mani24 29665 مالک ارسال شده در 14 بهمن، 2012 آمدنت را حیران بنگرم ؟؟ یا رفتنت را؟؟ باد آورده را باد می برد قبول ! دلم را که باد نیاورده بود ... 4
mani24 29665 مالک ارسال شده در 14 بهمن، 2012 زخمی بر پهلویم هست و روزگار نمک می پاشد و من پیچ و تاب می خورم و همه گمان می کنند که من شادی می کنم .... 4
mani24 29665 مالک ارسال شده در 14 بهمن، 2012 تازه فهمیدم : عاشقی از آن کارهایی ست که من نمیاد از آن نقش هایی است که نمی توانم برم در قالبش نمی توانم خوب درش بیاورم نمی توانم تحملش کنم تازه فهمیدم برای زنده ماندن لازم نیست نگاهت ، نفست ، دلت به کسی بند باشد تازه فهمیدم تقدیر بازی دست ها خالیست تقدیر بازی اسم ها تنهاییست تازه فهمیدم به این زندگی عادت کردم به اینکه بهانه نباشم برای کسی اینکه بهانه نباشد برایم کسی اینکه می شود تنهایی قدم زد تنهایی آواز خواند تنهایی رقصید اینکه "من" هم برای خودش کسی ست حالا بدون "تو" تازه فهمیدم... و حالا ... یاد گرفتم که از هیچ لبخندی خیال دوس داشتن به سرم نــــزنـــد.... 4
mani24 29665 مالک ارسال شده در 15 بهمن، 2012 مدارا کن !..... کمی با من مدارا کن ٬که سرشار از فغانم من بهاری در زمستان وگل یخ درنهانم من کمی با من مدارا کن٬که لبریزم ز نو گشتن سوال مبهمی مانده! چرا در تو روانم من؟ تو بعداز سالیان سال به قلبم لانه می سازی ومن محو تماشایت ٬سرابی در زمانم من تو حس کردی درونم را ٬دل بی یاور ویارم شده حس غریبی وزجان آتشفشانم من بیا با من به نو گشتن٬طلوع یک تبسم باش به تو دلخوش شوم هر دم ٬فراسوی زمانم من به درشد هرچه تاریکیست ٬که باید همدلی بنمود سیاهی از دلم بیرون٬همان مِهر جهان من شب ومن با تو هم آواز ٬به زیر بارش باران خدایا رحمتی فرما! چو نورسته نهالم من 3
mani24 29665 مالک ارسال شده در 15 بهمن، 2012 صدا کن مرا...... صداكن مرا از فصل بي فرداي شب تاصبح روشن خيال از غروب دهشتزاي خاطره ها به فراسوي ابديت عشق چون خيزران تهي از بودنم نيشكري بهر رويش نيست چون سپيدار بلند زمان دلم فرياد خاموش و دستانم خالي از توان است رها كن مرا از دغدغه عشق وترديد تا رويش دوباره شور واميد طلوع تبسمي باش درهذيان وتبداري روح آشفته ام بگو آيا مرا وزن خواهي كرد؟ هجاهاي كوتاه وبلند پريشان دلم را با قافيه هاي وزين دلت رج خواهي زد؟ اي دوردست ترين خاطره سبز خيال مراباخودببر تا بي كرانه عشق محال 3
mani24 29665 مالک ارسال شده در 15 بهمن، 2012 من هواتو کرده ... دل من هواتو کرده، کاش بودی الان کنارم کاش می شد مثل گذشته ، سر روشو نهات بذارم دل من هواتو کرده ،هوای ناز نگا تو دوست دارم که باز دوباره ،بشنو م یه بار صدا تو دل من اروم نداره ، نمی تونه که نباره نمی تونه بی تو هرگز ، خوشی رو به یاد بیاره دل من هوا تو کرده ، تو غرو ب تلخ پاییز کاشکی بود را ه فراری ، اخ از این شب غم انگیز دل من هوا تو کرده ،تو که آغازی و پایا ن تو که تو سرای قلبم، خود یه میزبانی نه مهما ن دل من اروم نداره ،نمی تونه که نباره نمی تونه بی تو هرگز ،خوشی رو به یاد بیاره 2
mani24 29665 مالک ارسال شده در 15 بهمن، 2012 دنیا انگاری که قهری بامن انگاری دوستم نداری مگه عشق من تو نیستی پس چرا تنهام میذاری از سکو ت تلخ جاده دل آسمون گرفته از صدای ناله ی باد دل قاصدک شکسته میو ن دلای عاشق دل من عاشقترینه حتی با چشمای بسته میتو نه تو رو ببینه 3
mani24 29665 مالک ارسال شده در 15 بهمن، 2012 اگر دنياي ما دنياي سنگ است بدان سنگيني سنگ هم قشنگ است.... اگر دنياي ما دنياي درد است بدان عاشق شدن از بهر رنج است...... اگر عاشق شدن پس يک گناه است دل عاشق شکستن صد گناه است 2
mani24 29665 مالک ارسال شده در 15 بهمن، 2012 تنهايي ام را با تو قسمت مي كنم سهم كمي نيست گسترده تر از عالم تنهايي من عالمي نيست غم آنقدر دارم كه مي خواهم تمام فصلها را بر سفره ي رنگين خود بنشانمت بنشين غمي نيست بر سفره ي رنگين خود بنشانمت بنشين غمي نيست حواي من بر من مگير اين خودستاني را كه بي شكتنهاتر از من در زمين و آسمانت آدمي نيست آيينه ام را بر دهان تك تك ياران گرفتم تا روشنم شد : در ميان مردگانم همدمي نيست همواره چون من نه : فقط يك لحظه خوب من بينديش لبريزي از گفتن ولي در هيچ سويت محرمي نيست من قصد نفي بازي گل را و باران را ندارم شاید برای من که همزاد کویرم شبنمی نیست شايد به زخم من كه مي پوشم ز چشم شهر آن را دردست هاي بي نهايت مهربانش مرهمي نيست شايد و يا شايد هزاران شايد ديگر اگرچه اينك به گوش انتظارم جز صداي مبهمي نيست 2
mani24 29665 مالک ارسال شده در 15 بهمن، 2012 مي پرسد از من كسيتي؟ مي گويمش، اما نمي داند اين چهره ي گم گشته در آيينه ی خود را نمي داند مي خواهد از من فاش سازم خويش را باور نمي دارد آيينه در تكرار پاسخ هاي خود حاشا نمي داند مي گويمش گم گشته اي هستم كه در اين دور بي مقصد كاري بجز شب كردن امروز يا فردا نمي داند مي گويمش آنقدر تنهايم كه بي ترديد ميدانم حال مرا جز شاعري مانندمن تنها نمي داند مي گويمش مي گويمش چيزي از اين ويران نخواهي يافت كاين در غبار خويشتن چيزي از اين دنيا نمي داند مي گويمش آنقدر تنهايم كه بي ترديد مي دانم حال مرا جز شاعري مانند من تنها نمي داند مي گويم و مي بينمش او نيز با آن ظاهر غمگين آن گونه مي خندد كه گويي هيچ از اين غم ها نمي داند. 3
mani24 29665 مالک ارسال شده در 15 بهمن، 2012 تو اینجایی کنار من تو اينجايي، كنار من، نه اين انگار فقط وهمه بهار امسال دلش زخمه، بهار بي رحم بي رحمه بهار قلبش پر از درده، نمي خواد ما با هم باشيم ميون اين همه غصه چه جوري تو دلش جا شيم دلش زخمي و سر گردون، همش باد و همش بارون نگاهش خسته و خالي، چشاي عاشقش پر خون شكستن قلب تنهاشو، حالا بي وقفه مي باره نمي تونيم با هم باشيم، نمي تونيم، نمي ذاره ديگه از عاشقي بيزار، تنفر توي چشماشه نمي خواد هيچكسي عاشق، نمي خواد هيچكي تنها شه 3
mani24 29665 مالک ارسال شده در 15 بهمن، 2012 چه قدر خاطره ها تب دارند وقتي از غصه ي ما بيمارند چه قدر حسرت روزهاي محال به دل دفتر ما بيدارند ! چه قدر واژه «بي تو» اينجاست ! وقتي از ثانيه ها سرشارند ! چه دل عاشقِ ويران اينجاست سر شوريده !؟.. همه بر دارند! سرسودايي من ديگر نيست عاشقو ، روح و تنم بيزارند فكر آن وعده پوچِ بي نقش ! همه اعضاي تنم فريادند همه ي شور وشعفهاي دلم چو سرابي ز عدم ٬ دريادند شده آن زهرهِ خاموشِ زمین چه قدر خاطره ها تب دارند !؟ 2
mani24 29665 مالک ارسال شده در 15 بهمن، 2012 به راستي چقدرسخت است خندان نگه داشتن لب ها در زمان گريستن قلب ها و تظاهر به خوشحالي در اوج غمگيني و چه دشوار و طاقت فرساست گذراندن روزهاي تنهايي و بي ياوري درحالي كه تظاهر مي كني هيچ چيز برايت اهميت ندارد اما چه شيرين است درخاموشي وتنهايي به حال خود گريستن و باز هم نفرين به تو اي سرنوشت. 2
mani24 29665 مالک ارسال شده در 15 بهمن، 2012 ارزو ای کاش مرگ ادما پولی بود اگه میشد دار و ندارمو میذاشتمو از عالم ادم گدایی میکردم که زودتر لحظه شیرینو با دل و جون تو اغوش بگیرم اخه مرگ تنها چیزیه که قسم خوردم بغلش کنم 2
mani24 29665 مالک ارسال شده در 15 بهمن، 2012 از غم خبری نبود اگر عشق نبود دل بود ولی چه سود اگر عشق نبود؟ بی رنگ تر از نقطۀ موهومی بود این دایرۀ کبود، اگر عشق نبود از آینه ها غبار خاموشی را عکس چه کسی زدود اگر عشق نبود؟ در سینۀ هر سنگ دلی در تپش است از این همه دل چه سود اگر عشق نبود؟ بی عشق دلم جز گرهی کور چه بود؟ دل چشم نمی گشود اگر عشق نبود از دست تو در این همه سرگردانی تکلیف دلم چه بود اگر عشق نبود؟ 2
mani24 29665 مالک ارسال شده در 15 بهمن، 2012 نگرانم نگران اين موجها که دسته دسته رم کرده اند می دوند و نمی دانند بر ساحلی نزديک... . . . نگرانم! نگران اين نوار قلب...... 2
mani24 29665 مالک ارسال شده در 15 بهمن، 2012 اگه يادت باشه يه روزي بهم گفتي كه قلبمو بهت هديه بدم يادمه گفتي اين بهترين چيزي هست كه مي تونم بهت هديه بدم 2
mani24 29665 مالک ارسال شده در 15 بهمن، 2012 با تو بودن سهم زیادی از زندگیست............. از زلال آبی دریاچه مهربانیم افزون است و از سبزه های بهاری عاشق ترم با من ترانه زندگی بخوان تا همیشه بگذار نسیم برایمان عطر زندگی آورد با من بمان........عاشق 2
mani24 29665 مالک ارسال شده در 15 بهمن، 2012 بگذار تنهاییم را با تو قسمت کنم و تمام لحظاتت را پر کنم با عشق بگذار غربتت را با آواز بودنم آهنگ بخشم .......... من سزاوار با تو بودنم............ بگذار تا شانه هایت را بالین بدانم برای درد هایم................ جاری باشیم در بودن میدانم تو می آیی................. 4
mani24 29665 مالک ارسال شده در 15 بهمن، 2012 ازخانه بیرون میزنم اما کجا امشب شاید تو می خواهی مرا در کوچه ها امشب پشت ستون سایه ها روی درخت شب می جویم اما نیستی در هیچ جا امشب می دانم آری نیستی اما نمی دانم بیهوده می گردم به دنبالت چرا امشب هرشب تورا بی جستجو می یافتم اما نگذاشت بی خوابی بدست آرم تو را امشب ها...سایه ای دیدیم شبیهت نیست اما حیف ایکاش می دیدم به چشمانم خطا امشب هر شب صدای پای تو می آمد از هر چیز حتی زبرگی هم نمی آید صدا امشب امشب زپشت ابرها بیرون نیامد ماه بشکن قرق را ماه من بیرون بیا امشب گشتم تمام کوچه ها را یک نفس هم نیست شاید که بخشیدند دنیا را به ما امشب طاقت نمی آرم تو که می دانی از دیشب باید چه رنجی برده باشم بی تو تا امشب ای ماجرای شعر و شبهای جنون من آخر چگونه سر کنم بی ماجرا امش 4
ارسال های توصیه شده