nasa66 724 اشتراک گذاری ارسال شده در 25 آبان، ۱۳۹۱ روزي مريدان، شيخ را گفتند: دختران ما در امارات خريد و فروش میشوند! شیخ فرمود: ملالی نیست… شيوخ آنجا برادران مايند و تجارت با آنان حلال!!! مریدان گفتند: سن فحشا به دوازده سال رسيد!! شیخ فرمود: خیالی نیست… سن تكليف نه سال است!!! مریدان گفتند: فقرا كليه هاشان تمام شد، قلبها را می فروشند!! … شیخ فرمود: اشکالی نیست… فقط ايمانشان را نفروشند!!! مریدان گفتند: جوانان غرق اعتیاد و افیون و اکس شده اند!! شیخ فرمود: مادام که در مجالس مختلط لهو و لعب نکنند ملالی نیست!!! مریدان گفتند: مردان سه جا کار می کنند و از مردی رفته اند اما همچنان مقروض و بدهکارند!! شیخ فرمود: هنوز از دوازده شب که به خانه میایند تا اذان صبح زمان کافی برای نماز شب دارند پس اشکال وارد نیست!!! مریدان گفتند: از سوخت خراب وآلودگی هوا جوانان چپ و راست سکته می کنند و کودکان سرطان خون گرفته اند!! شیخ فرمود:دنیا را اعتبار نباشد . پشت سر وزارت نفت غیبت نکنید !!! مریدان گفتند: مردم از فقر و بدبختی و بی عدالتی افسرده و گریان و نالانند !! شیخ فرمود: مرحبا ! بسیار گریه کنید تا گناهانتان آمرزیده شود!!! ناگاه مریدی سبک عقل از آن پشت عربده زد: وا مصیبتا… وا اسلاما!! در میدان ولیعصر چند تار مو بیرون همی زدندی…!!!! شیخ خشمگين شد و کف بر دهان آورد و ناسزا گفت و فریاد کنان براه افتاد و مریدان خشتکها از پا بکندندی و بر سر نیزه ها کردندی و زنجیرها و قمه ها و پنجه بوکسها برداشتندی و عربده کشان برای ارشاد به موقعیت اعزام شدندی! ((مطلب از آیت الله بوق الدین کشکولی)) 2 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده