رفتن به مطلب

گفتـگویی خوانـدنی با نیـوشا ضیغمی، بازیـگر سینما


ارسال های توصیه شده


01.jpg

بیوگرافی:

زمینه فعالیت: بازیگر - ملیت: ایرانی - والدین: محسن ضیغمی، فهیمه رستم پور - سال‌های فعالیت: ۱۳۸۳ تاکنون - همسر: آرش پولاد خان.

 

زندگی نامه:

نیوشا ضیغمی در ۱۸ تیر ماه ۱۳۵۹ در تهران به دنیا آمد. وی فارغ‌التحصیل رشته روانشناسی کودک از دانشگاه شهید بهشتی تهران است. نیوشا ضیغمی با شرکت در کلاس‌های آزاد بازیگری کانون سینماگران جوان بازیگری را فراگرفت و بلافاصله بعد از فارغ‌التحصیلی از این کلاس‌ها در مجموعهٔ تاریخی در چشم باد نقش یک دختر روستایی را ایفا کرد. نیوشا ضیغمی سپس در اولین تجربه سینمایی خود در فیلم تردست به کارگردانی محمدعلی سجادی ایفای نقش کرد و همین فیلم سبب همکاری دوباره ضیغمی و محمد علی سجادی در فیلم شوریده گشت. ضیغمی برای بازی در این فیلم نامزد دریافت سیمرغ بلورین از بیست و چهارمین جشنواره فیلم فجر شده‌ است. وی سپس در فیلم‌های مواجهه، گناه من، بازی کرد ولی تمام این فیلم‌ها بعد از چند سال تاخیر اکران محدود شدند و توانایی‌های نیوشا در این فیلم‌ها و مخصوصا شوریده چندان دیده نشد. اما سال ۸۵ سال نسبتا خوبی برای ضیغمی که تا آن زمان هیچ کدام از فیلم‌هایش اکران نشده بودند بود. با اکران فیلمهای پارک وی و مخصوصا اخراجی‌ها بالاخره طلسم اکران نشدن فیلم‌های وی شکست و نقش نرگس در فیلم اخراجی‌ها با بازی ضیغمی برای مردم ماندگار شد. همچنین وی برای فیلم حس پنهان در بیست ششمین جشنواره فیلم فجر به طور مجمدد نامزد دریافت سیمرغ بلورین جشنواره شد. ضیغمی بعد از اکران اخراجی‌ها پله‌های ترقی را به سرعت پی نمود و در سال‌های ۸۶ و ۸۷ با فیلم‌های قرنطینه، تلافی و توفیق اجباری جای خود را در سینما به عنوان یک ستاره و سوپراستار تثبیت کرد. اما بعد از اکران این فیلم‌ها نیوشا دیگر حاضر به بازی در هر فیلمی نبود چون دیگر طرفداران بیشماری پیدا کرده و مردم از او انتظار بیشتری داشتند و به همین دلیل حدود یک سالی در هیچ فیلمی بازی نکرد در عوض دفتر سینمایی را گشود تا در این دفتر از فیلم‌های خوب سینمایی حمایت شود و با این کار وی پا به عرصه تهیه کنندگی گذاشت. ضیغمی سپس در فیلم‌هایی همچون اخراجی‌ها ۲، زمهریر، دموکراسی تو روز روشن، پرستوهای عاشق، پرتقال خونی، دختر شاه پریون، سرخابی، چارسو ایفای نقش کرد. سرمایه گذاری بر روی فیلم پرتقال خونی به کارگردانی سیروس الوند اولین تجربه ضیغمی در عرصه تهیه کنندگی است.

 

فیلم‌شناسی:

راستش را بگو (محمدرضا آهنج،۱۳۹۰) (سریال تلویزیونی) - فیتیله و ماه پیشونی (آرش معیریان، ۱۳۹۰) - گشت ارشاد (سعید سهیلی، ۱۳۹۰) - چارسو (فرهاد نجفی، ۱۳۸۹) - دختر شاه پریون (کامران قدکچیان، ۱۳۸۹) - سرخابی (محمد آهنگرانی، ۱۳۸۹) - پرتقال خونی (سیروس الوند، ۱۳۸۹) - پرستوهای عاشق (فریال بهزاد، ۱۳۸۹) - زمهریر (علی روئین‌تن، ۱۳۸۹) - دموکراسی تو روز روشن (علی عطشانی، ۱۳۸۸) - اخراجی‌ها ۲ (مسعود ده‌نمکی، ۱۳۸۷) - تلافی (سعید اسدی، ۱۳۸۶) - توفیق اجباری (محمدحسین لطیفی، ۱۳۸۶) - قرنطینه (منوچهر هادی، ۱۳۸۶) - اخراجی‌ها (مسعود ده‌نمکی، ۱۳۸۵) - پارک وی (فریدون جیرانی، ۱۳۸۵) - حس پنهان (مصطفی رزاق‌کریمی، ۱۳۸۵) - گناه من (مهرشاد کارخانه، ۱۳۸۵) - تردست (محمدعلی سجادی، ۱۳۸۳) - شوریده (محمدعلی سجادی، ۱۳۸۳) - مواجهه (سعید ابراهیمی‌فر، ۱۳۸۳) - در چشم باد (مسعود جعفری‌جوزانی، ۱۳۸۲) (سریال تلویزیونی)

 

حال که نیوشا ضیغمی را به طور کامل شناختید گفتگویی خواندنی را از سایت عطر سیب سبز برای شما ارائه کرده ایم که امیدواریم مورد رضایت شما قرار گیرد.

 

عطر سیب سبز:
کنجکاوی عمومی معمولا مزاحم آرامش ستاره هاست. مخصوصا وقتی ملاحظات اخلاقی کم رنگ شود و بعضی آدم ها و بعضی رسانه ها به خودشان اجازه بدهند حرمت ها را بشکنند. نیوشا ضیغمی و همسرش هم از این فضا دلخورند. از سایتی که به خاطرتسویه حساب های سیاسی سفر حج رفتن نیوشا را بهانه کرده تا بی انصافی را در حق او تمام کند یا از نشریه ای که به شایعه اختلاف این زوج دامن زده، اما واقعیت این نیست. نیوشا می گوید: آرش یک همراه و تکیه گاه است و آرش پولادخان هم می گوید: من به همسرم، نیوشا افتخار می کنم. گفت و گوی خواندنی با نیوشا ضیغمی و آرش پولادخان خیلی چیزها را روشن می کند. نه فقط اینکه اختلاف آنها، فقط شایعه بود و آنها در کنار هم آرامش دارند و به این زندگی آرام افتخار می کنند؛ چیزهای دیگری هم هست که از این گفت و گو دستگیرتان می شود.

02.jpg

مهریه نیوشا ضیغمی چقدر است؟

نیوشا:
راستش را بخواهید مهم ترین ملاک من برای ازدواج شخصیت و ادب و احترام بود. من در بدترین شرایط نمی توانم بی ادب باشم و نمی توانستم با مردی که احترام نگذارد و بددهن باشد، ازدواج کنم.

آرش این ویژگی خوب را دارد که با احترام برخورد می کند و همراه و دوست واقعی من است. خیلی طول کشید که او را انتخاب کردم اما شرط و شروطی نگذاشتم که به زور آنها رابطه را حفظ کنم. "
مهریه ام یک سکه است
". نمی توانم درک کنم که ۲ خانواده سر تعداد سکه با هم چانه می زنند. آیا این مهریه های نجومی باعث تداوم زندگی است؟ به دادگاه خانواده نگاه کنیم، صف دادگاه مثل صف نانوایی است. آیا این ۲ هزارها و چندهزارها ضامن ادامه یک زندگی می شود؟ به چیزهای بهتر و بالاتر بیندیشیم. اگر کسی بخواهد زندگی را حفظ کند فراتر از این عدد و رقم ها پیش می رود؛ من با آرش معامله نکردم. دلیل اینکه دوست دارم تجربه های مختلف کاری داشته باشم باتوجه به اینکه هرکاری سختی خودش را دارد این است که زن ها همان قدر توانمند هستند و می توانند تاثیرگذار باشند که مردها می توانند

 

دوام زندگی مشترک ستاره ها

آرش:
همه زندگی ها می توانند دوام داشته یا نداشته باشند. صنف هنرمندها به این دلیل که دیده می شوند خیلی بیشتر زیر ذره بین هستند. ربطی به سینما ندارد، شاید خیلی آدم ها در خیلی صنف ها دچار مشکلاتی در زندگی شخصی باشند اما آنها دیده نمی شوند و به نظرم چارچوبی که سالم باشد و ازدواجی که با منطق و عقل انجام بگیرد، به راحتی به مشکل برنمی خورد. کافی است دو نفری که زندگی را با هم شروع می کنند آن را مدیریت کنند و از یکدیگر به شناخت کافی برسند، تجربه داشته باشند و حساسیت بی مورد نشان ندهند. اگر این شناخت کافی باشد تمام حاشیه ها و مشکلات به راحتی پشت سر گذاشته می شود. من و نیوشا همکار و هم رشته نیستیم و من تاجر نقره هستم اما این هیچ ربطی ندارد که بخواهیم یکدیگر را درک نکنیم و دچار مشکل شویم.

 

دوست ندارم وابسته باشم!

 

نیوشا:
۱۰سال در فضای کاری و اجتماع فعالیت کرده ام. از وابستگی صرف لذت نمی برم و اساسا انسان بلندپروازی هستم. به هرحال دلیل اینکه دوست دارم تجربه های مختلف کاری داشته باشم باتوجه به اینکه هرکاری سختی خودش را دارد این است که زن ها همان قدر توانمند هستند و می توانند تاثیرگذار باشند که مردها می توانند. اصولا خانه داری یک شغل است اما این برای من کافی نیست. سقف خواسته هایم خیلی بلند است، این شاید خوب نیست و شاید آرش هم کلافه شود.

03.jpg

آرش:
من اصلا از بلندپروازی نیوشا ناراضی نیستم. روح سلامت در منزل را بیشتر دوست دارم تا فقط حضور فیزیکی نیوشا را در خانه. روح همسر من آمیخته شده با جامعه و فضای بیرون و اگر زیاد در خانه باشد پژمرده می شود و سلامتی که باید داشته باشد را نخواهد داشت. روح سلامت نیوشا به زندگی من آرامش می دهد، من نشاط همسرم را بیشتر از غذای روزانه ای که خانم ها می پزند، نیاز دارم.

 

من تمام وقت در خدمت نیوشا هستم!

 

آرش:
اگر بخواهیم از دید آدمی نگاه کنیم که فقط توقعش یک زندگی معمول ایرانی باشد، بله دورنمای آن با واقعیت فرق دارد. اما فضا و دید من از یک زندگی مشترک اصولا اینگونه نیست. چارچوب روح و روان نیوشا برایم خیلی مهم است. بقیه کارها را با هم هماهنگ می کنیم و مسئله خاصی وجود ندارد که بگویم آزارم می دهد. یک سری کارهاست که باید با تدبیر مدیریت شود. به عنوان همسر نیوشا، از تجربه ام استفاده می کنم، تمام وقت در خدمتش هستم تا کمک کنم حرکتی که می خواهد انجام دهد، با آرامش باشد.

 

ماجرای کلینیک پوست من چه بود؟

 

نیوشا:
من اساسا به سلامت روح و بدن اهمیت می دهم و برایم صورت و پوست سالم و شاداب و دندان سالم نشان دهنده یک انسان خوشحال و بانشاط است. بدن و چهره نشان دهنده حال درونی است و من از ۲۲ سالگی به کارهای زیبایی پوست علاقه مند بودم. در واقع نگهداری از پوست را دوست دارم و به نظرم نباید اجازه بدهیم همه چیز خراب شود و تازه به فکر جراحی و درمان بیفتیم. به مراکز پوست مراجعه می کردم و در یکی از این مراجعاتم کار خانم دکتری را که برایم خدمات پوست انجام می داد، پسندیدم و قرار شد همکاری کنیم. متاسفانه پول خیلی چیز بدی است و آدم ها را تغییر می دهد اما من آدمی نیستم که شرافت حرفه ای را که ۱۰سال است با زحمت و ذره ذره جمع کرده ام و اعتمادی که مردم به من دارند را به راحتی از دست بدهم، چون در آن مجموعه از اسم من استفاده می شد و من هم در آن برهه زمانی به آنجا اعتقاد داشتم و همه چیز خوب پیش می رفت.

 

برای مشاهده عکس در اندازه واقعی کلیک کنید.

04.jpg

خلاصه شراکت آغاز شد و من از یک مراجعه کننده تبدیل شدم به یک شریک و سرمایه گذار مجموعه، اما بعد از مدتی احساس کردم کارهای این کلینیک در چارچوب عقاید من نیست و آنجا به یک تجارتخانه تبدیل شد. من دنبال مجموعه ای بودم که اگر خواهرم یا دوستم وارد آنجا می شوند همان قدر راضی شوند که وقتی من خودم به آنجا می روم. البته اگر فقط به کسب درآمد فکر می کردم این قضیه خیلی هم خوب و پولساز بود اما من به پول در آوردن به هر قیمتی اعتقاد ندارم. بنابراین از آن گروه جدا شدم و به تازگی با یکی از شرکای پزشکم که انسان محترمی است، قرار شده با هم مجموعه جدیدی را مستقل داشته باشیم. خودم کار پوست و زیبایی بلد نیستم البته دیگر تشخیص می دهم کدام کار صحیح است و کدام کار فقط کاسبی از همین جا اعلام می کنم هیچ ارتباطی با مجموعه مذکور ندارم… درحال حاضر هیچ همکاری ای با هیچ کلینیکی ندارم. سعی می کنم این دفعه فعالیت مجموعه کاملا پزشکی و حرفه ای باشد نه بازاری. دنبال یک سرویس دهی درست هستم.

 

من برای پول با آرش ازدواج نکردم!

نیوشا:
نکته ای که خیلی مرا آزار می دهد این است که می شنوم می گویند آرش مرا انتخاب کرده، چون نیوشا ضیغمی بازیگر است و من او را انتخاب کردم چون سرمایه گذار فیلم من بوده و برای پول با او ازدواج کردم. آدم ها نمی دانند که در زندگی ما چه می گذرد و به راحتی در مورد ما حرف می زنند البته منظورم مردم عادی نیست مردم اجتماع ما صادقانه با هنرمندشان برخورد می کنند و آنها را می پذیرند و بزرگ می کنند، دوستشان دارند یا حتی از هنرمند یا ورزشکاری متنفر هستند. حتی کسانی که از من متنفر هستند را دوست دارم و به آنها احترام می گذارم چون احساس می کنم نشسته اند و کلی به من فکر کرده اند و به دلیلی به تنفر از من رسیده اند. دلم می خواهد واقعا آن دلیل را بشنوم، شاید خودم متوجه آن نیستم و دیگران آزار می بینند. درون خودم یک اعتقاد شخصی برای انسان بودن دارم. من "نمی توانم" را درک نمی کنم. یعنی انسان اصلا نباید بگوید "نمی توانم". خدا هست و کائنات وجود دارد ولی روح برای انسان نقش خیلی مهمی را بازی می کند.

من هم از کره مریخ نیامده ام و به توانایی های خودم ایمان داشتم. پدرم دبیر و مادرم کارمند بازرگانی یک کارخانه بود. حتی پدرم اوایل بازیگری ام حس خوبی نداشت و بعد که دید تا این حد مصمم هستم به من کمک هم کرد. اما من فقط یک مسئله را در نظر گرفتم "که من می توانم".

 

برای مشاهده عکس در اندازه واقعی کلیک کنید.

05.jpg

گناهی کردم که خودم را نمی بخشم

نیوشا:
در ۲۲سالگی کاری کردم که هنوز هم خودم را برای آن سرزنش می کنم. آن زمان خام بودم و اشتباهی کردم که هنوز هم خودم را نمی بخشم. هرجا مشکلی برایم به وجود بیاید درون خودم می گویم، حتما دارم چوب آن اشتباه را می خورم. این را گفتم که بگویم ما هر کار نادرستی بکنیم، کائنات صد برابر آن را به ما برمی گرداند. اگر یک سیلی به ناحق بزنیم کائنات ضربه ای می زند که تا مدت ها نمی توانیم از جا بلند شویم. اگر همه ما به این اعتقاد داشته باشیم، خیلی کارها را انجام نمی دهیم. همیشه معتقدم واگذار کردن به خدا خیلی سخت است. وقتی کسی را آزار می دهید و می گوید تو را به خدا واگذار کردم، باید بترسیم. سعی می کنم کاری کنم که شب با رضایت از خودم بخوابم و صبح که بیدار می شوم از خودم راضی باشم.

 

همه چیز تاریخ مصرف دارد، حتی ستاره بودن!

 

نیوشا:
مارلون براندو با آن همه عظمت الان کجاست؟ سوپراستاری، تاریخ دارد. حتی عمر و زندگی ما یک زمان محدودی است و باید فکر کنیم که بعد از خودمان می خواهیم چه اثری به یادگار بگذاریم. فقط یک اسم یا یک اثر ماندگار؟ برای همین به کسی که از من متنفر است احترام می گذارم. حسادت را دوست ندارم و حس می کنم حسادت بخشی از انسان است و در همه ادیان تاکید شده که آن را از خودتان دور کنید. آدمی که نمی خواهد تلاش کند و گناه عدم توانایی خود را به گردن دیگران می اندازد، سرشار از حسادت می شود. رسیدن به هرچیزی سخت است، رسیدن به قله یک کوه سخت تر است یا قدم زدن در دامنه آن کوه؟ قطعا به بالا رسیدن خیلی تلاش می خواهد و باید مسیر سختی را بگذرانی، کسی نمی تواند پول بدهد تا به آن بالا برسد. هرکسی می تواند ستاره باشد. یک خیاط ماهر، یک آشپز، یک بازیگر، یک ورزشکار… در هر رشته ای باید تلاش کنی و ستاره شدن کار راحتی نیست. فردی که شاخص می شود خلاقیت داشته و توانسته استعدادهای خود را پرورش دهد.

 

برای مشاهده عکس در اندازه واقعی کلیک کنید.

06.jpg

به راحتی هتک حرمت نکنیم

نیوشا:
چند وقتی است متاسفانه اتفاق های ناخوشایندی در جامعه هنری می افتد. لادن طباطبایی چند وقت قبل در برنامه هفت حرف جالبی زد، گفت: من دختر یک خانواده هستم، مادر یک فرزند هستم و نقش های مختلفی دارم. من برای کارم زحمت کشیده ام و شبانه روز تلاش کرده ام اما ناراحت می شوم که هنرمندی مثل لادن به راحتی از بازیگری خداحافظی می کند و آب از آب تکان نمی خورد. چرا باید یک هنرمند این همه رنجیده خاطر باشد و ما ناراحت نباشیم. کسی می آید و به تمام خانم های سینمای ایران توهین می کند. خانم هایی که یا مادر هستند یا همسر یا فرزند یک خانواده. آیا تهمت زدن و هتک حرمت به این خانم ها به همین راحتی است؟ این مرا آزار می دهد و دلم می شکند. این اتفاق می افتد و با یک عذرخواهی حاشیه ای همه چیز تمام می شود. این را گفتم که به اینجا برسم، خانم های بازیگر می آیند و بیانیه می دهند، ای ایها الناس! ما اگر خانه نشین شدیم و کار نمی کنیم دلیلش این است که تن به خیلی چیزها نداده ایم! منظور این خانم ها چه بوده؟ من شرعا همسر یک آدم هستم و شرم دارم از نوشته های روی سایت ها و خبرها و گاهی دلم نمی خواهد آرش بعضی از این خبرها را بخواند. شرم آور است و دلم می خواهد بگویم موفقیت دیگران را با بی عرضگی های خودمان زیرسؤال نبریم.

 

من و آرش واقعا خوشبختیم

 

نیوشا:
همیشه معتقدم آدم یک بار زندگی می کند چه لزومی دارد برای خوشایند دیگران به چیزی تظاهر کنم. من ازدواج نمی کردم مگر زمانی که فردی را پیدا کنم که تمام معیارهایی که دوست دارم را داشته باشد. شغل و درآمد داشتم و زندگی ام را می کردم و می توانستم تنهایی زندگی را اداره کنم. اما وقتی با آرش آشنا شدم دیدم او یک همراه است. با هم قدم برمی داریم، نه من سد راه او هستم نه او سد راه من. نه قرار است من بار مشکلاتم را روی دوش او بگذارم نه او روی دوش من. نه قرار است من سکوی پرواز او باشم نه او سکوی پرواز من، بنابراین در کنار هم قدم برمی داریم و زندگی ما مساوی است. اهدافی برای ۱۰سال آینده داشته و زندگی پویا را دوست داریم. من پرتوقع هستم و به بعد از امروز فکر می کنم.

 

برای مشاهده عکس در اندازه واقعی کلیک کنید.

07.jpg

در هر کاری موفق شدن سخت است

 

نیوشا:
البته که آدم مضطرب می شود اما زندگی را برای خودم زهر نمی کنم و از لحظه هایم لذت می برم. یک کوهنورد هم در بین راه زمین می خورد، شاید پایش پیچ بخورد، خسته و کلافه می شود اما بازهم به راهش ادامه می دهد. یک روزی با آقای مهدوی کیا با هم یک مصاحبه مشترک داشتیم؛ شما هم می دانید که نصف پسربچه ها دلشان می خواهد فوتبالیست شوند و دختربچه ها هم می خواهند بازیگر شوند اما هیچ کس نمی داند که این حرفه ها به همین راحتی به دست نمی آید. همه همان ۹۰دقیقه دویدن و همان چند ساعت جلوی دوربین را می بینند. آقای مهدوی کیا می گفت من آنقدر تمرین می کردم و می دویدم که از حال می رفتم و نفس کشیدن برایم سخت می شد. برای من خیلی جالب بود که فوتبالیست شدن این همه سخت است. شاید آقای مهدوی کیا هم نمی دانست که بازیگر شدن چقدر سخت است. حتی یک زندگی خوب داشتن هم سخت است.
  • Like 2
لینک به دیدگاه
×
×
  • اضافه کردن...