mani24 29665 اشتراک گذاری ارسال شده در ۲۵ دی، ۱۳۹۱ [h=2]شاعران پارسی در وادی فراموشی / علیرضا قزوه[/h] آنچه میخوانید مشاهدات "علیرضا قزوه" شاعر و مدیر مرکز تحقیقات زبان فارسی دهلینوست؛ که در بازدید از آرامگاه شاعران ایرانی مدفون در "سرینگر کشمیر" نوشته شده است. یازدهم و دوازدهم فروردین سال 1388 فرصتی فراهم شد تا سفری به سرینگر کشمیر داشته باشم. هدف من از سفر دیدن قبر شاعران ایرانی در کشمیر بود. شاعرانی چون طالب آملی، کلیم کاشانی، سلیم تهرانی، قدسی مشهدی و طغرای مشهدی که از شاعران بنام سبک هندی هستند و جز طالب که در دورهی جهانگیر مقام ملکالشعرایی داشت، بقیه بیشتر در دوره شاه جهان (پسر جهانگیر) میزیستند و در این میان کلیم کاشانی ملک الشعرای عصر خود در دربار شاه جهان بود و شاعرانی چون قدسی مشهدی و سلیم تهرانی نیز از اعتبار و جایگاه ویژهای برخوردار بودند. در این میان شهرت کلیم تا حدی ست که اگر بخواهیم برای سبک هندی تنها سه نمایندهی جدی معرفی کنیم ناچار از معرفی نام این شاعر در کنار نام صائب و بیدل هستیم. نکته قابل تأمل آن است که قبر این شاعران در وضعیت بسیار اسفباری قرار داشت و حتی باید اعتراف کنم که نه تنها برای مردم و عوام شهر کشمیر که حتی بر بسیاری از خواص نیز جای قبر و قدر و منزلت آنها پوشیده است. از همه مهمتر آن که بسیاری از استادان فارسی دانشگاه کشمیر نیز جای درست قبر کلیم را نمیشناختند. نخست ما را به گورستانی قدیمی بردند و از هر که پرسیدیم نمیدانستند که شاعران ایرانی در آنجا مدفونند. این پرسش به زبان کشمیری و توسط یکی از استادان زبان فارسی همراه ما انجام میشد؛ اما از دهها نفر مردم عادی و مغازهدار و اهل محل هم پرسوجو شد و کسی ندانست کلیم کیست و طالب کیست و قدسی کیست و مزارش در کجاست! به نظر میرسد که نسل جدید استادان زبان فارسی و مردم کشمیر زبان فارسی را همراه با شاعران و اسطورههایش گم کردهاند و در جایی از این چند دههی گذشته ما با بیتوجهی به کشمیر نگاه کردهایم و شاید بتوان خوشبینانهتر از این نگاه کرد. تنها نقطه امید من در این پرسوجو مردی کشمیری و حدوداً 55 ساله بود که با من به زبان فارسی در قبرستانی سخن گفت و از من پرسید: تو اینجا چی کار میکنی؟ با کی کار داری؟ و من پرسیدم که آیا افغانی هستی؟ گفت: نه، من کشمیریام! گفتم استاد زبان فارسی هستی؟ گفت: نه من فارسی را خودم یاد دارم. گفتم طالب و کلیم را میشناسی؟ نمیشناخت! و گفت که اینجا مراسم فاتحه است برای یکی از اقوامش. بعد از ظهر آن روز مجدداً با یکی دیگر از استادان زبان فارسی کشمیر به نام دکتر "غلام رسول جان" به جستوجوی قبر شاعران آمدیم و باز همچنان سرگردان بودیم تا من پیشنهاد دادم که به پروفسور "نیازمند صدیقی" تلفن کن و از او بپرس. نیازمند صدیقی در حال حاضر استاد دانشگاه "جواهر لعل نهرو" در دهلی ست و تا همین چند سال پیش در کشمیر بود و شنیده بودم که مقالهای در بارهی قبر این شاعران در یکی از مجلات انگلیسی زبان نوشته. بالاخره با کمک ایشان به محلهی "دروکجن دالگیت" راهنمایی شدیم. در محله دروکجن نزدیک دالگیت شهر سرینگر سراغ خانقاهی را گرفتیم که بخشی از آن متصل به مکتبخانهای بود و کلاسهای قرآن و متعلق به برادران اهل سنت و در کنارش نیز مسجدی و حیاطی. در آنجا نیز خبری نبود اما کمی بالاتر تپهای بود که دکتر غلام رسول جان گفت ممکن است آن تپه باشد. راه ها به سوی آن تپه قطع بود و از چند طلبه که در آنجا حضور داشتند نیز پرسیدیم و نمیدانستند که آنجا چه خبر است. بالاخره با پرس و جو از راه خیابان اصلی و در کنار مطب و داروخانه "دکتر دِر " یک راه پلهای را پیدا کردیم که به سمت آن تپه میرفت و در مسیر چند مغازه هم بود از جمله یک داروخانهی کوچک که از او هم سوال کردیم و پسرک جوانی بود و خبر نداشت که در آن تپه که درست پشت مغازهاش بود چه خبر است. بالاتر رفتیم. یک سنگ قبر شکسته که از سمت قبله نیز چرخیده بود خود را نشان میداد. نمیدانم قبر کدام شاعر بود. کمی جلوتر رفتیم. بوتههای خار و درختچهها آنقدر انبوه بود که آن چند قبر را در خود نهان کرده بود. شاخهای به چشمم خورد و تا مدتها همچنان اشکم جاری بود؛ اما توانستم سه سنگ قبر دیگر را پیدا کنم و یک قبر هم در پشت سرمان وجود داشت که چالهای نیز زیرش حفر شده بود که نمیدانم کار سگان بود یا انسان! تنها یک سنگ قبر هنوز اثراتی از نوشته را در خود حفظ کرده بود که به سختی برخی از آیات خوانده میشد و هر چه سعی کردم نتوانستم بخوانم. درختی سنگ را دو نیم کرده بود و کمی آنسوتر قبری بزرگتر که بارانها و سرما نقشی بر آن نگذاشته بود خودنمایی میکرد. به دنبال عکاسی حرفهای گشتم و کمی آنسوتر مغازهای بود و جوانکی به همراه کامله مردی آمدند و مدام از من میپرسیدند اینجا از چه میخواهی عکس بگیری؟ پرسیدم میدانید اینجا قبر شاعران ایرانی ست؟ نمی دانستند. حتی این پرسش را از چند تن دیگر از کسبه محل نیز داشتم و هیچ کس نمیدانست که در آنجا چه خبر است. تنها مردی از اهل کسبه که علاقه بیشتری به فرهنگ داشت قلم و کاغذی آورد و نام یکایک شاعران را از من پرسید و در دفترش نوشت و با من عکس گرفت. متأسفانه مردم کشمیر این شاعران بزرگ زبان فارسی را فراموش کردهاند و در این فراموشی البته استادان زبان فارسی و دپارتمان آن و بسیاری دیگر از جمله خود ما نیز مقصریم. بعد حتی وقتی نشانی "غنی کشمیری" شاعر بزرگ فارسی زبان خودشان که معاصر این شاعران و از دوستان کلیم و صائب و بیدل بود را نیز میگرفتم، وضع بهتری نداشتند! حتی در خود دهلی وضع شاعری بزرگ مثل بیدل از غنی و کلیم خیلی بهتر نیست! شنیدم که مزار غنی کشمیری جاییست جدا و مزار "ملافتح الله شیرازی" نیز شنیدم که در دامنه کوه سلیمان قرار دارد؛ که خیلیها نمیدانند کجاست. ملافتح الله شیرازی همان کسی ست که اکبر پادشاه گورکانی دربارهاش گفته بود اگر از من تمام خزاین هند را در مقابل داشتن ملافتح الله بخواهند؛ من ملافتح الله را انتخاب میکنم و میدانم که در این معامله سود بردهام. به گمانم این نکته را در "اکبرنامه" ابوالفضل علامی خواندم با همین مضمون. به هر تقدیر امروز مزار شاعران ایرانی در محله دروکجن دالگیت برای مردم و کسبه محل شناخته شده نیست. امروز در محله دروکجن برای پیدا کردن مسیر قبر تنها راهرویی کوچک وجود دارد که تو را به بالای تپهای میبرد که در محاصرهی مغازهها و مشرف به خانقاه و مسجد و ساختمانهای مسکونیست. راهروی باریکی که برای رسیدن به آن باید مطب دکتر در و دکتر عبدالمجید را پیدا کنی. این قطعه زمین متصل به مسجد و خانقاهی ست که خانقاه شیخ سلیمان کشمیری نام دارد و در حال حاضر در کنارش درسگاه قرآنی و مسجد قرار دارد. اگر روزی نیت ساخت این مزارها جدی شود؛ به نظر میرسد که جز راه باریک مطب دکتر در و داروخانه راه آبرومندی اگر برای آمد و شد پیدا شود؛ راه همین مسجد متصل به خانقاه است. از دیگر سوی و به سمت کوه سلیمان و گیرنده تلویزیونی سرینگر نیز مسجدی به فاصلهای نه چندان دور قرار دارد و کوچهای که به سمت هتلهای شهر سرینگر است و آنجا نیز انباری قدیمی وجود دارد که میتواند راهی دیگر باشد. امّا به اعتقاد من بهترین راه از درون مسجد است و آنطور که پرس و جو کردم این قبرستان نیز جزو موقوفات متصل به مسجد میباشد. بالای مزار میتوان رودخانه و کشتیهای کوچک را دید که مردم کشمیر به قایقهای تفریحی کوچک "شیکارا" میگویند و به قایقهای بزرگتر که ثابتاند و از آنها به عنوان رستوران و هتل استفاده میشود "بوت هاوس" میگویند و به قایقهای بسیار کوچکتر "ناو"! کمی جلوتر و در مسیر عبور از هتلها به سمت "گوبکار" میرویم که جاییست که رودخانه وسیع میشود و دریاچهای خود را نشان میدهد و به موازات آن در دامنهی کوه سلیمان معبد "آچاریا" و کمی جلوتر مسجد صاحبالزمان وجود دارد که بر تنهی درختی بزرگ عکسی بزرگ از مقام معظم رهبری زدهاند و در مسجد مزار عارفی وجود دارد به نام "سید مهدی الحسینی" و قبل از ایشان نیز عارفی بزرگ در کشمیر بوده به نام "میرشمسالدین عراقی" و قبل از این دو نیز بزرگ عارفی از ایران به نام "میرسید علی همدانی" پا به این دیار گذاشته بود و از آنجا به سمت تاجیکستان امروزی رفته بود و در کولاب امروزی در شمال افغانستان و جنوب تاجیکستان مزاری با عظمت دارد که محل زیارت مردم است. در مجموع سفر دو روزهی ما به کشمیر اگرچه توام با تلخیهایی بود؛ شادیها و شیرینیها نیز داشت و این گزارش کوتاه میتواند آغازی باشد برای طرح بازسازی مقبرهی شاعران ایرانی در سرینگر کشمیر. به امید آن که مسئولان متولی امر به این مهم توجه کنند و لااقل چند سنگ قبر ساده بر مقبره این مفاخر بزرگ ادبیمان بگذارند. 1 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده