sam arch 55879 اشتراک گذاری ارسال شده در 26 فروردین، ۱۳۹۲ چشمانم را بارانی کرده هوای تو... خسته نشدی از آب و هوای تا قسمتی ابری؟! آفتابی شو درآسمان چشمانم... 3 لینک به دیدگاه
"nazanin" 3610 اشتراک گذاری ارسال شده در 31 فروردین، ۱۳۹۲ و چشمان ات راز ِ آتش است. و عشق ات پیروزی ِ آدمی ست هنگامی که به جنگ تقدیر می شتابد . و آغوش ات اندک جایی برای زیستن اندک جایی برای مردن و گریز ِ شهر که با هزار انگشت به وقاحت پاکی ِ آسمان را متهم می کند . 2 لینک به دیدگاه
!BARAN 4887 اشتراک گذاری ارسال شده در 13 اردیبهشت، ۱۳۹۲ دیدمش ! نگاهش سنگین بود ! آنقدر سنگین که قلبم طاقت نیاورد .... اشک ریختم ! از : م . محمدی مهر 4 لینک به دیدگاه
sam arch 55879 اشتراک گذاری ارسال شده در 16 اردیبهشت، ۱۳۹۲ مزاحمِ دلت شدم.... از چشم، فرمانِ اشک آوردم... تو هم باید بِگریی....اما خون! 3 لینک به دیدگاه
S a d e n a 11333 اشتراک گذاری ارسال شده در 20 اردیبهشت، ۱۳۹۲ شبی ازپشت يک تنهايی نمناک و بارانی ترا با لهجه ی گلهای نیلوقر صدا کردم تمام شب برای با طراوت ماندن باغ قشنگ آرزوهايت دعا کردم پس ازيک جستجوی نقره ای در کوچه های آبی احساس تو را از بين گلهايی که درتنهايی ام روييد با حسرت جدا کردم... و تو در پاسخ آبی ترين موج تمنای دلم گفتی: دلم حيران و سرگردان چشمانی است رويايی و من تنها برای ديدن زيبايی آن چشم تو را در دشتی از تنهایی و حسرت رها کردم همين بود آخرين حرفت... و من بعد از عبور تلخ و غمگينت حريم چشمهايم را بروی اشکی از جنس غروب ساکت و نارنجی خورشيد وا کردم نمی دانم چرا رفتی...؟! نمی دانم چرا شايد خطا کردم!!! و تو بی آن که فکر غربت چشمان من باشی نمیدانم کجا تا کی برای چه؟! ولی رفتی و بعد از رفتنت باران چه معصومانه می باريد و بعد از رفتنت يک قلب دريايی ترک برداشت و بعد از رفتنت رسم نوازش در غمی خاکستری گم شد و گنجشکی که هر روز از کنار پنجره با مهربانی دانه بر می داشت تمام بال هايش غرق در اندوه غربت شد و بعد از رفتن تو آسمانِ چشمهايم خيس باران بود و بعد از رفتنت انگار کسی حس کرد من بی تو تمام هستی ام از دست خواهد رفت کسی حس کرد من بی تو هزاران بار در هر لحظه خواهم مرد کسی فهميد تو نام مرا از ياد خواهی برد و من با آنکه می دانم تو هرگز ياد من را با عبور نخواهی برد هنوز آشفته ی چشمان زيبای توام برگرد... ببين که سرنوشت انتظار من چه خواهد شد و بعد از اين همه طوفان و وهم و پرسش و ترديد کسی از پشت قاب پنجره آرام و زيبا گفت: تو هم در پاسخ اين بی وفايی ها بگو در راه عشق و انتخاب آن خطا کردم و من در حالتی مابین اشک و حسرت و تردید کنار انتظاری که بدون پاسخ و سردست و من در اوج پاييزی ترين ويرانی يک دل ميان غصه ای از جنس بغض کوچک يک ابر نمی دانم چرا شاید به رسم و عادت پروانگی مان باز برای شادی و خوشبختی باغ قشنگ آرزوهايت دعا کردم... مریم حیدرزاده 2 لینک به دیدگاه
sam arch 55879 اشتراک گذاری ارسال شده در 23 اردیبهشت، ۱۳۹۲ نوشته هایم رسید به 9000 مین صفحه از یک مُجمل... چشمانم اندکی تَر شد... 9000 صفحه از سفیدی هایم ،سیاه شد! 4 لینک به دیدگاه
!BARAN 4887 اشتراک گذاری ارسال شده در 30 خرداد، ۱۳۹۲ کاش این قلم نشانی ِ تو را می نوشت نه در به دری ِ مرا... علیرضاروشن 3 لینک به دیدگاه
*Polaris* 19606 اشتراک گذاری ارسال شده در 30 خرداد، ۱۳۹۲ و چه زیبا گفت فروغ : تنها صداست که میماند! و امان از صدای " تو " که ابدی شد در گوش من...! 2 لینک به دیدگاه
sam arch 55879 اشتراک گذاری ارسال شده در 16 تیر، ۱۳۹۲ منتی بگذار بر گونه هایم.... اشک! خانه ی چشمانم دیر زمانیست خیس مانده! ببار..تا خانه ی چشمانم را آب گیری کنم! 3 لینک به دیدگاه
Hanaaneh 28168 اشتراک گذاری ارسال شده در 2 اسفند، ۱۳۹۲ آب آوردهاند چشمهام. نسخهی هیچ پزشکی اِفاقه نمیکند باید خودت بیایی! 1 لینک به دیدگاه
ایلین1366 5544 اشتراک گذاری ارسال شده در 14 اسفند، ۱۳۹۲ هی رفیق...! میــ ـ ــכانی از کجای زنــ ـכگی بیشتر خسته ام... آنجایی که وسط خنــ ـ ـכه هایم یکباره بغض میکنم...!!✘. 1 لینک به دیدگاه
Hanaaneh 28168 اشتراک گذاری ارسال شده در 16 اسفند، ۱۳۹۲ مسافر کناری ام که پیاده شد پنجره ای گیرم آمد باقی مسیر را گـ ر یـ سـ تـ م ... 2 لینک به دیدگاه
Mr.Dexigner 742 اشتراک گذاری ارسال شده در 18 اسفند، ۱۳۹۲ کاشکی تورو سرنوشت ازم نگیره میترسه دلم بعد رفتنت بمیره اگه خاطره هام یادم میارن تورو لااقل از خاطره هام نرو 1 لینک به دیدگاه
sam arch 55879 اشتراک گذاری ارسال شده در 18 اسفند، ۱۳۹۲ تَر می شود خاطرم...وقتی مهمانِ چشمانت، اشک های غم ست... 1 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده