mani24 29665 اشتراک گذاری ارسال شده در 25 دی، ۱۳۹۱ شعله زد عشق و من از نو نو شدم پر شدم از عشق تو مملو شدم شوق شیدایی مرا از من گرفت من به خود برگشتم از تو تو شدم آه ، با تو من چه رعنا می شوم آه ، از تو من چه زیبا می شوم عطر لبخنده خدا می گیرم و شکل آواز پری ها می شوم با تو من هم جامه ی شب می شوم هم طپش با گرگره تب می شوم با تو من هم بستره گلبرگ ها از شکفتن ها لبالب می شوم شعله زد عشق و من از نو نو شدم پر شدم از عشق تو مملو شدم شوق شیدایی مرا از من گرفت من به خود برگشتم از تو تو شدم آه ، با تو من چه رعنا می شوم آه ، از تو من چه زیبا می شوم عطر لبخنده خدا می گیرم و شکل آواز پری ها می شوم آه ، هستی جز تمنای تو نیست آه ، لذت جز تماشای تو نیست یک نفس دور از تو باشم ، مرده ام زندگی جز مرگ در پای تو نیست شعله زد عشق و من از نو ، نو شدم پر شدم از عشق تو مملو شدم شوق شیدایی مرا از من گرفت من به خود برگشتم از تو تو شدم آه ، با تو من چه رعنا می شوم آه ، از تو من چه زیبا می شوم عطر لبخنده خدا می گیرم و شکل آواز پری ها می شوم" 2 لینک به دیدگاه
mani24 29665 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 25 دی، ۱۳۹۱ آواز های سرزمین صبوری بر دوش خسته کشیدم ترانه هایم را و عاشقانه گذر کردم از حیاط های ازدحام و انزوا از حیاط های کودکان هدر و زنان پا به زا استواران لغوه کبوتربازان زمینگیر و پیرزنان لاجورد و گرد آجر از حیاط های رخت و رخت و رخت از حیاط های حوض های غسل و وضو از حیاط های زن پدر و نشانده هوو ، پدر خوانده از حیاط های قرض و قسط و مساعده روضه ، نذر ، دخیل از حیاط های رادوی ، تپاز راشد و مهوش از حیاط های گلپا و یاحقی از حیاط های اسمیرنوف شلاق نعره های پدر و هق هق مادر از حیاط های امید های مبهم و رؤیا بر دوش خسته کشیدم ترانه هایم را و عاشقانه گذر کردم از کوچه های پرسه پس لیس از کوچه های چولی کولی و سک سک از کوچه های نسق حیدر حیدری و قرق از کوچه های هیئت ، کتل ، زنجیر از کوچه های تاج ، پرسپولیس بهمنش و قلیچ از کوچه های نگاه های خواستار و سلام خای سرخ آبی از کوچه های دیدار های پنهان سایه های مشکوک نفس بریدگی از کوچه های مشیری ، فروغ از کوچه های خاطرات مکتوب و بلوغ بر دوش خسته کشیدم ترانه هایم را و عاشقانه گذر کردم از شهر های انتقال مهاجرت تبعید از شهرهای گنبد باغ ملی بازار از شهرهای هل ، گلاب ، فرش چای از شهرهای دوچرخه ، ترن ، هواپیما قاطر از شهرهای پاسبان ، دژبان، ژاندارم از شهرهای پایگاه ، پادگان ، پاسگاه از شهرهای زرد زخم ، صرع خوره از شهرهای فقر ، مرگ و نفرین مادران از شهرهای ژنرال ها حکومت نظامی و انتخابات از شهرهای رود ، کوه ، دشت از شهرهای هدایت ، جلال ، ساعدی ، صمد از شهرهای وداع های معطر و اشک بر دوش خسته کشیدم ترانه هایم را و عاشقانه گذر کردم از خیابان های پلکارد و گاردن پارتی ساندویچ ، آبجو ، زر از خیابان های بخت آزمایی فال ، تصنیف از خیابان های کیهان ، اطلاعات از خیابان های قصیر ، گاو ، و مغول ها از خیابان های منفردزاده ، داریوش وثوقی ، گوگوش از خیابان های مشاعره ، جدول ، صف از خیابان های تعزیه ، غزل ، سرود از خیابان های راهپیمانیی اعلامیه قطعنامه قیام از خیابان های مجاهد ، چریک ، پیش مرگ از خیابان های طویل بی برگشت و بغض بر دوش خسته کشیدم ترانه هایم را و عاشقانه گذر کردم از اتاق های آخرین تردید ، اولین بوسه از اتاق های رنگی پوستر پله ، تختی، کلی و تیم ملی فوتبال از اتاق های نقشه ، مینیاتور و خط نستعلیق از اتاق های جنگ شکر ، پاشنه آهنین ، مادر از اتاق های بحث ، انشعاب ، انگ از اتاق های مصدق ، مائو استالین ، و علی از اتاق های ختفا ، گریم لو رفتن از اتا های تفتیش ، دستبند ، بی سیم از اتاق های کابل ، قپان ، بازجو و تردید از اتاق های سرد تو در تو و هق هق بر دوش خسته کشیدم ترانه هایم را و عاشقانه گذر کردن از سلول های ترس های بسیار و امید های اندک از سلول های خود آموز و دیکشنری از سلول های یقلاوی سه سیگار روزانه و شبان مقطع کابوس از سلول های دغدغه ، دوار ، درد از سلول های زخم ، عفونت ، ورم از سلول های شمارش آجر ، قدم ، میله از سلول های حیاط ، هواخوری ، رمز و حسرت یک آغوش از سلول های چه گوارا شریعتی و خوجه از سلول های فریب دادن زندانبان فریب دادن خویش از سلول های فراموش کردن به خاطر آوردن از سلول های اشک های یاغی و غضب های رام و امید بر دوش خسته کشیدم ترانه هایم را و عاشقانه گذر کردم از سال های ناست ، خضاب ، ادکلن و فرخزاد از سال های کنکوذ ، کار و اجباری از سال های بن بست ، جمعه ، کمکم کن ، شب از سالهای شاملو ، اخوان ، نیما از سالهای سارتر ، فلینی ، برشت ، جشن هنر از سالهای اعتصاب ، گاز اشک آور ، دود ، لاستیک از سالهای نعش ، اوین ، چیتگر از سالهای پویان ، رضایی ، خسرو و کرامت از سالهای جهل ، توطئه ، فریب از سال های قتل عام انقلاب از سالهای سایه روشن سیال و شک بر دوش خسته کشیدم ترانه هایم را و عاشقانه گذر کردن تا با دهان کوچک تو بخوانم آواز سرزمین صبورم را در جشن زاد روز کودک اینده 1 لینک به دیدگاه
mani24 29665 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 25 دی، ۱۳۹۱ مرا به خانه ام ببر شب آشیان شبزده چکاوک شکسته پر رسیده ام به ناکجا مرا به خانه ام ببر کسی به یاد عشق نیست کسی به فکر ما شدن از آن تبار خود شکن تو مانده ای و بغض من از این چراغ مردگی از این بر آب سوختن از این پرنده کشتن و از این قفس فروختن چگونه گریه سر کنم که یار غمگسار نیست مرا به خانه ام ببر که شهر ، شهر یار نیست مرا به خانه ام ببر ستاره دلنواز نیست سکوت نعره می زند که شب ، ترانه ساز نیست مرا به خانه ام ببر که عشق در میانه نیست مرا به خانه ام ببر اگر چه خانه ، خانه نیست 1 لینک به دیدگاه
mani24 29665 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 25 دی، ۱۳۹۱ با من از ایران بگو یاور از ره رسیده با من از ایران بگو از فلات غوطه در خون بسیاران بگو باد شبگرد سخن چین ، پشت گوش پرده هاست تا جهان آگه شود ، بی پرده از یاران بگو شب سیاهی می زند بر خانه های سوکوار از چراغ روشن اشک سیه پوشان بگو پرسه ی یأس است در آواز این پیتارگان از زمین ، از زندگی ، از عشق ، از ایمان بگو سوختم ، آتش گرفتم از رفیق نارفیق از غریبه ، آشنا ، یاران هم پیمان بگو ضجه ی نام آواران زخمی به خاموشی نزد از خروش نعره ی انبوه گمنامان بگو قصه های قهرمانان قهر ویرانگر نداشت از غم و خشم جهان ساز تهی دستان بگو با زمستانی که می تازد به قتل عام باغ از گل خشمی که می روید در این گلدان بگو 1 لینک به دیدگاه
mani24 29665 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 25 دی، ۱۳۹۱ رازقی برای ضیافت عشق اگه شب ، شب غزل نیست اگه نور ، اینه به اینه اگه گل ، بغل بغل نیست برای گلدون دستات یه سبد رازقی دارم بهترین قلبو تو دنیا برای عاشقی دارم از تو تا ویروونی من از تو تا مرز شکستن فاصله ، وا کردن در فاجعه ، صدای بستن ترسم از بی رحمی شب نیست ترسم از دلتنگی فرداست ترسم از شب مرگی آواز ترسم از تدفین قمری هاست سهمی از رجعت انسان سهمی از خداشدن باش سهمی از معجزه ی عشق سهمی از معراج من باش 1 لینک به دیدگاه
mani24 29665 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 25 دی، ۱۳۹۱ خاک خسته نعره کن ای سرزمین جان سپردن نعره کن نعره کن ای خاک خسته ، خاک مردن نعره کن شب هق هق شب پرپر زدن چلچله هاست از غزل گریه پرم خانه ی هم غصه کجاست ؟ این همه جوخه ، این همه دار این همه مرگ این همه عاشق خفته در خون این همه زندان ، این همه درد این همه اشک نعره هایت کو خاک گلگون ؟ خاک گل مردگی و قحطی و آفت زدگی وطن تعزیه در مرگ و مصیبت زدگی شب یاران ، شب زندان شب ویرانی ما شب اعدام رفیقان گل و نور و صدا 1 لینک به دیدگاه
mani24 29665 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 25 دی، ۱۳۹۱ باغ برهنه با توام ، با تو که دستت دست دنیا ساز رنجه با توام با تو که بغضت معنی آواز رنجه اگه یخ باد ستمگر پی قتل عام برگه اگه این باغ برهنه باغ تاراج تگرگه اگه بی پناهی گل رنگ بی پناهی ماست دستتو بذار تو دستم وقت پیوند درختاست رو تن سخت درختا بنویس و دوباره بنویس که شکست یک شقایق مرگ باغ ، مرگ بهار نیست 1 لینک به دیدگاه
mani24 29665 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 25 دی، ۱۳۹۱ خانه سرخ است خانه سرخ و کوچه سرخ است و خیابان سرخ است باری از خون ، پهنه ی برزن و میدان سرخ است ده به ده ، پرچم خشم است که بر می خیزد مزرعه زرد و چپر سبز و بیابان سرخ است تا گل خونی فریاد در این باغستان ساقه از ضربه ی شلاق زمستان سرخ است وحشتی نیست از انبوه مسلسل داران تا در این دشت ، غرور کینه داران سرخ است روسیاه است اگر این شب مردم کش بد تا دم صبح وطن ، سینه ی یاران سرخ است با تو سرسبزی از ایثار سیه پوشان است ای مسلط دستت از خون شهیدان سرخ است 1 لینک به دیدگاه
mani24 29665 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 25 دی، ۱۳۹۱ جنگل جاری در این حریم شبانه ی ستم گرفته در این شب خوف و خاکستر که غم گرفته رفیق روزان روشن رهایی من ستاره ها را صدا بزن ، دلم گرفته قامت یاران از تبرداران اگر شکسته جنگل جاری رو به بیداری به گل نشسته رو به بیداری جنگل جاری جوانه بسته ستاره سوسو نمی زند اگر چه بر من رفیق روزان بی کسی ای سر به دامن در این سکوت سترون سنگر به سنگر چراغ خورشید واره ی چشم تو روشن 1 لینک به دیدگاه
mani24 29665 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 25 دی، ۱۳۹۱ بگو به ایران وطن پرنده ی پر در خون وطن شکفته گل در خون وطن فلات شهید و شمع وطن پا تا به سر خون وطن ترانه ی زندانی وطن قصیده ی ویرانی ستاره ها اعدامیان ظلمت به خاک اگر چه می ریزند سحر دوباره بر می خیزند بخوان که دوباره بخواند این عشیره ی زندانی گل سرود شکستن را بگو که به خون بسراید این قبیله ی قربانی حرف آخر رستن را با دژخیمان اگر شکنجه اگر بند است و شلاق و خنجر اگر مسلسل و انگشتر با ما تبار فدایی با ما غرور رهایی به نام آهن و گندم اینک ترانه ی آزادی اینک سرودن مردن امروز ما ، امروز فریاد فردای ما ، روز بزرگ میعاد بگو که دوباره می خوانم با تمامی یارانم گل سرود شکستن را بگو ، بگو که به خون می سرایم دوباره با دل و جانم حرف آخر رستن را بگو به ایران بگو به ایران 1 لینک به دیدگاه
mani24 29665 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 25 دی، ۱۳۹۱ مار در محراب برای من که در بندم چه اندوه آوری ای تن فراز وحشت داری فرود خنجری ای تن غم آزادگی دارم به تن دلبستگی تا کی ؟ به من بخشیده دلتنگی شکستن های پی در پی در این غوغای مردم کش در این شهر به خون خفتن خوشا در چنگ شب مردن ولی از مرگ شب گفتن چرا تن زنده و عاشق کنار مرگ فرسودن چرا دلتنگ آزادی گرفتار قفس بودن قفس بشکن که بیزارم از آب و دانه در زندان خوشا پرواز ما حتی به باغ خشک بی باران در آوار شب و دشنه چکد از قلب من خوناب که می بینم من عاشق چه ماری خفته در محراب خوشا از بند تن رستن پی آزادی انسان نمی ترسم من از ایثار که اینک سر ، که اینک جان اگر پیرم ، اگر برنا اگر برنای دل پیرم به راه خیل جان بر کف که می میرند ، می میرم اگر سر خورده از خویشم من مغرور دشمن شاد برای فتح شهر خون تو را کم دارم ای فریاد 1 لینک به دیدگاه
mani24 29665 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 25 دی، ۱۳۹۱ طلایه دار ای بزرگ موندنی ای طلایه دار روز سایه گستر رو سر از گذشته تا هنوز ای صدات صدای نور تو شب پوسیدنی ای سخاوت غمت بهترین بوسیدنی واسه این شرقی تن داده به باد تو گوارایی حس وطنی تو شقاوت شب قرن یخی تو شکوفایی تاریخ منی اگه شعرم زمزمه توی بازار صداست تپش قلبم اگه پچ پچ شاپرکاست تو رو فریاد می زنم ای که معجزه گری ای که این شب زده رو به سپیده می بری واسه این شرقی تن داده به باد تو گوارایی حس وطنی تو شقاوت شب قرن یخی تو شکوفایی تاریخ منی ای تو یاور بزرگ همه قلبای شکسته ای تو مرهم عزیز هر چی دست پینه بسته رو کدوم قله نشستی تو که دنیا زیر پاته غصه ی دستای خالی لرزش پاک صداته توی قرن دود و آهن تو رسول گل و نوری تو عطوفت مسلم تو حقیقت غروری تو مفسر محبت تو طلایه دار صبحی فاتح تاریخی من تو خود سردار صبحی اسم تو ، اسم شب من به شکوه اسم اعظم متبرک و عزیزی مثل سجده گاه آدم 1 لینک به دیدگاه
mani24 29665 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 25 دی، ۱۳۹۱ رسول رستاخیز ای ابر مرد مشرقی ای خوب ای نگهبان قدسی خورشید روشنایی آتش زرتشت یادگار صداقت جمشید ناجی سربلندی انسان ای تو پیغمبر ، ای اهورایی ای برای تو این هیولاها همه کوکی همه مقوایی با کتاب ترانه های من نه قصیده ، غزل لباس توست مرد اسطوره ای شعر من مخمل قلب من لباس توست با کتاب پدربزرگ من قصه ی رویش تباهی هاست قصه ی امتداد شب تا شب قصه ی ممتد سیاهی هاست دفتر کهنه ی پدر اما پر سوال و گلایه و تردید حرف اگر هست ، حرف تنهایی حرف ایا و و حشت و تردید با پدر ، آرزوی باغی بود روی خاکی که شکل مردن داشت بس که تن تشنه بود خاک من پدرم شوق جان سپردن داشت با من اما سبد سبد میوه از درخت غرور باغستان کوزه کوزه زلال نور و عشق برای قلب تشنه ی انسان مشرقی مرد پاسدار شرق معنی جاودانه ی اعجاز خاک اگر خنده کرد و گندم داد از تو بود ای بزرگ باران ساز ای رسول برگ رستاخیز دست حق بهترین سلاح توست فاتح پاک در زمان جاری رخش تاریخ ذوالجناح توست 1 لینک به دیدگاه
mani24 29665 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 25 دی، ۱۳۹۱ من از سفر میام من از سفر میام با اسب خستگی از فتح یک سراب با سایه بونی از گرمای آفتاب با زخم خار و شن سوغات کوره راه با گلسنگی به دوش از دشت بی گیاه یه کوزه آب سرد یه سفره نون می خوام کو ؟ بسترم کجاست ؟ من از سفر میام ببین که رخت من غبار جاده هاست ببین که دست من برای من عصاست تن خسته و غریب تنها و در به در با حسرت پناه با وحشت سفر یه سقف مهربون یه سایه خواب می خوام نوازشم بکن من از سفر میام با من چه دردها از این سفر به جاست غصه بغل بغل با من چه گریه هاست من از سفر میام تا با تو سر کنم تو جاده های عشق با تو سفر کنم س با کوله باری از حرفای گفتنی حرفای تلخ تلخ اما شنفتی یه سوسوی چراغ یه تکیه گاه می خوام در بر بگیر منو س من از سفر میام 1 لینک به دیدگاه
mani24 29665 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 25 دی، ۱۳۹۱ شبخون ببین ، ببین ، این گریه ی یه مرده مردی که گریه هاش ظهور درده ببین ، ببین ، این آخرین صدای این بی صدا شبخون کوچه گرده قلب پاییزی من باغ دلواپسیه خوندنم ترانه نیست هق هق بی کسیه شب من با هجرت تو شب معراج عذابه تو نباشی موندن من مثل پرواز تو خوابه مرگ غرورمو ببین زوال غمگین شعر و شکوفه و نوره زوال قلبمو ببین تنها تو می بینی چشم شب و زمین کوره تو نباشی کی با اشکم فال خوب و بد بگیره کی منو از سایه های این شب ممتد بگیره بی تو با این در به در هق هق شب گریه هاست مرد غمگین صدا بی تو مرد بی صداست 1 لینک به دیدگاه
mani24 29665 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 25 دی، ۱۳۹۱ یاور همیشه مؤمن ای به داد من رسیده تو روزای خود شکستن ای چراغ مهربونی تو شبای وحشت من ای تبلور حقیقت توی لحظه های تردید تو منو از شب گرفتی تو منو دادی به خورشید اگه باشی یا نباشی برای من تکیه گاهی برای من که غریبم تو رفیقی جون پناهی ناجی عاطفه ی من شعرم از تو جون گرفته رگ خشک بودن من از تن تو خون گرفته اگه مدیون تو باشم اگه از تو باشه جونم قدر اون لحظه نداره که منو دادی نشونم وقتی شب ، شب سفر بود توی کوچه های وحشت وقت هر سایه کسی بود واسه بردنم به ظلمت وقتی هر ثانیه ی شب تپش هراس من بود وقتی زخم خنجر دوست بهترین لباس من بود تو با دست مهربونی به تنم مرهم کشیدی برام از روشنی گفتی پرده ی شبو دریدی یاور همیشه مؤمن تو برو سفر سلامت غم من نخور که دوری برای من شده عادت ای طلوع اولین دوست ای رفیق آخر من به سلامت ، سفرت خوش ای یگانه یاور من مقصدت هر جا که باشه هر جای دنیا که باشی اونور مرز شقایق پشت لحظه ها که باشی خاطرت باشه که قلبت سپر بلای من بود تنها دست تو رفیق دست بی ریای من بود 1 لینک به دیدگاه
Hanaaneh 28168 اشتراک گذاری ارسال شده در 28 بهمن، ۱۳۹۲ تو از کدوم قصه ای که خواستنت عادته نبودنت فاجعه ، بودنت امنیته تو از کدوم سرزمین ، تو از کدوم هوایی که از قبیله ی من ، یه آسمون جدایی اهل هر جا که باشی قاصد شکفتنی ... لینک به دیدگاه
Hanaaneh 28168 اشتراک گذاری ارسال شده در 28 بهمن، ۱۳۹۲ تو اگر میداستی که چه زخمی دارد که چه دردی دارد خنجر از دست عزیزان خوردن از من خسته نمی پرسیدی آه ای مرد چرا تنهائی لینک به دیدگاه
Hanaaneh 28168 اشتراک گذاری ارسال شده در 28 بهمن، ۱۳۹۲ بگذار سربازان بچه ها را تیرباران کنند که هر فرمانِ “آتش” اعتراف به حضورِ ظلمت است ... لینک به دیدگاه
Hanaaneh 28168 اشتراک گذاری ارسال شده در 1 تیر، ۱۳۹۳ برگرد به برگشتن از فاصله، دورم کن... لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده