ara engineer 1866 اشتراک گذاری ارسال شده در 1 آبان، ۱۳۹۱ دوستان عزیز بهتر نیست این بحث ادامه ندیم. بیخیال بشیم. و هرکس با اعتقادات خودش زندگی کنه...!!!!!؟؟؟؟؟ 4 لینک به دیدگاه
NYC 20977 اشتراک گذاری ارسال شده در 1 آبان، ۱۳۹۱ این فکر؛ تنها بودن در دنیا؛ تورو نمیترسونه؟ اگه میترسونه چطور تحملش میکنی؟؟ باهاش کنار اومدم. به این فکر کن این حسی که بهت میده و میگه فقط خودتی که باید همه مسئولیت کار هاتو به عهده گیری چقدر میتونه مفید باشه. به هیچ عنوان نمیخوام تشویق به طرز فکر خاصی بکنم ولی از این نظر که بهش نگاه میکنی میبینی بدم نیست. 5 لینک به دیدگاه
sahar 91 9480 اشتراک گذاری ارسال شده در 1 آبان، ۱۳۹۱ به پوچی میرسم چون مدام این سوال برام ایجاد میشه که پس واسه چی دارم زندگی میکنم واسه چی کار خوب بکنم واسه چی کار بد نکنم ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ اصلا انگار بهم گفتن دیگه هوا نداری که نفس بکشی اون شکلی میشم(چون گفتی حسشو بگیرید منم حسمو گفتمااااااا) 4 لینک به دیدگاه
B-neshan 691 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 1 آبان، ۱۳۹۱ منظور از سوال چيه؟بدون خدا يعني اينكه خدايي وجود نداشته باشه كه خب وجود داره ساده ترين دليلشم اينه كسي نتونسته ثابت كنه وجود نداره ولي دلايل اثبات اظهر من الشمسه اما اگه منظور عقيده شخصي هر فرده كه خب هر چي هم منكر بشه بازم لطف خدا بهش ميرسه كه كمترينش همون نفس كشيدنشه ولي اينكه زندگي دنيويش به چه سرانجامي ميرسه تا حد زيادي بستگي به شرايط اطرافش داره در حالي كه يك فرد معتقد(اعتقاد واقعي)بيشتر تسليم اعتقادش هست تا محيط و ممكنه شرايط طوري باشه كه فرد غير معتقد به بسياري از خواسته هاي خدا حداقل اخلاقياتش عمل كنه ولي به نيتي غيراستوار!! صرف نظر از اینکه برای اثبات خدا دلیل داریم یا نه. منظور من این بود: شما تصور کن خدایی نکرده ضربه ی چوبی، چماقی ،باتومی میخوره بر سر مبارکت و دیگه از اون لحظهبه قول خودت این دلایل اظهر من الشمس رو متوجه نمیشی و بر عکس به این معتقد میشی که خدایی نیست. حالا نسبت به این دنیای جدید چه حسی داری؟ 1 لینک به دیدگاه
B-neshan 691 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 1 آبان، ۱۳۹۱ در واقع بیشتر ازین می ترسم که یک عمر فکری داشتم که از اساس غلط بوده و حالا من باید یه تئوری جدید برای خودم بسازم که زمین تا آسمون با تئوری قبلی فرق دارهدرک اینکه تنها خودتی و خودت واقعا سخته... شاید واسه همینه که اکثر آدما ازین پرسش که آیا اصلا خدایی هست یا نه فرار می کنن و دنبال جواب نمی رن... چون ازینکه وسط میلیاردها ستاره و کهکشان رها شدن می ترسن... واقعا ترسناکه اما به نظرم اگه این حقیقته پس بهتره باهاش روبرو بشیم چون حقیقته که به زندگی معنا می ده و کمکت می کنه تصمیمات درست بگیری پس یکی ترس، از رها شدن در جهان بیکران و دیگه اینکه ترس بدون تئوری موندن! و ترس از سختی های یافتن یک تئوری جدید. کلن تئوری دوست داری ها! منظورتون همون معنای زندگی و اینها میشه؟ از حرفهای شما برداشت کردم که شما معنای زندگی ات رو در دنبال کردن حقایق یافتی! 1 لینک به دیدگاه
hasti1988 22046 اشتراک گذاری ارسال شده در 1 آبان، ۱۳۹۱ http://www.noandishaan.com/forums/thread100528.html#post1078062 :icon_gol::icon_gol: 3 لینک به دیدگاه
B-neshan 691 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 1 آبان، ۱۳۹۱ سلام بر شیر دلانِ نترسِ انجمن! اتفاقا بزرگترین دلیل اینکه مردم به این خدا و از این چیز ها معتقد شدن همین هست.اگر ببینی فقیر ها مذهبی تر هستند.در واقع کسانی که بهشون ظلم میشه بیشتر دوست دارند به خدا اعتقاد داشته باشند که کاملا طبیعی و غریزی هست. مثل کسانی که در بیابان سراب میبینند.چون دوست دارند دیده بشه منظورتون از اینکه متوجه بشیم خالقی وجود نداره این هست که به این باور برسیم که دنیا خالقی نداره؟ و منظور از اینکه خالقش به اون شکلی نیست که ما فکر میکنیم این هست که خدای ابراهیمی وجود نداره؟ بنده با این دو فرض پاسخ میدم... من یادم نمیاد اون زمان که به این باور رسیدم چه حسی داشتم... اینقدر زمان گذشته از اون موقع که دقیقا به یاد ندارم... من سال هاست که دارم با این باور زندگی میکنم و هیچ اتفاقی هم برام نیوفتاده... نه به پوچی رسیدم و نه خلاء حس میکنم... مسائل برام خیلی روشن تر از خیلی از افرادی هست که به خدا اعتقاد دارند... خدا به طور کلی یک تکیه گاه روانی هست که خیلی ها بدون اون توان ادامه ندارند... نیاز به وجود قدرتی مافوق خود ما که توان کنترل داره و به زندگی معنا و مفهوم و مسیری میده همیشه وجود داشته... انسان ها همیشه به چیزی نیاز داشتند برای توضیح مسائلی که یا براشون غیر قابل توضیح بوده و یا مسائلی که براشون قبولش بسیار سخت بوده... بنده به شخصه دلیلی برای باور به چیزی فرای دنیای ماده نمیبینم... فرضیات شما درست بود. هرچند که احساساتتون رو نگفتید اما همین که نظرتون رو گفتید ممنونم 2 لینک به دیدگاه
B-neshan 691 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 1 آبان، ۱۳۹۱ به پوچی میرسم چون مدام این سوال برام ایجاد میشه که پس واسه چی دارم زندگی میکنم واسه چی کار خوب بکنم واسه چی کار بد نکنم ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟اصلا انگار بهم گفتن دیگه هوا نداری که نفس بکشی اون شکلی میشم(چون گفتی حسشو بگیرید منم حسمو گفتمااااااا) مرسی که گفتی یه لحظه برداشت کردم که شما از ترس خدا کار بد نمیکنی، و اگه از خدا نمترسیدی هرکاری میکردی.... اما فکر کنم اشتباه برداشت کردم. 1 لینک به دیدگاه
B-neshan 691 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 1 آبان، ۱۳۹۱ باید بگم که ((پس اگه خدایی نباشه شما احتمالن مورد ظلم واقع میشید)) نه ادمای ظالم به جزایی نمیرسن....تا حدودی بله.! ممنون از توجهت دوستان عزیز بهتر نیست این بحث ادامه ندیم. بیخیال بشیم. و هرکس با اعتقادات خودش زندگی کنه...!!!!!؟؟؟؟؟ به نظر من هم هرکسی حق داره با اعتقادات خودش زندگی کنه تا جایی که این اعتقادات بقیه رو مجبور به انجام کارهایی که دوست ندارند نکرده. اما من در اینجا نمیخام بگم خدا وجود نداره یا داره ... من فقط خواستم این نکته رو بگم که تا وقتی اعتقاد به موضوعی ، به قول بعضی از دوستان ؛ برای انسان مثل هوا میمونه؛ امکان نداره شما بتونی در اون موضوع تحقیقی منطقی و بدون پیش داوریانجام بدی. چون مکانیزمهای دفاعی ای که انسان داره، انسان رو از چیزهای خطرناک دور میکنه. به عنوان مثال اولین واکنش اکثر انسانها در مواجهه با مرگ نزدیکانشون، انکار این موضوعه. حالا اگر برای کسی، اعتقاد به خدا یا اسلام یا هرچیز دیگه ای اونقدر مهم باشه، که بدون اون نتونه زندگی کنه، و غیر قابل تحمل باشه براش، این شخص نمیتونه در این مسایل هیچ تحقیق منصفانه ای انجام بده. ترسش نمیذاره. استدلال های مخالفان با سپر دفاعی محکمی برخورد میکنه.... البته من نمیگم نباید از چیزهای ترسناک ترسید، اما باید قدرت تحملمون رو برای کنار اومدن با این ترس ها افزایش بدیم. اگر خواستار حقیقت هستیم ====================== میدونید مهمترین و اساسی ترین سوالی که یک متفکر از خودش باید بپرسه چیه؟ . . . یکم فکر کنید . . " تا چه اندازه میتوانم حقیقت را تحمل کنم" نیچه 5 لینک به دیدگاه
Waffen 15118 اشتراک گذاری ارسال شده در 1 آبان، ۱۳۹۱ به نظر من هم هرکسی حق داره با اعتقادات خودش زندگی کنه تا جایی که این اعتقادات بقیه رو مجبور به انجام کارهایی که دوست ندارند نکرده. اما من در اینجا نمیخام بگم خدا وجود نداره یا داره ... من فقط خواستم این نکته رو بگم که تا وقتی اعتقاد به موضوعی ، به قول بعضی از دوستان ؛ برای انسان مثل هوا میمونه؛ امکان نداره شما بتونی در اون موضوع تحقیقی منطقی و بدون پیش داوریانجام بدی. چون مکانیزمهای دفاعی ای که انسان داره، انسان رو از چیزهای خطرناک دور میکنه. به عنوان مثال اولین واکنش اکثر انسانها در مواجهه با مرگ نزدیکانشون، انکار این موضوعه. حالا اگر برای کسی، اعتقاد به خدا یا اسلام یا هرچیز دیگه ای اونقدر مهم باشه، که بدون اون نتونه زندگی کنه، و غیر قابل تحمل باشه براش، این شخص نمیتونه در این مسایل هیچ تحقیق منصفانه ای انجام بده. ترسش نمیذاره. استدلال های مخالفان با سپر دفاعی محکمی برخورد میکنه.... البته من نمیگم نباید از چیزهای ترسناک ترسید، اما باید قدرت تحملمون رو برای کنار اومدن با این ترس ها افزایش بدیم. اگر خواستار حقیقت هستیم ====================== میدونید مهمترین و اساسی ترین سوالی که یک متفکر از خودش باید بپرسه چیه؟ . . . یکم فکر کنید . . " تا چه اندازه میتوانم حقیقت را تحمل کنم" نیچه بسیار عالی بود دوست عزیز... و کاملا صحیح میفرمایید که "انکار" پایه ای ترین و ساده ترین مکانیزم دفاعی انسان از نظر روانی هست... 4 لینک به دیدگاه
anvil 5769 اشتراک گذاری ارسال شده در 1 آبان، ۱۳۹۱ یک دنیای واقعی و به دور از تخیلات فانتزی.همانطور که هست 4 لینک به دیدگاه
p mehdi q 6226 اشتراک گذاری ارسال شده در 1 آبان، ۱۳۹۱ وقتی کسی میگه من چند وقته بدون خدا زندگی کردم تا الان که اتفاقی نیافتاده، دقیقا نوعی ترس پنهان در بیانش نهفته ست... انگار که در نا خود آگاهش میگه تا الان شانس آوردم چیزی نشدا!!! اما نکته ی اساسی اینه که اصلا قرار نیست کسی که این ادعا رو داره که به خدا اعتقاد نداره بلایی سرش بیاد و اگر نیومد یعنی کارش درست بوده ============= هر جیزی در جهان هستی علتی داره و قائل نبودن علت برای یک چیز نشانه ی نداشتن تحیلیه اگر انسان بخواد برای هر مساله ای علتی پیدا کنه برای اون علت هم علتی دیگر و الی آخر ... این آخر هم حتما علتی داره و باز هم الی آخر ...اما این علت های متوالی تا کجا؟ محل تمرکز همه ی علت ها کجاست ؟ شما کجا متوقف میشین؟ زندگی بدون خدا زندگی بدون تمرکزه زندگی بدون خدا در نهایت به جنون میرسه .. 6 لینک به دیدگاه
Lean 56968 اشتراک گذاری ارسال شده در 1 آبان، ۱۳۹۱ وقتی کسی میگه من چند وقته بدون خدا زندگی کردم تا الان که اتفاقی نیافتاده، دقیقا نوعی ترس پنهان در بیانش نهفته ست... انگار که در نا خود آگاهش میگه تا الان شانس آوردم چیزی نشدا!!! اما نکته ی اساسی اینه که اصلا قرار نیست کسی که این ادعا رو داره که به خدا اعتقاد نداره بلایی سرش بیاد و اگر نیومد یعنی کارش درست بوده ============= هر جیزی در جهان هستی علتی داره و قائل نبودن علت برای یک چیز نشانه ی نداشتن تحیلیه اگر انسان بخواد برای هر مساله ای علتی پیدا کنه برای اون علت هم علتی دیگر و الی آخر ... این آخر هم حتما علتی داره و باز هم الی آخر ...اما این علت های متوالی تا کجا؟ محل تمرکز همه ی علت ها کجاست ؟ شما کجا متوقف میشین؟ زندگی بدون خدا زندگی بدون تمرکزه زندگی بدون خدا در نهایت به جنون میرسه .. تایید میشه 5 لینک به دیدگاه
Lean 56968 اشتراک گذاری ارسال شده در 1 آبان، ۱۳۹۱ وَ مَنْ يَتَبَدَّلُ الْكُفْرَ بِالإيمَـٰنِ فَقَدْ ضَلَّ سَوَآءَ السَّبِيلِ. «و كسي كه ايمان را رها كند و به جاي آن كفر را انتخاب كند و بپذيرد، به تحقيق كه از راه راست و مستوي به دور افتاده و گم شده است.» وَ مَن يُشْرِكْ بِاللَهِ فَقَدْ ضَلَّ ضَلَـلاً بَعِيدًا. «و كسي كه به خداوند شرك بياورد، در يك گُمي و گمراهي عميقي افتاده است.» وَ مَنْ يَتَبَدَّلُ الْكُفْرَ بِالإيمَـٰنِ فَقَدْ ضَلَّ سَوَآءَ السَّبِيلِ. «و كسي كه ايمان را رها كند و به جاي آن كفر را انتخاب كند و بپذيرد، به تحقيق كه از راه راست و مستوي به دور افتاده و گم شده است.» وَ مَن يُشْرِكْ بِاللَهِ فَقَدْ ضَلَّ ضَلَـلاً بَعِيدًا. «و كسي كه به خداوند شرك بياورد، در يك سردر گُمي و گمراهي عميقي افتاده است.» وَ مَن يَكْفُرْ بِاللَهِ وَ مَلَـٰئكَتِهِ وَ كُتُبِِ وَ رُسُلِهِ وَالْيَوْمِ الاخِرِ فَقَدْ ضَلَّ ضَلَـٰلاً بَعِيدًا. «و كسي كه به خدا و فرشتگان خدا و پيامبران خدا و به روز قيامت كافر شود، پس به تحقيق كه سردر گُمي و گمراهي عميق فرو رفته است.» 6 لینک به دیدگاه
Farnoosh Khademi 20023 اشتراک گذاری ارسال شده در 1 آبان، ۱۳۹۱ از نظر من دنیای بدون خدا وجود نداره. منو خدای من ، با هم یه دنیای قشنگی داریم. و توی دنیا مون همه چی هست سختی غم شادی آرامش و خیلی چیزای دیگه مهم اینه که اون اهمیشه کنارمه و هوامو داره من واقعا به بودنش نیاز دارم. 5 لینک به دیدگاه
Ice Dream 472 اشتراک گذاری ارسال شده در 1 آبان، ۱۳۹۱ پس یکی ترس، از رها شدن در جهان بیکران و دیگه اینکه ترس بدون تئوری موندن! و ترس از سختی های یافتن یک تئوری جدید. کلن تئوری دوست داری ها! منظورتون همون معنای زندگی و اینها میشه؟ از حرفهای شما برداشت کردم که شما معنای زندگی ات رو در دنبال کردن حقایق یافتی! یه چیزی تو همین مایه ها... یه جهان با یه خالق هوشمند خیلی متفاوته با یه جهان تصادفا ایجاد شده.... برخورد من با این دنیا به واقعیت وجودیش خیلی بستگی داره . درسته تقریبا... در واقع زندگی حقیقتیه که ما سعی می کنیم درکش کنیم 1 لینک به دیدگاه
B-neshan 691 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 1 آبان، ۱۳۹۱ وقتی کسی میگه من چند وقته بدون خدا زندگی کردم تا الان که اتفاقی نیافتاده، دقیقا نوعی ترس پنهان در بیانش نهفته ست... انگار که در نا خود آگاهش میگه تا الان شانس آوردم چیزی نشدا!!! اما نکته ی اساسی اینه که اصلا قرار نیست کسی که این ادعا رو داره که به خدا اعتقاد نداره بلایی سرش بیاد و اگر نیومد یعنی کارش درست بوده ============= هر جیزی در جهان هستی علتی داره و قائل نبودن علت برای یک چیز نشانه ی نداشتن تحیلیه اگر انسان بخواد برای هر مساله ای علتی پیدا کنه برای اون علت هم علتی دیگر و الی آخر ... این آخر هم حتما علتی داره و باز هم الی آخر ...اما این علت های متوالی تا کجا؟ محل تمرکز همه ی علت ها کجاست ؟ شما کجا متوقف میشین؟ زندگی بدون خدا زندگی بدون تمرکزه زندگی بدون خدا در نهایت به جنون میرسه .. با سلام آیا میشه این نتیجه رو گرفت که دنیای شما بدون خدا، دنیایی هست که شما درش تمرکز ندارید و آخرش دیوانه میشید؟ و این یعنی اون دنیا برای شما ترسناکه؟ در واقع احساس شما ترس هستش در همچین دنیایی. درست متوجه شدم؟ 2 لینک به دیدگاه
B-neshan 691 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 1 آبان، ۱۳۹۱ وَ مَنْ يَتَبَدَّلُ الْكُفْرَ بِالإيمَـٰنِ فَقَدْ ضَلَّ سَوَآءَ السَّبِيلِ. از نظر من دنیای بدون خدا وجود نداره. منو خدای من ، با هم یه دنیای قشنگی داریم. و توی دنیا مون همه چی هست سختی غم شادی آرامش و خیلی چیزای دیگه مهم اینه که اون اهمیشه کنارمه و هوامو داره من واقعا به بودنش نیاز دارم. ممنون دوستان. اما من پرسیدم در همچین دنیایی شما چه احساسی دارید؟ دارم حدس میزنم که شاید شما اصلا خدتون رو در اون مدل دنیایی که گفتم تصور نکردید که کار به درک احساس یرسه... 3 لینک به دیدگاه
B-neshan 691 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 1 آبان، ۱۳۹۱ !! جناب مسی. امضای شما خیلی قلقلکم داد. هی خاستم چیزی نگم دیدم نمیشه. این کامو مگه بی خدا نبوده؛ انتظار همچین حرفی ازش نمیره راجع به مفهوم این امضا یه روزی یه پستی میزنم و صحبت میکنیم چرا شرط بندی پاسکال سرکاریه 1 لینک به دیدگاه
p mehdi q 6226 اشتراک گذاری ارسال شده در 2 آبان، ۱۳۹۱ با سلام آیا میشه این نتیجه رو گرفت که دنیای شما بدون خدا، دنیایی هست که شما درش تمرکز ندارید و آخرش دیوانه میشید؟ و این یعنی اون دنیا برای شما ترسناکه؟ در واقع احساس شما ترس هستش در همچین دنیایی. درست متوجه شدم؟ من این نتایج رو از جمله ای که قرمز رنگ کردم گرفتم محل تمرکز همه ی علت ها کجاست ؟ شما کجا متوقف میشین؟ منظور این جمله رو متوجه شدین؟ 1 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده