رفتن به مطلب

...م...ر....گ...


ارسال های توصیه شده

م..ر..گ...آرامشِ پس از یک طوفان است....

 

طوفانی که درنوردیده تو را از درون و برون...

 

سویِ چشمت مانده بود..که م...ر...گ...برد!

 

چه خوب برد این آخری را... :icon_redface:

  • Like 6
لینک به دیدگاه
  • 1 ماه بعد...

این جاده

بی پاهای ما

نمی‌رود

نمی‌رسد

حتی ؛

خیال خوشبختی هم نمی‌کند

 

 

مرگ

تصویر بلندای درختی‌ست

که خواب تولد گنجشک‌ها را می‌بیند

 

 

صنم غزالی

  • Like 4
لینک به دیدگاه
  • 4 ماه بعد...

دیگر بوی بهار هم سرحالم نمی کند

چیزی شبیه گریه زلالم نمی کند

آه ای خدا مرا به کبوتر شدن چکار ؟

وقتی که سنگ هم رحمی به بالم نمی کند

  • Like 3
لینک به دیدگاه
  • 2 هفته بعد...

[h=1]آنکه می رود فقط می رود

ولی آنکه می ماند درد می کشد ،

غصه می خورد ،

بغض می کند ،

اشک می ریزد

و تمام اینها روحش را به آتش می کشد

و در انتظار بازگشت کسی که هرگز باز نخواهد گشت:sigh:

آرام آرام

خاکستر می شود …[/h]

  • Like 5
لینک به دیدگاه
  • 5 هفته بعد...

صدایِ ناقوس بلند شده...

 

روزشمار... مرگِ تابستان فرا رسیده...

 

خزان نزدیک ست...

.

.

.

به نزدیکیِ نسیم به زُلف رها شده در آن...:icon_redface:

  • Like 2
لینک به دیدگاه

[h=5] از انســــان هـــای احســـاساتــی بـیشتـــر بـتـــرسیـــد ؛

آن ها قـــادرند ناگهــــــانی،

دیگــــر گــریـه نکـننــد ...

دوسـتــــ نــداشتـــه بــاشـنـــد ...

و قـیـــدِ همـــه چـیــز را بــزننــد ...

حتـــی زنــدگــــی . . .

[/h]

  • Like 2
لینک به دیدگاه

من مرگ را وقتی باور کردم...

 

که در چشمانت اعتماد رنگ باخت...

 

من مرگ را همزمان به از دست رفتن اعتمادت اینگونه هِجه کردم..میم..را..گاف...:icon_redface:

  • Like 2
لینک به دیدگاه
  • 8 ماه بعد...

یک مرگ تو را از من گرفت

مرگ کسی که نفهمیدمش

که نشناختمش

از بچگی از دو چیز میترسیدم:

روز چهارشنبه و مرگ

و بالاخره یکروز چهارشنبه، یک مرگ تو را از من گرفت

قرار بود باشی تا نترسم

حالا یک روز چهارشنبه، ب ر گ ر د و به من زندگی دوباره بده

  • Like 1
لینک به دیدگاه
  • 2 سال بعد...
×
×
  • اضافه کردن...