رفتن به مطلب

نسرین بهجتی


mani24

ارسال های توصیه شده

ارسال شده در

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.

نفرین ؟!

نه ، هرگز نفرینت نمی کنم ،

فقط می خواهم آنقدر سرو شوم

که تو حتی نتوانی سایه مرا در آغوشت بگیری !

( نسرین بهجتی)

  • Like 2
ارسال شده در

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.

به سلامتی کسی که با تو از صد دریای طوفانی عبور می کند ،

ولی بدون تو در هیچ ساحل امنی پیاده نمی شود .

(نسرین بهجتی)

  • Like 1
ارسال شده در

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.

باور کن کم نیاورده ام ،

فقط کوتاه آمده ام ؛

عشق دارد هدر می رود !

(نسرین بهجتی)

  • Like 1
ارسال شده در

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.

حاشا نکن ؛

تو سر قرار آمده بودی ،

ولی من دیر رسیده بودم .

مسیر رنگین کمان این را گفت !

(نسرین بهجتی)

  • Like 1
ارسال شده در

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.

تو در من می تپی و من آغاز می شوم .

با من راه می روی و برگهای زرد از من فرو می ریزد .

در من قدم می زنی و هزار جوانه از من می روید .

با من سخن می گویی و حرفهای تو فقط شعر می شود ، شعر من .

من تو را می نوشم در آب ، در چای ؛ زیر دندانم طعم تو چون گندم ، چون خوشه انگور .

من تو را در خود می شویم با عطر کویر ، عطر تن خود .

من تو را می بینم هر دم ، در هر نفسم ، وقت سحر هنگام غروب ، در زیر آسمان عشق خودم

و تو را می خوانم در یک شعر قشنگ

و هر کجا هستی باش ، فقط باش .

(نسرین بهجتی)

  • Like 1
  • 1 سال بعد...
ارسال شده در

ولنتاین فقط یک فرصت است برای گفتن دوستت دارم

که در گلویتان بغض شده

فاصله گرفتن از کسی که با او خاطره دارید اشتباه است

این فرصت را از دست ندهید ... به او بگویید دوستت دارم

 

شاید فردا دیر باشد

ارسال شده در

پیراهن سپید به بلوچستان نمی آید

 

درختان نخل سردشان می شود

 

و ماهی های دریای مکران

 

باورشان نمی شود

 

که خدا از آسمان

 

بر سرشان نقل می پاشد !

 

پروردگارا

 

مردم بلوچ قانع هستند

 

کمی باران ما را بس .

ارسال شده در

مادرم هرروز

 

پیراهن های تمیز پدرم رامی شوید

 

صورت پدرم را دستمال می کشد

 

و ادوکلنش را وقت بدرقه

 

در کوچه می پاشد

 

تا همسایه ها از او بپرسند

 

بی بی * تی لوگ واجه *

 

اهل گندمزار است ؟

 

مادرم هر ظهر

 

غذای محبوب پدرم را درست میکند

 

خورش تُُند کاری

 

و اولین بشقاب را

 

با یک شاخه گل حسرت

 

روبروی بغضش

 

در کنار سفره می چیند

 

مادرم هر شب

 

در کیف کهنه پدرم پول میگذارد

 

هر صبح با ناز

 

خرجی خانه را از او می گیرد !

 

مادرم لیلی بید مجنون

 

با گیسوانی سبز

 

 

زیر آفتاب گرم بلوچستان

 

همیشه سایبان

 

درخت زیتون مزار پدرم هست

 

مادر پیرم هیچوقت باور نمی کند

 

پدرم سالهاست که مرده است !

  • 10 ماه بعد...
ارسال شده در

به من بهانه ای بده

تا کنار تنهایی تو بمانم

روی کتف های تو لانه ای بسازم

برای روز مبادای هر دویمان ..

 

 

هنوز یک بیابان راه پیش رو داریم

به من بهانه ای بده تا همسفرت باشم

مثلا سه بار برایم به دروغ تب کن

تا من سی بار براستی برایت بمیرم

این سقف کوتاه فقط برای خیره شدن

به آرزوهای بزرگ نیست ..

 

 

بغضت را از خاطراتت تفریق کن

مرا با خودت جمع کن

یک لبخند بزن

تا من بخاطر لبخندت بمانم ..

  • 8 ماه بعد...
ارسال شده در

اسبهای چموش هم

می توانند عاشق شوند

نشان به همان نشانی

که سرکش و دیوانه به تو گفتم

عزیزم لطفا مرا اهلی کن!

ارسال شده در

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.

قرار است تو به ملاقات من بیایی و اگر این راست باشد

باید چین های صورت معصومم را اتو

دشت پژمرده وغمگین آهوان چشمانم را رفو

وگیسوان برفی ام را با سرعت نور

زیر گرم ترین ظهر تابستان بلوچستان شرابی کنم

 

قرار است که تو به ملاقات من بیایی

و اگر این راست باشد

باید باطری نو برای سمعکم بگذارم

و یک عصای نامریی از جنس

گل حسرت در دست بگیرم

 

قرار است تو به ملاقات من بیایی

و اگر این راست باشد

باید به جبران کافه های نرفته

گیلاسهای بهم نخورده

بوسه های کال بر زمین افتاده

تو را حتی برای یک نفس از باقیمانده عمرم

صد زلیخا دیوانه شوم

 

قرار است تو به ملاقات من بیایی

و اگر این راست باشد

باید پیراهن سپیدم را که با خشم در دریا انداختم

از عروس ماهی ها پس بگیرم

 

نسرین بهجتی

 

 

×
×
  • اضافه کردن...