رفتن به مطلب

داستان خواندنی ازدواج آهو با الاغ


ارسال های توصیه شده

[h=1]آهو خیلی خوشگل بود . یک روز یک پری سراغش اومد و بهش گفت: آهو جون!دوست داری شوهرت چه جور موجودی باشه؟ آهو گفت: یه مرد خونسرد و خشن و زحمتکش.

 

پری آرزوی آهو رو برآورده کرد و آهو با یک الاغ ازدواج کرد.

 

شش ماه بعد آهو و الاغ برای طلاق سراغ حاکم جنگل رفتند.

 

حاکم پرسید : علت طلاق؟

 

آهو گفت: توافق اخلاقی نداریم, این خیلی خره.

 

حاکم پرسید:دیگه چی؟

 

آهو گفت: شوخی سرش نمیشه, تا براش عشوه میام جفتک می اندازه.

 

حاکم پرسید:دیگه چی؟

 

آهو گفت: آبروم پیش همه رفته , همه میگن شوهرم حماله.

 

حاکم پرسید:دیگه چی؟

 

آهو گفت: مشکل مسکن دارم , خونه ام عین طویله است.

 

حاکم پرسید:دیگه چی؟

 

آهو گفت: اعصابم را خورد کرده , هر چی ازش می پرسم مثل خر بهم نگاه می کنه.

 

حاکم پرسید:دیگه چی؟

 

آهو گفت: تا بهش یه چیز می گم صداش رو بلند می کنه و عرعر می کنه.

 

حاکم پرسید:دیگه چی؟

 

آهو گفت: از من خوشش نمی آد, همه اش میگه لاغر مردنی , تو مثل مانکن ها می مونی.

 

حاکم رو به الاغ کرد و گفت: آیا همسرت راست میگه؟

 

الاغ گفت: آره.

 

حاکم گفت: چرا این کارها رو می کنی ؟

 

الاغ گفت: واسه اینکه من خرم.

 

حاکم فکری کرد و گفت: خب خره دیگه چی کارش میشه کرد.

نتیجه گیری اخلاقی: در انتخاب همسر دقت کنید.[/h]

  • Like 7
لینک به دیدگاه
×
×
  • اضافه کردن...