رفتن به مطلب

آلبوم عکس


ارسال های توصیه شده

چه انتظارهای عجیبی را باید داشت! واسطه آشنایی ، کتاب و کتاب سرایی در حاشیه رودخانه شهر بود. فریادی روی دیواره بتنی اش بود و در چند صد متری هم مصب دریا افتاده بود. جدا جدا کتاب ضیافت افلاطون را ورق می زدیم. نگاه او به ضیافت من افتاد. نگاه من از ضیافت او گر گرفت.

از دو چهره با نگاه شعله ور.....................................................عکس گرفتم.

sms فرستاد.

به تلفن دستی اش زنگ زدم.

ساز زد.

آواز خواند.

جداگانه از هر کدام ،..............................................................عکس گرفتم.

از سایه اریب وار درخت بید ، سرپناه دیدار هم ، .........................عکس گرفتم.

در بلوار رودخانه تا مصب قدم زدیم ،..........................................عکس گرفتم.

از دلتنگی ها و بی حوصلگی ها ،.............................................عکس گرفتم.

از عاطفه ی بگو مگوی هم ،.....................................................عکس گرفتم.

از بق بقوی کفترهای پشت بامی ،............................................عکس گرفتم.

از بی قراری دو پروانه خال داری روی چتر برگ های ریحان ،..............عکس گرفتم.

توی آلاچیق انگوری در یک شامگاه نرمه بارانی که با هم بودیم و

سیب زمینی سرخ کرده خوردیم ، ..............................................عکس گرفتم.

از دلگیری پرسش تلفنی ام پیراهن اش چه رنگیه ،........................عکس گرفتم.

با گل های رز سفید چهره به چهره هم بودیم ،..............................عکس گرفتم.

با لب هایت گفتم : " عاشقانه ام..." ،..........................................عکس گرفتم.

با لب هایم گفت : " سخن ام یادگاری است ....." ،..........................عکس گرفتم.

آن جا که گفت ای کاش نمی دیدمت ،............................................عکس گرفتم.

اینک آذر ، ماه آخر این برگ های رنگی .

خورشید تابان ظهر تابستانی کسوف و تاریک شد.

توی نم نم بارش برف ، نرما نرم گم شدیم.

شکوفه های سفید آلوچه ، شاد باغ بهار پیدا بود ،......عکس گرفتم.....عکس گرفتم.......

از نیازی تا شبی تنها با یاد هم ، سحر شود ، .................................عکس گرفتم.

در یک روز ، انتظار اتفاق افتاد.

اخمو و ترشو نگفت ضیافت تمام شد.

از اخم و تخم ،.............................................................................عکس گرفتم.

من هم نگفتم اخمش کرمی شد و

به سیب گلویم افتاد ، ......................................................................عکس گرفتم.

اما گفتم :

- آلبوم عکسی داریم از ضیافت نیلوفرانه !

- کدام آلبوم عکس ؟

 

مگر نباید تصویر های ذهنی ام را در آلبوم ضیافت افلاطون انتظار می داشت.......

 

سید حسین میر کاظمی

  • Like 1
لینک به دیدگاه
×
×
  • اضافه کردن...