از زن از دو جهاز انسان ساز و شیرساز و نیز تقدم زن بر مرد در امر تشرف به بلوغ، اموری مهم اند که نباید از آن غفلت کرد. به هیچ دفتر و دیباچه ای قضا ننوشت برای مرد کمال و برای زن نقصان بازتاب های روشن جنبه های خرد و فرزانگی و نیز بعد تربیتی زن را در آیینه ادیان و اساطیر نیز می بینیم. در اوستا، چیستا را ایزدبانوی دانش و آگاهی و فرزانگی می یابیم که نام او بیشتر با ایزدبانوی «دین» همراه است و شانزدهمین یشت ( دین یشت) که ویژه ستایش و نیایش « چیستا» ست، از جهتی به زرتشت و دین وی اختصاص دارد. در اساطیر رومی، نیز این ایزدبانو با ارتمیس یا همان ناهید تطبیق شده و در اساطیر کهن، ایزدبانو زن که الهه های خرد و فرزانگی و دانش اند، فراوان اند و چنان که در بالا ذیل عنوان زن و زادن گذشت، زن و دانستن، به احتمال بسیار قوی هم ریشه اند. در جامعه خشن و مردسالار جاهلیت، با همه ظلمی که در حق زن می رفت، پاره ای از ظرافت ها و قابلیت های وجود وی هم چنان قابل توجه بود. در نظر آنان، زن به شاعران قدرت خیال و تصور و به مردان، بلندپروازی و جاه طلبی که در آن محیط پر خطر سخت بدان محتاج بودند الهام می کرد. او شادابی و روحیه زیبایی زندگی را به خانه ارمغان می آورد. هزاران سال نزد ملل مختلف، لقب ربه البیت را دریافت کرده است: و در سخن و گفتار امروز، هنوز نیز ترکیبی به سان « ربه البیت» معادل maitresse de la maison و « کدبانو» و تعبیر قدیمی تر آن: « خدیش» به کار می رود که یاد کرد و اشاره ای نیکو به جنبه ربوبی و تربیتی اوست. زن از دوران های پیش از تاریخ بر مسند تربیت و ربوبیت تکیه زده بود و بر مادرسالاری و حاکمیت دلسوزانه او بر خانواده، صدها هزار سال گذشته است. انسان مدرن در دامان همین مادر و مادرسالاری پدیدار شد و از پدرسالاری تنها چندهزار سالی است که می گذرد. در این زمینه اسناد و تصاویر متعددی وجود دارد. یکی از ابعاد و نقش های آموزشی و تربیتی زن، در آموزش زبان است. آری مشهور است که « زنان زیاد حرف می زنند» و باید نیز چنین باشد. بررسی های امروز ثابت می کند که گنجینه واژگانی زنان را گنجایشی بیش از گنجینه واژگانی مردان است تا او بتواند به ایفای نقش خود در آموزش زبان بپردازد و چنین است که سند زبان به نام زنان خورده است: یک حرف و دو حرف بر زبانم الفاظ نهاد و گفتن آموخت مادر است که به کودک زبان می آموزد، برای او لالایی می خواند و شاکله موسیقایی وی را از خردی رنگ و جهت می دهد و دست او را می گیرد و پا به پا به عالم پر رمز و راز اصوات و لغات وارد می سازد. زبانی که مادر در خانه به کودک می دهد، خود خانه کودک و آدمی از پنجره همین خانه است که به بیرون و پیرامون خود نظر می کند و آفاق دوردست را می نگرد. در زبان های دنیا همیشه از « زبان مادری» سخن گفته می شود و از چیزی به نام « زبان پدری» سخن نمی رود. روشن است که مراد از زبان مادری، صرف واژگان مورد نیاز برای کارهای روزمره نیست، بلکه زنان گذشته از رفع همین نیاز مهم، در طول قرن های متمادی، قصه گوی نسل ها بوده اند و فرهنگ کهن ما دختر زیبایی که « شهرزاد قصه گو» باشد، رمز و نمادی ماندگار از این امر مهم است. شهرزاد تنها از راه عشق و محبت و بدون دخالت عقل و منطق خوی انسانی را به سلطانی باز می گرداند و او را از غریزه حیوانی و درندگی باز پس می گرداند و محبت را نماد و کلید رازگشای حقایق می گرداند. ما نمونه و نمودهای متعددی از این را در ادبیات جهانی می بینیم؛ چنان که در فصل پیشین دیدیم، کوزت در داستان بینوایان قریب به همین نقش ها را بر عهده داشت. شمار زیادی از ضرب المثل های کهن و چند هزار ساله و نیز اشعار فولکوریک، سینه به سینه زنان نقل شده و به دست ما رسیده است. در طول هزاره های پیشین چندین بار خط اقوام در سرزمین های مختلف جهان تغییر یافته است. این دشمن خانه برانداز تعبیری که علامه دهخدا درباره تغییر خط به کار می برد بیش از دو بار به جان زبان و فرهنگ ما در ایران نیز زده است. شماری از مثل های کهن متعلق به زبان های باستانی ایران، از چنگال این دشمن قوی پنجه گریخته اند و مفر و جان پناه اصلی آن ها، ذهن و زبان ما بوده است. آری، پاره ای از این نقش ها در زندگی های امروز در حال کمرنگ شدن است و دیگر شماری از زنان به سان گذشته، فرصت یا اهتمام قصه گویی برای کودکان خود را ندارند و شمار زیادی از مثل ها در حال رفتن از یادهایند. هزاره سوم با اقتضائات جدیدش را هزاره نابودی دو هزار زبان در دنیا شمرده اند و زبان، زمانی که دفاع و حمایت زن را از دست بدهد، اگر نگوییم می میرد، زخمی و نیمه جان می گردد. خدای بزرگ در آغاز سوره های « الرحمن» و « یوسف»، « تعلیم بیان» و « قصه گویی» را از کارهای خود می شمارد و موضوع آفرینش، زایش انسان و تعلیم زبان به او را در کنار هم می آورد. قرآن زبان آموزی را فطری می داند و آن را با فطرت انسان ها و « نظام تکوین» در یک جهت نشان می دهد و نقش زن نیز در این میان، واضح و آشکار است. جدا از این، زبان را کارکردهای فراوان تربیتی، عاطفی، علمی، ملی، امنیتی و... است و زبان آموزی با فرهنگ، سیاست و اقتصاد یک کشور سخت گرده می خورند. در کتاب جنبه های سیاسی زبان شناسی این سخن مارکس و انگلس، سلسله جنبان اندیشه چپ را می نگریم که در کتاب ایدئولوژی آلمانی بر این نکته پای می فشرند: زبان، « شعور علمی» است و به اندازه شعور قدمت دارد. نقش دیگری که در اصل به عهده زن است و فرعی از دنیای زبان به حساب می آید، تسمیه کودک است. فرهنگ دینی این حق را از آن زن می شمارد. قرآن کریم از مادر مریم نقل می کند که « من او را مریم نام دادم». حضرت سیدالشهداء گاه شهادت حر، به او فرمود: « تو حر و آزاده ای، همان گونه که مادرت تو را نامید». علی بن ابی طالب در رجزخوانی خویش، بانگ برآورد: « من کسی ام که مادرم مرا حیدر/ شیر نامیده است». اما در عوض آن جایی سخن یگوید، آن را مربوط به پدر شمرده است. چنان که اشاره شد، تسمیه کودک، فرعی از دنیای زبان و شعبه مهمی از دنیای تعلیم و تلقین است. گفته شده است که « الا سماء تنزل من السماء/ نام ها از آسمان فرود می آیند». نام، جهت دهنده مهمی و تلقین مؤثری برای کودک است. کودکی که به نامی نیکو نامیده می شود، این امید بسیار می رود که نکویی آن نام ببرد. در مقابل نیز اثر کند و او را به سمت نکویی و زیبایی های آن نام ببرد. در مقابل نیز اگر نامی سخیف و خفیف باشد، بیم تأثیر آن بر کودک زیاد می رود. هم چنان که کودک در محاسبات پاره ای از علوم غریبه، صاحب نقش در سرنوشت و هویت ناپیدای انسان شناخته می شود. موضوع تسمیه و تعلیم کودک و وارد ساختن او وارد ساختن او به دنیای پررمز و راز زبان و بیان از سوی زن، خود آغاز سخن است. در پایان کتاب نگارنده این چنین بیان می دارد که قرآن کریم و متون مقدس، برای زن جایگاه ممتازی قائل اند. قرآن، زن را مهد زاینده و نگاه دارنده و پرونده جامعه انسانی معرفی می کند. زن در اسطوره های کهن بازمانده از چهارگوشه جهان دارای جایگاهی شاخص است و بسیاری از صفات خدایان به او داده شده است و در چهره او دیده شده است. زن به عنوان پرونده انسان های تاریخ ساز و نیز نقشی که به عنوان مبدأ و معاد آدمی و مربی او دارد، باید به جایگاه دینی و تاریخی و بلکه رسالت خود واقف باشد. او در زندگی دنیا و آخرت، حضور شاخص و مهمی دارد و نام او در جامعه و تاریخ با مفاهیم آب و درخت که خود نمادهای روشنایی و حیات اند گره خورده است. او باید در چارچوب حدود شرع و در حریم های معین شده، نماد طرب و طراوت و دور از افسردگی هایی باشد که امروزه دامن گیر و گریبان گیر کثیری از دختران و زنان کشورهای مختلف است. منبع: سایت راسخون 3 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده