رفتن به مطلب

پســـرم! پسر ِخوبم


azarafrooz

ارسال های توصیه شده

پســـرم!

پسر ِخوبم

میدونم که تو هم یه روزی عاشق میشی. میای وایمیستی جلوی من و بابات و از دخترکی میگی که دوسش داری!

 

این لحظه اصلا عجیب نیست و تو ناگزیری از عشق....! تو حاصل عشقی

 

پســ ـرم...

 

مامانت برای تو حرف هایی داره

 

حرف هایی که به درد روزهای عاشقیت میخوره...

 

عزیزدلم!

 

یک وقتهایی زن بی حوصله و اخموست. روزهایی میرسه که بهونه میگیره.

 

بدقلقی میکنه و حتی اسمتو صدا میکنه و تو به جای جانم همیشگی میگی: "بله!"

و اون میزنه زیر گریه....

 

زن ها موجودات عجیبی هستند پسرم...

 

موجوداتی که میتونی با محبتت آرومشون کنی و یا با بی توجهیت از پا درش بیاری... باید برای اینجور وقتها آماده باشی. بلد باشی. باید یاد بگیری که نازش را بکشی...

 

عزیزم. پسر مغرور و دوست داشتنی من!!!ناز کشیدن شاید کار مسخره ای به نظر برسه اما باید یاد بگیری....

 

زن ها به طرز عجیبی محتاج لحظه هایی هستن که نازشون خریدار داره...

 

میدونی؟

 

این ویژگی زنه، گاهی غصه ها مجبورش میکنن به گریه...!

 

دلیل گریه ش نشو... همیشه نیازی نیست دنبال دلیل و چرا باشی تا بخوای راه حل نشونش بدی....

 

گاهی فقط باید بشنویش. بذاری توی بغ.ت گریه کنه و بعد فقط دستش را بگیری و ببریش بیرون یه هدیه کوچولو براش بگیری و بگی که چقدرخوشگله!.

 

ازش تعریف کنی و باهاش حرف بزنی ...یاد بگیر که با مردونگیت غصه هاشو آب کن" نه که از غصه آبش کنی".....

 

اگر هم که پای فاصله درمیونه کافی هست نازش کنی .. بهش زنگ بزنی باهاش حرف بزنی...

 

اگر بازم گریه کرد و آروم نشد دلسرد نشو . باز هم صداش کن!!!

 

عاشقانه صداش کن، حتی اگه واقعا خسته ای!!!!

 

بهت قول میدم درست اون لحظه ای که داری فکر میکنی این صدا کردنا فایده ای نداره و نمیخواد حرف بزنه و میخواد تنها باشه "برمیگرده طرفت و توی آغوشت خودشو رها میکنه "

 

"""زن ها هیچ وقت این لحظه ها که پاش وایسادی رو فراموش نمیکنن"""

 

و همه انرژی که براش گذاشتی رو بهت برمیگردونن...

 

پسرم!!!!

 

این روزها که مینویسم هنوز دخترکی هستم پر از آرزو

 

 

دخترکی که روزی زن میشود. مادر میشود.

 

 

 

دوستدارتو

مادر تو

  • Like 14
لینک به دیدگاه

کاش بود مجنون من که باید بود

 

یا انکه کاش می گفت جواب حرفهایی که برایش مینویسم ,میزنم

 

وحتی حرفهای نگفته ای که از خودم بهتر میداند ولی سکوت می کند

 

 

کاش لحظه ای در کنارم حتی در رویا می نشست

 

و ارام سر بر شانه اش میگذاشتم

 

ولی سکوت میانمان حاکم بود تا با اشکهایم , دردم وحرفهای ناگفته را می زدم

 

کاش حس می کردم لحظه ای بودنش را, وجودش را .

 

کاش لحظه ای حس می کردم که فقط از ان من است وهیچ کس دیگر.

 

 

کاش بود لحظه ای که تنها فقط از آن من بود.

 

کاش بود لحظه ای که در دستانش گرمای وجودش را حس می کردم و هرم نفسهای زندگی

 

بخشش را بر پوست خود احساس میکردم

 

نگاهش را با نگاهی عاشقانه چشم در چشم ,نفس در نفس پاسخ می دادم

 

و در هنگام احساس نوازش سرانگشتان مهربانش بر تارهای اشفته گیسویم,در هنگام تلاقی

 

چشمانی عاشق قبل از جدایی و قبل از بیدار شدن از این رویا , این واقعیت اشکار می شد که

 

در زیر نفسهای گرمش در آغوشش با نگاه آخر جان می دادم

 

لیلی ای آواره تر از مجنون قصه ها

  • Like 4
لینک به دیدگاه

تو را به خاطر عطر نان گرم

برای برفی که آب می شود

دوست می دارم . . .

تو را به جای همه کسانی که دوست نداشته ام

دوست می دارم . . .

تو را به خاطر دوست داشتن

دوست می دارم . . .

برای اشکی که خشک شد و هیچ وقت نریخت ،

لبخندی که محو شد و هیچ گاه نشکفت

دوست می دارم . . .

تو را به خاطر خاطره ها

دوست می دارم . . .

برای پشت کردن به آرزوهای محال ،

به خاطر نابودی توهم و خیال

دوست می دارم . . .

تو را برای دوست داشتن

دوست می دارم . . .

تو را به خاطردود لاله های وحشی ،

به خاطر گونه ی زرین آفتاب گردان ،

تو را به خاطر دوست داشتن

دوست می دارم . . .

تو را به جای همه کسانی که ندیده ام

دوست می دارم . . .

تو را برای لبخند تلخ لحظه ها ،

پرواز شیرین خا طره ها

دوست می دارم . . .

تورا به اندازه ی همه ی کسانی که نخواهم دید

دوست می دارم . . .

اندازه قطرات باران ، اندازه ی ستاره های آسمان

دوست می دارم . . .

تو را به اندازه خودت ، اندازه آن قلب پاکت

دوست می دارم . . .

تو را برای دوست داشتن

دوست می دارم . . .

تو را به جای همه ی کسانی که نمی شناخته ام

دوست می دارم . . .

تو را به جای همه ی روزگارانی که نمی زیسته ام

دوست می دارم . . .

برای خاطر عطر نان گرم و برفی که آب می شود و

برای نخستین گناه . . .

تو را به خاطر دوست داشتن

دوست می دارم . . .

تو را به جای تمام کسانی که دوست نمی دارم...

دوست می دارم ...

  • Like 4
لینک به دیدگاه

برای تو می نویسم که عاشقانه میخوانی درد دلم را

 

برای تو مینویسم ،

 

برای تو که میدانم عاشقی یا در غم عشقت نشسته ای.

 

مینویسم تا بخوانی ، من با یک دنیا احساس نوشته ام ، تو نیز با چشمان خیست بخوان....

 

برای تو می نویسم که عاشقانه دفتر عشق را ورق میزنی

 

و آنچه که برای دلها مینویسم ، با یک عالمه احساس میخوانی....

 

صفحات دفتر عشق را یکی یکی ورق بزن ،

 

دفتری که صفحه به صفحه آن جای قطره های اشک در آن پیداست...

 

این قطره های اشک ، قطره های اشک من و آنهاییست که از ته دل متنهای مرا میخوانند....

 

بخوان همراه با همه ، من نیز می نویسم برای تو و برای همه....

 

دفتر عشق ، این دفتر کهنه که هر صفحه از آن با کلام عشق آغاز شده برای همه است ،

 

برای عاشقان وبرای آنهاییست که در غم از دست دادن عشق نشسته اند

 

و آنها که تنها در گوشه ای خسته اند...

 

دفتر عشق ، دفتریست که هیچگاه صفحات آن که همه از جنس دل است به پایان نمیرسد

 

اما شاید روزی این دستهایم خسته از نوشتن کلام عشق شود...

 

بخوان آنچه برای تو و برای همه عاشقان دفتر عشق نوشته ام....

 

بخوان تا من نیز عاشقانه برایت بنویسم...

 

ببین عشق چه غوغایی در این دفتر عشق به پا کرده....

 

دلی آدمی را دیوانه کرده ، یک عاشق را مجنون کرده ....

 

برای تو می نویسم که میدانم مثل منی ، همصدا با من ، و همنشین با اشک!

 

برای تو مینویسم که عاشقترینی ،

 

غمگینترینی

 

و یا شايد هم مثل خودمن

 

تنهاترینی!

 

28.gif 28.gif 28.gif

  • Like 2
لینک به دیدگاه

این منم در آینه یا تویی برابرم؟

 

ای ضمیر مشترک ای خود فراترم!

 

در من این غریبه کیست؟؟؟

 

باورم نمی شود

 

خوب می شناسمت در خودم که بنگرم

 

این تویی خود تویی در پس نقاب من...

 

ای مسیح مهربان زیر نام قیصرم!

 

نقطه نقطه خط به خط صفحه صفحه

 

برگ برگ

 

خط رد پای توست سطرسطر دفترم

 

قوم و خویش من

 

همه از قبیله ی غم اند

 

عشق خواهر من است درد هم برادرم

 

سالها دویده ام از پی خودم ولی

 

تا به خود رسیده ام دیده ام که دیگرم

 

در به در به هر طرف

 

بی نشان و بی هدف

 

گم شده چو کودکی در هوای مادرم

 

از هزار آینه تو به تو گذشته ام

 

می روم که خویش را با خودم بیاورم

 

با خودم چه کرده ام؟؟؟

 

من چگونه گم شدم؟؟؟

 

باز می رسم به خود از خودم

 

که بگذرم.....

 

دیگران اگر که خوب یا خدا نکرده بد

 

خوب من چه کرده ام؟؟؟

 

شاعرم که شاعرم!

 

راستی چه کرده ام؟؟؟

 

شاعری که کار نیست

 

کار چیز دیگری است

 

من به فکر دیگرم!!!

  • Like 1
لینک به دیدگاه

تو گفتی من آسمونم تو ماهی

من تکیه گاهتم و تو یه همراهی

اما حالا میگی دوستت ندارم

برای باهم موندن نداریم راهی!

میگی قسمت نبوده با هم بمونیم

دنیا نمیخواست قدر همو بدونیم

میگی باید همدیگرو از یاد ببریم

دیگه هیچ وقت منتظر هم نمونیم!

من که عاشق نبودم تو عاشقم کردی

فکر کردم سنگ صبوری٬دوای هر دردی

اما حالا صادقانه بهت میگم اشتباه کردم

گل من, بهتره از روزگارم بری, دیگه بر نگردی

دیگه نمیخوام گذشته رو به یادم بیارم

آخه تو که دیگه نیستی کنارم نازنین یارم

شاهزاده رویای من میخوا م فراموشت کنم

بهتره تو هم بدونی منم دیگه دوستت ندارم

  • Like 1
لینک به دیدگاه

برای تویی که تنهایی هایم پر از یاد توست...

برای تویی که قلبم منزلگه عـــشـــق توست ...

برای تویی که احسا

سم از آن وجود نازنین توست ...

 

برای تویی که تمام هستی ام در عشق تو غرق شد...

برای تویی که چشمانم همیشه به راه تو دوخته است...

برای تویی که مرا مجذوب قلب ناز و احساس پاک خود کردی...

برای تویی که وجودم را محو وجود نازنین خود کردی...

برای تویی که هر لحظه دوری ات برایم مثل یک قرن است...

... تویی که سـکوتـت سخت ترین شکنجه من است برای

برای تویی که قلبت پـا ک است ...

برای تویی که در عشق ، قـلبت چه بی باک است...

برای تویی که عـشقت معنای بودنم است...

برای تویی که عـشقت معنای بودنم است...

برای تویی که غمهایت معنای سوختنم است...

برای تویی که آرزوهایت آرزویم است...

  • Like 1
لینک به دیدگاه

بر جاده های عبور تو جای صمیمیت بهار مانده و عشق همیشه

با نام تو به یادم می آید ...من از شکوه هزاران خاطره

تو را بیشتر میشناسم

وقتی سفره احساسم را پهن میکنم حریص می شوم

بر دیدار تو و تو را از میان هزاران دقیقه فریاد می زنم

تو را جستجو می کنم در نامه های عاشقانه و

می خوانمت آن طور که می خواهم

تو را به آشیانه پاییز می برم

در عمق جنگل وحشی احساسم در کلبه محقر چوبی که

چراغش همیشه با دوستی روشن است

من کلمه مهر را نثارت می کنم و تو باز هم با جادوی

لبخند به من امید می بخشی تا باز هم بتوانم بنویسم ...

و من مینویسم تا بدانی عشق را در دل چون گوهری در صندوقچه چوبین محفوظ بدار

  • Like 1
لینک به دیدگاه

مرا ازیاد مبر

 

بهت نمي گم دوست دارم

ولي قسم مي خورم دوست دارم

بهت نمي گم كه هر چي بخواي بهت مي دم

چون همه چيزم تويي

 

نمي خوام خوابتو ببينم

چون تو خيلي خوش تر از خوابي

 

اگه يه روزي چشمات پر از اشك شده دنبال يه شونه گشتي كه گريه كني

صدام كن

بهت قول نمي دم كه ساكتت كنم منم پا به پات گريه مي كنم

اگه دنبال مجسمه سكوت مي گشي تا سرش داد بزني

صدام كن قول ميدم ساكت بمونم

 

اگه دنبال خرابه مي گشتي تا نفرت خودتو توش خالي كني

صدام كن

قلبم تنها

 

خرابه ي وجود توست

بهت نمي گم دوست دارم

  • Like 1
لینک به دیدگاه

ندای درون من ...

 

 

در لحظه شادی، پروردگارت را ستایش کن.

 

حمد و سپاس مخصوص اوست و هیچکس و هیچ چیز در مرتبه او شایسته ثنا نیست.

 

 

در لحظه سختی، فقط از خداوند کمک بخواه.

 

او بهترین فریادرس است و همیشه با تو و در کنار توست.

 

همانگونه که وقتی موسی(ع) را برای رهایی مردم از بردگی فرستاد، یا هنگامی که اسحاق، سرزمین موعود را به خاطر گرسنگی و قحطی ترک کرد به ایشان فرمود : من با شما هستم.

 

 

در لحظه گمراهی و حیرانی، فقط خدا را جستجو کن.

 

او هدایت گر به سوی نعمت هاست. راه درست را از او بخواه

چراکه تنها او از نهان و پیدا باخبر است.

 

 

در لحظه آرامش، معبود را مناجات کن.

 

او تنها اجابت کننده دعاهاست. برای همه دعا کن به خصوص برای کسانی که با تو مشکل دارند.

 

و در آخر، مثل من برای خواسته های خودت دعا کن، او همه را گوش می کند.

 

 

در لحظه ناامیدی، امیدت به خدا باشد.

 

او امید ناامیدان است و همیشه به یاد داشته باش که این نیز بگذرد.

 

 

در لحظه تنهایی، پروردگارت را صدا بزن.

 

او هیچ وقت بنده اش را تنها نمی گذارد. همین الان می توانی حضورش را در کنارت حس کنی. فقط کافی است صدایش بزنی. او تنها یار تنهائیهاست.

 

 

در لحظه نیاز، حاجت خود را تنها از درگاه خالق هستی طلب کن.

 

نتیجه طلب از خلق اگر روا شود منت است و اگر نه ذلت، در حالی که طلب از خالق برآورده شود نعمت است و اگر نه حکمت. و به خاطر داشته باش که او بی نیاز مطلق است.

 

 

در لحظه های دردناک، به خدا اعتماد کن.

 

او هرگز پشت تو را خالی نمی کند. برای هر دردی درمانی اندیشیده است.

 

 

در لحظه موفـقیت، از خدا فزونی ایمان بخواه.

 

و بدان که این مرحله پایان راه نیست بلکه آغازیست برای برداشتن گامهای بعدی. در هر قدم او را به یاد داشته باش و در هر مرحله بر ایمان خود بیفزای ...

 

 

در لحظه دلشکستگی، دلت را به خدا بده.

 

او بهترین مونس است، همیشه برای تو وقت دارد و هیچگاه دل تو را نمی شکند.

 

 

در لحظه عاشقی، خالق عشق را در نظر داشته باش.

 

باید از عشق زمینی به عشق آسمانی رسید.

 

 

در لحظه نگرانی و دلواپسی، از ذکرش غافل نشو.

 

یاد خدا آرام بخش دلـهاست. همه چیز در حیطه قدرت و کنترل اوست.

 

 

در لحظه پیروزی، از معبود، تواضع و فروتنی طلب کن.

 

از غرور بپرهیز که بزرگترین اشتباه است.

 

 

در لحظه شکست، مطمئن باش که خدا دست تو را گرفته.

 

و نمی گذارد که زمین بخوری مگر آنکه خودت دست او را رها کنی.

 

و باور داشته باش که هر شکستی باید مقدمه ای برای پیروزی باشد.

 

 

در لحظه ضعف و ناتوانی، از خالق مطلق توانایی بخواه.

 

هیچ چیز برای او غیر ممکن نیست.

 

 

در لحظه کار، به خدا تکیه کن.

 

او محکم ترین تکیه گاه و پشتیان است. هرکاری را با نام او شروع کن.

 

بکوش، پشتکار داشته باش، سپس همه چیز را به او واگذار کن.

 

خداوند فرمود : حرکت از تو برکت از من.

 

 

در لحظه تاریکی، با نور کلامش دلت را روشن کن.

 

و آن را مایه برکت و روشنایی زندگی خود قرار بده.

 

 

در لحظه پریشانی، به خدا پناه ببر که او امن ترین پناهگاه است.

 

توکلت فقط به خدا باشد و کارهایت را در پناه امن او و با امید انجام بده.

 

 

در لحظه دلتنگی، با معبود خود راز و نیاز کن.

 

او دانای اسرار نهان و محرم رازهاست.

 

 

و آخرین حرف ها :

 

همیشه و در هرحال پروردگار را با صدای آرام و با احترام بخوان.

 

او قدرت و ظرفیت انجام هر کاری رو داره.

 

توجه ات رو از خود و خلق برداشته و به وی معطوف کن.

 

خداوند تو رو عاشقانه و بدون هیچ قید و بندی دوست داره.

 

و هیچ چیز نمی تونه از شدت این عشق بکاهد.

 

او در لحظه های خواب و بیداری، اضطراب و آرامش، کار و تفریح و خلاصه در هر موقعیت و شرایطی مراقب تو و لطفش شامل حال توست.

 

به معبودت بیندیش، ایمانت رو محکم کن و از او آمرزش بخواه

 

همه چیز درست میشه... همه چیز... همه چیز...

 

حتی چیزهایی که عمریه آرزوشو داری ولی شاید باور نداری

 

قلبت رو خالی نگه دار و نگذار عاری از عشــق تسخیر شود

 

اگر هم روزی خواستی عشقی رو در قلبت جا بدی

 

سعی کن اون عشق متعلق به تنها یک نفر باشه

 

و بهش بگو که:

 

تو رو بیشتر از خودم و کمتر از خدا دوست دارم !

 

چون ...

 

به خدا "ایمان و اعتقاد" دارم و به تو "احتیاج و نیاز

  • Like 1
لینک به دیدگاه

امروز جشن میلاد توست

 

می*خواهم مثل همیشه غافلگیرت کنم

 

افسوس که تو فارغ از منی . . .

 

می*خواهم دورت بگردم

 

و مستانه عاشقتر از پیش شوم

 

امروز باید از هرم نفسهایت لبریز شوم

 

آنقدر لبریز که وجودم

 

از من خالی* شود

 

عاشقانه ترین جشن میلاد را برایت خواهم گرفت

 

تا بدانی هنوز دیوانه*وار دوستت دارم . . .

 

پیراهن اندوهم را به تن می*کنم

 

به آینه نگاه می*کنم

 

چقدر شبیه من است این محبوس در قاب مانده !

 

مشتاقانه به سویت می*آیم . . .

 

در تمام راه چهره*ات را مجسم می*کنم

 

که شاد و رها مرا درآغوش خواهی* گرفت

 

و عقربه*های حسود ساعت

 

برای لحظاتی باز خواهند ایستاد . . .

 

به تو نزدیکتر میشوم

 

قلبم پرنده*ای در قفس، آمادهٔ پریدن میشود

 

درست مثل اولین دیدارمان در تب و* تابم . . .

 

التهابی کودکانه !

 

انقدر نزدیکت ایستاده*ام که هرم نفس*هایم را می*شنوی . . .

 

نگاهت می*کنم ، در من جاری میشوی . . .

 

کیک تولد را که بر روی سنگ مزارت میگذارم

 

دیگر هق هق گریه امانم نمیدهد . . .

 

تو را سخت در آغوش میگیرم . . .

 

حس می*کنم دستانت

 

این سنگ سرد را میشکافد تا به من برسد

 

افسوس که این سنگ لعنتی

 

مدتهاست بین آغوش*هایمان فاصله انداخته است

 

می*خندی. شاد و* عاشقانه!

 

و من اما در حیرتم از آنچه اسمش سرنوشت است !

 

راستی*! تو هرگز بیست و شش سالگیت را ندیدی . . .

 

یک دل سیر اشک و آغوشی از راه دور

 

هدیه جشن تولد امسال توست

 

کیک را همانجا میگذارم

 

بگذار پرنده*ها کامشان را با یاد تو شیرین کنند . . .

 

و من اما باید بروم در پی* فرجامی تلخ

 

دوباره نگاهت می*کنم:

 

نازنینم امسال جشن بودنت را

 

با نبودنی ابدی سپری کردم . . .

  • Like 1
لینک به دیدگاه

کلبه ای می سازم

 

پشت تنهایی شب، زیراین سقف کبود

 

که به زیبایی پرواز کبوتر باشد

 

چهارچوبش از عشق، سقفش از عطر بهار

 

رنگ دیوار اتاقش از آب

 

پنجره ای از نور، پرده اش از گل یاس

 

عکس لبخند تو را می کوبم

 

روی ایوان حیاط

 

تا که هرصبح اقاقی ها را با تو سرشار کنم

 

همه دلخوشیم بودن توست

 

و چراغ شب تنهای من، نور چشمان تو است

 

کاشکی در سبد احساسم، شاخه ای مریم بود

 

عطر آن را با عشق

 

توشه راه گل قاصدکی می کردم

 

که به تنهایی تو سر بزند

 

تو به من نزدیکی و خودت می دانی

 

شبنم یخ زده چشمانم در زمستان سکوت

 

گرمی دست تو را می طلبد.

  • Like 1
لینک به دیدگاه
×
×
  • اضافه کردن...