shaden. 18583 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 7 دی، ۱۳۸۹ بر خسته تن رنجور خویش به خنده طعنه می زنم چرا که در این روزگار غریب توانی نخواهد ماند برای زندگي بی لبخند . در این جاده ای که انباشته به سراب است چشمها را هر چه باز تر می کنی بیشتر سراب می بینی چشمها را باید بست ، زندگي شاید زیبا تر شود. بگذار آسوده بیاندیشم بگذار آسوده بزیم زندگي چنان نیست که بشاید . چشمها را باید بست، لبخند ارزان نیست. غم فراوان زندگي ِتیره تر ار آن ست که در خیال می پنداریش . ... 4 لینک به دیدگاه
MEMOLI 8954 اشتراک گذاری ارسال شده در 7 دی، ۱۳۸۹ . . . و کودکی ام پابرهنه و آزاد همیشه فرفره در دست می دود در باد ... 5 لینک به دیدگاه
moh@mad 5513 اشتراک گذاری ارسال شده در 8 دی، ۱۳۸۹ امشب ديگرگونه شعري خواهم نوشت آنسان كه تو ميخواهي. امشب واژه ها را چنان خواهم آراست تا مگر تو را به لبخندي دلنشين ميزبان باشم. 4 لینک به دیدگاه
Eng HVAC 4139 اشتراک گذاری ارسال شده در 8 دی، ۱۳۸۹ سیاهی چشمانت را دوست دارم چون رنگ روزگار من است ... 2 لینک به دیدگاه
MEMOLI 8954 اشتراک گذاری ارسال شده در 8 دی، ۱۳۸۹ چشمانم را می بندم بازکه می کنم ... . . . پنج ساله ام با آن دامن پیلیسه قرمز کوتاهم و یک بستنی یخی در دست سوار بر چرخ و فلکِ کوچکِ دوره گرد مهربان آن محله آشنای قدیمی ... 3 لینک به دیدگاه
shaden. 18583 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 9 دی، ۱۳۸۹ چیست خاصیت خنده های تو گز دل برد غبار شیرین کند زمان به آن ضربدر هزار 2 لینک به دیدگاه
shaden. 18583 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 9 دی، ۱۳۸۹ لبخند تو بر چهره ات ای زیبا پیشتاز شادمانیهاست صف شکن غم دنیای آشنایی هاست 4 لینک به دیدگاه
MEMOLI 8954 اشتراک گذاری ارسال شده در 11 دی، ۱۳۸۹ گاهی باید دختر بچه ی شیرینی شد به کلبه ای رفت پنچره اش را باز کرد و به زندگی سلام کرد ... 4 لینک به دیدگاه
shaden. 18583 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 12 دی، ۱۳۸۹ زندگی این روزها لبخند میزند چون قلم در قلمرو دستهای منست 2 لینک به دیدگاه
MEMOLI 8954 اشتراک گذاری ارسال شده در 12 دی، ۱۳۸۹ اينجا غروبش ديگر نفرت انگيز نيست ... اينجا آرامش هست گاهی با تمام بدی هايش ! اينجا لبخند را روی لب هر عابرش به راحتی پيدا می کنی ! فقط کافی ست چشمان مهربانی داشته باشی ... 3 لینک به دیدگاه
Eng HVAC 4139 اشتراک گذاری ارسال شده در 12 دی، ۱۳۸۹ اگر بار گران بودی... اگر نامهربان بودی ... تو گفتی می روی اما من ای نامهربان ماندم ! 4 لینک به دیدگاه
MEMOLI 8954 اشتراک گذاری ارسال شده در 14 دی، ۱۳۸۹ باید زندگی کردن را بیاموزم ... بخشیدن را ... و از یاد بردن را ... 3 لینک به دیدگاه
moh@mad 5513 اشتراک گذاری ارسال شده در 15 دی، ۱۳۸۹ . زندگی از بس گهی عزت گهی هم خار دارد چرخ بازیگر از این بی مهریها بسیار دارد . . 2 لینک به دیدگاه
shaden. 18583 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 15 دی، ۱۳۸۹ در قعر وجودم قهر می کنم با غم وقتی که تو می زنی لبخند 2 لینک به دیدگاه
moh@mad 5513 اشتراک گذاری ارسال شده در 15 دی، ۱۳۸۹ امشب همه ستاره ها می خندند انگار که امشب شب مهتاب من است در صدای خسته ام عشق به زیبایی چشمان تو است و در این خواب گره خورده به شب نوری از دور مرا می خواند وای از این خستگی مبهم و بی تاب دلم وای از این پنجره بسته شب تو بیا پنجره را باز بکن تو بیا تا بزنم بوسه به اعماق نگاهت به همان اندازه که دلت می خواهد... 3 لینک به دیدگاه
moh@mad 5513 اشتراک گذاری ارسال شده در 19 دی، ۱۳۸۹ . کسی را که اميدوار است هيچگاه نا اميد نکن شايد اميد تنها دارائی او باشد . . 2 لینک به دیدگاه
sanaz.goli 3471 اشتراک گذاری ارسال شده در 19 دی، ۱۳۸۹ کاش الان کنارم بودی تا با خنده بوسه بر لبان زیبایت میزدم 3 لینک به دیدگاه
moh@mad 5513 اشتراک گذاری ارسال شده در 19 دی، ۱۳۸۹ زندگی همچون بادکنکی است در دستان کودکی که هميشه ترس از ترکيدن آن لذت داشتن آن را از بين ميبرد . 3 لینک به دیدگاه
shaden. 18583 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 20 دی، ۱۳۸۹ اشکاتو پاک کن همسفر گاهي بايد بازي رو باخت اما اينو يادت باشه باز مي شه زندگي رو ساخت 2 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده