رفتن به مطلب

فرنگیس شنتیا


ارسال های توصیه شده

مقدمه ای از کیفیت آثار این بانو

 

 

 

از شاعران سپیدسرای فارس، اگر چه طی سال های گذشته در کنار روزنامه نگاری و فعالیت های مطبوعاتی همچنان با جدیت تمام به سرودن شعر ادامه می دهد اما از آنجا که کمتر به انعکاس اشعار خود در روزنامه ها و سایت ادبی پرداخته است شاید برای چهره های جوان تر ادبیات فارس نا آشنا باشد. با این وجود، وی از جمله شاعرانی است که حداقل به جهت محتوای اشعار خود شاعری متفاوت بوده و مسائلی چون ناهنجاری های اجتماعی، درد هستی، خشونت های انسانی و از همه مهمتر موجودیت زن در اجتماع از مهمترین موضوعات شعر او به شمار می رود.

 

زبان تلخ او، راوی دردهای ناخوشایند اجتمـــاعی است که در آن روزگــار می گذراند. او از حوادث کوچک اطراف خود به راحتی نمی گذرد و هر نکته کوچکی برای او ممکن است انگیزه سرایش دردی بزرگ باشد. اگر چه وی در اشعار ابتدایی تر خود گاه از سبک و سیاق اشعار فروغ سرمشق می گرفت اما امروزه به سبک شخصی خود دست یافته و زنانگی های او، به گونه ای متمایز در اشعارش نمود می یابد. تصاویر خشن، در آمیخته با اروتیسمی دردآور، بن مایه بسیاری از اشعار اوست. مرگ اندیشی بخش دیگری از وجوه معنایی سروده های او را شکل می دهد.

 

وی گاه پیدا و پنهان به مرور مفهوم عشق می پردازد اما نگاه او، از رمانتیسم رایج در اشعار تغزلی فرسنگ ها فاصله دارد. او از نگاه یک شاعر زن و از دریچه دنیای مدرن به پدیده ی همیشه ی عشق می نگرد و بی شک نگاه او، پرده از صحنه هایی دردآور از معاشقه هایی بر می دارد که همواره کسی به فکر کامجویی سیری ناپذیر است و آن دیگر در حال مثله شدن در دست و پای جامعه ای که تنها نگاهی ابزاری به او دارد. شنتیا اگر چه هیچگاه به صراحت به حقوق زن اشاره نمی کند اما همه سروده هایی او به نوعی از تضییع حقوق زن در جامعه مدرن سخن می گوید. زن در اشعار او گاه موجود منفعلی است که باید بنا بر خواست دیگران، از حقوق مسلم خود چشم بپوشد و گاه موجودی بزرگ و راز انگیز که می تواند جامعه مرد سالارانه را با نیم نگاهی برآشوبد.

 

 

تنها ایراد نه چندان وارد بر اشعار او شاید این باشد که وی در اشعار کمتر به جنبه های روشن و امید بخش زندگی نظر دارد. بی شک او زندگی را تلخ و دردآور می بیند در حالیکه، زندگی در رنگی دیگر نیز جاری است و شاعرانی دیگر با نگاهی متفاوت، جنبه های سپید و آرام و امید بخش زندگی را در اشعار خود باز می تابانند. اما بی شک شاعر در این میان مقصر نیست چرا که او تنها راوی تجربه های فردی خود است. در باب وجوه معنایی و درون مایه اشعار فرنگیس شنتیا به همین مختصر بسنده می کنیم. تحلیل وجوه زبانی و بیانی وی را نیز به مجالی دیگر وا می گذاریم.

در این بخش چند سروده ی برگزیده وی را تقدیم داشته و همچنان چشم براه نظرات ارزشمند شما دوستان عزیز همدل می مانیم. با سپاس فراوان از این شاعر گرانقدر که بخشی از سروده های ارجمند خود را برای انعکاس در سایت سارا شعر در اختیار ما قرار دادند.

 

 

منبع سایت

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.

لینک به دیدگاه

1

 

خبرتازه ای نیست

روزنامه امروز هم جنگ های تن به تن می فروشد

با چاه نفتی بزرگی پرازسرهای بریده

یک تیتر کوچک هم بگذار به پای آن کودکی

که با تف شیشه های ماشین تو را پاک می کرد

روزی که آفتاب به جان عینک های دودی افتاده بود

خبری نیست

جزاینکه دنیای تو کوچک است

این را روزنامه ها جرات ندارند که بفروشند

اما من که پاهایم را

در همین چهارراهها بریده اند خوب می دانم

که دنیای تو کوچک است

کوچک به اندازه یک پرواز

وقتی که مرا با بلیت و پاسپورت تقلبی

به تماشای جسدهای سرگردان می فرستادی

جسدهایی که با آهک دوش می گرفتند

یادت می آید؟

یک جنازه سرنداشت

تا صبح بر در خانه ها می کوبید

سلام می کرد وآب می خواست

فردا که مردم از خواب بیدار شدند

به تشییع جنازه مردی رفتند

که در گلویش ستاره گیر کرده بود

توعکس او را در تاریک خانه سوزاندی

و در دامن من ستاره تکثیرشد

تو کوچکی

به کوتاهی این مردم

که صف می کشند تا راز جوان ماندن بخرند

و اینکه چکارکنند تا دندانهایشان

وقت دروغ گفتن کرم نزند

 

رد این لکه های خون را بگیر و برو

یک لکه خون برخاک

یک لکه خون برروزنامه

یک لکه خون برآسفالت داغ خیابان

یک لکه خون پشت چراغ های خطر

ایست!

باکره ها باید از راه رسیده باشند

باکره های اتاق عمل

باکره های سوزن نخ و تیغ جراحی

باکره هایی که دامن می دزدند

آمده اند دعای آمرزش بخوانند

تیتربزن

قرص های تقویت جنسی از داروخانه ها به غارت رفت

تو هم عاشق به سیخ کشیدن جگر پرنده ها بودی

و با هربار شنیدن واژه پرواز

غسل جنابت می کردی

یادت می آید؟

لینک به دیدگاه

2

 

آنسوی کارخانه های سیمان

صدای سنگسار شدن می آید

آنسوی کارخانه های سیمان

صدای گریه یک زن دیوانه می آید

که از تمامی دنیا

آسمان و کوچه را خوب می شناسد

و فقط بلد است بگوید پنج شنبه

گاهی مثل گناه کوچکی از یاد رفته ای ؟

گاهی تمام پیاده روها را با خودت راه رفته ای ؟

مثل وقتی که بوی گوشت تو از گوشه های تاریک می آمد

و من نزد آن زن گرسنه درونم سرافکنده می شدم

باران تو را شسته بود اما کمی دیر

آنقدر از چراغ های هرزه من حرف زدی که باران تو را شست

و من که در زیر چترهای مردم پیر می شدم

گذاشتم به مرده ام دست بزنند تا حرام شدنم را نبینم

شهر می سوخت با همه پرنده فروشی ها و گلفروشی هایش

شهر آراسته به استفراغ و روزنامه

گاهی با مرده کسی پشت چراغ های خطر ایستاده ای ؟

ساده بود دخیل بستن به مهربانی دستی

که از فتح ستاره های کور می آمد

و بوی گناهان ناکرده من می داد

دویدن با پلک های سوخته ساده بود

باید کسی برایت می گفت

که از زخم ناگهانی یک قلب

همیشه زنی خائن به دنیا می آید.

لینک به دیدگاه

3

 

در آپارتمان شماره 8 بود

یا خیابانی که به میدان آزادی نمی رسید ؟

یادم نمی آید

همه سالهای دست نخورد ه ام عرق نشسته بود

اما تو شیفته زنان آبستنی بودی

که در شکمهایشان بمب دست ساز می رویید

من از هراس خواب مردهای سراپا مسلح

در گوشه های تاریک تو می نالیدم

وقتی که دستهای تو می رفت

تا عکس دیگری از قربانیان بمب خردل را

در شب تکه تکه ام بیاویزد

چه بی اتفاق عشق تو در قلب من تاول بست

به سادگی همین امروز

که مرا با کودکان پیرم

در پیاده روهای پراز مین جا می گذاری

و پا به پای قدیسه ها

قطع نامه های صلح را در موزه های دنیا ورق می زنی

ای همه دلواپسی کوچه های آژیر و بمباران

بوسه های تو هنوز

یاد دختری را زنده می کند

که همیشه در حاشیه دامنش

غنچه سرخی را گلدوزی می کرد

لینک به دیدگاه

به گفتگو بپیوندید

هم اکنون می توانید مطلب خود را ارسال نمایید و بعداً ثبت نام کنید. اگر حساب کاربری دارید، برای ارسال با حساب کاربری خود اکنون وارد شوید .

مهمان
ارسال پاسخ به این موضوع ...

×   شما در حال چسباندن محتوایی با قالب بندی هستید.   حذف قالب بندی

  تنها استفاده از 75 اموجی مجاز می باشد.

×   لینک شما به صورت اتوماتیک جای گذاری شد.   نمایش به صورت لینک

×   محتوای قبلی شما بازگردانی شد.   پاک کردن محتوای ویرایشگر

×   شما مستقیما نمی توانید تصویر خود را قرار دهید. یا آن را اینجا بارگذاری کنید یا از یک URL قرار دهید.

×
×
  • اضافه کردن...