Lean 56968 اشتراک گذاری ارسال شده در 25 دی، ۱۳۹۱ مسافري در شهر بلخ جماعتي را ديد كه مردي زنده را در تابوت انداخته و به سوي گورستان ميبرند و آن بيچاره مرتب داد و فرياد ميزند و خدا و پيغمبر را به شهادت ميگيرد كه والله، بالله من زندهام! چطور ميخواهيد مرا به خاك بسپاريد؟ اما چند ملا كه پشت سر تابوت هستند، بي توجه به حال و احوال او رو به مردم كرده و ميگويند: پدرسوخته ي ملعون دروغ ميگويد. مُرده. مسافر حيرت زده حكايت را پرسيد. گفتند: اين مرد فا...سق و تاجري ثروتمند و بدون وارث است. چند مدت پيش كه به سفر رفته بود، چهار شاهد عادل خداشناس در محضر قاضي بلخ شهادت دادند كه مرده و قاضي نيز به مرگ او گواهي داد. پس يكي از مقدسين شهر زنش را گرفت و يكي ديگر اموالش را تصاحب كرد. حالا بعد از مرگ برگشته و ادعاي حيات مي كند. حال آنكه ادعاي مردي فاسق در برابر گواهي چهار عادل خداشناس مسموع و مقبول نميافتد. اين است كه به حكم قاضي به قبرستانش ميبريم، زيرا كه دفن ميّت واجب است و معطل نهادن جنازه شرعا" جايز نيست. . 12 لینک به دیدگاه
spow 44197 اشتراک گذاری ارسال شده در 26 دی، ۱۳۹۱ خلایق هرچه لایق باید تحمل سوختن همزمان تروخشک رو وقتی سقوط میکنیم داشته باشیم! 4 لینک به دیدگاه
Lean 56968 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 26 دی، ۱۳۹۱ خلایق هرچه لایقباید تحمل سوختن همزمان تروخشک رو وقتی سقوط میکنیم داشته باشیم! چه چیزی باعث میشه که تحمل کنیم ؟ یعنی مشیت الهیه ؟ تقدیر ماست؟ باید اینطور باشه؟ کدوم لینک به دیدگاه
mahboobeyeshab 1399 اشتراک گذاری ارسال شده در 26 دی، ۱۳۹۱ نه اصلا این حکایت هیچ سنخیتی با تفکر ما ایرانیان حاضر ندارد! من هم تکذیب میکنم 2 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده