رفتن به مطلب

مهدی سهیلی


ارسال های توصیه شده

مهدي سهيلي

 

 

M.Soheyli

 

از كتاب طلوع محمد

مادر مرا ببخش

 

 

 

مادر! مرا ببخش .

 

فرزند خشمگين و خطا كار خويش را

 

مادر! حلال كن كه سرا پا نامت است

 

با چشم اشكبار، ز پيشم چو ميروي

 

سر تا بپاي من

 

غرق ملامت است.

 

***

 

هر لحظه در برابر من اشك ريختي

 

از چشم پر ملال تو خواندم شكايتي

 

بيچاره من، كه به همه ي اشكهاي تو

 

هرگز نداشت راه گناهم نهايتي

 

***

 

تو گوهري كه در كف طفلي فتاده اي

 

من، ساده لوح كودك گوهر نديده ام

 

گاهي بسنگ جهل، گهر را شكسته ام

 

گاهي بدست خشم بخاكش كشيده ام

 

***

 

مادر! مرا ببخش.

 

صد بار از خطاي پسر اشك ريختي

 

اما لبت به شكوه ي من آشنا نبود

 

بودم در اين هراس كه نفرين كني ولي ــ

 

كار تو از براي پسر جز دعا نبود.

 

***

 

بعد از خدا ، خداي دل و جان من توئي

 

من،بنده اي كه بار گنه مي كشم به دوش

 

تو، آن فرشته اي كه زمهرت سرشته اند

 

چشم از گناهكاري فرزند خود بپوش.

 

***

 

اي بس شبان تيره كه در انتظار من ـــ

 

فانوس چشم خويش ــ به ره ، بر فروختي

 

بس شامهاي تلخ كه من سوختم زه تب ـــ

تو در كنار بستر من دست بر دعا ـــ

 

بر ديدگان مات پسر ديده دوختي

 

تا كاروان رنج مرا همرهي كني ـــ

 

با چشم خواب سوز ـــ

 

چون شمع دير پاي ـــ

 

هر شب، گريستيئ ـــ

 

تا صبح ، سو ختي.

 

***

 

شبهاي بس دراز نخفتي كه با پسر ـــ

 

خوابد به ناز بر اثر لاي لاي تو.

 

رفتي به آستانه مرگ از براي من

 

اي تن به مرگ داده، بميرم براي تو.

 

***

 

اين قامت خميده ي در هم شكسته ات ـــ

 

گوياي داستان ملال گذشته هاست

 

رخسار رنگ رفته و چشمان خسته ات ـــ

 

ويرانه اي ز كاخ جمال گذشته هاست.

 

***

 

در چهره تو مهرو صفا موج مي زند

 

اي شهره در وفا و صفا! مي پرستمت

 

در هم شكسته چهره تو، معبد خداست

 

اي بارگاه قدس خدا! مي پرستمت.

 

***

 

مادر!من از كشاكش اين عمر رنج زاي ـــ

 

بيمار خسته جان به پناه تو آمده ام

 

دور از تو هر چه هست، سياهيست ، نور نيست

 

من در پناه روي چو ماه تو آمده ام

 

مادر ! مرا ببخش

 

فرزند خشمگين و خطا كار خويش را

 

مادر ،حلال كن كه سرا پا ندامت است

 

با چشم اشكبار ز پيشم چو مي روي ـــ

 

سر تا به پاي من ـــ

 

غرق ملامت اس

لینک به دیدگاه
  • 1 سال بعد...
  • پاسخ 42
  • ایجاد شد
  • آخرین پاسخ

بهترین ارسال کنندگان این موضوع

بهترین ارسال کنندگان این موضوع

یکی در سینه ام فریاد می زند پرواز کن

بر تارک دیوار خواهی رسید

و از آن سو همزادت را و عشقت را خواهی نگریست

هزاران حیف

پر می زنم اما پرواز نه

گویی دست صیادی پر های پرواز مرا بریده است

شوق پرواز هست اما قدرت پرواز نه ...

لینک به دیدگاه
  • 5 هفته بعد...

خیلی این شعر مهدی سهیلی رو دوست دارم طولانی ولی خیلی قشنگه

 

غروبی بود و صحرا یی غم آلود

به رخسار افق، دردی نهانی

به کوه و دشت خورشید جهانتاب

همی پاشید گردی زعفرانی

نصیب ابر میشد رنگ زردی

در آغوش سپهر لاجوردی

 

درون سینه ی دریای آرام

نمایان بود نقش روی خورشید

بسان خرمن زر، چهره ی مهر

میان آب دریا میدرخشید

 

کلاغی روی دریا بال میزد

جوانی، نی در آن احوال میزد

 

زمِین در ماتم هجران خورشید

چو مصروعی دمادم جان بسر بود

تو گویی جان او بر لب رسیده

که همچو دردمندی محتضر بود

 

ز برّ و بحر و دشت و جنگل و کوه

همه بودند غرق درد و اندوه

 

زمین گویی به گوش شمس میگفت -

که : دور از روی تو خاموش و سردم

مرو ، ای گرمی جان من از تو

بمان تا روز و شب دورت بگردم

 

مکن عزم سفر ، آرام من باش

تو بخت روشنی بر بام من باش

 

ولی مهر درخشان نرم نرمک -

ز پیش دیده در مغرب فرو رفت

تو گویی نو عروس نامرادی -

به زیر خاک با صد آرزو رفت

 

زمین هم در عزای روی خورشید

به تن از شب، لباس سوگ پوشید

 

پس از چندی ز پشت کوه خاور -

جمال نقره فام ماه ، سر زد

فلک با دست ماه عالم افروز

در و دیوار را رنگی دگر زد

 

ربود از دیده بینندگان خواب

که دارد عالمی دامان مهتاب

 

در آن دم بر فراز تخته سنگی -

که بر پیشانی ساحل عیان بود

سر مهپاره ی خورشید رویی -

بدامان جوانی خسته جان بود

 

جوان در ماهتاب بوسه انگیز

همی زد بوسه بر چشمی هوس ریز

 

نگاه آندو ، با هم راز میگفت

نگاه ، عاشقانرا صد زبان است

بود پوشیده از چشم من و تو

هر آن رازی که بر عاشق عیان است

 

(( تو مو می بینی و او پیچش مو ))

(( تو ابرو ، او اشارت های ابرو ))

 

جوانک زلف دختر را به نرمی

به انگشت نوازش تاب میداد

پریرو گریه میکرد از سر شوق

به نرگس های چشمش آب میداد

 

میان گریه گاهی خنده میکرد

لبش کار مه تابنده میکرد

 

جوان در زیر لب با خویش میگفت:

- مه من ، دلربا شیرین دهانست

(( میان ماه من تا ماه گردون ))

(( تفاوت از زمین تا آسمان است ))

 

قمر ، این زلف عطرآگین ندارد

قد موزون ، لب شیرین ندارد

 

لبش چون مادری گم کرده فرزند -

بروی چهره ی جانانه میگشت

تو گویی در میان بوستانی -

بروی برگ گل ، پروانه میگشت

 

گل یک بوسه از شیرین دهانی -

بود شیرین تر از جان جهانی

 

پریرو تا برد دل را ز عاشق -

به نگام نیازش ناز میکرد

خمار آلوده نرگس را به صد ناز -

گهی می بست و گاهی باز میکرد

 

دلارامی که رمز عشق داند

گهی جان می دهد گه میستاند

 

جوان ، آهی کشید و گفت : ای گل -

(( چه خوش باشد که بعد از انتظاری...))

کلامش را برید و گفت آن ماه : -

(( به امیدی رسد امیدواری ))

 

جوان گفتا که : من امیدوارم

پری گفت : امشب امّیدت بر آرم

 

هزاران راز دل گفتند با هم

که گوش باد هم نشید آن را

بلی ، راز دل آشفته دلها

نخواهد بار منّت از زبان را

 

به چشم یکدگر تا خیره بودند -

هزاران گفته از هم میشنودند

 

جوان با چشم گریان ، گاهگاهی -

بچین موج دریا خیره میشد

غم و شوق و امید و نا امیدی -

بجان دردمندش چیره میشد

 

زمانی از ته دل ، ناله ها داشت

حکایت ها نهانی با خدا داشت

 

گهی عاشق ز سوز سینه ی خویش -

به روی یار ، گرد آه می ریخت

گهی با قطره های روشن اشک -

ستاره بر رخ ان ماه می ریخت

 

ز اشک و آه ، طوفانی بپا بود

خدای عشق آنجا (( ناخدا )) بود

 

پریرو ، موی عطر افشان خود را -

پریشان در مسیر باد می کرد

ز هم پاشید بنیاد جوان را

که در عاشق کشی بیداد می کرد

 

ورق میزد کتاب دلبری را

که تا خواند فصول آخری را

 

جوان ، آهسته و آرام آرام

سرش بر سینه ی معشوق خم شد

فروغ از دیده ی او رخت بر بست

صدای ناله اش یکباره کم شد

 

ز شوق خود به پای یار جان داد

به جانان بهتر از جان کی توان داد؟

 

در آن حالت بروی عاشق زار -

نسیمی نرم نرمک باد می زد

زمرگ عاشقی هجران کشیده -

خروشان موج دریا ، داد می زد

 

پریرو با نگاهی حیرت آمیز -

پریشان بود با حالی غم انگیز

 

در آن دم ناله ی صحرا نوردی -

به کوه و دشت پیچید از ره دور

که او با سوز دل این شعر میخواند -

به آهنگ (( نوا )) اما به صد سوز

 

خوش آن دلداده‌ای کاین بخت دارد

که پیش روی جانان جان سپارد

لینک به دیدگاه

به گفتگو بپیوندید

هم اکنون می توانید مطلب خود را ارسال نمایید و بعداً ثبت نام کنید. اگر حساب کاربری دارید، برای ارسال با حساب کاربری خود اکنون وارد شوید .

مهمان
ارسال پاسخ به این موضوع ...

×   شما در حال چسباندن محتوایی با قالب بندی هستید.   حذف قالب بندی

  تنها استفاده از 75 اموجی مجاز می باشد.

×   لینک شما به صورت اتوماتیک جای گذاری شد.   نمایش به صورت لینک

×   محتوای قبلی شما بازگردانی شد.   پاک کردن محتوای ویرایشگر

×   شما مستقیما نمی توانید تصویر خود را قرار دهید. یا آن را اینجا بارگذاری کنید یا از یک URL قرار دهید.


×
×
  • اضافه کردن...