sahar 91 9480 مالک ارسال شده در 27 شهریور، 2013 بعضی از کارای ساده که روح آدمو پرواز میده خیلی تو تغییر روحیه موثره مثلا همین پارک رفتن من که عاشق پارک و سر و صدای بازی بچه ها و دیدن خانواده ها و صد البته سرسبزی ام ساده است ولی اثرشو تا اعماق پیچ در پیچت میذاره یه بار امتحان کن...فقط گوش کن و نگاه کن سعی کن فکر نکنی...فقط حس کن 6
sahar 91 9480 مالک ارسال شده در 28 شهریور، 2013 امیدوارم بتونم یه روزی خوبی هات و جبران کنم این صعودم و بخاطر تو دارم ساکتی و آروم ولی هوامو داری به خاطر تو هم که شده نهایت تلاشمو میکنم کاش منم بتونم بخشندهِ خوبی باشم 5
sahar 91 9480 مالک ارسال شده در 2 مهر، 2013 بعضی وقتا هست تا زندگی میاد روی خوششو نشونت بده ... یکی مثل اون پرنده که اول صبحی اومده بود و روی مقنعه تازه شستم خرابکاری کرده بود ... زندگیتو بد رنگ میزنه الان میفهمم که حق خوری یعنی چی کاش همه ی قضاوتا اگه رئوفانه نیست حداقل عادلانه باشه درسته که هنوز واسه ناامید شدن زوده ولی اصلا دلم نمیخواد چند روز دیگه خبر ناخوشایندی بشنوم آره میدونم زندگی فقط اینی نیست که تو ذهنه الانِ منه ولی وقتی دست مزدتو بهت میدن باانگیزه بیشتر میری دنبال بقیه زندگیت دیگه اینطوری نیست؟ 7
sahar 91 9480 مالک ارسال شده در 7 مهر، 2013 الان دقیقا همون چند روز دیگه ایه که منتظرش بودمو دقیقا همون اتفاقی افتاد که نباید ...فکر میکردم در توان من نیست ولی باهاش کنار اومدماین دفعه قدمهام و محکمتر بر میدارمچی فکر کردی من به این زودیا میدونو خالی نمیکنمقراره اینجا باشم، پس هستم تا آخرش. 6
sahar 91 9480 مالک ارسال شده در 9 مهر، 2013 نمی دونم تا چه حد با این جمله برخورد داشتی و چقدر باورش داری؟!!... ولی باید قشنگ روش فکر کرد "خدا گر ز حکمت ببندد دری ز رحمت گشاید در دیگری" آره ...اینه...خودشه ...همین که می دونم هستی برام کافیه 4
sahar 91 9480 مالک ارسال شده در 21 مهر، 2013 اینبار می خوام خوش بین باشم...فقط دریچه ی مثبت بازه راهی واسه غیر از این نیست پس بیخودی خودتو به در و دیوار نزن یکی میگفت مگه کار نشد هم داره ...به نظرم منظورش این بوده وقتی میسپری به اون بدون نتیجه میده می خوام فکر کنم آخرش خوب میشه مثل تمام این مدت که سخت بود ولی بهترین گذران خودش و داشت اینو می خوام اینجا بنویسم و یه روز هم بیام بنویسم که همون آخرش چی شد من با یه کوه امید قدم گذاشتم تو این راه...دلم میخواد بالهای پروازمو به همون محکمی بسازم....البته اگه تو هوامو داشته باشی . 7
sahar 91 9480 مالک ارسال شده در 3 آبان، 2013 تا حالا شده حرفایی که تو دلته تو خواب به اونی که میخوای بگی بدوت خجالت یا هر حس دیگه یا شده تا حالا حرفایی که دلت میخواد بشنوی تو خواب درست و واضحشو بشنوی شیرینه ... اما خیاله...رویاست کاش گفتن حرفای صادقانه و حرفایی که از دل برمیاد و لاجرم میگن به دل میشینه، به همین آسونی بود. 9
sahar 91 9480 مالک ارسال شده در 13 آبان، 2013 دیشب باز از خودم استعداد به خرج دادم و یه پیام تبریک تولد واسه یکی از آشناها فرستادم ریا نباشه متنش مال خودم بود (از اینکارا زیاد میکنم... تا دلت بخواد) نمی دونم مگه چی نوشته بودم که طرف زنگ زده و میگه مطمئنی واسه من نوشتی؟ اصلا با من بودی؟!! طفلی کلی ذوق کرده بود این که میبینم کسی رو اینطوری خوشحال میکنم بیشتر لذت میبرم تا اینکه یه پیامک آب دوغ خیاری بهش بدم یه نکته که یاد آوریش خالی از لطف نیست : هر از گاهی بگذارید احساساتتان بیان شود... حتی شده به واسطه ی این گونه بهانه ها 6
sahar 91 9480 مالک ارسال شده در 18 آبان، 2013 محو شده ای در افکارت برای خودت در عالمی دیگر سیر می کنی خوش به حال کسی که راستای محو شدنش هم افق کسی باشد که به او می اندیشد 3
sahar 91 9480 مالک ارسال شده در 20 آبان، 2013 آره این ایامم سپری میشه میگذره خیلی آسون حتی اگه نخوای تموم بشه ولی از خدا می خوام واسه بعد از این هم برام احوال خوش بخواد و یاد این ایام تو ذهنم قشنگ ثبت بشه و فقط خاطره های خوبش بمونه به خودم یه قولی دادم ...بازم اینجا مینویسم تا یادم بمونه...که اگه یه روزی یادم رفت اینجا بشه واسم یه تلنگر سحری قولت یادت نره...!!! 3
sahar 91 9480 مالک ارسال شده در 21 آبان، 2013 امشب به این همسایه بالاییمون گفتم دیگه کم کم باید رفع زحمت کنیم و تا یکی دو ماه دیگه برگردیم ولایت اون موقع چیزی نگفت اما وقتی داشت می رفت بالا بهم گفت ولی حالمو گرفتی کاش بهم نمی گفتی خودمم سختمه دوری ازشون و شاید می ترسم فراموش کنمشون ولی خب بالاخره امشب کادوی تولد هفته پیششو دادم خدا کنه یادگاریهای موندگاری بهم هدیه بدیم...چیزی که ارزش معنوی و عاطفی داره نه مادی 4
sahar 91 9480 مالک ارسال شده در 25 آبان، 2013 امشب تصمیمی که گرفته بودم و به اونایی که باید می گفتم، گفتم یعنی از بین چندین راه محدود، یکی رو انتخاب کردم و بقیه شو هم به خدا سپردم آخیییش ...خیالم راحت شد نمی دونم تا حالا برخورد داشتی یا نه ...اینکه بالاخره یه تصمیمی بگیری و از بلاتکلیفی در بیایی خیلی بهتره تا اینکه همش بخوای امروز و فردا کنی تا شاید اتفاقی افتاد خیلی وقت بود که می خواستم فرصت ها رو خودم بیافرینم تا منتظرش بخوام بمونم خب این راه یه خوبی هایی داره و یه غیر خوبی هایی ولی طبق بالا و پایین کردن مزایا و معایبش از دیدگاه خودم و البته با اندکی مشورت، به این نتیجه رسیدم که این راه مناسب ترین راه واسه الانِ منه خب اوناییکه این تصمیم و می شنیدن یه عده ای خوشحال شدن ...یه عده ای هم وانمود کردن خوشحال شدن (که البته من فهمیدم ولی به روشون نیاوردم)...یه عده ای هم انگار علنا ناراحت شدن و اعتراض کردن ولی من راه انتخابیمو دوست دارم و نهایت تلاشمو میکنم...اینه که مهمه خیلی امید دارم که یه روزی بیام همین جا و بگم نتیجش چی شد...البته یه نتیجه خوب ..نه فقط واسه من... بلکه واسه همه ی اونایی که در جریانن 1392/06/03 23:19 4
sahar 91 9480 مالک ارسال شده در 4 آذر، 2013 اگه یه کاری رو که می دونستی خوبه و واسه خاطر مهربانی و یا احترام انجام دادی،دیگه نباید انتظار تشکر داشته باشی یعنی یه جورایی یه قرار نانوشته میشه بین خودت و قلبت که وظیفت بوده و تو از پسش بر اومدی . . . ولی وقتی که انتظار تشویق نداری و مورد تحسین و تشکر قرار میگیری ...این خیلی خوبه منتها نباید مغرورت کنه بلکه بایدتو این راه مشتاقترت کنه 4
sahar 91 9480 مالک ارسال شده در 7 آذر، 2013 امروز روزی بود که شب پر مشقت و بسی سخت سپری شد و با پدیدار شدن سپیده سحر با خودش نور و روشنایی به ارمغان آورد الان می فهمم حاصل دست رنج که میگن چیه طعم اون میوه خوش رنگ پس از طی دوران شکفتن غنچه های ریز و درشت تلاش مستمر چیه ولی از همه بهتر و قشنگترش اینه که این عبور من و به معبودم نزدیک تر کرد مهربانم هرچه دارم از توجه توست...نگاه پر محبتت را بیش از همیشه می خواهم شنبه 16شهریور1392 ساعت سرخوشی 15:10 4
sahar 91 9480 مالک ارسال شده در 14 آذر، 2013 دادمش و راححححت شدم انقدر احساس سبک بالی میکردم که بقیه فک کردن یه کمی حالم ناخوشه و الکی خوش شدم (شایدم یه چیزی خوردم یا یه چیزی خورده به کلم) آخه هیچ کس نمیتونه درک کنه چه باری رو دوشم بود برگشتنی انقدر کیفم سبک شده بود که هی احساس میکردم یه چیزی جا گذاشتم هیی ...بهش عادت کرده بودم...اشکال نداره خاطراتش واسم موند اینم یه برگی بود از زندگیم که باید ورق می خورد...خوشحالم که سیر تکامل خودشو طی کرد و دچار برگریزان طلایی شد. 3
sahar 91 9480 مالک ارسال شده در 16 آذر، 2013 اونی نشد که فکر میکردم اونی نشد که فکر می کردی بازی روزگار اینبار می خواد با کدوم مهره ما رو ببره این دفعه بگو رو بازی کنه تا تکلیف خودمونو بدونیم اگه هم مسیر نیستیم بی خودی سر کنار پنجره نشستن نه دعوا کنیم نه تعارف اصلا می دونی چیه دیگه نمی تونم پیش بینی کنم اصلا خسته شدم بس که مهره هامو چیدم و هنوز تو میدون نیومده مات شدم اینبار فقط بگو اجرای زنده داشته باشن من نمی دونم کارگردان پشت صحنه چی تو ذهنشه 3
sahar 91 9480 مالک ارسال شده در 24 آذر، 2013 به بعضی ها هم باید بگی لطفا افکارتو به زبون نیار چرا نمی خوای بفهمی هر چیزی یه حکمتی داره که عقل من و تو بهش نمیرسه جواب همه ی سوالا رو ما بلد نیستیم که حال آدم بد میشه.. عزیزم اگه نمی تونی مرهم دردش باشی دیگه نمک نپاش اون به دلسوزی علنی تو لازم نداره...اگه همفکری بلد نیستی لطفا فقط ساکت باش (عذرخواهی،بعضی آدما با ندونم کاریشون اعصاب واسه ما نمیزارن.) 3
sahar 91 9480 مالک ارسال شده در 28 آذر، 2013 اینبار سعی میکرد آروم باشه و زیاد بهش فکر نکنه حدس میزد شاید خدا می خواد صبرش و بسنجه اینبار می خواست به تلافی همه ی عجول بودناش فقط منتظر بشینه و نگاه کنه و نگاه کنه... می خواست بدونه آیا تهش یعنی آخر آخرش خوب تموم میشه اون منتظر پایان خوش بود نه فقط آخر کار. 3
sahar 91 9480 مالک ارسال شده در 13 دی، 2013 نگاهم به آسمانت هست زیاد منتظرم نگذار من همه ی ستاره های مهرت را با تمام حجم فروغشان می خواهم. 3
sahar 91 9480 مالک ارسال شده در 18 دی، 2013 موزیک لحظه رویا... چه تاثیری اون آهنگ داشت که تونست چشمای قشنگشو بارونی کنه شاید داشت تو اون لحظه تو دریای خیالش موج سواری میکرد که یهو چشماش خیس شد و آخرش با یه لبخند سری تکون داد. 3
ارسال های توصیه شده