Lean 56968 ارسال شده در 19 بهمن، 2012 و عمر شیشه عطر است، پس نمی ماند پرنده تا به ابد در قفس نمی ماند مگو که خاطرت از حرف من مکدر شد که روی آینه جای نفس نمی ماند طلای اصل و بدل آنچنان یکی شده اند که عشق جز به هوای هوس نمی ماند مرا چه دوست چه دشمن ز دست او برهان که این طبیب به فریادرس نمی ماند من و تو در سفر عشق دیر فهمیدیم قطار منتظر هیچ کس نمی ماند 4
S a d e n a 11333 ارسال شده در 19 بهمن، 2012 نوشتم که بخوانی و بدانی... آمدم تا دوباره از تو بنویسم از تو و خاطرات تو! نمی دانم چرا... ولی می نویسم... دلیل نوشتن را نمی دانم! تو رفتی... من رفتم... ولی من باز گشتم... به سوی تو نه...به سوی خیال تو... باز هم نمی دانم چرا... یک حس غریب... یک نیرو... نمی دانم آن چیست که اینگونه مرا در هر سویی که هستم باز هم به سوی تو می کشاند!!! گویی که نقطه ی شروع و آغازم شدی! آغاز حرف و پایان سخنم تویی! گویی همه ی راهها به تو ختم می شوند! در هر سمتی به هر راهی می روم تو در انتهای آن قرار داری! تو نا خواسته دلیلم شدی! دلیل هر چیز و هر کارم! با رویایت زنده هستم!!! بسیار سخت اما شیرین است با رویای کسی که تمام هستی توست زندگی کنی بدانی هیچ گاه این رویاحقیقت نخواهد شد!!! آری با رویای تو زندگی می کنم! با رویای با تو بودن!تو را داشتن! نمی گویم برگرد زیرا من نمی توانم انچنان که شایسته ی توست تو را خوشبخت کنم... ولی فقط رویایت را از من مگیر... حاظرم تا آخر عمر با خیالت تنها باشم ولی تو را خوشبخت ببینم.. دوستت دارم رویای من... برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید. ورود یا ثبت نام 3
آریودخت 43941 مالک ارسال شده در 20 بهمن، 2012 یک بوسه ز لبهای تو در خواب گرفتم گویی که گل از چشمه مهتاب گرفتم هرگز نتوانی که ز من دور بمانی چون در دل خود عکس تو را قاب گرفتم [FLASH=width=20 height=20] برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید. ورود یا ثبت نام [/FLASH] [h=4][/h] 4
آریودخت 43941 مالک ارسال شده در 20 بهمن، 2012 از بهر بوسه اي ز لبش جان همي دهم اينم همي ستاند و آنم نمي دهد 4
آریودخت 43941 مالک ارسال شده در 20 بهمن، 2012 انقدر بوسيدمش تا خسته شد خسته از بوسيدن پيوسته شد خواست لب بر شكايت بشكفد لب نهادم بر لبش تا بسته شد 3
mani24 29665 ارسال شده در 20 بهمن، 2012 مـَــن .. طَعـــم شیرین یافتن را در طَعم تلــخ برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید. ورود یا ثبت نام دَستــــ ـــ ـ دادن یافتــَـم و در این میان سَهم من تنهـــــا یک یادَتـــ ـــ ـ برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید. ورود یا ثبت نام خیر ساده بود .. 5
mani24 29665 ارسال شده در 20 بهمن، 2012 یه صفحه سفید، به همراه یک قلم این بار حرف ،حرف نگفته ست یک حرف تازه نه از تو ... هی فکر می کنم هی با قلم به کاغذ سیخ می زنم اما دیگر تمام صفحه ها معتاد نامت اند انگار این قلم جز با حضور نام تو فرمان نمی برد در تمام صفحه های دفتر شعرم در گوشه های خالی قلبم در لحظه های تلخ سکوتم و فکرهام چیزی به جز تو نیست که تکرار می شود مثل درخت در دل من ریشه کرده ای 6
آریودخت 43941 مالک ارسال شده در 20 بهمن، 2012 چشمكي بر چشم يار و بوسهاي بر خال لب مي سزد گر جان دهي اندر قدمش عندليب 3
mani24 29665 ارسال شده در 20 بهمن، 2012 نوشتم که بخوانی و بدانی...آمدم تا دوباره از تو بنویسم از تو و خاطرات تو! نمی دانم چرا... ولی می نویسم... دلیل نوشتن را نمی دانم! تو رفتی... من رفتم... ولی من باز گشتم... به سوی تو نه...به سوی خیال تو... باز هم نمی دانم چرا... یک حس غریب... یک نیرو... نمی دانم آن چیست که اینگونه مرا در هر سویی که هستم باز هم به سوی تو می کشاند!!! گویی که نقطه ی شروع و آغازم شدی! آغاز حرف و پایان سخنم تویی! گویی همه ی راهها به تو ختم می شوند! در هر سمتی به هر راهی می روم تو در انتهای آن قرار داری! تو نا خواسته دلیلم شدی! دلیل هر چیز و هر کارم! با رویایت زنده هستم!!! بسیار سخت اما شیرین است با رویای کسی که تمام هستی توست زندگی کنی بدانی هیچ گاه این رویاحقیقت نخواهد شد!!! آری با رویای تو زندگی می کنم! با رویای با تو بودن!تو را داشتن! نمی گویم برگرد زیرا من نمی توانم انچنان که شایسته ی توست تو را خوشبخت کنم... ولی فقط رویایت را از من مگیر... حاظرم تا آخر عمر با خیالت تنها باشم ولی تو را خوشبخت ببینم.. دوستت دارم رویای من... برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید. ورود یا ثبت نام وقتی که تو نیستی با سبد سبد دلتنگی چه کنم؟ انگار با نبودنت نام رنگ می بازد دیگر نمی خواهم کسی را صدا بزنم .. 3
mani24 29665 ارسال شده در 20 بهمن، 2012 چشمكي بر چشم يار و بوسهاي بر خال لب مي سزد گر جان دهي اندر قدمش عندليب یکـــــــ حبه قنــــــد ، درفنجـــان قهـــوه ی تلخـــــــ .. شیرین نمیشـــود .. دو حبه قنــــد ، در فنجـــــان قهــــــوه ی تلخـــــــــ .. شیرین نمیشــــود .. سه حبـــه ، چهار ، پنج .. . . اصلاً تو بگــو یک دنیـــــــــا قنـــد ، در این دنیای تلخــــــــ ، نه .. اگـــر تــو نباشــــی فالِ این زندگــــــــــی ، شیرین نمیشـــــود ... ! 3
آریودخت 43941 مالک ارسال شده در 20 بهمن، 2012 بوسه مگر چیست فشار دو لب این که گناه نیست چه روز و چه شب [FLASH=width=20 height=20] برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید. ورود یا ثبت نام [/FLASH] [h=4][/h] 3
mani24 29665 ارسال شده در 20 بهمن، 2012 گفتنــد " ميمـ ِ مشکلات " را برداريد همه چيز "شکلات" مي شـود سادگي کرديمـ برداشتيم شکلات" تلخ" از آب در آمد ! 4
آریودخت 43941 مالک ارسال شده در 20 بهمن، 2012 بوسه یعنی حس خوبه طعم عشق. طعمه شیرینی به رنگ سادگی . بوسه آغازی برای ماشدن. لحظه ای با دلبری تنها شدن. بوسه آتش میزند بر جسم و جان . بوسه یعنی عشق من ، با من بمان. شرم در دلدادگی بی معنی است . بوسه بر میدارد این شرم از میان. طعم شیرین عسل از بوسه است . پاسخ هر بوسه ای یك بوسه است . بهترین هدیه پس از یك انتظار . بشنوید از من فقط یك بوسه است. بوسه را تكرار می باید نمود. بوسه یعنی عشق و آواز و سرود. بوسه یعنی وصل جانها از دو لب. بوسه یعنی پر زدن ، یعنی صعود بوسه یعنی شادی و شور و نشاط . بوسه یعنی عشق خالی از گناه. بوسه یعنی قلب تو از آنمن. بوسه یعنی تو همیشه مال من. 3
mani24 29665 ارسال شده در 20 بهمن، 2012 " تــو" ... هـیچــ نـقـطهـ ضـعـفیـ نـداشـتـیـ... "مـن" داشـتـمـــ .! عـ ا شـ قـ تــ بـودمــ ... 4
آریودخت 43941 مالک ارسال شده در 20 بهمن، 2012 می دونی بهشت کجاست...!؟ یه فضای چند وجب در چند وجب بین بازوهای کسی که دوستش داری..... زنده یاد حسین پناهی 4
آریودخت 43941 مالک ارسال شده در 20 بهمن، 2012 توکل یعنی اجازه دادن به خداوند که خودش تصمیم بگیرد! تو فقط بخواه و آرزو کن اما پیشاپیش شاد باش! و ایمان داشته باش که رویاهایت هم چون بارانی در حال فرو ریختنند! پیشاپیش شاد باش و شکرگذار چرا که خداوند نه به قدر رویاها بلکه به اندازه ایمان واطمینان توست که می بخشد! 3
آریودخت 43941 مالک ارسال شده در 20 بهمن، 2012 از زندگانیم گله دارد جوانیم شرمنده ی جوانی از این زندگانیم دارم هوای صحبت یاران رفته را یاری کن ای اجل که به یاران رسانیم پروای پنج روز جهان کی کنم که عشق داده نوید زندگی جاودانیم چون یوسفم به چاه بیابان غم اسیر وز دور مژده ی جرس کاروانیم گوش زمین به ناله من نیست آشنا من طایر شکسته پر آسمانیم گیرم که آب و دانه دریغم نداشتند چون میکنند با غم بی همزبانیم ای لاله ی بهار جوانی که شد خزان از داغ ماتم تو بهار جوانیم گفتی که اتشم بنشانی.ولی چه سود برخاستی که بر سر آتش نشانیم شمعم گریست زار به بالین که شهریار من نیز چون تو همدم سوز نهانیم 3
آریودخت 43941 مالک ارسال شده در 20 بهمن، 2012 بیا سیراب کن امشب لبان تشنه آبم را نوازش کن تن داغم، ازمن بگیراحساس نابم را نشسته کنج رویایم، خیال ناز چشمانت بیا درگوشم نجوا کن تو لالایی خوابم را میان صحن آغوشت مرا با بوسه مهمان کن که باران می زند امشب تن خشک سرابم را به طعم شور شیرینم بیا فرهاد وارامشب حریمم بشکن و حتی بگیرازتن حجابم را بخوان ازچشم بی تابم سوال سالها تردید را بگو ای مرد من! با شوق چشمانت؛ جوابم را پریشانم" نمی بینی؟ بیا آرامش جانم! که تسکین می دهد عشقت تمام اضطرابم را 3
آریودخت 43941 مالک ارسال شده در 20 بهمن، 2012 [TABLE] [TR] [TD=align: left]امشب ز غمت میان خون خواهم خفت [/TD] [TD] [/TD] [TD=align: right]وز بستر عافیت برون خواهم خفت[/TD] [/TR] [TR] [TD=align: left]باور نکنی خیال خود را بفرست[/TD] [TD] [/TD] [TD=align: right]تا در نگرد که بیتو چون خواهم خفت [/TD] [/TR] [/TABLE] 2
ارسال های توصیه شده