hasti1988 22046 اشتراک گذاری ارسال شده در 17 مهر، ۱۳۹۱ یکی بود یکی نبود . این داستان زندگی ماست . همیشه همین بوده . یکی بود یکی نبود . در اذهان شرقی مان نمی گنجد با هم بودن . با هم ساختن . برای بودن یکی ، باید دیگری نباشد. هیچ قصه گویی نیست که داستانش این گونه آغاز شود ، که یکی بود ، دیگری هم بود . همه با هم بودند . و ما اسیر این قصه کهن ، برای بودن یکی ، یکی را نیست می کنیم . از دارایی ، از آبرو ، از هستی . انگار که بودنمان وابسته نبودن دیگریست . هیچ کس نمیداند ، جز ما . هیچ کس نمی فهمد جز ما . و آن کس که نمی داند و نمی فهمد ، ارزشی ندارد ، حتی برای زیستن . و این هنری است که آن را خوب آموخته ایم . هنر نبودن دیگری 7 لینک به دیدگاه
sahar 91 9480 اشتراک گذاری ارسال شده در 17 مهر، ۱۳۹۱ ما که نمی دونیم فلسفه اون از کجا میاد چرا به نیمه پر لیوان نگاه نمی کنید مثلا فکر کنیم منظورش این بوده که: یکی بود یکی نبود:زمانیکه خوبیها و مهربونی ها بودن و بدیها و نامردیها نبودن 7 لینک به دیدگاه
hasti1988 22046 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 17 مهر، ۱۳۹۱ ما که نمی دونیم فلسفه اون از کجا میاد چرا به نیمه پر لیوان نگاه نمی کنید مثلا فکر کنیم منظورش این بوده که:یکی بود یکی نبود:زمانیکه خوبیها و مهربونی ها بودن و بدیها و نامردیها نبودن با این دیدگاه حق با شماست... زنده باشید... 4 لینک به دیدگاه
sahar 91 9480 اشتراک گذاری ارسال شده در 17 مهر، ۱۳۹۱ با این دیدگاه حق با شماست...زنده باشید... ممنون همیشه + فکر کنید 4 لینک به دیدگاه
Strelitzia 17128 اشتراک گذاری ارسال شده در 17 مهر، ۱۳۹۱ با نبود دیگری، ما هم وجود نخواهیم داشت... 4 لینک به دیدگاه
NYC 20977 اشتراک گذاری ارسال شده در 17 مهر، ۱۳۹۱ ممنون همیشه + فکر کنید گفتنش خییییییییییییییییییییلی راحت تر از عملشه. 2 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده