رفتن به مطلب

سکوت یا مهر زدن به زبان در ادبیات


ارسال های توصیه شده

[TABLE]

[TR]

[/TR]

[/TABLE]

[TABLE]

[TR]

[TD][/TD]

[/TR]

[TR]

[TD=width: 10][/TD]

[TD][/TD]

[TD=width: 10][/TD]

[/TR]

[TR]

[TD=width: 10][/TD]

[TD=width: 250][TABLE=width: 250]

[TR]

[TD=width: 50%, bgcolor: #bbbbbb][/TD]

[TD=width: 50%, bgcolor: #ffffff][/TD]

[/TR]

[/TABLE]

[/TD]

[TD=width: 10][/TD]

[/TR]

[/TABLE]

در معانی اخلاقی، سکوت بسیار ارزشمند است. سکوت یا مهر زدن به زبان و پرهیز از گفتار بیهوده، یک اصل مهم دراخلاق و عرفان است؛ چرا که حیات معنوی چیزی نیست جز دخل و تصرف روح خدا در باطن ما؛ بنابراین، سکوت باید بخش بزرگی از آمادگی برای این دخل و تصرف باشد؛ پرگویی و التذاذ از کلام غالبا مانع خرد است برسر راه آن چیزی که ما فقط از طریق شنیدن آنچه روح الهی و آوای خدا درگوش دل ما می گوید، کسب می توانیم کرد.

حفظ زبان نه فقط یکی از دشوارترین و دقیق ترین ریاضت ها، بلکه از سودمندترین آنهاست. سکوت و توجه به الزامات چنین مقامی خود دریچه ای است برای رسیدن به حقایق و معانی. این که می بینیم مولانا با وجود سرودن اشعار بسیار و بی شمار تخلص «خموش» یا «خموشی » را برمی گزیند، خالی از حکمت و لطافت نیست. مولانا در برابر گفتن و شنیدن به شنیدن بیشتر توجه دارد.

بشنو از نی چون حکایت می کند

از جدایی ها شکایت می کند

دم مزن تا بشنوی زاسرار حال

از زبان بی زبان که: قم تعال

درجهان بینی مولوی ارزش خاموشی از سخن بیشتراست، چرا که درگفتار، پوششی برای آن دگرگیتی است، زنگاری است بر آینه دل که نمی گذارد زیبایی یار ازلی درجام جم دل نمایان شود.

خاموشی بحرست و گفتن همچو جو

بحر می جوید تو را،جو را مجو

مولوی، پخته و سوخته و گداخته ای است میان خامان و «درنیاید حال پخته هیچ خام» و به ناچار سخن کوتاه می کند. مولانا شاید جدا افتاده از یار و دیار آغازین باشد. مولوی «مرغ بال ملکوت» است و «نی» جدا مانده از «نیستان».

هرکه او از همزبانی شد جدا

بی زبان شد گرچه دارد صد نوا

باری ترجیح سکوت بر گفتن این است که زبان آوری و گفتار، باعث لوث حقایق و معانی و خرج شدن سرمایه های معنوی می شود.

این سخن درسینه دخل مغزهاست

درخموشی، مغز جان را صد نماست

چون پیامد در زبان شد خرج مغز

خرج گم کن تا بماند مغز نغز

مرد کم گویند را فکری است زفت

قشرگفتن چون فزون شد، مغز رفت

پوست افزون بود لاغر بود مغز

پوست لاغر شد چو کامل گشت و نغز

گلستان سعدی هشت باب دارد که باب چهارم آن در فواید خاموشی است.

سعدی با فصاحت و ایجاز تمام می گوید:«خردمند کسی است که وقتی زبان به سخن می گشاید که گفتارش حکمت آموز باشد و وقتی دست به سوی غذا می برد که خوردنش مایه تندرستی باشد.»

سخن ترجمان ضمیر است. بدان معنا که آنچه در اندیشه است به گفتار می آید.

لذا اندیشه پیش از گفتار سبب بالا بردن کیفیت آن و نشانه میزان خردمندی و حد و حدود ادراک و ادب آدمی است. خداوند در قرآن کریم، ایمان آورندگان را تهی از سخنان باطل وبی اساس می شمارد و از هرگونه اندیشه و اعمال بیهوده دور می دارد و می فرماید:«والذین هم عن اللغو معرضون» (آنان از لغو و بیهودگی روبگردانند).

فردوسی خاموشی و کم سخنی را می ستاید و برای آن منافع بی شماربرمی شمرد. از نظر حکیم خاموشی پیرایه ای است که پوشاننده عیب هاست. وی دراین باره می گوید:

زدانش چو جان تو را مایه نیست

به ازخامشی هیچ پیرایه نیست

و سعدی همچون فردوسی خاموشی را وقار و پرده پوشی می داند و می سراید:

ترا خاموشی ای خداوند هوش

وقار است و نااهل را پرده پوش

فردوسی فراوان سخن را نکوهش می کند. زیرا به دلیل پرسخنی است که معنی سخن را دیر می فهمد.

کسی را که مغزش بود با شتاب

فراوان سخن باشد و دیریاب

و به همین دلیل است که اگر برحسب اتفاق، فراوان سخن، سخن نغزی هم بگوید پذیرفته نیست.

زبانی که اندر سرش مغز نیست

اگر در بیارد همی نغز نیست

سعدی با الهام از سخن فردوسی براین باورست که فراوان سخن سنگین گوش است.

فراوان سخن باشد آگنده گوش

نصیحت نگیرد مگر در خموش

فردوسی فراوان سخن را درچشم مردم خوار می داند.

چو گفتار بیهوده بسیار گشت

سخنگوی در مردمان خوار گشت

فردوسی براین باور است که چون سخن نیوش نیست، باید خموشی گزید.

حکیما چو کس نیست گفتن چه سود

ازین پس بگو کآفرینش چه بود

صائب تبریزی در زمینه خاموشی بیش از ۵۰۰ بیت دارد که هریک چون درّ است. او معانی رنگین، اندیشه های بیگانه و افکار غریب را با مهارت تمام به هم نزدیک می کند. صائب در زمینه خاموشی می گوید:« حتی پرندگان اگر خاموش باشند و خوش زبانی نکنند گرفتارچنگال عقاب نمی شوند. و در بیتی اشاره می کند: همان طور که صیقل، زنگار آینه فلزی می زداید، خاموشی نیز غبار از دل می برد.

کثرت و تفرقه درعالم گفتار بود

که جهانی همه یک تن شود از خاموشی

شعر زبان اسرار دل است با لحنی آهنگین، عطار نیشابوری اشعاری در زمینه خاموشی سروده است.

عاقلان را پیشه خاموشی بود

پیشه جاهل فراموشی بود

گر خبرداری زحی لایموت

بر دهان خود بنه مهر سکوت

آورده اند که بهرام گور شب هنگام زیر درختی نشسته بود. صدای پرنده ای را شنید. پس با تیری آن را از پا درآورد و گفت: ما أحسن حفظ اللسان بالطائر ولانسان لو حفظ لسانه ما هلک.

(کنترل زبان برای انسان وپرنده چه خوب است، اگر این پرنده زبانش را نگاه می داشت، کشته نمی شد.)

حکیم خیام پند و اندرزی درباب خاموشی دارد.

ای رفته به چوگان قضا همچون گو

چپ می خور و راست می رو و هیچ مگو

کان کس که ترا فکنده اندر تک و پو

او داند و او داند و او داند و او

درجهان بینی مولوی ارزش خاموشی از سخن بیشتراست، چرا که درگفتار، پوششی برای آن دگرگیتی است، زنگاری است بر آینه دل که نمی گذارد زیبایی یار ازلی در جام جم دل نمایان شود.

  • Like 1
لینک به دیدگاه
×
×
  • اضافه کردن...