رفتن به مطلب

تحقیقی درباره «جاهلیت» و فرهنگ جاهلی


ارسال های توصیه شده

منظور ازجاهلیت در قرآن، به رغم ظاهر کژتاب گونه آن، آشنایی با سیر تکوین واژه جهل و اشتقاقات و همچنین کاربرد آن در علوم قرآن کریم است. در این راستا دست یابی به دیدگاه های دانشمندان علوم قرآنی، محققان و مستشرقان از اهداف دیگر تدوین این مقاله می باشد، مبنای اصلی تحقیق در این نوشتار، قرآن کریم، تفاسیر معتبر قرآنی و منابع جانبی دیگر در این باره است. درباره جاهلیت اگر چه حرف و حدیث فراوان گفته و نوشته شده است، اما با همه پربرگی هنوز نکات ناگفته و نانوشته فراوانی در خود نهفته دارد، باشد که اندکی حجاب از رخ اندیشه های مستور جهل و جاهلی با توجه به آیات کریمه قرآن برداشته باشیم. اینک بحث را با توجه به اشتقاقات و ترکیبات این کلمه در قرآن می آغازیم: اشتقاقات و ترکیبات واژه جهل در قرآن کریم به صورتهای زیر به کار رفته است: ـ الجاهل: بقره/۲۷۳ «یحسبهم الجاهل» ـ الجاهلین: اعراف/۱۹۹ «و أعرض عن الجاهلین»؛ هود/۴۶ «أن تکون من الجاهلین»؛ یوسف/۸۹ ـ ۳۳ «و أکن من الجاهلین»؛ «إذ أنتم جاهلون»؛ فرقان/۶۳ «و إذا خاطبهم الجاهلون»؛ قصص/۵۵ «لانبتغی الجاهلین». ـ الجاهلیه: با ترکیباتی چون: ظنّ الجاهلیه، حکم الجاهلیه، حمیه الجاهلیه که در سوره های زیر آمده است: آل عمران/۱۵۴ «یظنّون بالله غیرالحق ظنّ الجاهلیه»؛ مائده/۵۰ «أفحکم الجاهلیه یبغون»؛ فتح/۲۶ «فی قلوبهم الحمیه حمیه الجاهلیه». ـ الجاهلیه الأولی: احزاب/۳۳ «و لاتبرّجنّ تبرّج الجاهلیه الأولی». ـ جهاله: نساء/۱۷ «یعملون السوء بجهاله»۱ صاحب مفردات در تعریف انواع جهل چنین آورده است: «جهل: الجهل علی ثلاثه أضرب: الاوّل و هو خلوّ النفس من العلم، هذا هو الأصل، و قد جعل ذلک بعض المتکلمین معنی مقتضیاً للأفعال الجاریه علی غیرالنظام. و الثّانی: اعتقاد الشیء بخلاف ما هو علیه. و الثالث فعل الشیء بخلاف ما حقّه أن یفعل، سواء اعتقد فیه اعتقاداً صحیحاً أو فاسداً، کمن یترک الصلاه متعمداً. و علی ذلک قوله تعالی: (قالوا أتتخذنا هزواً قال أعوذ بالله أن أکون من الجاهلین) فجُعِلَ فعل الهزو جهلاً»۲ جاهلیت دوره ای از ادوار تاریخ زندگانی اعراب پیش از اسلام را گویند که در آن عصر، روزگار را به شرک و بت پرستی سپری می کردند، این دوره مشحون از اندیشه های عجیب و غریب و مبتنی بر خرافات و اوهام بوده است. کار عمده و اساسی که اسلام پس از ظهور خود انجام داد، مردود دانستن بسیاری از افکار عهد جاهلی و در عین حال سازگار کردن پاره ای دیگر از آن افکار با اصول و مبانی دین اسلام بوده است که در واقع این کار، تمامیت یک هنر دینی را نشان می دهد؛ یعنی سازگار کردن سنت موجود در یک قوم با قوانین و مقررات جدید. دیدگاه کلی محققان درباره عصر جاهلی چنین است: ادوار پیش از اسلام ـ چه دور و چه نزدیک ـ با عنوان جاهلیت مشهور است. این نام همواره با نوعی تحقیر و خواری همراه بوده است. جاهلیت دو مرحله دارد؛ جاهلیت اولی که متعلق به دوران پیش از اسلام است۳ و جاهلیت اخری که مربوط به اوان ظهور اسلام و اندکی بعد از آن است. به نظر می رسد دوران اخیر را به جهت پاره ای مشابهات و همچنین تحریک حسّ حمیت و مردانگی به جاهلیت می نامند. حمزه یکی از مفسران قرآن کریم معنای جاهلیت را دوگونه دانسته؛ ضد علم و دیگر ضد حلم. گلدزیهر معنای نادانی و جهل را برای جاهلیت، معنای ثانوی آن می داند و معتقد است که در مقابل حلم بودن معنای اول آن است . به نظر می رسد که او نیز متأثر از تفسیر حمزه است و خشن بودن، ناهنجار بودن، سخت و خودستا بودن را از معانی نخستین کلمه جاهلیت می داند. احمد امین۴، محقق معروف مصری نیز در این راستا همراه گلدزیهر است و می گوید معنای اصلی جهالت، سفاهت و خودستایی و غضب است. در آیه ۳۳ از سوره احزاب، مراد از جاهلیت اولی را دوران به دنیا آمدن حضرت ابراهیم دانسته اند و جاهلیت اخری را مربوط به دوران ظهور حضرت محمد(ص) می دانند. درباره آغاز و پایان جاهلیت اختلاف است به گونه ای که آن را فاصله زمان حضرت نوح و ادریس و یا آدم و نوح و یا زمان حضرت موسی و عیسی و همچنین فاصله بین زمان حضرت عیسی و حضرت پیامبر اسلام(ص) می دانند و گاهی نیز به فتح مکه به عنوان دوران جاهلیت اشاره دارند.۵ اکنون پرسش اصلی و اساسی این است که آیا از دیدگاه آیات قرآن، همه آنچه که فرهنگ جاهلی را شامل است، مطرود بوده و یا اینکه پاره ای از اجزاء به میراث مانده فرهنگ و اندیشه جاهلی را می توان به عنوان نکات مثبت آن برگرفت؟ بنا به اعتقاد محققان، در قرآن کریم، جاهلیت به عنوان یک اصطلاح دینی به معنای منفی آن است که خود شالوده ای است که واژه کفر بر روی آن بنا می شود.۶ بنابراین در صورت اخیر ما نمی توانیم از دل فرهنگ و اندیشه جامعه جاهلی هیچ نکته مثبتی را به عنوان ممیزه فرهنگ انسانی برگیریم؛ چرا که جاهلیت ریشه و سرچشمه تمامی اعمال مربوط به کفر بود. شاید یکی از دلایلی که لغویان قدیم عرب جهل را متضاد علم می دانستند و آن را به معنای نادانی می گرفتند وجود بسیاری از اوصاف منفی در دل این کلمه باشد، اما در بین محققان، عده ای نیز واژه جهل را نقطه مقابل حلم دانسته اند که ازجمله آنان ایگناتس گلدزیهر (۱۹۲۱ ـ ۱۸۵۰م) خاورشناس معروف مجارستانی است. او نظیر کاری که دکتر طه حسین مصری در دو کتاب معروف خود «فی الشعرالجاهلی» و «فی الأدب الجاهلی» انجام داد، بسیاری از موارد استعمال کلمه جهل را در اشعار عرب دوران جاهلی گردآوری کرده و نتیجه گرفته است که عقیده متداول اول سنتی درباره جاهلیت از بنیاد غلط بوده است.۷ اما می بینیم با همه بار منفی که این کلمه در دوران پیش از اسلام داشته، پاره ای از صفات برجسته نیز در میان اعراب جاهلی متداول بوده است که اینک به آنها اشاره ای خواهیم داشت: حمیه: یعنی تعصب برای دفاع از آنچه هر کس باید از آن دفاع کند.۸ حفیظه: پاسداری غیرت مندانه از شرف شخصی. إباء: منع و جلوگیری از اینکه آبرو و شرف شخص آلوده گردد. حال با توجه به نکات منفی که از فرهنگ جاهلیت گفتیم، وجود صفات یادشده به همراه پاره ای دیگر از فضایل مثبت؛ مثل میهمان دوستی و دفاع از غیرت با هم قابل جمع نیستند، اما راه حل منطقی آن است که بپذیریم همه این صفات به عنوان صفات شخصی یک انسان اصیل قابل پذیرش است؛ نه صفاتی که وامدار اندیشه و فرهنگ جاهلی باشد. شاکله اصلی فرهنگ جاهلیت و روح اندیشه حاکم بر آن از واژگان و مفاهیمی چون کبر و غرور و اظهار بی نیازی و همچنین خویشاوندی خونی که به عنوان کاراترین عناصر در حفظ قومیت و وحدت اجتماعی مطرح بوده اند تشکیل می شد و قرآن در مقابل پیوند خونی، کلیدی ترین و راهگشاترین مفهوم حفظ وحدت اجتماعی یعنی «امت» را جایگزین آن کرده است. در اندیشه جاهلی نمی توان نکته کانونی را یافت که همه چیز در مدار آن به وحدت کامل رسیده باشند، اما در جهان بینی قرآن همه چیز در مفهوم «الله» و مرکزیت او در عالم خلاصه می شود. به قول پروفسور ایزوتسو: «در تمام اندیشه قرآنی این فکر الهی است که حکومت می کند و لاغیر… در تمام قرآن این خداوند است که سخن می گوید و اندیشه خود را در نمایشگاه صفات مبین آن ارائه می دهد. خدا در قلب و مرکز جهان هستی قرار دارد. در دایره تفکّر جاهلیت، نه انسان از جایگاه ممتازی برخوردار بود و نه خداوند موضع مرکزی در قبال پدیده های هستی اختیار کرده بود، بلکه به نحوی دیگر جهان بینی دوران جاهلی جهان بینی انسان مدارانه بود. فضایل انسان همان فضایل قبیله ای بود که به آن تعلق داشت».۹ اتفاقاً در همین موضع، جای تحلیل گسترده تری وجود دارد و آن اینکه در بین کلمات وارده قرآنی لفظ جلاله «الله» از بالاترین بسامد برخورد است۱۰ و این خود مبین آن است که در واقع یک روح به هزاران زبان گویا بر قرآن کریم مُشرِف است و آن روح حضرت الوهیت است که بر کلمات و آیات قرآنی دمیده است تا در پرتو نسیم روح بخش آن، مستمعان، جانی تازه کرده و با بهره مندی از آیات آن به ادامه حیات ایمانی خود بپردازند. اما چه شده است که اعراب جاهلی یکباره این لیاقت را یافتند که برای نخستین بار در بین اقوام امّی به مرتبه و درجه اهل کتاب بودن و مخاطب وحی واقع شدن ارتقاء مقام یافتند؟۱۱ در واقع به نظر می رسد که پاسخ اصلی این سؤال نیز نهفته در خود کلمه جهل باشد! مگر نه این است که اعراب از دیدگاه قرآن، کافر کیش ترین و منافق پیشه ترین اقوام بوده اند؟ «الأعراب أشدّ کفراً و نفاقاً» بنابراین می بایست بذر عالی وحی در حقیرترین نقطه عالم که همانا شبه جزیره عربستان بوده باشد ریخته شود تا از این تعارض دو گانه مکین و مکان، نتیجه و رهاورد کمال و ارتقا به درجه اعلای انسانیت ظهور و نمود پیدا کند. شاید با این جواب به نیمی از پاسخ چرایی عربی بودن زبان وحی نیز برسیم، چرا که این دو موضوع تقریباً از جهاتی به هم مربوط و وابسته اند. اکنون لازم است که به پاره ای از آیات وارده در خصوص جهل نگاهی داشته باشیم، پاره ای از سُوَر قرآنی که کلمه جهل در آنها آمده مکّی و پاره ای دیگر مدنی اند، یعنی سوره های بقره، آل عمران، مائده، نساء و فتح، مدنی بوده، و سوره های اعراف، هود، یوسف، فرقان، قصص و احزاب، مکی اند. در آیه ۲۷۳ سوره بقره جاهل به عنوان فردی بی اطلاع و ناآگاه درباب موضوع خود ذکر گردیده است؛ در اینجا کلمه جاهل، نقطه مقابل عاقل است که جاهل با فعل (یحسَبُ = می پندارد) به قضاوت درباره امور می پردازد. در آیه ۱۹۹ از سوره اعراف با آوردن «و أعرض عن الجاهلین» یک نکته بسیار مهم اخلاقی نتیجه گیری می شود که آن در واقع پس از پیامبر اکرم(ص) خطاب به همه مؤمنانی است که به عشق آیات می زیند و به عشق آن می میرند، و اینکه هر انسان بزرگوار و کریمی اخلاقاً یا با جاهلان در نمی آویزد و یا به فرض درآویختن یا درآمیختن، کریمانه و بزرگوارانه اعراض می کند؛ زیرا برخورد عالم با جاهل و جهالت به گونه ای که درگیری را سبب شود از وسوسه های شیطانی است و به تعبیر شیخ اجل: «حکیمی که با جُهّال در افتد توقع عزت ندارد؛ که سنگی است گوهر همی شکند». قرآن کریم در آیه ۶۳ سوره فرقان که جای تحلیل اخلاقی گسترده ای را نیز می طلبد، یکی از صفات برجسته و ویژگیهای روح بلند مؤمن را این می داند که وقتی به جاهلی برخورد کرد بزرگوارانه بر او سلام می گوید و طلب سلامتی برای او می کند. به نظر می رسد آیاتی که تنها از جهل و جاهل بودن به عنوان صفتی منفی در مقابل کلمه علم و عالم به کار می رود، تنها صفاتی برگرفته از جاهلیت اند، نه صفاتی مرتبط به فرهنگ جاهلیت به معنای خاص و مورد نظر کلمه. شاهد مثال برای این موضوع، آیات ۸۹ و ۳۳ از سوره یوسف است که حضرت یوسف در حدیث نفسی که با خود دارد و همچنین بار دیگر در گفتمانی که با برادران خود دارد ناگزیر از بکارگیری این کلمه است «و أکن من الجاهلین + إذ أنتم جاهلون»، زیرا کاربرد کلمه جهل در زمان یوسف صدیق(ع) که بی تردید پیش از فرهنگ عهد جاهلی بوده بنا به نصّ صریح قرآن تنها نقطه مقابل کلمه علم بوده و بس، اما این کلمه تنها در عهد جاهلی است که حسّاسیتهای ویژه ای را در خود جمع کرده است. یعنی در دوره و عصر جاهلی که اتفاقاً یکی از ادوار تقسیم بندی های ادبیات، تاریخ، فرهنگ و قومیت عربی نیز به شمار می رود، شاید بتوان اندکی حق به مستشرقانی داد که در تحلیلهای خود زیاد در بند آن نبودند که واژه جهل را دقیقاً نقطه مقابل علم بدانند؛ زیرا فرهنگ جاهلی با خود مقتضیات دیگری را نیز همراه داشته است که به تعبیر کریمه قرآنی «یظنّون بالله غیرالحق ظنّ الجاهلیه»(آل عمران/۱۵۴) و یکی از مقتضیات یا شاخصه های فرهنگ جاهلی، رواداشتن گمانهای ناصواب درباره خداوند کریم بوده است. بنابراین قرآن کریم حتی اعتقادات ذهنی فرهنگ و اندیشه جاهلی را نیز درباره خدا که مبنای جهان بینی آن قوم را تشکیل می داده، در آیات خود زیر سؤال برده است که قطعاً از این گمانهای غلط درباره خداوند، اعتقاد به میانجی گری از طریق شفاعت بتان ساختگی را باید ذکر کرد (لیقرّبونا إلی الله زلفی). بسیار بجاست که در اینجا به پاره ای از باورهای دینی عهد جاهلی اشاره ای شود و آن اینکه اعراب عهد جاهلی به دین خاصی مثلاً یهودیت یا نصرانیت گرایش و رغبتی نداشتند، از این گروه در تاریخ به عنوان اعراب معطّله یاد می شود. بیشتر اینان به موضوع بعثت و معاد به چشم انکار می نگریستند و حیات مادی و پایان عمر را به دهر منسوب می کردند، مسأله مهم بعث و ارسال رُسُل را هم غالباً منکر بوده اند و در عین انکار سعی داشتند که از طریق نیایش بتان و تقدیم کردن قربانی گامی جهت تقرب به صانع عالم بردارند. در سوره انفال، آیه ۳۵، نیایش آنها به گونه صفیرزنی و دست افشانی ذکر گردیده که ظاهراً نشانی از مراسم ادیان بدوی بوده است: «و ما کان صلاتُهُم عند البیت إلاّ مُکاءً و تصدیهً». اعراب عهد جاهلی همچنین به وجود غول و عفریت نیز اعتقاد داشتند. پاره ای از دیانات جاهلی پرستش برخی از اجرام سماوی را دربرداشت و ظاهراً نیایش خورشید و ماه به اعتقاد محققان از بابل یا از ریشه مشترک عقاید اقوام سامی در بین آنها باقی مانده بود.۱۲ یولیوس ولهاوزن (J.Wellhausen ) محقق معروف آلمانی، هم نوا با پاره ای دیگر از نویسندگان قدیم یونانی و رومی معتقد است که: «جاهلیت جز بر سبیل تمسّک به تقالید و رسوم آباء اولین، چندان تعصب و رسوخی در عقاید دینی نداشته است، و آنچه مشرکان را در مقابل آیین جدید به مقاومت وا می داشته است بیم از خطر زیانهای بازرگانی و کراهت از قبول محدودیتهای شرایع دیگر بوده است. چنان که رسم زنده به گور کردن دختران هم هر چند در اصل شاید نوعی از آن قربانی که فنیقیان در مورد بعل و مولک اجرا می کرده اند بوده است، در ادوار اخیر عهد جاهلی به احتمال قوی ناشی از فقر و شقاء بادیه و از باب ترس از مخارج نگهداری آنها باید بوده باشد».۱۳ نام برخی از بتان عهد جاهلی نیز آن گونه که در کتاب «الأصنام» کلبی آمده به قرار زیر است: لات، عزّی، هُبَل، ودّ، سعد؛ که سعد به صورت صخره ای در نزدیک جده، و ودّ در حدود دومه الجندل قرار داشت. طبق نقل کلبی الهه های مربوط به عهد جاهلیت شامل سه دسته بوده است: ۱. دسته ای که مورد نیایش عموم مردم بوده است و شامل هُبَل و خدایان سه گانه لات و منات و عزّی بوده است. ۲. بتانی که مورد نیایش چندین قبیله قرار می گرفته اند. ۳. بتهایی که بر حسب اساطیر قوم از حال انسانی بدان صورتها درآمده بودند؛ مثل إساف و نائله ـ سواع و نسر ـ یعوق و یغوث. ذکر پاره ای از این بتان در کریمه ۲۳ سوره مبارکه نوح آمده است: «و قالوا لاتذرنّ ءالهتکم و لاتذرنّ ودّاً و لاسُواعاً و لایغوث و یعوق و نسراً». قریش آلهه سه گانه را همراه با هبل، بنات الله (= دختران خدا) می خواندند. در تاریخ این اوثان ساختگی اهمیت هبل از همه افزون تر بوده است. مشهور است که آن را از عقیق سرخ به صورت انسان ساخته بودند و در کعبه بالای چاه خالی از آب نصب کرده بودند. نیایش کنندگان نذر و نیازهایی را که برای او می آوردند درون گودالی که بت در آن قرار داشت می انداختند. چون یک دست بیشتر نداشت، دستی از طلا برایش ساخته بودند. در پیش روی او هفت چوبه تیر برای فال گیری نصب شده بود که ازلام خوانده می شد[و بعدها در یک حکم صریح قرآنی (مائده/۹۰) ازلام نیز از اعمال پلید شیطانی خوانده و مردود گشت] و قربانیان خود را در نزد این بت بزرگ قربان می کردند، بزرگداشت و تکریم قریش در حق هبل چشمگیر بود؛ چنان که ابوسفیان در جنگ احد آن را همراه خود داشت و شعار «اُعلُ هُبَل» سر می داد و رسول اللّه نیز در جواب وی شعار معروف «الله أعلی و أجلّ» را بر زبان جاری می کرد. پاره ای از محققان به اشتباه نام هُبَل را از نامهای قدیم اللّه گرفته اند که نظریه ای است کاملاً بی اساس و از بنیاد غلط.۱۴ از ترکیبات دیگر کلمه جهل در قرآن کریم با توجه به فرهنگ جاهلیت، ترکیب «حکم الجاهلیه» است. تابعیت کردن از هوی و هوس و مطابق نفع و سود خود داوری کردن، ملاک و معیار احکام قضایی آن زمان بوده است. این مفاد در آیه ۵۰ از سوره مبارکه مائده آمده است. در آیه ۲۶ سوره فتح به ترکیب تازه ای از این کلمه بر می خوریم و آن «حمیه الجاهلیه» است. حمیت جاهلیت یعنی غرور شرک ورزیدن، روح مغرورانه مقاومت در برابر هر آنچه شالوده و بنیاد زندگی قبیله ای را تهدید می کرد۱۵ و یا به گفته پروفسور آرتور جان آربری (۱۹۶۹ ـ ۱۹۰۵): «غرور و نخوت بی حدّ و اندازه ای که در دوره های گذشته سبب خونریزی های خانوادگی بی شمار در بیابانهای عربستان شده بود، اینک اعراب مشرک را از شهر و بیابان به سیاست و آزار بی رحمانه محمد و پیروانش کشانده بود».۱۶ بنابراین در مقوله معنایی جهل، آنچه که در وهله نخست از این کلمه برداشت می شود، طبع سرکش و تند آدمی است که با کوچک ترین عاملی تحریک شده و طغیان می ورزد و آدمی را به هر نوع عمل جسورانه و گستاخانه ای وادار می کند.۱۷ همچنین در اوضاع و احوال کلمه جهل در خلال بررسی آیات مربوطه، نتیجه حاصله معطوف است به نوعی از روش دشمنانه و تعرّض و خصومت به عقیده و بینش توحیدی دین اسلام که در ذهن بسیاری ازمخالفان، پیامبر(ص) مردی بیش از اندازه سختگیر و دقیق بود و گذشته از آن، از آنان توقع داشت که از آداب و عادات ریشه دار و همچنین بتهاشان دست بردارند».۱۸ قرآن کریم در سوره نحل، آیات ۵۹ ـ ۵۸، به توضیح بسیار شفافی نسبت به یکی از فاحش ترین آداب غلط جاهلی برآمده است؛ و آن رسم زنده به گور کردن دختران می باشد: «و إذا بشّر أحدهم بالأنثی ظلّ وجهه مسودّاً و هو کظیم. یتواری من القوم من سوء ما بشّر به أ یمسکه علی هونٍ أم یدُسّه فی التراب ألا ساء ما یحکمون» و هرگاه یکی از آنان را به دختر مژده آورند، چهره اش سیاه می گردد، درحالی که خشم [واندوه] خود را فرو می خورد. از بدی آنچه بدو بشارت داده شده، از قبیله [خود] روی می پوشاند؛ آیا او را با خواری نگاه دارد، یا در خاک پنهانش کند؟ و چه بد داوری می کنند. به نظر می رسد که بند آخر آیه ۵۹ سوره نمل به گونه ای تأویل کریمه «أفحکم الجاهلیه یبغون» باشد، زیرا آن قوم به علت داوری و ارزش یابی غلط که نتیجه شناخت نادرست آنان بوده است، دختران بی گناه خود را زنده به گور می کردند. «بأی ذنب قتلت؟» رسوم غلط دیگر که در قاموس قرآن نکوهش شده و در فرهنگ جاهلیت رایج بوده عبارت است از: شراب خواری بی حدّ و حصر، قمار (برد و باخت مال و در بعضی موارد چیزهای دیگر زندگی در نوعی از بازی)، بت پرستی که رسم اصلی ومرکزی اعراب عهد جاهلی بوده است، تیرهای قرعه (لاتاری) و موارد دیگری از این دست که خداوند در آیه ۹۰ از سوره مائده همه آنها را از اعمال پلید شیطانی دانسته و اجتناب و دوری از آنان را بر همگان فرض کرده است.۱۹ رسوم و اعمال غلط عهد جاهلی کم نیستند؛ همان طور که احوال روحی و عاطفی نیز در آن دوره برجستگی و امتیازات خاص خود را داشته است. بنابراین قرآن کریم در برخورد با فرهنگ و آیین عصر نزول بسان یک مهندس و یک معمار ساختمان عمل کرده است؛ همان گونه که یک معمار برای احداث یک بنای جدید از حداکثر مصالح و موارد موجود در مکان برای ساختن بنای آتی بهترین استفاده را می کند. انعکاس قرآن در برخورد با فرهنگ و رسوم جاهلیت در مقام تشبیه، مهندسی عمل کردن است، شراب در قرآن به یکباره تحریم نشد، بلکه محصول تحمل و یا تحمیل شرایط محیط بوده است و همچنین در دیگر احکام. در واقع این سنت قرآن، فصل ممیزه قرآن با همه حرکتهای روشنفکری در عالم است و هم علت شکست حرکتهای روشنگری در جهان! زیرا روشنفکران و نهضتهای روشنفکری سنگ بنای اولیه را در ویران سازی فرهنگ موجود گذاشته و در فکر و ذهنیت خود به فربه کردن فرهنگ مطلوب خود می اندیشند، اما در میدان عمل ره به سر منزل مقصود نبرده و با دستی تهی یا پر از خیال بر می گردند. جاهلیت در قرآن نیز دارای نکات مذموم و زشتی است و در عین حال، نمودارهای مثبت و برجسته عهد جاهلی چنان که درمتن نوشتار توضیح داده شد، در خور دفاع و شایسته احترام، و از طریق جداسازی زیانها و سودهای آن فرهنگ و به وسیله نقد دقیق با معیارها و موازین مربوطه، بهتر و بیشتر می توان به روح و شیرازه اصلی فرهنگ جاهلیت پی برد.

لینک به دیدگاه
  • 2 هفته بعد...

مفهوم جاهليت در متون تاريخي

اولين و مهم‌ترين متن و منبع تاريخي اسلام پس از قرآن، نهج البلاغه است كه مي‌توان مفهوم جاهليت را به روشني در آن مشاهده كرد. اميرمؤمنان عصر جاهليت را چنين توصيف مي‌نمايد: «خداوند پيامبر اسلام را وقتي فرستاد كه از ديرباز پيامبري نيامده بود، ملت‌ها در خوابي طولاني فرو رفته بودند، سر رشته كارها از هم گسيخته و آتش جنگ‌ها در همه جا شعله‌ور بود. دنيا را تاريكي، جهل و گناه تيره كرده بود. فريبكاري آشكار، برگ‌هاي درخت بشر پژمرده و زرد شده و اميد ثمري از آن نبود. آب‌ها فرو رفته و فروغ هدايت خاموش شده بود، بدبختي به بشر هجوم آورده و چهره كريه خود را نمايان كرده بود. ترس دل‌هاي مردم را فراگرفته و تنها پناهگاهشان شمشير بود.» 11

حضرت در جاي ديگر مي‌فرمايند: «هرگز مباد كه شما نيز چونان جفاپيشگان جاهليت باشيد كه نه در دين ژرف‌نگر بودند و نه از خدا انديشه‌اي درست داشتند.»12

مقام معظم رهبري در شرح و تفسير خطبه 26 نهج البلاغه بيان مي‌دارد كه دوران جاهليت دو گونه نابساماني دارد:

1ـ نابساماني مادي كه مردم از لحاظ رفاه در سطح پاييني بودند و امنيت نداشتند.

2ـ نابساماني معنوي كه عبارت است از گمراهي و حيرت مردم، به اين معنا كه آنها راه روشني در مقابلشان نيست و به دنبال يك چيز بالا و والا نيستند. به اين سبب، تفكر، اختيار و ابتكار در چنين دوره اي وجود ندارد.13

در ساير متون تاريخي نيز به مفهوم جاهليت پرداخته شده كه اهم آنها عبارتند از:

جوادعلي، جاهليت را به معناي حماقت، حقارت، سفاهت، خشم و تسليم‌ناپذيري در برابر اسلام و احكام آن مي داند.14

بلاشر مي‌نويسد: «در اسلام بر تمام خصوصيات نفساني عرب مانند مزاج جنگي، حساسيت و شرافت نسبت به عربيت، قساوت در مورد انتقام، شرب خمر، قماربازي و مانند آن صفت جاهلي اطلاق مي‌شود.»15

عمر فروخ نيز معتقد است: «جاهليت نامي است كه قرآن كريم به عصر پيش از اسلام اطلاق نموده، زيرا اعراب در آن عصر، بت مي‌پرستيد و با يكديگر به نزاع مي‌پرداختند،... گاهي فرزندان خود را زنده به گور مي‌كردند و شراب مي‌نوشيدند... و چنين است كه ملاحظه مي‌كنيم واژه جاهليت از جهلي گرفته شده كه در برابر حلم بوده نه جهلي كه متضاد علم است.»16

احمد امين مصري نيز مي‌گويد: «جهل در برابر علم نيست، بلكه به معناي سفاهت، خشم، تكبر و افتخارات بيجاست.»17

ابن‌خلدون دوران جاهليت را چنين توصيف مي‌نمايد: «اين قوم بر حسب طبيعت، وحشي و يغماگر بودند و موجبات وحشي‌گري چنان در ميان آنها استوار بود كه جزء خوي و سرشت آنها شده بود و از اين طريق از قيد فرمانبري حكام سرباز مي‌زدند. خوي آنها غارتگري بود و روزي آنها در پرتو نفيره‌ها فراهم مي‌آمد...»33

طبري عصر جاهليت را اين‌گونه معرفي مي‌نمايد: «قوم عرب خوارترين، بدبخت‌ترين و گمراه‌ترين قوم بود كه در لانه‌اي محقر و كوچك ميان بيشه شير(ايران و روم) زندگي مي‌كرد. سوگند به خدا، در سرزمين عرب چيزي موجود نبود كه مورد طمع و يا حسد بيگانگان باشد. هر آن كس از اعراب كه مي‌مرد يكسره به دوزخ مي‌رفت و هر آنكه زندگي مي‌كرد و حيات داشت، گرفتار خواري و مشقت بود و ديگران لگدمالش مي‌كردند، سوگند به خدا كه در سرتاسر زمين قومي را نمي‌شناسم كه خوارتر و تيره بخت‌تر از عرب باشد.»19

سرانجام فيليپ حتي مي‌نويسد: «منظور از جاهليت كه غالباً به روزگار جهل و وحشي‌گري اطلاق مي‌شود، دوراني است كه عربستان قوانين و پيامبري كه وحي به او رسد و كتاب منزل داشته باشد، نداشته است».20

تمام معاني و مصاديق ذكر شده در آثار مورخان مذكور در رابطه با جاهليت با آيات مطرح شده مطابقت دارد. در كنار نظرات مذكور در خصوص مفهوم جاهليت، برخي ديگر، جاهليت را فقدان دانش درباره چيزي از موجودات مي‌دانند كه قادر به دانستن است. بنابر اين ديدگاه، جاهليت نتيجه محدوديت‌هاي هوش ما يا ناشناخته بودن خود ماده است و در دو قسم «مطلق» و «نسبي» قابل بررسي است.

جاهليت مطلق آن است كه شخص قادر نيست خود را از آن خلاص نمايد. چنين جاهليتي مسلماً غير اختياري است، ولي با تلاش اخلاقي مي‌توان از جاهليت نسبي رهايي يافت.21

برخي مورخان و نويسندگان عرب نيز بيشتر بر امّي بودن اكثريت عرب جاهلي و فقدان قدرت خواندن و نوشتن آنها تأكيد نموده‌اند.22

در برخي از متون تاريخي به روابط تجاري موجود بين اعراب و وجود مظاهر تمدن در پاره‌اي از نقاط جزيره العرب، به ويژه يمن و به اصطلاح عربستان خوشبخت «Arabia Felix» ‌اشاره شده است.

به همين دليل، تعدادي از آنها جاهليت را به عنوان نوعي عقب‌ماندگي و جهل نمي‌پذيرند و اصل جاهليت را قبول ندارند. افرادي چون دكتر يحيي الجبوري و دكتر گوستاو لوبون فرانسوي از اين دسته هستند.23

اما ساختن ساختمان‌هاي مرتفع و روابط تجاري موجود در برخي از نقاط شبه جزيره عربستان نمي‌تواند دليل علم و دانش آن مردم باشد و از اين طريق اصل جاهليت را براي آنها انكار كرد.

از مجموع نظرات مطرح شده مي‌توان چنين نتيجه گرفت كه مورخان در رابطه با مفهوم جاهليت ديدگاه واحدي ندارند و چنان كه مشاهده شد برخي از مورخان قائل به كاربرد واژه جاهليت براي دوران قبل از اسلام نيستند. گروهي نيز جهل را مقابل علم دانسته و منظور از آن را ناداني و نداشتن علم و آگاهي مي‌دانند و به ويژه بر روي تعداد باسوادهاي مكه و مدينه تأكيد مي‌ورزند. اينان عده باسوادها را در مكه مقارن ظهور اسلام هفده نفر و در مدينه مقارن هجرت پيامبر يازده نفر ذكر كرده‌اند.24

در دوران معاصر به ويژه از آغاز قرن بيستم ميلادي تعدادي از مستشرقان، ناداني را معناي ثانوي جهل دانسته و مي‌گويند جهل در دوران قبل از اسلام نه مقابل علم بلكه مقابل حلم بود و حلم را بردباري، بخشندگي، لياقت، درايت و نيك‌انديشي معنا نموده و مفهوم جهل را خشونت، ناهنجاري، خودستايي، بي‌ارادگي و شتابزدگي مي‌دانند كه از اشعار جاهلي نيز استنباط مي‌شود.

دكتر عباس زرياب‌خوئي به نقل از گلدزيهر در اين رابطه مي‌نويسد: «مقصود از جاهليت ناداني نيست و جهالت در برابر حلم است نه علم، مسلّم است كه جاهليت در برابر اسلام است و مقصود از آن در قرآن عصري است كه با تمام موازين و ارزش‌هاي اخلاقي، ديني و فرهنگي درست در مقابل اسلام بوده است.»25

برخي از محققين و انديشمندان در نفي اين مسئله كه جاهليت صرفاً به معناي ناداني و عدم علم نيست دلايلي مي‌آورند كه عبارتند از:

1ـ قرآن به عنوان بزرگ‌ترين معجزه تاريخ در بين مردم آن جامعه با همان توانايي‌هاي علمي و ادبي نازل شد و همان مردم را به تحدي دعوت كرد. حال اين سئوال مطرح مي‌شود كه اگر مردم آن دوران افرادي نادان و به دور از علم و ادب بودند آيا تحدي فضيلتي براي قرآن محسوب مي‌شد؟

2ـ در اشعار عرب جاهلي نيز اين معنا تأييد شده است و منظومات شعري بيانگر اوج اقتدار ادبي آنان است.

3ـ هدف و غايت بعثت پيامبر، اتمام مكارم اخلاقي است. «انما بعثت لاتمم مكارم الاخلاق»‌و واژه اتمام بيانگر اين واقعيت است كه آن حضرت شاهد رشد عقلاني مردم و وجود گونه‌هايي از مكارم اخلاقي در آنها اما به صورت نيمه تمام بودند و هدف آن حضرت كامل كردن آنهاست.

4ـ در احاديث معصومين نيز واژه جهل صرفاً به معناي ناداني به كار برده نشده است؛ به طوري كه پيامبر عظيم الشأن اسلام فرمودند: «جاهل كسي است كه به معاشران خود ظلم نموده و به زيردستانش ستم روا دارد و بر برتر از خود بزرگي فروشد و بي‌تميز سخن گويد.»29

5ـ لغت‌دانان نيز جهل را صرفاً مقابل علم نمي‌دانند و آن‌را فقط به ناداني ترجمه نكرده، بلكه بيشتر به معناي پرخاشگري، ستم كردن، شدت عمل، عدم بردباري، فخرفروشي وخود بزرگ‌بيني دانسته‌اند.

پس جهل آن مردم يعني اينكه اقوال، حكم‌ و نصايح آنها با سلوك و رفتارشان منافات داشت مثل تجاوز، توحش، قساوت، اسراف و مقدس شمردن آنچه كه برايشان نه سود و نه ضرري داشت.

جهل يعني آنكه سخني مي‌گفتند كه به آن عمل نمي‌كردند و جاهليت به اين معنا به وجه عام بر عرب قبل از بعثت منطبق بوده است. بنابراين جهل يعني نداشتن حلم، سفاهت، حماقت، تهور و عدم قدرت بر ضبط نفس كه جاهليت در اين معنا در بين مردم قبل از ظهور اسلام بسيار رايج بود.

كلام را با سخني از اميرمؤمنان علي(ع) در رابطه با جاهليت به پايان مي‌بريم. آن حضرت مي‌فرمايند: «آنان فرمان شيطان را مي‌بردند و به راه او مي‌رفتند و به سرچشمه‌هاي او وارد مي‌شدند. علم‌هاي او به وسيله آنان به راه مي‌افتاد و پرچمش بر پاي مي ايستاد. شيطان مردم را زير پاي فتنه‌ها لگدمال كرده و مانند گاو آنها را زير سم‌هاي خويش بماليد و با سر سم‌ها بر روي پيكر آنان ايستاد و همه مردم در آن فتنه‌ها سرگردان، حيران و نادان بودند.»27

نتيجه‌گيري:

از بحث مربوط به جاهليت در قرآن و متون تاريخي اين نتايج حاصل مي شود:

1ـ جاهليت برهه محدودي از زمان در خلال تاريخ نيست بلكه جاهليت، زمان‌شمول و مكان‌شمول است. حالت و كيفيت خاصي است كه در هر زمان و مكان مي‌تواند پديد آيد و محدود به زمان و مكان نيست. بنابراين جاهليت مفهوم است نه زمان.

2ـ جاهليت تنها مفهومي مقابل علم و تمدن نيست، بلكه در برابر حلم است و مرتبه‌اي در برابر عقل محسوب مي‌شود.

3ـ جاهليتي كه در قرآن و سنت بيان شده است يك نوع حالت نفساني و كيفيت رواني است كه از پيروي از هدايت الهي سرباز مي‌زند و حكومت را در امور و مسائل زندگي به رسميت نمي‌شناسد و به اين جهت خودگرائي، خودخواهي و خودآرايي از معاني و مصاديق اصلي جاهليت در قرآن و بسياري از متون تاريخي است.

4ـ شناخت جاهليت مقدمه شناخت حيات اسلام است. چون تا باورها، فرهنگ، تمدن، آداب و رسوم جوامع جاهلي شناخته نشود، ميزان تأثير آئين جديد آشكار نمي‌شود و مهم‌تر اينكه شناخت جاهليت قديم و نشانه‌هاي آن در شناخت روابط جاهلي دنياي كنوني مفيد است؛ زيرا جاهليت نوين مجموعه‌اي فشرده از جاهليت قديم به اضافه انحرافات تازه است.

5ـ اسلام با توصيف جاهليت درباره دوران قبل از خود مي‌خواست يك برخورد فرهنگي با نمادهاي جامعه جاهلي داشته باشد. پس اسلام برخورد نامعقول با دوران قبل از خود نداشت و همه چيز را نفي و انكار نكرد، بلكه به جداسازي سره از ناسره پرداخت.

لینک به دیدگاه
×
×
  • اضافه کردن...