آریودخت 43941 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 26 آبان، ۱۳۹۱ به روزگار بگوييد من ترك تحصيل كردم ... لطفا ديگه امتحان نگير .... [FLASH=width=20 height=20] برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید. ورود یا ثبت نام [/FLASH] [h=4][/h] 4 لینک به دیدگاه
آریودخت 43941 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 26 آبان، ۱۳۹۱ همهٔ رابطهها با جملهٔ ” تو با بقیه فرق داری ” شروع میشه . . . و به جمله ” تو هم مثل بقیه ای ” ختم میشه . . . 5 لینک به دیدگاه
آریودخت 43941 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 26 آبان، ۱۳۹۱ بـانــــو … مــــرد نبــوده ای تـا بـدانــی ســرت بـر روی بـازوانــم … امنیــت تــو نیســت … آرامــش مــن اســت … 4 لینک به دیدگاه
آریودخت 43941 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 27 آبان، ۱۳۹۱ وقتی دو عاشق از هم جدا میشن … دیگه نمیتونن مثل قبل دوست باشن … چون به قلب همدیگه زخم زدن نمیتونن دشمن همدیگه باشن … چون زمانی عاشق بودن … تنها میتونن آشناترین غریبه برای همدیگه باشن… 4 لینک به دیدگاه
آریودخت 43941 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 27 آبان، ۱۳۹۱ سوختم…باران بزن شاید تو خاموشم کنی… شاید امشب سوزش این زخمها را کم کنی… بزن باران ، من سراپای وجودم آتش است… پس بزن باران ، بزن شاید تو خاموشم کنی… . 4 لینک به دیدگاه
آریودخت 43941 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 27 آبان، ۱۳۹۱ یکــ ، دو ، ســـه ، چـهار و … را شمــردم تــک تــک آهسـتـه بــه دنبــال تــو رفتـم بـا شـــکــ وقتــی بـزرگتــر شــدم فهمیــدم تمرین جداییســـت بـــازی ِقایم موشکــــ …!!! 4 لینک به دیدگاه
آریودخت 43941 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 27 آبان، ۱۳۹۱ چوپان دلم . . . هر شب . . . دروغ می گوید . . . که تو می آیی . . . 4 لینک به دیدگاه
آریودخت 43941 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 27 آبان، ۱۳۹۱ تو "آدم" و من "حوا" ، سیبی در کار باشد یا نه ، در آغوش تو بهشت جاریست ، بوسه هایت طعم سیب می دهند 5 لینک به دیدگاه
hamid_hisystem 6612 اشتراک گذاری ارسال شده در 27 آبان، ۱۳۹۱ هر بار خواست چای بریزد نمانده ای رفتی و باز هم به سکوتش نشانده ای تنها دلش خوش است به اینکه یکی دو بار با واسطه "سلام" برایش رسانده ای حالا صدای او به خودش هم نمیرسد از بس که بغض توی گلویش چپانده ای دیدم که شهر باز پر از عطر مریم است گفتند باز روسری ات را تکانده ای میخندی و برات مهم نیست ... ای دری من آن نهنگی ام که به ساحل کشانده ای بدبخت من...فلک زده من...بد بیار من... امروز عصر چای ندارم... تو مانده ای! شعر :حامد عسگری 5 لینک به دیدگاه
laden 4758 اشتراک گذاری ارسال شده در 27 آبان، ۱۳۹۱ سکوت ... درمان نیست ... اگر نهفتن درد ، التیام واهی بود لبان خستۀ من ، قفل آهنین می شد ... 4 لینک به دیدگاه
laden 4758 اشتراک گذاری ارسال شده در 27 آبان، ۱۳۹۱ یوسف عمر من بیا تنگدلم براي تو رنج فراق مي كشد خون به دل پدر مكن هر چه كه ناله مي كنم گوش به من نميكني يت كه مرا ز دل ببر يا ز برم سفر مكن 6 لینک به دیدگاه
laden 4758 اشتراک گذاری ارسال شده در 27 آبان، ۱۳۹۱ [TABLE=class: tborder, align: center] [TR] [TD=class: alt1] تو می گذری...............من می گذرم تو از من من از دل تو می خندی ............من می خندم تو به من من به روزگار تو می گریزی ..............من می گریزم تو از عشق من از خاطره تو می روی ..................من می روم تو از اینجا من از...............اینجا کاش می فهمیدی از اینجا ........تا....... اینجا چقدر فاصله است !!! [/TD] [/TR] [/TABLE] 6 لینک به دیدگاه
S a d e n a 11333 اشتراک گذاری ارسال شده در 27 آبان، ۱۳۹۱ کاش ماه ، همیشه پشت ابر بماند نمی خواهم بدانم ، شب مهتاب ، بی من چه می کنی 6 لینک به دیدگاه
S a d e n a 11333 اشتراک گذاری ارسال شده در 27 آبان، ۱۳۹۱ گاهی دست خودم را میگیرم، می برم هوا خوری یاد تو هم که همه جا با من است… تنهایی هم که پا به پایم، می دود… میبینی؟! وقتی که نیستی هم، جمعمان جمع است… 6 لینک به دیدگاه
S a d e n a 11333 اشتراک گذاری ارسال شده در 27 آبان، ۱۳۹۱ ای فالگیر ِ کوچک ِ خوش لهجه! در دستهای گنگ ِ بلاتکلیف دنبال ردّ پای کدامین غریبهای؟ این بغضهای سرزده معنا نمیشوند زحمت نده زمین و زمان را! در من مسافریست که هرگز نمیرسد... 6 لینک به دیدگاه
Lean 56968 اشتراک گذاری ارسال شده در 27 آبان، ۱۳۹۱ من از اینجا خواهم رفت و فرقی هم نمیکند که فانوسی داشته باشم یا نه کسی که میگریزد از گم شدن نمیترسد 5 لینک به دیدگاه
laden 4758 اشتراک گذاری ارسال شده در 27 آبان، ۱۳۹۱ مرا نگاه کن ببین چه انتظاری به روی پلکهایم خانه کرده است . غم را از چشمانم فقط تو میتوانی بخوانی خود را به ندانستن نزن - می دانم که میدانی غصه در دلم خانه کرده است نمیخواهم غصه ام را بخوری اما قصه ام را بدان 4 لینک به دیدگاه
laden 4758 اشتراک گذاری ارسال شده در 27 آبان، ۱۳۹۱ [TABLE=class: tborder, align: center] [TR] [TD=class: alt1]چه فرقی می کند کجای دریای چشم هایت گم شده باشم ؟! من به زودی ساحل ارام قلبت را خواهم یافت !!! [/TD] [/TR] [/TABLE] 4 لینک به دیدگاه
hamid_hisystem 6612 اشتراک گذاری ارسال شده در 27 آبان، ۱۳۹۱ شانه ات را دیر آوردی ســرم را بــــاد برد خشت خشت و آجر آجر پیکرم را باد برد آه ای گنجشکهای مضطرب شرمنده ام لانه ی بر شاخه هــــای لاغرم را باد برد من بلوطی پیــر بـودم پای یک کـــوه بلند نیمم آتش سوخت ، نیم دیگرم را باد برد از غزلهایم فقط خاکستری مانده بـه جا بیت های روشن و شعله ورم را باد برد با همین نیمه همین معمولی ساده بساز دیــــر کردی نیمـه ی عاشق ترم را باد برد بال کوبیدم قفس را بشکنم عمرم گذشت وا نشد بدتر از آن بـــال و پـرم را بـــاد بـرد حامد عسگری 4 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده