رفتن به مطلب

زندگی یعنی


shaden.

ارسال های توصیه شده

بر خسته تن رنجور خویش به خنده طعنه می زنم

چرا که در این روزگار غریب

توانی نخواهد ماند برای زندگي بی لبخند .

در این جاده ای که انباشته به سراب است

چشمها را هر چه باز تر می کنی بیشتر سراب

می بینی

چشمها را باید بست ، زندگي شاید زیبا تر شود.

بگذار آسوده بیاندیشم بگذار آسوده بزیم

زندگي چنان نیست که بشاید .

چشمها را باید بست، لبخند ارزان نیست.

غم فراوان زندگي ِتیره تر ار آن ست که در خیال می پنداریش . ...

  • Like 4
لینک به دیدگاه
  • پاسخ 139
  • ایجاد شد
  • آخرین پاسخ

بهترین ارسال کنندگان این موضوع

بهترین ارسال کنندگان این موضوع

.ad574afdd5.gif

امشب ديگرگونه شعري خواهم نوشت

آنسان كه تو ميخواهي.

امشب وا‍‍ژه ها را چنان خواهم آراست

تا مگر تو را به لبخندي دلنشين ميزبان باشم.

  • Like 4
لینک به دیدگاه

چشمانم را می بندم

بازکه می کنم ...

.

.

.

پنج ساله ام

با آن دامن پیلیسه قرمز کوتاهم

و یک بستنی یخی در دست

سوار بر چرخ و فلکِ کوچکِ

دوره گرد مهربان آن محله آشنای قدیمی ...

  • Like 3
لینک به دیدگاه

اينجا

غروبش

ديگر

نفرت انگيز نيست ...

 

اينجا

آرامش هست گاهی

با تمام بدی هايش !

 

اينجا

لبخند را روی لب هر عابرش

به راحتی پيدا می کنی !

فقط کافی ست

چشمان مهربانی داشته باشی ...

  • Like 3
لینک به دیدگاه

امشب همه ستاره ها می خندند

انگار که امشب شب مهتاب من است

در صدای خسته ام عشق به زیبایی چشمان تو است

و در این خواب گره خورده به شب

نوری از دور مرا می خواند

وای از این خستگی مبهم و بی تاب دلم

وای از این پنجره بسته شب

تو بیا پنجره را باز بکن

تو بیا تا بزنم بوسه به اعماق نگاهت

به همان اندازه که دلت می خواهد...

 

251433_65576.jpg

  • Like 3
لینک به دیدگاه

×
×
  • اضافه کردن...