رفتن به مطلب

ارتباط با ارواح ! (مدیوم ؟!)


ارسال های توصیه شده

درود بر همگی

 

نظرتون راجع

به وجود ارواح، دیدن ناخواسته اشون ، ارتباط برقرار کردن باهاشون ، شنیدن صداهایی غیر طبیعی و .... فرو رفتن به حالتی که انگار اتفاقاتی رو می بینی که هنوز نیفتاده یا قبلا افتاده و تو توی اون زمان نبودی (در کل خارج شدن از زمان حال )

چیه ؟

 

اگر کسی اطلاعاتی در این مورد داره یا منبع خاصی رو می شناسه که می تونه در این رابطه بهم کمک تا جواب سوالام رو بگیرم ممنون می شم نظر بده

مدیرای عزیز : به احتمال زیاد جای این تاپیک گفتگوی آزاد نیست

اما خب نمی دونستم هم باید توی کدوم تالار استارتش کنم

پس مشکلی ندارم با این که به یه تالار مربوط منتقل بشه :icon_gol:

  • Like 20
لینک به دیدگاه

این کتاب رو مطالعه کنی بهت کمک میکنه

 

جهان هلوگرافیک

من قبلا خوندمش, کتاب جالبیه, و تا حد زیادی مستند

  • Like 7
لینک به دیدگاه

من خودم زیاد به این چیزا اعتقاد ندارم. اما راستش زمان سربازی یکی از بچه ها گفت بچه ها بیاید روح احضار کنیم!

یه چیزایی شنیده بودم از این کارا که رو مقوا یه چیزی مینویسی و انگشت رو میزاری رو نلبکی و با حروف باهات حرف میزنه.

حالا ورد رو خوند و روح اومد. با نلبکی میرفت رو حروف و با ما حرف میزد! و من کماکان فکر میکردم دارن بچه ها مسخره بازی در میارن.

ولی بچه ها از یه جا به بعد دیگه جدی شد! مثلاً طرف تو ذهنش یه عددی میگفت به روح میگفتیم خب بگو چی تو ذهنشه و میگفت!!!

بعد میگفت مثلاً من از اجداد فلانی (یکی از بچه های حاضر در جمعمون) هستم! با حروف بهمون میفهموند کدوممون! و نشونه های درست هم میداد!

نمیخوام بگم واقعیت داشت و من از اونجا به روح اعتقاد پیدا کردم، ولی خب بچه ها واقعاً روحِ افکار ما رو میخوند!

یادمه انگیزه اصلی ما از این احضار روح دونستن یه تاریخ بود وقتی ازش پرسیدیم چند شنبه این اتفاق میوفته؟ عدد 4 رو نشون داد. ما همه گفتیم خب چهارشنبه منظورشه. بعد اون داستان تموم شد و کلی اتفاق افتاد و چهارشنبه هم هیچ خبری نشد و اون قضیه تموم شد.

موقعی که اون اتفاق افتاد (همون که ازش روزش رو پرسیدیم) هیچ کدممون هم اصلاً حواسمون به اون جلسه احضار روح نبود. یهو یکی از بچه ها گفت بچه ها راستی امروز چندمه؟ تاریخ اون روز 4 ام بود! همون چهاری که نشونمون داد!

  • Like 8
لینک به دیدگاه

راستش من هم زیاد دنبال این داستانا نیستم

اما واقعا حسش می کنم و می بینم

البته مامانم فکر می کنم انرژی خیلی قوی تری داره

چون اون به شکل یه آدم واقعی می بینشون

ترسی ازشون ندارم ( از آدما بی آزار ترن :ws37:)

اما دوست دارم بیشتر در موردشون بدونم

به خصوص که مامانم گه گاهی یه حالت هایی بهش دست می ده

اول تپش قلب و بعد تنگی نفس و علایم دیگه

و برای تقریبا یک دقیقه واقعا توی این عالم نیست

بعد از یک دقیقه هم چنان حالتی پیدا می کنه که انگار یک شبانه روز داشته به سختی کار می کرده و الان دیگه براش رمقی نمونده !

اما متاسفانه هیچ چیز یادش نمی مونه که چی دیده یا با کجا بوده فقط می تونه درک کنه که توی زمان حال نبوده

حتی قبل از رفتن داییم هم همین حالت رو پیدا کرد اما وقتی اون اتفاق برای داییم افتاد یادش افتاد که چند روز پیش که حالش بد شده بود همین صحنه ها رو دیده !

  • Like 10
لینک به دیدگاه

هرچه زمان میگذرد، دلایلی که با آن پدیده ای خیالی به نام روح اثبات میشد، از بین میرود.

 

از خواب گرفته تا چیزهایی مثل نفسانیات و احساسات و ... تماما از مغز نشات میگیرن.

 

روح یکی از نخستین چیزهایی هست که انسان ساده و بی دانش روی زمین به آن معتقد شد در کنار موجودات خیالی دیگر مثل دیو و فرشته و جن و اژدها و سیمرغ و.....

 

روح یکی از بازمانده های دوران جاهلیت بشر هست، هیچ دلیل علمی برای اثباتش وجود نداره.

 

دیدن آینده و یا تصویری مشابه که فکر میکنیم در خواب دیده ایم و... تماما از واکنش های مغز میاد.

 

همه حیوانات خواب میبینند، احساسات دارن، اونها هم روح دارند؟ روح را کسی میدمد در یک تخم مگس؟؟!!!

 

ای کاش به اعجاز مغز انسان بیشتر ایمان میاوردیم تا روح و دنیاهای فانتزی. :sigh:

  • Like 14
لینک به دیدگاه
هرچه زمان میگذرد، دلایلی که با آن پدیده ای خیالی به نام روح اثبات میشد، از بین میرود.

 

از خواب گرفته تا چیزهایی مثل نفسانیات و احساسات و ... تماما از مغز نشات میگیرن.

 

روح یکی از نخستین چیزهایی هست که انسان ساده و بی دانش روی زمین به آن معتقد شد در کنار موجودات خیالی دیگر مثل دیو و فرشته و جن و اژدها و سیمرغ و.....

 

روح یکی از بازمانده های دوران جاهلیت بشر هست، هیچ دلیل علمی برای اثباتش وجود نداره.

 

دیدن آینده و یا تصویری مشابه که فکر میکنیم در خواب دیده ایم و... تماما از واکنش های مغز میاد.

 

همه حیوانات خواب میبینند، احساسات دارن، اونها هم روح دارند؟ روح را کسی میدمد در یک تخم مگس؟؟!!!

 

ای کاش به اعجاز مغز انسان بیشتر ایمان میاوردیم تا روح و دنیاهای فانتزی. :sigh:

اثبات وجود روح

حال اگر کسی بپرسد که از چه راهی می‌توان وجود روح را اثبات کرد، جواب این است که صرف نظر از تعبد، اثبات وجود روح از سه راه است:

1) راه عقلی که همان راه فلسفی برای اثبات وجود و تجرد روح است. می‌دانید که فیلسوفان الهی در این زمینه بحثهای بسیار گسترده‌ای را مطرح کرده اند بیش از ده برهان فلسفی برای اثبات روح و تجرد آن اقامه شده است که به عنوان نمونه می‌توان از برهان درک کلیات، امتناع انطباع کبیر در صغیر، رؤیاهای صادقه، انحصار ارواح و خوابهای مغناطیسی نام برد. اینکه آیا این مباحث و براهین آن بسیار متقن و قابل استنادند. اگر بخواهیم مباحث فلسفی وجود و تجرد روح را بیان کنیم، خود به گفتاری مستقل و گسترده نیازمند است لذا از توضیح آن صرف نظر می‌کنیم و علاقمندان را به کتب فلسفی مربوط ارجاع می‌دهیم.(1)

2) راه دیگری برای اثبات وجود روح، تجربة درونی یا شهودی است؛ یعنی اینکه اگر انسان تلاش کند،"خود" را "می‌یابد". فرق است بین اینکه مثلاً ما بدانیم پدیده‌ای به نام ترس، محب یا عشق در روان انسان وجود دارد با اینکه عشق، محبت، ترس و... را تجربه کنیم و آن را "بیابیم". "دانستن" اینکه اینها وجود دارند، علم حصولی است اما "یافتن" آنها علم حضوری است. ما به وسیله علم حصولی هم اثبات می‌کنیم که پدیدههای از قبیل عشق و ترس و ... وجود دارد اما با این تفاوت که اولاً، اغلب از راه آثار به آنها پی می‌بریم؛ مثلاً از کیفیت رفتار مجنون با لیلی یا خسرو با شیرین می‌توان فهمیدکه "عشق" وجود دارد ثانیاً، پس از اثبات، تنها صورت آن پدیده در ما وجود دارد، نه واقعیت آن، اما در علم حضوری واقعیت آن در پیش ما حاضر است؛ به تعبیر دیگر،وجود عشق را "می‌یابیم"، نه اینکه فقط از وجود آن آگاه باشیم .

کسی که تجربه درونی را یکی از راههای شناخت می‌داند، مدعی است که روح و خواص روح را می‌شود "یافت"، نه تنها از راه استدلال می‌توان پی برد، بلکه از آنجا که همه ما این شهود را داریم، می‌توان آن را بیابیم. بلکه این "شهود" در همه قوی نیست، اما با تلاش و جدیت می‌توان این "شهوت" را قوی کرد و خود را به مرحله آگاهی رساند، ولی آگاهی کامل به روح، فقط از طریق سیر و سلوک عرفانی ممکن است. کسانی که با همت و جدیت و تلاش، مراحل سیر و سلوک را طی کرده اند، توانسته‌اند به مرحله "شهود" حقیقت روح برسند و این شهود خود آثاری داشته است که جای اشاره به آنها نیست، ولی همین قدر بدانید که درک آن مرحله، بسیار مسرت انگیز و زمینه ای برای ایجاد معرفت به مراحل عالی توحید است، زیرا "من عرف نفسه فقد عرفه ربه"(1) (خودشناسی مقدمه خداشناسی است.) شهود حقیقت نفس، موجب شهود خداوند است.

بهرحال، رسیدن به آن مرحله بسیار ارزشمند است و جا دارد که انسان سالها زحمت بکشند و مراحل سیر و سلوک عرفانی را طی کند تا اینکه حقیقت برای او کشف شود و آن را دریابد، ولی مرتبه ضعیف شهود در همه آدمیان وجود دارد که با دقت، همت و تمرکز می‌توان آن را درک کرد.

برهان هوای طلق

یکی از استدلالهای ابو علی سینا در کتاب "شفا" برای اثبات روح و تجرد آن برهان "هوای طلق" است.

حاصل گفتة او چنین است: اگر انسان در محیطی باشد که اشیاء خارجی توجه او را جلب نکند و موقعیت بدن وی هم به گونه‌ای نباشد که موجب توجه به بدن شود؛ یعنی گرسنگی، تشنگی، سرما، گرما و درد او را رنج ندهد و هوا نیز کاملاً آرام باشد به گونه‌ای که وزش باد هم توجه او را جلب نکند، در چنین موقعیتی که به هیچ امر خارجی توجه ندارد، نفس خود را می‌یابد در حالی که هیچ یک از اندامهای بدن را نمی‌یابد و این دلیل بر آن است که نفس، غیر از بدن مادی است زیرا اگر یکی بودند با هم درک می‌شدند یا هیچ یک درک نمی‌شدند. درک شدن یکی و درک نشدن دیگری، نشانة تغایر این دو است.

فرض این است که نوری نیست که بتابد و چشم آن را ببیند، اصلاً چشم بسته است. گوش هم صدایی را درک نمی‌کند و سایر حواس هم درک ندارند، هوا نیز آنقدر متعادل است که انسان احساس سرما و گرما نمی‌کند، در چنین حالتی که هیچ حسی کار نمی‌کند، آدمی خودش را درک می‌کند و "می‌یابد" که "خودش" هست.

درک می‌کند که امیدی دارد، عشقی دارد، ترسی دارد، نگرانی دارد، آرامشی دارد و ... اینها را در خود می‌یابد و می‌بیند که هست پس معلوم می‌شود که "خود انسان" غیر از چیزی است که حواس آن را درک می‌کند. اگر "خود انسان" همین بدن بود، درک آن فقط با دیدن یا لمس کردن ممکن بود، اما در شرایطی که هیچ حسی کار نمی‌کند، نه چشم می‌بیند، نه گوش می‌شنود و نه ... در عین حال "خود" را می‌یابد، این نشان می‌دهد که حقیقت انسان که همان "روح" است، چیزی است که با حس درک نمی‌شود. حس، فقط بدن را درک می‌کند و بدن غیر از آن حقیقت است. حال ممکن است کسی از این استدلال به عنوان برهانی استفاده کند بر اینکه آنچه را "می‌یابیم" با چیزی که آن را نمی‌یابیم متفاوت است، زیرا چیزی را که "می‌یابیم" غیر مادی است و شناخت ما به مادیات فقط از طریق علم حصولی صورت می‌گیرد نه علم حضوری. ولی عمدة سخن این است که آدمی در چنین وضعیتی حالت ادراک شهودی را (هر چند به صورت ضعیف) تجربه می‌کند و به وجود روح خویش پی می‌برد و می‌یابد که روح غیر از بدن است . بالاتر از این، کسانی که مراتب سیر و سلوک عرفانی را طی کنند، بدن برای آنها حکم لباسی را پیدا می‌کند که می‌توانند آن را خلع کنند؛ یعنی "خود" را از بدن خارج کنند و جدایی "بدن" ار "خود" را مشاهده کنند، در حالی که "خود" اراده و فعالیت دارند، بدن را که جدای از "خود" است نظاره می‌کنند. این حالت را "مرگ اختیاری" می‌نامند. اگر وجود چنین حالتی را ولو برای یک نفر(که طبق نقلهای مطمئن اتفاق افتاده است) ممکن دانستیم جای هیچ گونه شک و شبه‌ای باقی نخواهد گذارد.

 

فکر میکنم منطقی باشه:ws37:

  • Like 4
لینک به دیدگاه

1) راه عقلی که همان راه فلسفی برای اثبات وجود و تجرد روح است. می‌دانید که فیلسوفان الهی در این زمینه بحثهای بسیار گسترده‌ای را مطرح کرده اند بیش از ده برهان فلسفی برای اثبات روح و تجرد آن اقامه شده است که به عنوان نمونه می‌توان از برهان درک کلیات، امتناع انطباع کبیر در صغیر، رؤیاهای صادقه، انحصار ارواح و خوابهای مغناطیسی نام برد. اینکه آیا این مباحث و براهین آن بسیار متقن و قابل استنادند. اگر بخواهیم مباحث فلسفی وجود و تجرد روح را بیان کنیم، خود به گفتاری مستقل و گسترده نیازمند است لذا از توضیح آن صرف نظر می‌کنیم و علاقمندان را به کتب فلسفی مربوط ارجاع می‌دهیم.

 

مطالب کوپی شده و طولانی به این نحو رو هیچکس نمیخواند، بهتر است بخوانیم و با چکیده ها صحبت کنیم. :icon_gol:

قسمت اعظم فلسفه، بازی با مفاهیم هست.

فلسفه و عرفان، بخشی از دنیای تخیلی انسان هاست که البته چیز خوبی هم میتونه باشه.

 

رویای صادقه و خواب که کاملا نشات گرفتنش از مغز ثابت شده هست.

اگر هضم این قضیه که مغز چطور اینقدر پیچیده هست برای انسان هزار سال پیش دشوار بوده، الان هم بگیم دشواره، یعنی ما هنوز در همان عصر زندگی میکنیم.

 

تمامی فلاسفه و عرفا و.... از وجود بخش ارزشمندی به نام مغز نا آگاه بودن.

 

منشا احساسات و تفکر و همه چیز رو در قلب میدانستند.

 

برای همین میگفتند خدا از آنچه در قلب های شما میگذرد آگاه است، با یاد خدا دل ها آرام میگیرد، خدایا به من قلبی گشاده بده، اینا شاید امروز حالت شعر به نظر بیاد، اما برای انسان آنروزها منشا همه چیز قلب یا دل بوده، در حالیکه قلب یا دل جز پمپاژ خون و فرمان گرفتن از مغز هیچ کاری نمیکنه. :sigh:

 

بقیه مثال هایی مثل ترس و بوعلی سینا و... باز هم به دلیل جهل بشر بر مغز نوشته شدن.

 

بوعلی سینا هرگز نفهمیده در مغز انسان چه میگذرد، چون وسیله ای برای دسترسی به مغز نداشته، محدودیت به زمان اجازه کار روی مغز رو بهش نمیداده.

 

امروزه با الگو گرفتن از مغز آدمی دارن روبات هایی هوشمند میسازند که حتی احساسات هم دارند.

 

ما از غافله خیلی پرتیم رفقا .......:hanghead:

  • Like 15
لینک به دیدگاه

من به روح ايمان دارم

 

اصلا هم مربوط به آموزه هاي ديني نيست !!!!!!

 

از نظر من علم به دو دسته تقسيم ميشه ( منظورم اينه جاي نخوندم ف دسته بندي خودمه) : علم شهود / علم غيب

 

شما ميخواي روح رو بشناسي بايد با علم غيب بري سراغش با علم شهود زياد نميشه باهاش برخورد كرد

 

اما اينكه ميشه با علم شهود هم توجيهاتي آورد ....

 

ببينيد رو وجود داره ، امروزه همه ميدونيم ، كه بدن انسان در حال تغيير هست ...

دين زندگي سوم دبيرستان هم يك چيزاي راجع بهش گفته ....

 

من خودم سر موضوع ديگه اي تحقيق ميكردم و اتفاقي با قانون ثابت ماندن اجرام و عناصر رو به رو شدم و....

بعد رفتم سراغ بدن انسان و عناصر تشكيل دهنده....

به طور متوسط 7 سال يكبار كليه عناصر بدن شما عوض ميشه ...

 

پس يك چيز به غير از ماده هست كه ثابت ميمونه ....

 

مثلا ممكنه تعدادي از مولكول هاي آب موجود در بدن شما يك روز توي اقيانوس ارام بوده ... يك روز تو بدن يك جانور ديگه ... الان داخل بدن تو ... و همه مولكول ها و عناصر رو اينجوري بررسي كن بعد به اين نتيجه ميرسي كه ماهيت وجودي شما چيزي فراي اين مولكول ها هست ...

 

شايد اينجور بشه گفت يك چيز ديگه اي هست ... حالا اسمش رو تو بزار روح !

 

نكته ديگه هم مرگ ... چي ميشه كه يهو يك جسم از كار ميفته ؟؟

يك زيست شناس ميدونه كه بدن انسان از انواع سلول ها و باكتري هاي مختلف ساخته شده

طبق نظريه هاي تكامل سلول هاي انسان تجمعي از تك سلولي ها و غيره هستند كه كمي پيشرفته تر شدند ... خب چي ميشه كه يهو همه باهم تصميم ميگيرند بميرند ... ؟؟؟

 

 

و اما يك نكته باقي ميمونه كه با كمك علم شهود ميشه روح رو اثبات كرد ....

 

اگه انسان بتونه پيوند مغز انجام بده ... يعني كل مخ و مخچه و همه رو بياره بيرون پيوند بزنه ...

 

اگه انسان مورد پيوند شد همون انسان مقصد پيوند ... روحي نيست و همه چيز بستگي به مخ داره ...

 

هرچند باز يك سوال پيش مياد كه مخه داره با چي كنترل ميشه ....

 

اين جزئ علومي هست كه بين غيب و شهود داره ملق ميزنه :دي

من خيلي راجع بهش تحقيق كردم

قانع شدم كه روح هست ...

 

كتاب فوق طبيعت رو بخون / نكات فرا طبيعي جالبي گفته ... قابل تامل هست

 

فوق طبيعت / مولف :ليال واتسون

 

 

  • Like 7
لینک به دیدگاه

من خودم سر موضوع ديگه اي تحقيق ميكردم و اتفاقي با قانون ثابت ماندن اجرام و عناصر رو به رو شدم و....

بعد رفتم سراغ بدن انسان و عناصر تشكيل دهنده....

 

به طور متوسط 7 سال يكبار كليه عناصر بدن شما عوض ميشه ...

 

پس يك چيز به غير از ماده هست كه ثابت ميمونه ....

 

مثلا ممكنه تعدادي از مولكول هاي آب موجود در بدن شما يك روز توي اقيانوس ارام بوده ... يك روز تو بدن يك جانور ديگه ... الان داخل بدن تو ... و همه مولكول ها و عناصر رو اينجوري بررسي كن بعد به اين نتيجه ميرسي كه ماهيت وجودي شما چيزي فراي اين مولكول ها هست ...

 

شايد اينجور بشه گفت يك چيز ديگه اي هست ... حالا اسمش رو تو بزار روح !

 

نكته ديگه هم مرگ ... چي ميشه كه يهو يك جسم از كار ميفته ؟؟

يك زيست شناس ميدونه كه بدن انسان از انواع سلول ها و باكتري هاي مختلف ساخته شده

طبق نظريه هاي تكامل سلول هاي انسان تجمعي از تك سلولي ها و غيره هستند كه كمي پيشرفته تر شدند ... خب چي ميشه كه يهو همه باهم تصميم ميگيرند بميرند ... ؟؟؟

 

و اما يك نكته باقي ميمونه كه با كمك علم شهود ميشه روح رو اثبات كرد ....

 

اگه انسان بتونه پيوند مغز انجام بده ... يعني كل مخ و مخچه و همه رو بياره بيرون پيوند بزنه ...

 

اگه انسان مورد پيوند شد همون انسان مقصد پيوند ... روحي نيست و همه چيز بستگي به مخ داره ...

 

 

 

من خیلی دوست دارم با ادمایی که به روح و جن و فرشته و امثالهم اعتقاد دارند بحث کنم، ولی اونا وسط راه یا میرن یا فحش میدن. :whistle:

 

اما اینکه میگین جسم انسان در حال کهولت هست ولی یک چیزی مثل روح ثابت میمونه، این ثابت موندن یعنی چی؟

 

اگر فرض بگیریم چیزای فرای زمان به نام روح همیشه ثابت هست، این ثبات روح در یک بچه 5 ساله با یک جوان 26 ساله با یک میانسال 45 ساله و با یک پیر 90 ساله دقیقا یعنی ثبات چه چیزی؟

 

دشواری عمل برای پیوند مغز هم به دلیل وجود عصب های بیشمار هست که این پیوند زدن میلیون ها میلیون عصب، کار راحتی نیست. اینکه بشر روزی بتواند یا نه معلوم نیست !!! :ws38:

 

در شگفتی آفرینش و کارکرد مغز انسان اصلا هیچ شکی وجود نداره، مسلما ما با یک منبع عظیم شگفتی روبرو هستیم، اما هرچه به روح نسبت داده میشه میتونه از مغز بر بیاد.

 

شما برای حشرات و خزنده ها هم به وجود روح معتقد هستین؟

اونها فقط هوش و نبوغشون از ما کمتره وگرنه خیلی از ویژگی های احساساتی مارو دارند.

 

مثلا موریانه ها مثل آدم برای بچه هاشون پارک میسازند، بیمارستان درست میکنند و....

پس موریانه هم روح داره؟ این روح ها از کجا میان؟

 

در فضا شناورند؟ مخلوط سلول های مادی هستند؟ تو کرات دیگر هم میتوانند باشند ولی تبدیل به حیات نمیشن؟

 

این روح باید یک ماده بیابد تا دیده شود؟ پس خودش محدود به ماده هست ؟ و..........

 

دلایل برای رد روح خیلی بیشتر از اثباتش هست .ولی خوب هیچ وقت تو جامعه فرصت بحث پیرامون این چیزهارو به ما ندادن. :icon_redface:

  • Like 11
لینک به دیدگاه
مطالب کوپی شده و طولانی به این نحو رو هیچکس نمیخواند، بهتر است بخوانیم و با چکیده ها صحبت کنیم. :icon_gol:

قسمت اعظم فلسفه، بازی با مفاهیم هست.

فلسفه و عرفان، بخشی از دنیای تخیلی انسان هاست که البته چیز خوبی هم میتونه باشه.

 

رویای صادقه و خواب که کاملا نشات گرفتنش از مغز ثابت شده هست.

اگر هضم این قضیه که مغز چطور اینقدر پیچیده هست برای انسان هزار سال پیش دشوار بوده، الان هم بگیم دشواره، یعنی ما هنوز در همان عصر زندگی میکنیم.

 

تمامی فلاسفه و عرفا و.... از وجود بخش ارزشمندی به نام مغز نا آگاه بودن.

 

منشا احساسات و تفکر و همه چیز رو در قلب میدانستند.

 

برای همین میگفتند خدا از آنچه در قلب های شما میگذرد آگاه است، با یاد خدا دل ها آرام میگیرد، خدایا به من قلبی گشاده بده، اینا شاید امروز حالت شعر به نظر بیاد، اما برای انسان آنروزها منشا همه چیز قلب یا دل بوده، در حالیکه قلب یا دل جز پمپاژ خون و فرمان گرفتن از مغز هیچ کاری نمیکنه. :sigh:

 

بقیه مثال هایی مثل ترس و بوعلی سینا و... باز هم به دلیل جهل بشر بر مغز نوشته شدن.

 

بوعلی سینا هرگز نفهمیده در مغز انسان چه میگذرد، چون وسیله ای برای دسترسی به مغز نداشته، محدودیت به زمان اجازه کار روی مغز رو بهش نمیداده.

 

امروزه با الگو گرفتن از مغز آدمی دارن روبات هایی هوشمند میسازند که حتی احساسات هم دارند.

 

ما از غافله خیلی پرتیم رفقا .......:hanghead:

درسته مطلب را از یکی از سایتا گرفتم خیلی جامع بود و کسی که دنبال فهمیدم و استدالال باشه و دوست داشته باشه یاد بگیره فرقی نداره مطلب بلند باشه یا کوتاه ولو اینکه نپذیره:ws37:

فکر نکینم انقدر راحت بشه اشخاصی مثل ابوعلی که سالها فکر میکردن را زیر سوال برد :hanghead:

  • Like 4
لینک به دیدگاه
من خیلی دوست دارم با ادمایی که به روح و جن و فرشته و امثالهم اعتقاد دارند بحث کنم، ولی اونا وسط راه یا میرن یا فحش میدن. :whistle:

 

اما اینکه میگین جسم انسان در حال کهولت هست ولی یک چیزی مثل روح ثابت میمونه، این ثابت موندن یعنی چی؟

 

اگر فرض بگیریم چیزای فرای زمان به نام روح همیشه ثابت هست، این ثبات روح در یک بچه 5 ساله با یک جوان 26 ساله با یک میانسال 45 ساله و با یک پیر 90 ساله دقیقا یعنی ثبات چه چیزی؟

 

دشواری عمل برای پیوند مغز هم به دلیل وجود عصب های بیشمار هست که این پیوند زدن میلیون ها میلیون عصب، کار راحتی نیست. اینکه بشر روزی بتواند یا نه معلوم نیست !!! :ws38:

 

در شگفتی آفرینش و کارکرد مغز انسان اصلا هیچ شکی وجود نداره، مسلما ما با یک منبع عظیم شگفتی روبرو هستیم، اما هرچه به روح نسبت داده میشه میتونه از مغز بر بیاد.

 

شما برای حشرات و خزنده ها هم به وجود روح معتقد هستین؟

اونها فقط هوش و نبوغشون از ما کمتره وگرنه خیلی از ویژگی های احساساتی مارو دارند.

 

مثلا موریانه ها مثل آدم برای بچه هاشون پارک میسازند، بیمارستان درست میکنند و....

پس موریانه هم روح داره؟ این روح ها از کجا میان؟

 

در فضا شناورند؟ مخلوط سلول های مادی هستند؟ تو کرات دیگر هم میتوانند باشند ولی تبدیل به حیات نمیشن؟

 

این روح باید یک ماده بیابد تا دیده شود؟ پس خودش محدود به ماده هست ؟ و..........

 

دلایل برای رد روح خیلی بیشتر از اثباتش هست .ولی خوب هیچ وقت تو جامعه فرصت بحث پیرامون این چیزهارو به ما ندادن. :icon_redface:

 

دم شما گرم ، ما اين همه باهم گپ زديم ، تا حالا ديدي من فحش بدم؟؟

 

قبلا هم گفتم / من آدم خر مذهب نيستم كه بخوام سريع جوش بيارم ، فحاشي كنم ... (بحث رو منحرف نكنيم :دي )

 

 

خب اين ثابت دقيقا يعني اينكه تو همون اسي ميموني ، مثلا ميگم هاااااا ( در مثال چيز نيست ...)

مثلا تو از بچگي دوست داشتي دكتر بشي / 18 سالگي توي كنكور همون آرزو رو دنبال ميكني

 

تو انسان صلح طلبي هستي / صلح طلب ميموني

آدم خشك و مزخرف هستي / خشك و مزخرف ميموني

ديگه مثلا ... از اين دست رويحات و خلقيات كه ثابت ميمونه

 

كما اينكه ما تغيير در رفتار رو مشاهده ميكنيم / اما اين تغييرات اونقدر شديد نيست كه اسي رو تبديل به محمود بكنه ...

 

شايد شبيه محمود بشه / اما محمود نميشه ..

 

آها اين پيوند زدن هم اره خدايش كار سختيه حتي جرئت نميكنن روش كار كنند / چون براي كار كردن نياز به انسان سالم و زنده دارند و هيچ انسان سالم و زنده اي زير تيغ جراحي نميره بشه موش آزمايشگاهي :دي

 

ولي اينكار ميتونه خيلي چيزا رو توجيه كنه و خيلي چيزا رو عوض كنه ....

 

اما جونور ها ..... من خودم براي جانوران هم روح رو قائل ميشم براي هر چيزي كه اسمش موجود زنده باشه ...

حالا شايد روح اون تك سلولي ، يك رو ساده باشخ مثل جسمش و روح من ِ پر سلولي ف پيچيده باشه مثل خودم / نميدونم دقيقا چطور توضيح بدم .... چون سواد كافي ندارم

 

اما ميتونم اين احتمال رو بدم كه اون موجودات زنده هم يك ذات قائم دارند ....

 

از نظر ديني و فلسفي هم بخواي بررسي كني كه دليل فراوان هست .

حتي بر اساس برخي آموزه هاي ديني اشيا هم شهادت ميدن ( يعين روح دارند؟؟؟نميدونم) ... كه اينو من هيچ وقت درك نكردم (( ردش هم نكردم))

 

 

( يادمه وقتي به اين موضوع عناصر رسيدم كه مقاله سفر در زمان هاوكينگ رو خوندم و سعي داشتم بر اساس قوانين پايداري عناصر اين موضوع رو رد كنم .... براي خودم رد شد ف ولي نتونستم به اساتيد بفهمونم چي ميگم )

  • Like 6
لینک به دیدگاه
درسته مطلب را از یکی از سایتا گرفتم خیلی جامع بود و کسی که دنبال فهمیدم و استدالال باشه و دوست داشته باشه یاد بگیره فرقی نداره مطلب بلند باشه یا کوتاه ولو اینکه نپذیره:ws37:

فکر نکینم انقدر راحت بشه اشخاصی مثل ابوعلی که سالها فکر میکردن را زیر سوال برد :hanghead:

 

اون مطالب و مشابهش رو من بارها خوندم، در گفتگوی آزاد قراره هرکسی از هر انچه فهمید بیاد بحث کنه، تا دانش خودش اضافه یا تصحیح بشه ، مهم فکر کردن با مدد گرفتن از دیگران هست نه کوپی صرف. :whistles:

 

این عزیزان مثل ابوعلی سینا سال ها فکر میکردن ولی در چه زمانی فکر میکردن؟

 

یه مثال برات میارم مکانیکی هستی بهتر درک میکنی سایر دوستان هم که فیزیک خوندن متوجه میشن !!!

 

ارسطو یکی از بزرگترین اندیشمندان دوران بوده که امثال بوعلی سینا جلوش هیچ بودن.

 

این آقا به دلیل محدودیت در زمان معتقد بود اجسام سبک آهسته تر از انجام سنگین سقوط میکنند.

 

وسیله ای هم برای ردش نبود، همه باور یقینی داشتند، وقتی گالیله با پیشرفت تکنولوژی اومد ثابت کرد که همه اجسام با هم به زمین میرسند، عکس العمل های طرفداران ارسطو دقیقا مثل طرفداران فعلی روح هست !!!

 

تکامل با زمان رو اگر درک نکنیم، در دنیاهای فانتزی سیر خواهیم کرد.:hanghead:

  • Like 10
لینک به دیدگاه

آها اون بخش قلب كي گفته ، ملت اوه صد سال پيش فكر ميكردن همه چيز از قلبه ؟؟ شما اوه صد سال پيش بودي ؟؟

 

مثلا وقتي يارو فلج ميشده كه نميگفتن طرف قطع قلب شده ... ميگفتن قطع نخاع شده ؟؟

 

وقتي زور ميزدن و فكر ميكردن تو كلشون فكر ميكردن / نه تو سينه اشون

 

اينا دقيقا همون كنايه و استعاره هست ....

 

البته شايد يك روز انسان به اين رسيد كه قلب هم دخالتي داره ( الان يهو نتيجه گرفتم ، اخه ياد يك چيز افتادم )

 

اولين انساني كه در ايران پيوند قلب زد ، فاميل نزديك ما بود (مذكر بود)... خداوند رحمتش كنه

 

( قلب يك دختره رو بهش پيوند زدن)

 

وقتي پيوند قلب زد و اومد بيرون و بهوش اومد ، يكم حالش بهتر شد ، هي ميرفت پشت پنجره بيمارستان ، ستاره ها رو نگاه ميكرد ، احساساتش كمي دخترونه شده بود ...

 

يكبار كه بابا و مامان دختره اومدن ملاقات گفتن .... دخترمون عاشق آسمون بود و هميشه ستاره ها رو نگاه ميكرد ...

 

اين موضوع سالهاست براي من سواله .... اين علاقه ستاره ها با پيوند قلب چطوري انتقال پيدا كرد ؟؟

يعني قلب هم دخيل در افكار انسان است؟؟؟؟

  • Like 6
لینک به دیدگاه

خب اين ثابت دقيقا يعني اينكه تو همون اسي ميموني ، مثلا ميگم هاااااا ( در مثال چيز نيست ...)

 

مثلا تو از بچگي دوست داشتي دكتر بشي / 18 سالگي توي كنكور همون آرزو رو دنبال ميكني

 

تو انسان صلح طلبي هستي / صلح طلب ميموني

آدم خشك و مزخرف هستي / خشك و مزخرف ميموني

ديگه مثلا ... از اين دست رويحات و خلقيات كه ثابت ميمونه

 

كما اينكه ما تغيير در رفتار رو مشاهده ميكنيم / اما اين تغييرات اونقدر شديد نيست كه اسي رو تبديل به محمود بكنه ...

 

شايد شبيه محمود بشه / اما محمود نميشه ..

 

من چیزی به نام ثبات شخصیتی نمیبینم. :ws38:

 

در کودکی به یکسری چیزا فکر میکردم و الان به چیزهای دیگری، روزی با خواندن کتابی گریه میکردم الان هیچ حسی بهش ندارم و....

 

امروز میتونم آدم خوبی باشم، فردا میتونم قاتل باشم، یک روز محبوبترین باشم و یک روز منفور ترین.

 

من کاملا تکامل شخصیت چه به صورت صعود یا سقوط رو دارم در خودم حس میکنم، چطوری بگم من ثابت میمانم !!!

 

اما اینکه چرا شبیه یکی دیگر نمیشی، برای تربیت مغز خیلی چیزها دخیل هست.

 

از وجود ژن هایی که دست خودت نیست، تا محیط جغرافیایی، تا آموزه هایی که میبنی، تا .....

 

انسان بدون داشتن واژه ها میتونه تفکر کنه؟ اصلا تفکر بدون زبان معنی داره؟

 

پس باید یکسری لغات به عنوان مواد خام تزریق بشن و نبوغ و خلاقیت که در سلول های خاکستری مغز هست با ترکیب این مواد اولیه، بتونه حرکتی انجام بده.

 

 

یک چیزی هم در مورد روح وقتی معتقدینش سئوال پیچ میشن میگن اطلاعاتمون در همین حد هست.

ولی در مورد مغز وقتی نشه یکسری سئوال رو جواب داد، میگن خوب پس کلا باطله !!!!

 

در حالیکه مجهولات مغز کجا و مجهولات تئوری روح کجا !!!!

  • Like 12
لینک به دیدگاه
من چیزی به نام ثبات شخصیتی نمیبینم. :ws38:

 

در کودکی به یکسری چیزا فکر میکردم و الان به چیزهای دیگری، روزی با خواندن کتابی گریه میکردم الان هیچ حسی بهش ندارم و....

 

امروز میتونم آدم خوبی باشم، فردا میتونم قاتل باشم، یک روز محبوبترین باشم و یک روز منفور ترین.

 

من کاملا تکامل شخصیت چه به صورت صعود یا سقوط رو دارم در خودم حس میکنم، چطوری بگم من ثابت میمانم !!!

 

اما اینکه چرا شبیه یکی دیگر نمیشی، برای تربیت مغز خیلی چیزها دخیل هست.

 

از وجود ژن هایی که دست خودت نیست، تا محیط جغرافیایی، تا آموزه هایی که میبنی، تا .....

 

انسان بدون داشتن واژه ها میتونه تفکر کنه؟ اصلا تفکر بدون زبان معنی داره؟

 

پس باید یکسری لغات به عنوان مواد خام تزریق بشن و نبوغ و خلاقیت که در سلول های خاکستری مغز هست با ترکیب این مواد اولیه، بتونه حرکتی انجام بده.

 

 

یک چیزی هم در مورد روح وقتی معتقدینش سئوال پیچ میشن میگن اطلاعاتمون در همین حد هست.

ولی در مورد مغز وقتی نشه یکسری سئوال رو جواب داد، میگن خوب پس کلا باطله !!!!

 

در حالیکه مجهولات مغز کجا و مجهولات تئوری روح کجا !!!!

 

ميفهمم تو چي ميگي ها

 

ولي نميدونم دانسته هاي خودم رو چطور انتقال بدم ( هميشه مشكل داشتم در اين زمينه انتقال اطلاعات) :دي

 

قبول / اما تو همون اسي هستي ديگه ...

 

50 سالت بشه يادت مياد كه 10 سالگي چي مخواستي ... ( هرچند باز اينجا با پديده آلزايمر مواجه ميشيم)

هميشه تو بحث ها يك مستثني وجود داره ... هر چي ميخواي مثال بزني يك استثنا معكوس هست

 

توي متا فيزيك پديده تلپاتي هست / هيپنوتيزم و از اين دست تئوري ها ف اينا بيشتر با روح توجيه پذير ميشه ...

 

بازر يك چي برات بگم ( گوشت رو بيار جلو :دي )

 

من 2 /3 سال پيش خر بودم عاشق شدم :دي

 

توي اين عشق واقعا تلپاتي رو تجربه كردم ، همين بحث دل به دل راه داره ...

 

يكبار طرف داشت گريه ميكرد ( بدون اينكه به من خبر بده ) زنگ زدم بهش گفتم كمتر گريه كن بابا دلم گرفت ...

شاخ در آورده بود . ميگفت تو از كجا فهميدي ؟؟

 

هنوزم براي خودم سواله / از كجا فهميدم ؟؟؟‌

 

با اينكه نهصد الي هزار كيلومتر فاصه داشتيم

  • Like 4
لینک به دیدگاه
آها اون بخش قلب كي گفته ، ملت اوه صد سال پيش فكر ميكردن همه چيز از قلبه ؟؟ شما اوه صد سال پيش بودي ؟؟

 

مثلا وقتي يارو فلج ميشده كه نميگفتن طرف قطع قلب شده ... ميگفتن قطع نخاع شده ؟؟

 

وقتي زور ميزدن و فكر ميكردن تو كلشون فكر ميكردن / نه تو سينه اشون

 

اينا دقيقا همون كنايه و استعاره هست ....

 

البته شايد يك روز انسان به اين رسيد كه قلب هم دخالتي داره ( الان يهو نتيجه گرفتم ، اخه ياد يك چيز افتادم )

 

اولين انساني كه در ايران پيوند قلب زد ، فاميل نزديك ما بود (مذكر بود)... خداوند رحمتش كنه

 

( قلب يك دختره رو بهش پيوند زدن)

 

وقتي پيوند قلب زد و اومد بيرون و بهوش اومد ، يكم حالش بهتر شد ، هي ميرفت پشت پنجره بيمارستان ، ستاره ها رو نگاه ميكرد ، احساساتش كمي دخترونه شده بود ...

 

يكبار كه بابا و مامان دختره اومدن ملاقات گفتن .... دخترمون عاشق آسمون بود و هميشه ستاره ها رو نگاه ميكرد ...

 

اين موضوع سالهاست براي من سواله .... اين علاقه ستاره ها با پيوند قلب چطوري انتقال پيدا كرد ؟؟

يعني قلب هم دخيل در افكار انسان است؟؟؟؟

 

وقتی شما حتی یک بار لغت مغز رو در کتب ادیان و دانشمندان قدیمی نمیبنی ولی تا دلت میخواد صحبت از قلب و دل هست، چه نتیجه ای میگیری؟

 

من نگفتم طرف پاش درد میگیره به قلب مراجعه میکردن، منشا تفکرات و احساسات رو در قلب میدونستند، برای همین مخاطب خدایان با قلب آدمی بوده تا مغزش .... :banel_smiley_4:

 

اینکه آدم آسمان و ستاره هارو نگاه کند ربطی به دختر و پسر نداره، از چه چیزایی نتیجه هایی میگیردا. :ws38:

 

میزان پمپاژ خون مسلما در ویژگی های احساسی میتونه تاثیر داشته باشه برای همین وقتی هیجان زده میشی، قلبت تند تند میزنه، این به معنی این نیست که قلب داره هیجان زده میشه، از فرمان مغز برای هیجان استفاده میکنه.

 

اندازه قلب زنان هم معمولا از قلب مردان کوچکتر هست، طبیعی هست یکسری ویژگی هایی رخ بده.

معمولا آدمایی که از مرگ نجات پیدا میکنن توجهشون به فانتزی ها بیشتر میشه.

 

الان قلب مصنوعی و آهنی میذارن پس کلا باید احساسات از کار بیوفته دیگه. :banel_smiley_4:

  • Like 10
لینک به دیدگاه
ميفهمم تو چي ميگي ها

 

ولي نميدونم دانسته هاي خودم رو چطور انتقال بدم ( هميشه مشكل داشتم در اين زمينه انتقال اطلاعات) :دي

 

قبول / اما تو همون اسي هستي ديگه ...

 

50 سالت بشه يادت مياد كه 10 سالگي چي مخواستي ... ( هرچند باز اينجا با پديده آلزايمر مواجه ميشيم)

هميشه تو بحث ها يك مستثني وجود داره ... هر چي ميخواي مثال بزني يك استثنا معكوس هست

 

توي متا فيزيك پديده تلپاتي هست / هيپنوتيزم و از اين دست تئوري ها ف اينا بيشتر با روح توجيه پذير ميشه ...

 

بازر يك چي برات بگم ( گوشت رو بيار جلو :دي )

 

من 2 /3 سال پيش خر بودم عاشق شدم :دي

 

توي اين عشق واقعا تلپاتي رو تجربه كردم ، همين بحث دل به دل راه داره ...

 

يكبار طرف داشت گريه ميكرد ( بدون اينكه به من خبر بده ) زنگ زدم بهش گفتم كمتر گريه كن بابا دلم گرفت ...

شاخ در آورده بود . ميگفت تو از كجا فهميدي ؟؟

 

هنوزم براي خودم سواله / از كجا فهميدم ؟؟؟‌

 

با اينكه نهصد الي هزار كيلومتر فاصه داشتيم

 

مغز مثل یک فلش کامپیوتری هست که قابلیت ذخیره سازی داره + قابلیت نبوغ.

 

شما تو فلشت مداحی میریزی، من کنسرت ابی میریزم، بعدا میگی چرا دوتا فلش ما یک چیز پخش نمیکنند؟

بعدا نتیجه میگیری فلش فرای ماده هست؟ :banel_smiley_4:

 

عرض کردم در شکل گیری شخصیت انسان، عوامل زیادی دخیل هست از ویژگی های ژنتیکی که دست خودت نیست، تا محیط جغرافیایی و آموزه هایی که خودت میبنی.

 

پس هیچ دلیلی نداره شما دقیقا عین من باشی، چون پرورش این دو فلش یکسان نبوده !!!

 

یکی دانه ای در گلدان میکاره بهش میرسه یکی نمیرسه، نباید انتظار داشت هردو مثل هم گل بدن. :ws38:

 

این تله پاتی هم که میگی، نتیجه گیری بر اساس شهودات در مغز هست که دو حالت بیشتر نداره.

یا درسته یا نادرست.

 

مثلا من به تو فکر میکنم، یا با دستت داری سرت رو میخارونی یا نمیخارونی، اینکه یکیش درست در اومد معنیش این نیست باهات تله پاتی کردم.

 

در تاس احتمال دو روی نتیجه گیری، حالت درستش آمد.

  • Like 9
لینک به دیدگاه
وقتی شما حتی یک بار لغت مغز رو در کتب ادیان و دانشمندان قدیمی نمیبنی ولی تا دلت میخواد صحبت از قلب و دل هست، چه نتیجه ای میگیری؟

 

من نگفتم طرف پاش درد میگیره به قلب مراجعه میکردن، منشا تفکرات و احساسات رو در قلب میدونستند، برای همین مخاطب خدایان با قلب آدمی بوده تا مغزش .... :banel_smiley_4:

 

اینکه آدم آسمان و ستاره هارو نگاه کند ربطی به دختر و پسر نداره، از چه چیزایی نتیجه هایی میگیردا. :ws38:

 

میزان پمپاژ خون مسلما در ویژگی های احساسی میتونه تاثیر داشته باشه برای همین وقتی هیجان زده میشی، قلبت تند تند میزنه، این به معنی این نیست که قلب داره هیجان زده میشه، از فرمان مغز برای هیجان استفاده میکنه.

 

اندازه قلب زنان هم معمولا از قلب مردان کوچکتر هست، طبیعی هست یکسری ویژگی هایی رخ بده.

معمولا آدمایی که از مرگ نجات پیدا میکنن توجهشون به فانتزی ها بیشتر میشه.

 

الان قلب مصنوعی و آهنی میذارن پس کلا باید احساسات از کار بیوفته دیگه. :banel_smiley_4:

 

باع ( يك اراكي تعجب ميكنه :دي) اين واژه باع / هنگام تعجب مياد ... :دي

 

باع ، خب پسر گلم ميگم طرف كلا فكر كردنش يكجوري شده بود / خب نتيجه ميگري كه اين قلبه پيوندي يكاريش كرده كه اينجوري شده ...

 

به علت اينكه بيماري قلبي يك ارث تو فك و فاميل ما بوده زياد ديدم :

 

آدم با قلي باتري و دريچه پلاستكي ( به قول تو قلب آهني ) هم ديدم / باور كن نسبت به ديگران عجيب غريب تر هستند ... فاز عادي نيستن

 

حالا شايد مربوط به پمپاژ خون باشه و مغز دستوراتش فرق كنه / ولي خب نكته قابل توجه اينه كه عاما اكسايش قلب بوده ( ما شيمدان ها يك عامل اكسايش و كاهش داريم يك اكسنده كاهنده)

 

خب اينجا مغز ممكنه اكسنده باشه / اما كي عامل اكسايش بوده ؟؟ قلبه ...

 

ميگم راجع به اون قديما ... شايد واژه مغز هنوز درست نشده بوده (( همين الان هم برخي واژه درست نشدن ، مثل اين انگليسي ها به عمو و دائي و همه باهم ميگن انت :دي ))

 

حالا اين بحث قلب و مغز در قديما رو نميدونم / شايد واقعا قلب رو تو كله ميدونستند / يا مغز را در سينه ...

اين كمكي به اثبات روح نميكنه

  • Like 4
لینک به دیدگاه
من چیزی به نام ثبات شخصیتی نمیبینم. :ws38:

 

من کاملا تکامل شخصیت چه به صورت صعود یا سقوط رو دارم در خودم حس میکنم، چطوری بگم من ثابت میمانم !!!

 

در حالیکه مجهولات مغز کجا و مجهولات تئوری روح کجا !!!!

 

شاید منظور بیشتر ثباتِ اطلاعات باشه !

 

دیشب پرفسور سمیعی اومده بود شبکه باران ... (با کراوات !)

مجری (که البته من مجریه رو خیلی دوست دارم ولی خوب معذوریتهای شغلیه دیگه ... !) یه چن بار خواست بحث رو خدا پیغمبری کنه که خیلی قشنگ سمیعی با توضیح کارکردِ فیزیکی مغز جمع کرد بحثو ...

و اونم می گفت اطلاعاتمون نسبت به مغز خیلی کمه ...

 

مثلاً فرض کنین اگه میشد نحوه ذخیره اطلاعات رو مغز رو فهمید ؛ دیکشنری رو دانلود میکردیم رو مخمون نصب میکردیم ... چقد باحال میشد!:ws3:

 

البته الان که نگاه میکنم میبینم پستم ربطی به تاپیک نداره ... بیشتر بحث ژول ورنی شد !

ولی دیگه زحمت کشیدم تایپ کردم ...

 

  • Like 7
لینک به دیدگاه
×
×
  • اضافه کردن...