mani24 29665 اشتراک گذاری ارسال شده در 1 آذر، ۱۳۹۱ از اعماق وجود فریاد می کشم نه برای شنیدن تنها برای مبارزه، مبارزه با سکوت فریاد میکشم از اعماق قلبم بر ساحل دریای نیلگون چشمانت در ساحل بارانی چشمانت تنها رنگ غم را میبینم آرام شکست می خورم و سکوت دنیایم را در بر میگیرد فریاد، سکوت، غم و چشمانت به کناره میروند و تنها من میمانم چگونه فریاد کشم وقتی در بند سکوت اسیرم ؟ کاش در زندان قلبت زندانی بودم و اسارت در بند سکوت را نمیدیدم اسارتم در بندیست که قطورتر و محکم تر از تمامی بندهای دنیاست سلولم کوچکتر از دلتنگترین قلبهای عاشق دنیاست دیوارهایش به بلندای امواج ترانه عشاق و میله هایش به قطوری پیوند دو عاشق خسته ام، خسته تر از همه مسافران دره دلتنگی به کناری میروم، آرام و تنها مینشینم و فقط به امید فریاد یک نفر هستم، که مرا از بند این اسارت برهاند فریاد از آن من نیست اما برای من و فقط من طنین انداز میشود میدانم فاصله سکوت من تا فریاد تو خیلی زیاد شده است اما منتظر می مانم، چون می دانم عاقبت فریاد تو در سکوت من طنین انداز خواهد شد به امید رهایی یک اسیر از بند اسارت سکوت … 4 لینک به دیدگاه
mani24 29665 اشتراک گذاری ارسال شده در 1 آذر، ۱۳۹۱ دلیل خنده های من؛ کجا رفتی که اینک هر نفس غمبار و هر لحظه بدون تو از گریه سرشار است. کجا رفتی که هر فصلم زمستان است نگاهم پر ز باران است. تو ای یادت دلیل گریه های من، کجا رفتی؟ کجا هستی؟... 4 لینک به دیدگاه
mani24 29665 اشتراک گذاری ارسال شده در 1 آذر، ۱۳۹۱ ماندن همیشه خوب نیست... رفتن هم همیشه بد نیست... گاهی رفتن بهتر است.گاهی باید رفت... باید رفت تا بعضی چیز ها بماند... اگر نروی هر انچه ماندنیست خواهد رفت... اگر بروی شاید با دل پـُــر بروی و اگر بمانی با دستِ خالی خواهی ماند... گاهی باید رفت و بعضی چیزها که بردنی ست با خود بُرد... مثل یاد،مثل خاطره ،مثل غرور... و آنچه ماندنیست را جا گذاشت،مثل یاد،مثل خاطره،مثل لبخند... رفتنت ماندنی می شود وقتی که باید بروی،بروی... و ماندنت رفتنی می شود وقتی که نباید بمانی، بمانی... برو و بگذار چیزی از تو بماند که نبودنت را گرانبها کند... برو و بگذار پیش ازاینکه رفتنت دردی بر دلی بنشاند،خاطره ای پر حسرت شود ... برو و نگذار ماندنت باری بشود بر دوش دل کسی که شکستن غرورت برایش؛ از شکستن سکوت آسانتر باشد...عشقت را بردار و برو... خــــــــــوب برو... زیبــــــــــــا برو...! 4 لینک به دیدگاه
mani24 29665 اشتراک گذاری ارسال شده در 1 آذر، ۱۳۹۱ دلگیرم از نبودنت!! پیر مردی همیشه از خروپف همسرش شکایت داشت و پیر زن هرگز زیر بار نمی رفت و گله های شوهرش رو به حساب بهانه گیری های او می گذاشت. این بگو مگوها همچنان ادامه داشت. تا اینکه روزی پیر مرد فکری به سرش زد و برای اینکه ثابت کند زنش در خواب خروپف می کند و آسایش او را مختل کرده است ضبط صوتی را آماده کرد و شبی همه سر و صدای خرناس های گوش خراش همسرش را ضبط کرد. پیر مرد صبح از خواب بیدار شد و شادمان از اینکه سند معتبری برای ثابت کردن خروپف های شبانه او دارد به سراغ همسر پیرش رفت و او را صدا زد، غافل از اینکه زن بیچاره به خواب ابدی فرو رفته است! از آن شب به بعد خروپف های ضبط شده پیرزن، لالایی آرام بخش شبهای تنهایی او شد. 4 لینک به دیدگاه
mani24 29665 اشتراک گذاری ارسال شده در 1 آذر، ۱۳۹۱ سهراب گفتی:چشمها را باید شست... شستم ولی...؟ گفتی:جور دیگر باید دید ... دیدم ولی...؟ گفتی:زیر باران باید رفت... رفتم ولی...؟ او نه چشم های خیس و شسته ام را دید نه نگاه دیگرم را او هیچکدام را ندید!!! فقط در زیر باران به طعنه ای خندید و گفت: دیوانه ی باران ندیده... 4 لینک به دیدگاه
mani24 29665 اشتراک گذاری ارسال شده در 1 آذر، ۱۳۹۱ برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید. ورود یا ثبت نام روزي كـــه فريـاد زدي و گفتي دوستت دارم ... گفتم بلندتر نمي شنوم امــــروز كه در گوشم گفتي دوست ندارم ... گفتند آروم تر بقــيه مي شنوند.../. 4 لینک به دیدگاه
آریودخت 43941 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 1 آذر، ۱۳۹۱ مگسی را کشتم نه به این جرم که حیوان پلیدی ست ، بد است و نه چون نسبت سودش به ضرر یک به صد است طفل معصوم به دور سر من می چرخید. به خیال ش قندم یا که چون اغذیه ی مشهورش، تا به آن حد گندم ای دو صد نور به قبرش بارد، مگس خوبی بود من به این جرم که از یاد تو بیرون م کرد، مگسی را کشتم [FLASH=width=20 height=20] برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید. ورود یا ثبت نام [/FLASH] 3 لینک به دیدگاه
mani24 29665 اشتراک گذاری ارسال شده در 1 آذر، ۱۳۹۱ در نقطهـ ای ، کمی دور ، کمی نزدیکـــــ او نفس می کشد همین کافی ستـــــــ .... 4 لینک به دیدگاه
آریودخت 43941 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 2 آذر، ۱۳۹۱ عشق بعضي وقتها از درد دوري بهتر است بي قرارم کرده و گفته صبوري بهتر استتوي قرآن خوانده ام... يعقوب يادم داده است:دلبرت وقتي کنارت نيست کوري بهتر استنامه هايم چشمهايت را اذيت مي کنددرد دل کردن براي تو حضوري بهتر استچاي دم کن... خسته ام از تلخي نسکافه هاچاي با عطر هل و گلهاي قوري بهتر استمن سرم بر شانه ات ؟..... يا تو سرت بر شانه ام؟.....فکر کن خانم اگر باشم چه جوري بهتر است ....؟ 2 لینک به دیدگاه
آریودخت 43941 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 2 آذر، ۱۳۹۱ من « ارگ بم » و خشت به خشتم متلاشی تو « نقش جهان »، هر وجبت ترمه و کاشی این تاول و تبخال و دهان سوختگیها از آه زیاد است، نه از خوردن آشی از تُنگ پریدیم به امید رهایی ناکام تقلایی و بیهوده تلاشی یک بار شده بر جگرم زخم نکاری؟ یک بار شده روی لبم بغض نپاشی؟ هر بار دلم رفت و نگاهی به تو کردم بر گونهی سرخابیات افتاد خراشی از شوق همآغوشی و از حسرت دیدار بایست بمیریم چه باشی چه نباشی 2 لینک به دیدگاه
آریودخت 43941 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 2 آذر، ۱۳۹۱ گیرم تمام شهر پر از سرمه ریزها خالی شده ست مصر دلم از عزیزها داش آکل و سیاوش رستم تمام شد حالا شده ست نوبت ابرو تمیز ها دیگر به کوه وتیشه و مجنون نیاز نیست عشاق قانعند به میخ و پریزها دستی دراز نیست به عنوان دوستی جز دستهای توطئه از زیر میزها دل نیست آنچه جز به هوای تو می تپد مجموعه ایست از رگ و اینجور چیزها خانم بخند! که نمک خنده های تو برعکس لازم است برای مریضها چون عاشقم و عشق بسان گدازه داغ پس دست می زنم به تمامی جیزها [FLASH=width=20 height=20] برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید. ورود یا ثبت نام [/FLASH] 4 لینک به دیدگاه
آریودخت 43941 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 2 آذر، ۱۳۹۱ همین عقلی که با سنگ حقیقت خانه می سازد زمانی از حقیقت های ما افسانه می سازد سر مغرور من! با میل دل باید کنار آمد که عاقل آن کسی باشد که با دیوانه می سازد مرنج از بیش و کم ، چشم از شراب این و آن بردار که این ساقی به قدر "تشنگی" پیمانه می سازد مپرس از من چرا در پیله ی مهر تو محبوسم که عشق از پیله های مرده هم پروانه می سازد به من گفت ای بیایان گرد غربت! کیستی ؟ گفتم : پرستویی که هر جا می نشیند لانه می سازد مگو شرط دوام دوستی دوری ست٬ باور کن همین یک اشتباه از آشنا بیگانه می سازد 3 لینک به دیدگاه
mani24 29665 اشتراک گذاری ارسال شده در 3 آذر، ۱۳۹۱ برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید. ورود یا ثبت نام از بیم و امید عشق رنجورم آرامش جاودانه می خواهم بر حسرت دل دگر نیفزایم آسایش بیکرانه می خواهم 4 لینک به دیدگاه
آریودخت 43941 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 6 آذر، ۱۳۹۱ وقتی از چشم تو افتادم دل مستم شکست عهد و پیمانی که روزی با دلت بستم شکست ناگهان- دریا! تو را دیدم حواسم پرت شد کوزه ام بی اختیار افتاد از دستم شکست در دلم فریاد زد فرهاد و کوهستان شنید هی صدا در کوه،هی “من عاشقت هستم” شکست بعد ِ تو آیینه های شعر سنگم میزنند دل به هر آیینه،هر آیینه ایی بستم شکست عشق زانو زد غرور گام هایم خرد شد قامتم وقتی به اندوه تو پیوستم شکست وقتی از چشم تو افتادم نمیدانم چه شد پیش رویت آنچه را یک عمر نشکستم شکست … 2 لینک به دیدگاه
آریودخت 43941 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 6 آذر، ۱۳۹۱ تا وا کنم از طاقت دل، حوصله ها را وقت است که یک یک بشمارم گله ها را امشب پر پرواز به فریاد گشودم تا جغد نگیرد نفس چلچله ها را این گوش من و گوشه عشاق دل من ترسم که زغن، ساز کند ولوله ها را با آن که گلو را به جوابی نشکفتی هی بر سرت آوار کنم مسئله ها را دیوار به دیوار نگاهم ننشستی شاید که به تصویر کشی فاصله ها را انسان نخستین زبانم ز سخن ماند باید که به لالی بسپارم بله ها را 2 لینک به دیدگاه
آریودخت 43941 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 6 آذر، ۱۳۹۱ شبی از درد دل گفتم قلم را بیا بنویس درد های دلم را قلم گفت: برو بیچاره ی عشق ندارم طاقت این کوه غم را 3 لینک به دیدگاه
آریودخت 43941 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 6 آذر، ۱۳۹۱ دل که رنجید از کسی خرسند کردن مشکل است شیشه بشکسته را پیوند بستن مشکل است بار حامالان را بر دوش کشیدن ننگ نیست زیر بار منت نامرد رفتن مشکل است 3 لینک به دیدگاه
آریودخت 43941 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 6 آذر، ۱۳۹۱ صفا و صلح و یکرنگی در این عالم قدیمی شد توقع از رفیق و مونس و همدم هم قدیمی شد به گرد شهر میگردم که یک آدم کنم پیدا به جان حضرت آدم که آدم هم قدیمی شد 4 لینک به دیدگاه
mani24 29665 اشتراک گذاری ارسال شده در 6 آذر، ۱۳۹۱ بچه ها بسلامتی اونی که .. حتّی به یاد ما نیست .. و الان تو آغوش ی غریبه .. صدای نفس نفس زدنش به گوشم میرسه.. و هر لحظه داره ما رو داغون میکنه ...!! 4 لینک به دیدگاه
mani24 29665 اشتراک گذاری ارسال شده در 6 آذر، ۱۳۹۱ خــــدایا ... همه از تو می خواهند ، بدهی ... من از تو می خواهم ، بگیری .. این همه حس دلتنگی را از من بگیر ... 5 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده