رفتن به مطلب

اوضاع عربستان در عصر ظهور اسلام


ارسال های توصیه شده

شبه جزیره عربستان در منتهی الیه جنوب غربی آسیا واقع شده است. مساحت این سرزمین حدود دو میلیون و ششصد هزار کیلومتر مربع است. عربستان از شمال با خاک اردن و عراق هم مرز است . و از شرق به خلیج همیشه فارس ، دریای عمان و دریای عرب، از جنوب به خلیج عدن و از سمت مغرب به دریای سرخ محدود می شود.

درشمال عربستان بیابان پهناور و یکنواختی و جود دارد که از یک سو به دره ی فرات و خاک عراق و از سمت دیگر به سوریه و فلسطین (شام قدیم ) متصل است . و مرز طبیعی از قبیل کوه یا رود در این بین وجود ندارد . لذا مورخین در حدود عربستان قدیم از سمت شمال اختلاف داشته اند. گروهی مرز عربستان را از سمت شمال ، خطی ممتد از ساحل مدیترانه تا رود فرات فرض کرده اند. اما به هر حال بعد از جنگ جهانی اول عربستان از سمت شمال کشورهای تازه تاسیسی همچون کویت و اردن محدود شد.

رشته کوههای بلند که از شبه جزیره سینا آغاز می شود ( و گویا دنباله لبنان است ) و در امتداد غربی عربستان ، از دریای سرخ دیواره بلندی را تشکیل داده است . که از سمت جنوب غربی تا جنوب شرقی و تا خلیج فارس ادامه پیدا کرده است . و می توان گفت که این دیواره ی عظیم ، عربستان را از سه جهت احاطه کرده است. در خلال این رشته کوهها ، دره های بزرگ و کوچکی وجود دارد که به اصطلاح «وادی » نامیده می شود. که گاها بعضی از این وادی ها به عنوان راه تجارتی مورد استفاده قرار می گرفت مثل وادی سرحان . در بعضی موارد کوهها تا کناره دریا پیش رفته اند. اما غالبا زمین پستی میان ساحل و کوه فاصله است . که عربها به آن « تهامه » می گویند. که البته همین اسم عام بعدها برای یک سرزمین خاص استفاده شد چنانکه بعدا اشاره خواهیم کرد.

از دیواره ی کوهها که بگذریم به بیابان های عظیم عربستان وارد می شویم. بیابان های عربستان به خاطر ارتفاع از سطح دریا فلات عربستان نامیده شده است. فلات عربستان به اعتبار موقعیت جغرافیایی به سه بخش تقسیم شده است: بخش میانی که به جهت ارتفاعش از دیگر مناطق « نجد » نامیده شده است . و نجد در لغت به معنای زمین بلند است. بخش شمالی این فلات را شنزار های عظیم تشکیل می دهد که هفتاد هزار کیلومتر مربع مساحت دارد و به آن «نَفود» می گویند. در بخش جنوب ، به سمت شرق بیابان عظیم دیگری است که به آن « الربع الخالی » می گویند.این بیابان پانصد هزار کیلومتر مربع مساحت دارد که دامنه اش تا نزدیگ دریای عمان کشیده شده است.

تقسیمات جغرافیایی :

گروهی عربستان را بر اساس شرایط اقلیمی و آب وهوایی تقسیم بندی می کنند. که ریشه این تقسیم به جغرافی نویسان یونان باز میگردد.(ر.ک:A-B.thomas,Arabia flix (1938)p.XII)

اما تقسیم گروهی دیگر عربستان را به اعتبار عوارض جغرافیایی تقسیم کرده اند. که گویا این تقسیم بندی معروف تر است. در این تقسیم عربستان را به پنج قسمت تقسیم کرده اند: 1.تهامه که سرزمینی است پست که از ساحل دریای سرخ آغاز می شود تا سرزمین نجران ادامه دارد. و این سرزمین را به علت گرمای شدید و نوزیدن باد بدین نام نهاده اند.

2.حجاز که در لغت به معنی مانع است. این سرزمین را حجاز نامیده اند چون بین دو منطقه ی یمن و تهامه قرار گرفته است . و این دو سرزمین را از یکدیگر جدا می کند.

3.نجد که همانطور که گفتیم به معنای زمین بلند است . و از جنوب به یمن و از شمال به بایۀ السماوه منتهی می شود.

4.یمن که در قسمت جنوبی حجاز و نجد قرار دارد و از سمت غرب تا دریای سرخ گسترده شده است .

5.عروض این کلمه در لغت به معنای مانع است . و وجه تسمیه ی آن به علت قرار گرفتن در میان سرزمینهای یمن ، نجد و عراق که این سه منطقه را ازهم جدا کرده است. عروض شامل سرزمینهایی همچون یمامه ، عمان و بحرین است .

تقسیمات قومی در عربستان :

تحقیقات و مطالعات در ، زمینه تاریخ عرب قبل از اسلام ، دارای منابع مخصوصی است. این منابع عبارت است از :

1. کتابها و نوشتهای مورخان عرب که بعد از ظهور اسلام نوشته شده است.قسمتی از نوشته های مورخین عرب معمولا منقولاتی است که نزد خود اعراب شایع بود و به مرور زمان با افسانه ممزوج شده ، اما پایه و ریشه ای تاریخی و واقعی دارد. قسمتی دیگر از مطالب هم از احبار یهود و کشیشهای سریانی و یونانی که با اعراب تماس داشته اند گرفته شده

2. نوشته های تورات و دیگر کتب قدیم یهود: این دسته از منابع بیشتر به نسب قبائل عرب و همچنین پاره ای از متونی که به بازرگانان عرب مرتبط است ، اشاره می کنند.

3. منابعی که از مورخین یونانی ، رومی و سریانی گرفته شده : نوشته های یونان باستان و یا سایر مطالب خارجی اطلاعات نسبتا مفصل تری در مورد عرب قبل از اسلام را در برمی گیرد.

4. آثار باستانی که در سده های اخیر از عربستان و همچنین کشورهای همجوار مانند مصر ، سوریه و عراق بدست آمده است : تا قبل از مطالعات باستان شناسی اطلاعات دانشمندان درباره عربستان باستان و قبل از اسلام ، از جنبه ی علمی کمی برخوردار بود . اما بعد از کاوش های باستان شناسی به خصوص بعد از قرون نوزده و بیست میلادی بسیاری از واقعیات تا حدودی روشن شد . هر چند این مطالعات و تحقیقات کماکان ادامه دارد.

شاید بتوان گفت که عربستان از دیر باز مهد اصلی نژاد سامی (به اعتقاد مورخین قدیم سام یکی از چهار پسر حضرت نوح علیه السلام بود) بود . و امروزه بسیاری از دانشمندان معتقدند، همانطور که اقوام آریایی دست به یک مهاجرت گسترده زدند.از سه هزار سال قبل از میلاد قبائل سامی مانند امواج دریا از این سرزمین مهاجرت کردند و به سرزمین های خوش آب و هواتر مانند مصر عراق شام منتقل شدند. اقوامی چون نبطیها ، بابلیهای باستان ، آشوریها ، کنعانیان ،عبریان و آرامیها از این نژاد بوده اند. دانشمندان تشابه زبان این مردم را در باستان مویدی بر این مطلب می دانند. به طوری که از مصر تا شام وسواحل مدیترانه مردم زبان یکدیگر را می فهمیدند و با یکدیگر به دادوستد می پرداختند. محققین مهاجرت گسترده اعراب را در زمان امپراتوری اسلامی آخرین مهاجرت بزرگ این نژاد می دانند.

همانطور که می دانیم تمامی ساکنان شبه جزیره عربستان را «عرب » می گویند . اما اینکه معنی لغوی این کلمه چیست و یا از چه زمانی مردم این منطقه را چنین می نامند ، هنوز مورد اختلاف دانشمندان و باستان شناسان است . گروهی معتقدند که عرب به معنای بدوی و صحرانشین است . و موید مطلب اینکه «عربه » در زبان عبری به معنای صحرا است و عرب به معنای صحرانشینی و در کلام عربی نیز «تعرّب» به معنای صحرا نشین شدن است(ر.ک: تاریخ اسلام . علی اکبر فیاض .ص 14 . چاپ شانزدهم) . بعضی از مورخین بر این عقیده اند که چون نام جد آنها یعرب بن قحطان بوده به این نام معروف شده اند.اما این قول هیچ سندیت علمی قوی و محکمی ندارد . اما قدر متیقن برای ما این است که از مدتی قبل از اسلام به بعد تمامی ساکنان این سرزمین را عرب می نامیدند.

از گدشته ای بسیار دور ساکنان شبه جزیره به دو قبیله بزرگ تقسیم شده اند . اعراب عاربه که به معنای عرب خالص است . عرب خالص طوائف قحطانی هستند که در جنوب شبه جزیره زندگی می کنند و همچنین عرب هایی به نام «اعراب بائده» نیز از اعراب خالص بودند که در گذشته نسل آنها منقرض شد. اعراب مستعربه که به معنای اقوامی که عرب شده اند. ویا به عبارت دیگر عرب ناخالص. طوائف عدنانی که در شمال و غرب شبه جزیره زندگی می کردند از این دسته بوده اند.در طول تاریخ همیشه اعراب قحطانی و عدنانی با یکدیگر رقابت داشته اند و هریک سعی در برتر دانستن قوم خود و خوار کردن دیگری داشت . به برکت اسلام این دو قوم بزرگ با همدیگر ملت متحدی را تشکیل دادند و خصومت ها را کنار گذاشتند اما چنانکه خواهیم گفت در زمان امویان این خصومت دوباره آشکار شد و کار به جایی رسید که افرادی مانند سیف بن عمرو و ... تاریخ را به نفع قوم خود می نوشتند .

در صفحات بعد سعی خواهیم کرد که به تاریخ سه دسته از اقوام عرب یعنی اعراب بائده ، اعراب قحطانی و اعراب عدنانی اشاره مختصری داشته باشیم .

 

اعراب بائده : اعراب بائده به معنی اعراب از بین رفته و منقرض شده است. قبیله هایی چون عاد، ثمود ، طسم ، جدیس ، امیم ، جاسم و عبیل از اعراب بائده بوده اند. که همگی منقرض شدند . سرگذشت بعضی از این اقوام مثل عاد و ثمود برای ما روشن است چون نام آنها در قرآن ذکر شده اما سرگذشت اقوام دیگر و علت انقراض آنها به درستی روشن نیست . و سرگذشت این اقوام با اساطیر و افسانه آمیخته شده . نسب اغلب این قبائل را به ارم بن سام می رسانند.

  • Like 2
لینک به دیدگاه

اقوام و حکومتهای جنوبی (قحطانی):

از اقوام و حکومتهای جنوبی شبه جزیره دو روایت وجود دارد یکی روایات مورخین متقدم و عرب و دیگری روایاتی که برپایه مطالعات و کاوش های قرن های اخیر استوار است .

اما بنابر روایت مورخین عرب : قبایلی که در جنوب شبه جزیره سکونت داشتند از نسل یَعرُب بن قحطان بوده اند . قحطان در موقع پراکندگی فرزندان نوح به یمن آمد و آنجا پادشاه شد . در آن زمان هنوز گروهی از قوم عاد در جنوب عربستان بوده اند. یعرب زبان عربی را از آنها آموخت و وقتی بعد از پدر پادشاه شد. مناطق را میان برادران خود تقسیم کرد. عمان ، به عمان بن قحطان اختصاص داشت . و حَضرَ موت را به حضرموت بن قحطان سپرد. پس از یعرب پسرش یَشجُب به سلطنت رسید و پس از او پسرش عبد شمس 486 سال سلطنت کرد و او از بس اسیر گرفته بود ملقب به سبا شد سد مأرب را ساخت . پس از او پسرش حِمیَر پادشاه شد و سلسه حِمیَریان را تشکیل داد....

روایات مورخین متقدم از این برهه از تاریخ بعضا دچار افسانه گویی و اشتباهات تاریخی است. اما قسمتی از این تاریخ با مطالعات باستان شناسی سازگار است .

 

روایت مورخین و باستان شناسان معاصر:

قسمت جنوبی شبه جزیره به علت مساعد بودن آب و هوا و شرایط محیطی مرکز قدیمی ترین تمدن شکل گرفته در شبه جزیره عربستان است. مورخین یونانی این قسمت از عربستان را « عربستان خوشبخت » یا همان یمن نامیده اند.

در این سرزمین مردم از هزار سال قبل از میلاد زندگی می کرده اند. مردم این سرزمین شهر نشین و متمدن بوده اند و از نظام اجتماعی ، شبیه به نظام بابل باستان برخوردار بودند. و خط مخصوص به خود شبیه به خط فنیقی ها داشته اند.

مردمان این سرزمین از لحاظ دین مشرک بودند و خدایان متعدد داشته اند. در زمانهای قدیمتر کاهنان معابد به اداره امور مملکت می پرداختند ولی پس از مدتی این کار به دست پادشاهان افتاد و کاهنان به امور مذهبی خود مشغول شدند.

درمنابع موجوده تا کنون نام چندین دولت جنوبی بدست آمده است: مَعین ، حضر موت ، قتبان ،جباء ، اوسان ، سبا و حِمیَر. این دولتها هر یک در ناحیه خاصی از کشور استقرار داشته اند. دولتهای اولیه معاصر یکدیگر بوده اند و دو دولت اخیر ، سبا و حمیر ، دو امپراطوری بوده است که دولتهای اطراف را فرو برده است. قدیمی ترین این دولتها معین بوده است که در ناحیه جوف جنوبی قرار داشته و پایتخت آن به نام قرنه یا قرنا در شمال مَأرِب بوده است.

ذکر این اقوام به نام معونیان در نوشته های قدیم یهود موجود است و همچنین در کتاب اِسترابون مورخ یونانی قرن اول پیش از میلاد. مَعین دولت قوی و مقتدری بوده است . نام قریب به 26 پادشاه معینی از کتیبه ها بدست آمده که چند خانواده بوده اند و پادشاهی وراثتی بوده است . پادشاهان علاوه برنام شخصی هر یک لقبی هم داشته اند مانند خلفای عباسی . کاهنان یا روسای روحانی را مزواد یا مسود می نامیده اند. در کتیبه هایی که تاکنون کشف شده همه جا نام پادشاهان است واز حکومت مزوادها خبری نیست . احتمال می رود که دوره ی حکومت مزوادها از مدتها پیش منقضی شده بود. ولایات، هر کدام والی به نام کبیر داشته که از طرف شاه و رئیس روحانی با هم برای مدت معینی منصوب می شده و در محل ، علاوه بر امور ملکی متصدی جمع آوری صدقات دینی هم بوده است. در خدایان عَشتَر و وَد و نکراح و شمس مهم بوده و گیا حج معابد نیز داشته اند.

قدرت دولت معین از یک سو تا سواحل خلیج فارس و از دیگر سو تا مدیترانه کشیده شده بود. در قسمت شمالی شاهراه تجارتی یمن به فلسطین و بند غزه ، معینی ها مهاجرنشین ها و شاید ساخلوهای نظامی داشته اند مانند العلا ،مدین ،معان تَیماء و شاید مکه و یثرب و حتی بندر غزه نیز احتمالا در تصرف معینی ها بوده است . آثاری از بازرگانان معینی در مصر و در یونان پیدا شده است. از شباهتی که بین معینی ها و بابلیها در اسامی شخصی و خدایان و سایر اوضاع اجتماعی دیده می شود ، بعضی احتمال داده اند که معینی ها از آرامیهای عراق بوده اند و از آنجا به اینجا مهاجرت کرد ند.

دولت قِتبان ، که پایتخت آن تَمنَع بود، یکی دیگر از دولت های جنوب غربی شبه جزیره است و در مجاورت حضرموت بود. قتبان در هزاره اول پیش از میلاد مسیح تاسیس شد(حدود قرن ششم ق م ) و تا دو قرن بعد از میلاد مسیح ادامه داشته است، ولی بعضی محققان می گویند این دولت اندکی پیش از میلاد(سال 50 ق م) منقرض گردید . با همه کوشش هایی که دانشمندان پیرامون روشن ساختن تاریخ پادشاهان این سلسله کرده اند هنوز جای بحث در آن باقی است. آنچه معلوم شده است این که دولت قتبان را سبائیان برچیده اند. چنان که باستان شناسان از روی سنگ نوشته ها معلوم کرده اند که پادشا هان قتبان و همچنین سبا لقب مکرّب داشته اند. بعض محققان احتمال می دهند مکرب در لهجه ی جنوبی با مقرب در لغت عرب شمال همانند باشد و از روی همین تقریب احتمال داده اند که این پادشاهان نوعی قدرت دینی و سیاسی آمیخته داشته اند که بعدها جنبه ی روحانی آن از بین رفته است . به نظر می رسد در منطقه ی جنوبی در آغاز ، جنبه ی روحانی و آسمانی حکومت ها دارای اهمیت بوده است.

دولت سائیان در جنوب غربی شبه جزیره تاسیس شده و پایتخت آنان مَأرِب بوده است . اما منطقه ی نفوذشان از شرق به غرب، یعنی از ساحل خلیج فارس به سمت دریای سرخ ، امتداد داشته است. هنگامی که قدرت معینیان رو به زوال نهاد، دولت سبا قدرت خود را آغاز کرد و بر معینیان دست یافت .

این دولت معاصر با معینیان ، وبه قولی تابع آنان بود ودر سال سیصد پس از میلاد مسیح از میان رفت.

قدرت سیاسی و نظامی و بازرگانی سبا توانست بتدریج حکومت های پراکنده ی جنوب را زیر پوشش حکومت مستقل و گسترده ی خود در آورد و دامنه ی سلطه ی خود را تا به آفریقا بکاشند.

سبائیان تقریبا نه قرن بر این منطقه حکومت کردند و منطقه ی نفوذ خود را گسترش دادند و راه بازرگانی اقیانوس هند به دریای سرخ را در دست گرفتند. ادویه ی هند و دانه های معطر یمن (کندر) از طریق باب المندب به دریای سرخ و از آنجا به خلیج عقبه و کنار دریای متوسط می رفت . دوره ی سبائیان تا یکصد و پانزده پیش از میلاد دوام یافته است. در قرآن کریم در دو سوره نام قرآن کریم امده است، نخست در سوره نمل و دیگری در سوره ی سَبَأ. حکومت سبا از آغاز تا سده ی چهارم پیش از میلاد ،نیمه روحانی و نیمه پادشاهی بوده است و چنان که نوشتیم حاکمان آنان را مکرب می گفته اند. حکمران سبا که در قرآن کریم ذکر او آمده است زنی است که در تاریخ و ادبیات اسلامی نام او را بلقیس نوشته اند، ولی قرآن از او به لفظ إمرأة=زن تعبیر کرده است . و او همان است که چون نامه ی سلیمان (ع) بدو رسید نزد او رفت :

فَمَكَثَ غَيْرَ بَعِيدٍ فَقَالَ أَحَطتُ بِمَا لَمْ تُحِطْ بِهِ وَجِئْتُكَ مِنْ سَبَإٍ بِنَبَإٍ يَقِينٍ إِنِّي وَجَدْتُ امْرَأَةً تَمْلِكُهُمْ وَأُوتِيَتْ مِنْ كُلِّ شَيْءٍ وَلَهَا عَرْشٌ عَظِيمٌ (نمل : 22-23)

به واقعه ی جاری شدن سیل سرزمین سبا در سوره ای به همین نام اشارتی آمده است: لَقَدْ كَانَ لِسَبَإٍ فِي مَسْكَنِهِمْ آيَةٌ جَنَّتَانِ عَنْ يَمِينٍ وَشِمَالٍ كُلُوا مِنْ رِزْقِ رَبِّكُمْ وَاشْكُرُوا لَهُ بَلْدَةٌ طَيِّبَةٌ وَرَبٌّ فَأَعْرَضُوا فَأَرْسَلْنَا عَلَيْهِمْ سَيْلَ الْعَرِمِ وَبَدَّلْنَاهُمْ بِجَنَّتَيْهِمْ جَنَّتَيْنِ ذَوَاتَيْ أُكُلٍ خَمْطٍ وَأَثْلٍ وَشَيْءٍ مِنْ سِدْرٍ قَلِيلٍ (سبا : 15-16)

  • Like 2
لینک به دیدگاه

سقوط سبائیان و روی کار آمدن حِمیَریان

پس از مرگ اسکندر ، یکی از سرداران او در مصر دولتی تشکیل داد و اعقاب او مدتی در این منطقه حکومت می کردند. کسانی که از این خاندان به حکومت رسیدند بطالسه یا بطلیموسیان نام دارند. بطلیموسیان اندک اندک راه تجارتی را ه در اختیار سبائیان بود در دست گرفتند. به هم خوردن وضع تجارتی سبا از یک سو و پدید آمدن مشکلات داخلی از سوی دیگر موقعیت سبائیان را به خطر انداخت و در نتیجه به سال 115 ق م حکومت سبائیان به پایان رسید و مردمی که حِمیَریان نام داشتند جای آنان را گرفتند. حمیریان قومی از مردم جنوب عربستان بودند که در ظفار حکومت داشتند.این قوم ابتدا بر منطقه ی محدودی از جنوب عربستان فرمانروا بودند، لیکن بتدریج قدرت خود را گسترش دادند. دولت حِمیَری به اعتباری تقریبا امتداد حکومت سبائیان است . و به همین مناسبت بعضی مورخان حکومت حمیریان را دوره ی دوم حکومت سبائیان نامیده اند. حکومت حمیریان به دو دوره تقسیم می شود ، دوره ی نخست از سقوط سبائیان تا سال 300 پس از میلاد مسیح و دوره ی دوم تا دست اندازی حبشیان بر این منطقه .

پادشاهان دوره ی اول حمیر، در آغاز پادشاهان سبا و ذورَیدان نام داشتند،که عنوانی شامل حکومت قتبان و حمیر است. در قرن سوم میلادی پادشاهی جنگجو بنام شمر یوحاریش هر دو منطقه ی حضرموت و یمن را زیر فرمان خود درآورد و دوره ی دوم حکومت حمیریان آغاز شد.

در قرن چهارم میلادی ابو کرب اسعد خود را پادشاه دو منطقه ی طَود و تهامه یا سرزمین های بالایین و فرودین خواند. دولت حمیری که پادشاهان آن را تُبَّع خوانده اند تا آغاز قرن ششم بعد ازمیلاد (525) که جبشیان بر قلمرو آنان دست انداختند ادامه یافت .

حمیریان در آغاز تاسیس حکومت خود (مانند سبائیان ) با دست اندازی و توسعه طلبی رومیان روبه رو گشتند که بتدریج بر زمین های تحت تصرف خود می افزودند. آنان می خواستند راه بازرگانی هند و آفریقای شرقی را در دست بگیرند و نیز سرزمین بخور را که کالای تجارتی پررونقی بود از آن خود کنند.

به سال بیست و چهارم یا بیست و پنجم پیش از میلاد مسیح آلیوس گالیوس با لشکری به جنوب عربستان حمله برد و در مدت چند روز خود را به مأرب رساند و در حجاز تا وادی نجران پیش رفت ، اما بزودی بر اثر دسترسی نداشتن به آب و مشکلات دیگر برای او پیش آمد مجبور به عقب نشینی شد.

هر چند سردار رومی نتوانست بر سرزمین حمیریان حکومت کند ، اما همسایه ی دیگری که چشم بر این سرزمین داشت سر بلند کرد و آن دولت حبشه بود.

حبشیان پیاپی بر این منطقه حمله بردند و سرانجام در سال های 320-330 پس از میلاد توانستند قسمت های ساحلی یمن را تصرف کنند. در اواسط سده ی چهارم از سوی امپراتور وقت هیئتی به یمن روانه گردید و این هیئت کلیساهایی در ظفار و عدن تاسیس کرد و بدین ترتیب بر اثر این پیوستگی ها مسیحیت در جنوب عربستان نفوذ کرد و روابط امپراتوران روم با پادشاهان حبشه استوار شد. امپراتوران روم با برقراری این ارتباط می خواستند از یک سود از بازرگانی جنوب بهره برند واز سوی دیگر حمیری ها را بر ضد پادشاهان ساسانی که پیوسته با روم در حال جنگ بودند، برانگیزند. در همان حال که هیئت مسیحی مشغول ساختن کلیسا و نشر مسیحیت بود، شمار مهاجران یهودی هم که پس از ویرانی اورشلیم به جنوب عربستان پناهنده شده بودند. افزایش یافت، چنانکه در سده ی ششم میلادی ذونواس که مورخان عرب نام او را زُرعة بن تبّان نوشته اند به پادشاهی حمیریان رسید و نام خود را به یوسف برگردانید و به دین یهود گروید. بدین ترتیب در این منطقه یهودیگری درمقابل مسیحیت رواج یافت . ذونواس به آزار مسیحیان پرداخت. نوشته اند وی مسیحیان نجران را قتل عام کرد، بدین سان که گودال هایی را از آتش پرکردندو کسانی را که از دین مسیحی برنگشتند در آن گودال ها افکندند. آیات 4-8سوره مبارک بروج و قتل اصحاب اخدود ، اشارت بدین واقعه است .

دولت حبشه که مراقب اوضاع بود شخصا یا به اشارت ژوستنین امپراتور روم لشکری به چنگ وی فرستاد و ذونواس به سال 525م شکست خورد و سپس کشته شد. بدین ترتیب حکومت حمیریان بر جنوب عربستان به پایان رسید . و سراسر این منطقه به دست حبشیان افتاد. پس از چندی سرداری حبشی که نام او ابرهه بود علیه حکومت خود برخاست و دعوی استقلال کرد و حدود سی و پنج سال (535تا 570م)حاکم مطلق العنان این سرزمین بود. ابرهه به ترویج مسیحیت برخاست ، و برای آن که عرب را از زیارت مکه باز دارد،در صنعاء معبدی بزرگ ساخت. گویند مردی از بنی مالک بن کنانه بدان رفت و به آن معبد بی حرمتی کرد. ابرهه در غضب شدو سوگند خورد که کعبه را ویران خواهد کرد. پس با لشکری که فیل همراه داشت روی به مکه نهاد. لکن خشم پروردگار بر او و لشکر او فرود آمد و مرغانی سنگ ریزه ها بر سر سپاهیان او افکندند، و لشکریان ا و را تباه کردند. سال این لشکرکشی در تاریخ اسلام «عام الفیل» نام دارد و درباره آن در جای خود توضیح بیشتری داده خواهد شد.

حمیریان که از حکومت حبشیان بر سرزمین خود خشنود نبودند، از پادشاه ساسانی وقت ، انوشیروان ، یاری خواستند . انو شیروان سرداری بنام وَهرَز دیلمی رابه سال 570 م به یمن فرستاد . با رسیدن این سپاه مسروق بن ابرهه آخرین امیر این خاندان شکست خورد و فرستاده ی کسری حکومت را به دست گرفت. پس از وهرز ، فرزند او مرزبان و پس از مرزبان نوشجان و پس از وی باذان فرمانروایی یافتند.

ابن هشام می نویسد: باذان در بعثت رسول (ص) مسلمان شد و ایرانیانی هم که نزد او بودند همگی مسلمان شدند .از این پس تا ظهور اسلام جنوب عربستان دولت گسترده و وسیعی به خود ندید. اداره ی امور هر قسمت را مِخلاف نام داشت رئیسی محلی بعهده می گرفت. از میان این حکمرانان ، قبیله ی کِنده توانست سلسه ای تاسیس کند. پادشاهان کنده از مردم جنوب و از نژاد قحطانی بودند ودر ناحیه ی غربی حضرموت حکومت داشتند. نخستین پادشاه مشهور این خاندان حُجر بن عمرو است که به آکِلُ المُرار مشهور بود . حکومت پادشاهان کِنده گاهی چنان قدرت می یافت که بر منطقه های دیگر نیز دست اندازی می کردند، چنانکه نوه ی حجر که حارث نام داشت مدتی کوتاه (در پادشاهی قباد) بر حیره تسلط یافت ولی در حکومت انوشیروان از آن جا رانده شد.

 

 

 

 

اقوام و حکومتهای شمالی :

همانطور که گفتیم وضعیت محیطی و جغرافیایی جنوب ، با شمال شبه جزیره به کلی متفاوت است . و به نسبت همین اختلاف جفرافیایی در روند شکل گیری تاریخ این دو منطقه نیز اختلافات نمایان است .

حکومت نَبَطیان :

در قسمت شمالی شبه جزیره در محل تلاقی راههای بازرگانی شمال و جنوب ( سر راه شام ، مصر و بندر غزه ) حکومتی تاسیس شد که بنیان گذاران آن نَبَطیان بودند. در اینکه این قبیله اصالتا عرب بوده و یا از نژاد آرامی سرچشمه گرفته اختلاف است . مورخین جدید غالبا این قبیله را از نژاد عرب می دانند اما مورخین متقدم اسلامی این قول را رد کرده اند .علی الجمله نبطیان پس از سقوط حکومت بابل این حکومت را تشکیل دادند. و پس از تضعیف قدرت دریایی سبائیان ، حکومت نبطیان قوت گرفت . و یکی از دلایل مهم آن ، قرار گرفتن در مرکز ترانزیتی شرق به غرب و همچنین شمال به جنوب بود . مرکز این حکومت «پترا» نام داشت . پترا در زبان یونانی به معنای سنگ است . و شاید علت نامگذاری این بود که نَبَطیان خانه خود را دل کوه می کندند. اعراب نیز مرادف همین اسم را بکار می بردند و به آنجا حصن السلع می گفتند. آثار بجای مانده از این شهر هنوز در وادی موسی بر بالای جبل هارون در کشور اردن باقی است.

حکومت تَدمُر یا پالمیرا:

در قرن سوم میلادی بر اثر منازعات ساسانیان و امپراتوری روم و همچین نا امن شدن جنوب شبه جزیره توسط حبشی ها ، ترانزیت دریایی از اقیانوس هند به عربستان کاهش یافت. و در نتیجه راه تجارتی جدیدی از خشکی و در بیابان های عربستان پدید آمد و همین امر باعث از رونق افتادن شهر پترا و قوت گرفتن شهر پالمیرا گشت . پالمیرا که مرکز حکومت تدمر محسوب می شد، در 225 کیلومتری شهر دمشق کنونی قرار داشت. و یکی از مراکز مهم بازرگانی و ترانزیتی آن روزگار به حساب می آمد. علاوه بر این از موقعیت سوق الجیشی خاصی برخوردار بود که در جنگ بین ایران و روم اهمیت ویژه ای داشت .

در قرن سوم میلادی ، «اُذینه » فرمانروای تدمر کمک شایانی به امپراتوری روم کرد و توانست ایران را از شام و آسیای ضغیر عقب براند. پس از اسارت امپراتور روم «والرین» توسط ایرانیان اذینه توانست جانشین امپراتور در روم شرقی شود . و کشور عظیمی از شام تا بین النهرین و مصر را تاسیس کرد. اما پس از مرگ او اورلیانس امپراتور روم در سال 272 م به تدمر حمله کرد. و همه ی آن مناطق را ضمیمه امپراتوری روم ساخت.

  • Like 2
لینک به دیدگاه

دولتهای مهاجر جنوبی :

در پی تحولات مختلف در جنوب از جمله شکستن سد مأرب و حمله ی کشورهای همسایه به این سرزمین حاصلخیز ، این قسمت از عربستان از رونق کشاورزی و بازرگانی گذشته افتاد . همین امر سبب شد که قسمتی از جمعیت جنوب به مناطق دیگر مهاجرت کنند. گروهی به شمال رفتند و در مرزهای روم شرقی سکنی گزیدند. دسته ای دیگر به شمال شرقی کوچ کردند در مرزهای ایران ساکن شدند. و قبایلی نیز در امتداد راه بازرگانی جدیدی که در عربستان بوجود آمده بود به کارهای مختلف مشغول شدند.

این سه قبیله به مرور زمان توانستند سه حکومت پایدار را برای خود تشکیل دهند. که هر کدام تحت الحمایه ی یکی از قدرت های منطقه ای بودند. غسانیان در حمایت امپراتوری روم بودند و به آنها در جنگ علیه ایران و مرزبانی از مرزهای روم شرقی کمک می کردند. لخمیان در حمایت امپراتوری ایران بودند . لخمیان علاوه بر مقابله با روم ، از حمله و اغاره ی اعراب بدوی به مرزهای ایران جلوگیری می کردند. آل کِنده که در تحت حمایت حیمریان در یمن بودند.

 

غسّانیان

غسانیان یا همان «آل جَفنه» مهاجرانی بودند که از یمن به سوی شمال مهاجرت کردند. و در مرزهای امپراتوری روم سکونت کردند. آنها در کنار چشمه ای به نام غسّان سکونت می کردند و به همین جهت به آنها غسانی می گفتند. گروهی از مردم یثرب خود را شاخه ای از این قبیله میدانستند. غسانیان در ابتدا تابع قبیله ای به نام سَلیح بودند. و بعد بر آنها غالب شدند و روم نیز آنها را به رسمیت شناخت . غسانیان در جنگ های بین ایران و روم ، به روم خدمت می کردند و به خصوص با لخمیان که تحت الحمایه ایران بود جنگ های بسیار کردند.

بزرگترین پادشاه غسانیان حارث بن جبله بود که در مقابله با ایران خدمات بسیاری به روم کرد. از همین جهت در قبائل عرب معروف بود و قبائل عرب درباره او و کارهایش شعرها می سرودند . حکومت غسانی تا زمان فتوحات اسلامی پا برجا بود و بعد از شکست روم در جنگ یرموک توسط مسلمانان ، گروهی از غسانیان با مسلمانان همکاری کردند و گروهی دیگر به روم و آسیای صغیر مهاجرت کردند.

 

لخمیان

پایتخت لخمیان در حیره بود حیره در زبان سریانی به معنی قلعه و حصار است . مردم حیره بیشتر از قحطانیهای جنوب بودند اما عدنانی ها نیز در آنجا زندگی می کردند. آل لخم به پشتیبانی امپراتوری ایران قدرت یافت . مهمترین وظایف لخمیان نسبت به ایران این بود که اولا مانع نفوذ اعراب بدوی که برای غارت و تاراج گاه و بیگاه به مرزهای ایران حمله می کردند، شود . و دیگر اینکه در جنگ با روم به ایران کمک کند و به خصوص با غسانیان به مقابله بپردازد . از پادشا هان معروف لخمیان می توان از نُعمان بن امرئ القیس یاد کرد. نعمان همان صاحب کاخ های معروف سدیر و خُوَرنَق است. می گویند که او بعد از اتمام بنای کاخ ها ، معمار را که سنمّار نام داشت کشت تا کسی به راز ساخت آنها پی نبرد. آخرین پادشاه این سلسله نعمان بن منذر است . (نام دیگر لخمیان آل منذر است.) که خسرو پرویز بر او خشم گرفت و او را زندانی کرد و بعد او را کشت و بعد از آن دیگر لخمیان به قدرت سابق دست نیافتند. آخرین خلیفه لخمیان پسری بود از نعمان به نام منذر(منذر بن نعمان) که در سال 11 هجری در زمان ابوبکر مرتد شد تا آنکه توسط لشکریان اسلام کشته شد و خاندان لخمیان برچیده شد.

 

صحرانشینان شمال

تاکنون از دولتهایی که در شمال شبه جزیره تشکیل شده بود سخن به میان آوردیم . نکته ای که تا بدینجا می توان به آن اشاره کرد این است ، که تمامی این دولتها اقوامی بودند که از مناطق دیگر به شمال شبه جزیره مهاجرت کرده بودند و کلا شهرنشینی و تشکیل حکومت یا توسط قحطانیها که از جنوب آمده بودند ، در شمال رونق یافت و یا توسط یهودیها که در وادی القری سکونت داشتند. اما اکثریت ساکنان شمال صحرا نشینان بودند. اعراب بیابان نشین شمالی خود را از اسماعیل بن ابراهیم(ع) می دانستند و همه آنها عدنانی بوده اند. در تاریخ ذکر شده که حضرت ابراهیم (ع) از کنیز خود هاجر بچه دار شد و این دو را از فلسطین به سمت حجاز آورد و به امر خداوند آنها را در کنار کعبه گذاشته و رفت . و در زمان کودکی اسماعیل (ع) چشمه زمزم از زیر پای او جوشید و با آمدن قومی از عمالقه ، آبادی کوچکی در آنجا تشکیل شد. بعدها طایفه ای از قحطانیها به نام جُرهُمیها آنجا را متصرف شدند . و اسماعیل در جوانی با دختر پادشاه آنها ازدواج کرد. و صاحب دوازده فرزند شد . اولین «نابت» و دومی «قیدار» نام داشت . در تاریخ درباره خصوصیات جسمی و روحی قیدار مطالب زیاد و گاه شگفت آوری نوشته اند چند پشت بعد از قیدار «عدنان» بدنیا آمد و عدنان دو پسر به نامهای «عکّ» و «مَعَدّ» داشت . و معدّ سر سلسله ی تمام اقوام عدنانی است.

درتورات ودیگر کتب قدیمی یهود از فرزندان اسماعیل ، بنی مشرق ، بنی قیدار یاد شده است . که به عقیده مورخین معاصر منظور از همه ی آنها ، عدنانی های شمال عربستان است.

همانطور که گفتیم فرزندان عدنان به دو شاخه تقسیم می شدند. قبیله عکّ که در نواحی تهامه زندگی می کردند و تاریخ خاصی ندارند. اما قبیله ی مَعَدّ که اصل کلمه ی عدنانی به آنها منصرف می شود شاخه ها بسیار داشتند. تمام معدّیها نیز به دو شاخه تقسیم می شدند شاخۀ نِزار و شاخۀ قَنَص که اکثریت با نزاریها بود و معروفترین قبایل نزاری را پنج قبیله دانسته اند: «مُضَر» «رَبیعه» «ایاد» «أنمار» و «قضاعه»

  • Like 1
لینک به دیدگاه

ادیان عرب جاهلی

مردم عربستان در قدیم عموما مشرک و بت پرست بوده اند بت پرستان دو نوع بت را می پرستیدند یکی بت های خانگی که مخصوص به هر خانه بود و دیگری بت های قبیله ای و عمومی . مردم هر خانه قبل از هر سفر و بعد از هر سفر ابتدا بت خانگی خود را پرستش می کردند. در سفر و درمواقع دور از خانه هم سنگ زیبایی را پیدا می کردند و آن را خدای خود می کردند. هر کاروان که به مکه می آمد سنگی از مکه با خود می برد و به یاد کعبه دور آن طواف کند . بت های خانگی چیزی جز سنگ های معمولی نبود و شکل خاصی نداشت و به آنها «انصاب» می گفتند. اما بت های دیگری بودند که مخصوص یک قبیله یا قبایل متعدد بود که نام برخی از آنها در قرآن آمده و برخی دیگر نیز در اشعار و کتیبه های قدیم ذکر شده .

قرآن نام چند بت از بتهای عرب جاهلی را ذکر کرده است :

1. لات که محل آن در طائف بود و نگهداری آن برعهده ثقیف بود

2. عُزّی که محل نگهداری آن در بطن نخله بیرون مکه بود. و قریش سدانت آن را به عهده داشت

3. منات که مورد احترام اوس و خزرج در یثرب بود

4. وَدّ بت تیره کلب

5. سواع که بت هذیل بوده و در ینبُع جای داشت

6. یغوث، بت تیره مذحج

7. یَعوق

8. نَسر بت حِمیَر

در شمال عربستان چهار بت لات و منات و عزّی و هبل بسیار مورد احترام بود و به عبارت دیگر از بتهای درجه اول اقوام شمالی بوده اند . همانطور که گفتیم به بت های خانگی انصاب می گفتند اما به بت های قبیله اصنام و یا اوثان می گفتند و بعضی از مجسمه سنگی بوده و بعضی دیگر سنگی طبیعی . هر یک از اصنام در محل خاصی قرار داشت و قبیله ی خاصی مسئول خدمتگزاری(سِدانت) به آن بت بود.مردم برای بت ها هدیه و قربانی می بردند و از آنها کمک و شفاعت می خواستند و در کارها از آنها بوسیله استخاره مشورت میگرفتند.

نکته اینجاست که مردمان شمال همگی از نسل اسماعیل نبی (ع) بوده اند ومسلما فرزندان اسماعیل (ع) حنیف و یکتاپرست بوده اند حال از کجا بت پرستی در مکه و اقوام شمالی رواج یافته ، دقیقا معلوم نیست می گویند شخصی به نام عمرو بن لُحَیّ در سفری که به شام داشت بت پرستی را یاد گرفت و بعد بتی از آنجا آورد و در کنار کعبه نصب کرد و دین اسماعیل (ع) را از رونق انداخت.

بت پرستان مکه به الله اعتقاد داشتند و لات و منات و عزّی را دختران خدا می دانستند قرآن کریم از قول مشرکان می فرماید: ما نَبعُدُهُم الّا لِیُقرّبونا الی الله زُلفَی

بت پرستان به روز حشر و روح اعتقاد چندانی نداشتند. اما به جن بسیار اعتقاد داشتند .

در جنوب شبه جزیره نیز مردم مشرک و بت پرست بوده اند. و قرآن به خورشید پرستی سبائیان اشاره کرده است . هر چند همانطور که در قرآن آمده ملکه سبا در زمان سلیمان (ع) یکتا پرست شد.

 

ادیان توحیدی

در عربستان قبل از اسلام ادیان توحیدی نیز رواج داشته است . گروهی از مردم در مکه از بت پرستی نفرت داشته اند و منتظر ظهور پیغمبری بوده اند و خدای یکتا را می پرستیدند. و همانطور که میدانیم به اتفاق تمام علمای امامیه اجداد طاهرین پیامبر(ص) همگی یکتا پرست بوده اند و هیچگاه بت پرستی نکرده اند و حتی زنهای آنها نیز همگی طاهر بودند و به اصطلاح همگی از ارحام مطهره بوده اند.

مسیحیت نیز در عربستان رواج داشت و مرکز آن در نجران بود . و طوایفی که با روم در ارتباط بودند مثل غسانیان به مسیحیت گرویدند.

یهودیها نیز در مدینه عنصر مهمی بودندو مرکز آنها در شهر مدینه بود و در آنجا به تجارت و صنعت و کشاورزی مشغول بودند.یهودیها در عربستان دارای کنیسه و مدرسه و قلعه های مستحکم بودند و لذا خود را از اعراب امّی برتر می دانستند. اعراب نیز برای کاهنان و علمای آنها احترام زیادی قائل بودند.

اگر دین زرتشت را هم از ادیان توحیدی بدانیم ، می توان در این بخش به آن اشاره کرد چون مذهب زرتشتی در قبیله بنی تمیم رایج بود.

 

مکه و قریش

شهر مکه در دره ای تنگ و هلالی شکل میان دو کوه قرار دارد . هوای این شهر بسیار خشک و گرم است .در قسمت انتهایی دره که به آن بطحاء می گویند ، خانه کعبه قرار گرفته است و اطراف کعبه مسجدالحرام است و سپس خانه های اهالی مکه .

  • Like 1
لینک به دیدگاه

شهر مکه در قدیم از دو جهت اهمیت داشت .یکی اینکه در راه بازرگانی یمن به شام و فلسطین به مصر بوده است . و دیگری وجود کعبه در مکه بود کعبه برای اعراب از قداست خاصی برخوردار بود و همیشه محل زیارت زائرین و حاجیان بود.

قبلا اشاره کردیم که ابراهیم (ع) همسر و فرزند خود را در مکه رها کرد و برای آنها دعای خیر کرد:(ابراهیم /37)

ودرباره شهر مکه این چنین دعا کرد: (بقره /126)

 

بعد از چندین سال ابراهیم دوباره به مکه بازگشت و با کمک اسماعیل خانه کعبه را به فرمان خداوند تجدید بنا کرد ابراهیم (ع) آیین حج را از جبرئیل فراگرفت و اسماعیل (ع) این آیین را در مکه گسترش داد که بعد از تسلط خزاعیها در مکه توسط عمرو بن لُحَیّ آیین بت پرستی جای آن را گرفت .

پس از تاسیس شهر مکه ، حکومت در دست جُرهُمیها و بعد از آنان در دست خزاعیها بود . تا زمان قُصیّ بن کِلاب که تسلط مکه به دست قریش افتاد . می گویند قصیّ (که نام او زید بود وبه دلیل اینکه از شهرش دور افتاده بود به او قصیّ می گفتند) در بچگی یتیم شد و مادرش با مردی از خزاعه ازدواج کرد و با هم به شام رف تند. وقتی قصی به جوانی رسید به مکه بازگشت و با دختر حُلَیل بن حُبشیّه که آخرین امیر خزاعی در مکه بود ازدواج کرد. پس از مدتی به کمک اقوام خود بر خزاعیها شورید و آنها را از مکه بیرون کرد و تسلط مکه به دست قریش افتاد . قصیّ برای اهل مکه دارالندوه ساخت و مناصب کلید داری و پرچمداری و سقایت و رفادت را به دست گرفت. قصی در هنگام کهولت سن تمام مناصب را به پسر بزرگ خود عبدالدار سپرد . در حالی که پسر دیگری به نام عبدمناف داشت . بعداز عبدالدار فرزندان او مناصب را به ارث بردند و این امر با مخالفت شدید فرزندان عبد مناف روبرو گشت و کار به جایی رسید که نزدیک بود جنگ درگیرد اما دو طرف با هم صلح کردند. و قرار شد که کلید و پرچم و ریاست دارالنّدوه در اختیار بنی عبدالدار بماند. و سقایت و رفادت به عبد منافیها برسد . در عبد مناف هاشم رئیس مناصب شد . در حالی که برادر بزرگترش عبد شمس نیز حضور داشت . هاشم سر سلسله قبیله بنی هاشم است و از بزرگان و رجال قریش بود . نام اصلی او عمرو بود و به موجب آنکه در زمان قحطی برای قوم خود نان خرد کرده است (به آنها نان داده ) به این لقب مشهور شد . چراکه هَشم به معنای خرد کردن است . علی الجمله معروف است که هاشم سفرهای تجاری زمستانه و تابستانه برای قریش ترتیب داد و با امرای روم و غسانی برای تامین امنیت هم پیمان شد. و همچنین برادران او عبد شمس با پادشاه حبشه ،نوفل با پادشاه ایران و مطلّب با پادشاه یمن پیمان بستند و بدین ترتیب تجارت در قریش توسط عبدمناف نهادینه شد.

جریان حسادت و خصومت امیّه بن عبد شمس با عموی خود هاشم معروف است . که سرانجام کار به حکمیت کشید و امیه به مدت ده سال از مکه اخراج شد . و منازعات تاریخی بنی هاشم و بنی امیه از همین جا ریشه دار شد. هاشم در سفری که به یثرب داشت با زنی از بنی النجار ازدواج کرد و حاصل این ازدواج کودکی به نام شَیبه بود . هاشم در سفری که به فلسطین داشت همانجا درگذشت . و پس از او برادرش مطلّب ریاست مناصب را به عهده گرفت . مطلّب از وجود برادرزاده خود در یثرب آگاه شد و او را به مکه آورد . و چون مردم مکه شیبه را نمی شناختند درباره او سوال می کردند و مطلّب می گفت : او بنده من است . به این ترتیب شیبه به عبدالمطلّب مشهور شد .

 

عبد المطلب در قریش دارای اقتدار و نفوذ خاصی بود و زندگی نسبتا پرفراز و نشیبی را پشت سر گذاشت . یکی از این وقایع کندن دوباره چاه زمزم است . چاه زمزم مدتها پیش با خاک پر شده بود و محل آن نیز مشخص نبود . محل چشمه زمزم در خواب به عبدالمطلّب نشان داده شد و به او امر شد که چشمه را دوباره احیا کند . و عبدالمطلب با ماجراهای مفصلی که برای او پیش آمد این کار را کرد . عبدالمطلب نذر کرده بود که اگر تعداد پسران او به ده برسد ، یکی را در راه خدا قربانی کند . و این اتفاق افتاد و عبدالمطلب تمام پسران خود را جمع کرد تا بین آنها قرعه بزند و شاید تنها خواسته اش این بود که قرعه بنام فرزند کوچکتر که او را خیلی دوست داشت نیافتد اما این اتفاق افتاد و قرعه به نام عبدالله افتاد . عبدالمطلب بدون هیچ سستی دست پسر را گرفت و او را به طرف قربانگاه برد و قریش و دیگر فرزندان به دنبال او . قریش چاره ای برای این کار به عبدالمطلب نشان دادند. و قرار شد که بین قربانی و دیه ی یک انسان که در آن زمان ده نفر بود قرعه بزند واگر قرعه به قربانی بیافتد تعداد شترها را زیاد کند. قرعه تکرار شد تا به صد شتر رسید و قرعه به صد شتر اصابت کرد. و از آن زمان تاکنون دیه ی انسان صد شتر است .

نقل است که لشکریان ابرهه شتران عبد المطلب را گرفتند. عبدالمطلب نزد ابرهه رفت و شتران خود درخواست کرد . ابرهه شتران را به او باز پس داد اما از عدم تقاضای عبدالمطلب نسبت به ویران نکردن کعبه سوال کرد. عبد المطلب گفت : انّ للبیت ربّاً یَحمیه .

قریش در زمان عبد المطلب بموجب مناسبات تجاری و بازرگانی قوت گرفت . قوم قریش خود را قوم برتر می دانستند و منزلت خود را از همه ی عرب بالاتر می شمردند. و بسیاری از اعراب نیز قریش را از خود برتر می دیدند. لذا قریش قوانین و امتیازات خاصی را برای خود و منسوبان به خود در نظر گرفته بود که بخصوص در ایام حج به سختی اجرا می شد.

  • Like 1
لینک به دیدگاه
×
×
  • اضافه کردن...